روز دوم جمعه (1395/02/10)
(همدان مهدیه)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
ماه رجب علاوه بر اینکه ذاتا زمان بسیار باارزشی است و عبادت خدا و خدمت به بندگان حق در این ماه قیمت بیشتری دارد آمیخته با شهادت حضرت هادی، ولادت امیر مومنان، شهادت موسی بن جعفر و حادثه عظیم بینظیر بعثت پیغمبر عظیم الشأن اسلام است.
ما اگر بخواهیم به حقیقت وجود معصوم را امام هدایت را، بشناسیم کافی است که به دو منبع عظیم نقل شده از خود این بزرگواران مراجعه کنیم، یکی روایتی است که مسلم مرزی از وجود مبارک حضرت رضا نقل کرده است، که این روایت در جلد اول کتاب باعظمت کافی شریف است، و نزدیک سه صفحه است.
ما در امامشناسی و معصومشناسی یقینا نمونه این روایت را نداریم. و مسلما اگر خود این بزرگواران به اذن خدا خودشان را معرفی نمیکردند برای هیچ عالمی، عقلی، دانشی، شناخت اینان ممکن نبود.
البته باعث غصه است که اغلب مردم از این متنهای بسیار باعظمت که طلوع نور از عقل امام است، عقل کل، بیخبرند. مثلا در همین روایت امام هشتم یک جمله این است که حضرت به راوی میفرماید امام وجودش مانند خورشید طالعشده است، یعنی یک حقیقتی نیست که پروردگار عالم او را پنهان کرده باشد. یک حقیقت آشکار است، فردای قیامت نه فقط امت اسلام مردم دنیا در برابر انحرافاتشان هیچ عذری در پیشگاه خداوند ندارند.
به خورشید آشکاری که یک تابش کامل در زندگی مردم داشته، و برای مردم هم همه نوع امکانات بهره گرفتن از نور این خورشید، حرارت این خورشید بوده جا نداشته مردم منحرف باشند، یک جملهای امیرالمومنین در کمیل دارند اوایل دعای کمیل، خیلی جمله فوق العادهای است، البته امام در این جمله خودشان را جای مردم منحرف گذاشتند، در حقیقت دارند از زبان یک منحرف حرف میزنند، فلک الحجة علی فی جمیع ذلک، خدایا در همه اعمال من، عقاید من، اخلاق من، روش و منش من، کسب من، عمر من، وجود مقدس تو بر من حجت و دلیل داری، و لا حجة لی فی ما جری علیّ فیه قضاؤک و الزمنی حکمک و بلاؤک، اما من در پیشگاه تو از هر طرفی که بگردم و بچرخم بخواهم خودم را معذور نشان بدهم راه ندارم. دلیل ندارم.
مثلا چرا در دنیا من هشتاد سال، هفتاد سال نمک تو را خوردم یک رکعت نماز نخواندم دلیلی برای این نخواندن ندارم، حجتی ندارم بهانهای ندارم، که وجود مقدس تو را قانع کنم بگویم به این دلیل من نماز نخواندم، به این دلیل روزه نگرفتم، به این دلیل آدم خوبی نبودم، به این دلیل متخلق به اخلاق نبودم، به این دلیل حرام خوردم، به این دلیل ظالم در خانه و در جامعه بودم من دلیل ندارم.
اما وجود مقدس تو برای محکوم کردن من چه در دنیا و چه در بازار قیامت همه گونه دلیلی دارد، همه گونه دلیلی. چطور اهل مکه در حالی که سیزده سال صبح، بعدازظهر، غروب، تعطیل، غیرتعطیل، در گرما، در سرما، پیغمبر اکرم را میدیدند، سخنش را میشنیدند معجزاتش را مشاهده میکردند، ولی قبولش نکردند، باورش نکردند، مخالفت کردند، سنگ به او زدند، با چوب او را زدند، یارانش را کشتند، عدهای را تبعید کردند، زمینه بیرون رفتن از مکه را برای خودش فراهم کردند به چه دلیل؟
چه دلیلی دارند قیامت که در پیشگاه پروردگار اقامه کنند؟ میگویند خدایا ما به این دلیل سمیه را کشتیم، یاسر را کشتیم، بلال را شکنجه کردیم، افراد را تبعید به حبشه کردیم، پیغمبر را تا طائف دنبال کردیم و زدیم و بعد هم از این شهر بیرونش کردیم، به چه دلیل؟ این نبوددلیل منحرفین تا قیامت در منحرفین جاری است، در تمام گناهان، و ترک خوبیها، خورشید که بینتان بود نور که پخش میکرد، اخلاق و رفتار و منش او که درس و پند بود، سرمشق بود، قرآن مجید به مردم مکه گفت آن زمان این که دهانتان را باز میکنید همه جا مینشینید و نه یک بار، نه دو بار، تکرار میکنید یقولون انه لمجنون، میگویید پیغمبر اختلال روانی دارد، عقلش درست کار نمیکند، این را به کی میگفتند؟ به کسی که عقل کل بود، علیه کی میگفتند؟ کسی که علم مطلق بود، قرآن مجید میگوید أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا، چوبانداز حرف نزنید، آزادانه دهانتان را باز نکنید هر چی دلتان میخواهد بگویید، من که به همه شما عقل دادم، همه شما که قدرت فکر کردن دارید خب در رفتار او، در کردار او، در روش او، در منش او، یک مقدار فکر بکنید تا به این نتیجه برسید مٰا بِصٰاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ ﴿الأعراف، 184﴾یک ذره اختلال روانی در پیغمبر نیست، خب حالا فردای قیامت در دادگاه الهی این تهمتزنندگان را جمع میکنند به چه دلیل گفتید پیغمبر اختلال روانی دارد؟ حالا چرا این تبلیغات سوء را میکردند که مردم به حرفش گوش ندهند، مردم بهش اعتماد نکنند، مردم باورش نکنند، چرا باورش نکنند؟ چرا بهش ایمان نیاورند برای اینکه میدیدند اگر مردم گرایش به او پیدا بکننددینش را قبول بکنند بتخانه تبدیل به خانه توحید میشود سیصد و شصت بت که از بین برود اینها دیگر از سیصد و شصت قبیله نذرو نیازو خرما و طلا و نقره و پارچه گیرشان نمیآید، تمام مخالفتها برای شکمشان بود. چون بت برایشان درآمد داشت، کعبه تبدیل شده به بتخانه برایشان درآمد داشت، پول گاهی مثل پولی که برای مردم مکه زائیده میشد مرتب یک مرکبی است که آدم را سوار میکند در جهنم این مرکب ترمز میکند.
پول خیلیها را تحویل دوزخ میدهد کارش تمام میشود دیگرکار دیگر ندارد، مثل اینکه پول مردم با ایمان را تحویل بهشت میدهد کاری دیگر ندارد، إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ ﴿التوبة، 111﴾، من در بازار قیامت خریدار وجود مومن و پول مومن هستم به عوض و به قیمتش هم بهشت را میدهم پول بهشتساز است اما برای کی؟ برای مومن، برای آدم آرام، برای آدم حلالخور، برای آدم متخلق به اخلاق، برای آدمی که خدا را باور کرده. با پول بهشت را به دست میآورد این متن قرآن مجید است و اموالهم بان لهم الجنة.
گاهی هم پول آدم را میبرد جهنم، أَنْ كٰانَ ذٰا مٰالٍ وَ بَنِينَ ﴿القلم، 14﴾سَنَسِمُهُ عَلَى اَلْخُرْطُومِ ﴿القلم، 16﴾، دماغ این ثروتمند را میگیرم عین افسار میکشم به طرف جهنم به خاطر پولش، چقدر خوب است همه ما خودمان انحرافات را ریشهیابی بکنیم، برای چی من منحرف هستم؟ علتش چیست؟ اگر خودم هم نتوانم ریشهیابی بکنم خداوند بندگانی دارد آگاه، عالم، بینا، بیدار، دل نورانی، اینها خیلی خوب میتوانند انحرافات را ریشهیابی بکنند و معالجه بکنند. تمام انحرافات قبل از معالجه هم توبه دارد در که به روی کسی بسته نیست. این یک جمله حضرت است، معصوم خورشید طلوعکننده بین مردم است.
خب افق طلوع این خورشید کجاست؟ ما میگوییم خورشید از افق طلوع کرد، افق طلوعش کره زمین است، جهت مشرق است، خب افق طلوع امام، افق طلوع معصوم، کجاست؟ خدا، از آن افق طلوع کرده.
خب ما این جمله حضرت رضا را که ارزیابی میکنیم که حضرت وجود معصوم و امام را در بین مردم تشبیه به خورشید کردند میبینیم همین خورشید مادی کارش چیست در این عالم؟ به قول سعدی این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود بهار را میبینید با این طراوت، با این زیبایی، با هزاران گیاه، با هزاران گل، با هزاران درخت، اینها محصول نور خورشید هستند، سبزی تمام گیاهان سبز، محصول نور خورشید است، رنگهای زیبای انواع گلها یک محصولی از محصولات خورشید است، اگر خورشید نمیتابید هیچ دانه نباتی تبدیل به درخت نمیشد، سبز نمیشد، خب یک کاردیگر خورشید این است که در تابستان میوهها را میپزد نمیگذارد کال بماند چون در بهار کل درختهایی که میوه میکند اگر کال بماند که قابل خوردن نیست، میآید میوهها را میپزد، صیفیجات را میپزد حبوبات را میپزد، کل اینها پر از ویتامین متناسب با بدن همه انسانهاست سودش که یکی دو تا نیست ما بخواهیم شماره بکنیم که خورشید اینقدر منفعت دارد، یکی دو تا نیست که.
پرورش میدهد، پخته میکند، مردم میخورند، در این مردمی که دارند میخورند انبیا به وجود میآیند، ائمه به وجود میآیند، اولیاء به وجود میآیند، اندیشمندان به وجود میآیند همه اینها ریشه در خورشید دارد، وجود امام خورشید است. چقدر سود دارد وجود امام/ خورشید چقدر سود دارد؟ کی میتواند محاسبه بکند منافع خورشید مادی را، امام که وجودش قابل مقایسه با یک خورشید مادی نیست این خورشید مادی افق طلوعش شرق است، امام افق طلوعش خداست، الله نور السماوات و الارض، دنباله آیه را بخوانید، در یک دانه آیه پنج بار خدا اسم نور را برده است این در قرآن بیسابقه است، یک آیه پنج بار کلمه نور آمده بعد در آیه بعدش که وصل به همین آیه نور است آدرس این نور را میدهد، پنج مرتبه میگوید نور اما آدم در آیه اول گیج است، و نمیداند این نور کجاست، چیست؟ اما در آیه بعد آدرس نور را میدهد که این نور کجاست، فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اِسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهٰا بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ ﴿النور، 36﴾، رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰةِ وَ إِيتٰاءِ اَلزَّكٰاةِ ﴿النور، 37﴾، آدرس این است رجال این پنج باری که در آیه قبل بندگانم بهتان گفتم نور آدرسش این است رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله این نور این علنی است دیگر در قرآن ما که به زور یک معنا را به قرآن تحمیل نمیکنیم این که خیلی صریح است.
غیر از شیعه در مقابل این دو تا آیه چه میتواند به ما بگوید؟ این آدرس علنی این نور است فی بیوت اذن الله ان ترفع، بیت این آیه در سوره نور است ولی توضیح بیت و اهلش هم در آیه بعد است هم در سوره احزاب است، وَ إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ ﴿الأحزاب، 33﴾، این یک بیت، رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَيْعٌ، اینها مردانی هستند که هیچ پولی ثروتی، تجارتی، امور مادی، نمیتواند مانع اینها در حرکت به سوی خدا بشود، نه صندلی، نه مقام، نه شهرت، نه ثروت، نه مکنت، هیچی در این دنیا مانع حرکت اینها به سوی خدا نیست.
خب این رجال کی هستند؟ در مکه که کسی را پیدا نمیکنیم مصداق این آیه باشد، در مدینه هم که مردم هیچ کدامشان مصداق این آیه نیستند، به ناچار ما در مصداق این آیه شریفه باید باور بکنیم این رجالی که خدا میگوید نور من هستند و خورشید طالع از افق من محمد بن عبدالله است، امیر المومنین، صدیقه کبری، امام مجتبی، ابی عبدالله است این رجالی که در این بیت است، این خورشیدها، اینها مشرق طلوعشان افق طلوعشان الله نور السماوات و الارض است.
کار این خورشیدها مثل خورشید دنیا که تربیتکننده و رشددهنده گیاهان و پزنده میوه گیاهان است کار این خورشیدهای قرآنی هم پرورش دادن مردم است. رشددهنده مردم است، پزنده عقل مردم است. تصفیهکننده قلب مردم است.
به قول معروف نمیخواهم خیلی جاده خاکی بزنم اما یک سوال که میتوانم بکنم از این یک میلیارد مسلمانی که معروف به اهل تسنن هستند، سوالم این است که در کنار رهبران شما از بعد از مرگ پیغمبر تا الان نمونهای از نمونههای تربیتشده امیرالمومنین و ائمه طاهرین را به ما نشان بدهید. از بعد از مرگ پیغمبر آنهایی را که شما به رهبری انتخاب کردید تا همین الان یک نمونه نشان بدهید، یک نمونه مالک اشتر را نشان بدهید، یک نمونه.
وقتی که این خیلی عجیب است چی تربیت کردند این خورشیدها، وقتی که خبر شهادت مالک به امیرالمومنین رسید این دو سه تا نکته اتفاق افتاد، اصلا آدم را غرق حیرت و تعجب میکند، یک خانواده مالک به جای اینکه در خانه بنشینند امیرالمومنین بیاید به اینها تسلیت بگوید آنها آمدند به علی تسلیت بگویند، دو امیرالمومنین آمد منبر به قول ما ختم مالک را خودش منبر رفت، روی منبر فرمود مالک با کشته شدن تو کل مملکت من خراب شد و کل مملکت شام آباد شد. یعنی کمرمن شکست، دیگر بعد از مرگ تو معاویه راحت میتواند سوار اسب زین کرده حکومت غاصبانه جائرانه بشود و من دیگر میدان جولان الهی در حکومت از دست رفت. یک نفر را دارد میگوید نه یک ملت را.
و بعد اشکش ریخت، گفت مالک تا قیامت مادری را دیگر سراغ ندارم که نمونه تو را بزاید، این همه مادر، این همه مادر که عالم زاییدند، فقیه زاییدند، مرجع تقلید زاییدند، مفسر قرآن، علی آگاه به روزگار میگوید من دیگر مادری را سراغ ندارم نمونه تو را بزاید، مالک اگر کوه بودی استوارترین کوه بودی، اگر سنگ بودی سختترین و باصلابتترین سنگ بودی، امام که افراط در گفتار ندارد، معصوم است، تفریط در گفتار ندارد، معصوم است. امیرالمومنین را که پروردگار خدا آگاهی به همه چیز داده بود روایتی که میخوانم در اصول کافی است در جلد دوم، ما که در کتاب کافی شکی نداریم، کتاب کافی از معتبرترین کتب شیعه است نمیگویم از بینظیرترین چون حرف درستی نیست، ولی بسیار کتاب معتبری است.
من در طول یک سال کاری بدون اینکه کاری دیگر را اصلا قبول بکنم بنا به پیشنهاد حوزه علمیه قم کافی را ترجمه کردم، اول ماه صفر شروع شد و اول ماه صفر سال بعد تمام شد، خیلی هم کار طاقتفرسا و مشکلی بود، یعنی آن رنجی که من در ترجمه کافی بردم در ترجمه قرآن و مفاتیح و نهج البلاغه و صحیفه نبردم، اصول کافی چهار هزار حدودا روایت در آن است، در این چهار هزار روایت که من تحقیق کردم، کتابهای دیگر را نگاه کردم، نظریات مجلسی را دیدم، نظریات ملا صالح مازندرانی را دیدم، نظریات صدرالمتالهین را دیدم یک دانه روایت ضعیف در آن بود. این خیلی مهم است، که در چهار هزارروایت یک دانه روایت ضعیف از قلم کلینی ردشده است.
در جلد دوم است یک کسی آمد پیش امیرالمومنین، به حضرت گفت انی احبک، من عاشق تو هستم، میدانید مهربانترین انسانهادر کره زمین انبیاء و ائمه بودند، وقتی با یکی حرف میزدند موج مهربانی در حرفشان پیدا بود ولی یک جاهایی حرف حق را میزدند خب به نظر طرف تلخ میآمد، امام که پنهانکار نیست، گفت من عاشقت هستم، امام سریع جواب ندادند روایت برای حضرت صادق است امام ششم میفرمایند جدّم یک مقدار تأمل کرد، نگاه نمیکرد به طرف در فکر بود، بعد از مثلا سی ثانیه چهل ثانیه سرشان را بلند کردند و به این آقایی که ادعا کرد من عاشقت هستم فرمود کذبت دروغ گفتی، گفت علی محبت یک امر قلبی است، مگر تو در دل من بودی؟ یا مگر از بیرون داخل دل من را میدیدی که میگویی دروغ گفتی، فرمود من کاری به دل تو ندارم، نیازی هم نبود دلت را ببینم، وقتی به من گفتی من عاشقت هستم و من رفتم در تأمّل ارواح کسانی که از زمان آدم تا قیامت من را دوست دارند را نگاه کردم دیدم تو در آنها نیستی دروغ میگویی.
خب امام اگر این علم را نداشته باشد که امام نیست، امام با این علمش میگویدمن مادری رادیگر سراغ ندارم نمونه تو را بزاید، این یک دانه از تربیتشدههای خورشید وجود علی، او تابش علی را قبول کرد، حرارت وجود علی را قبول کرد، معلمی و مربیگری علی را قبول کرد، یکی دیگر هم در همان چند سالی که مالک با علی بود شانه به شانه علی بود هیچی این خورشید را قبول نکرد شب نوزدهم آمد در محراب علی را کشت، بله خورشید خورشید است، من اگر بخواهم تربیت بشوم منوط به این است که تمام پنجرهها را نبندم، شیشهها را قیر نمالم، پرده برزنتی نزنم اتاق را تاریک نکنم اگر این کار را بکنم خب بیماری پوستی میگیرم، رماتیسم میگیرم، بدبخت میشوم، کنارهگیری از وجود امام ابن ملجم میسازد، کنارهگیری از وجود امام حسن بصری منافق میسازد، که وقتی امیرالمومنین دید به مردم فرمود هر ملتی یک سامری داشته سامری این امت هم این است.
کی فردای قیامت عذر دارد؟ هیچ کس، یک تربیت شده دیگر امام را بگویم و دنباله بحث به خواست خدا فردا، این هم از عجایب است قم اگر رفتید یک قبرستان معروفی دارد دیدید بیشترتان شیخان، کنار این قبرستان طرف جنوبش یک قبری است یک اتاقی روی این قبر است قبر برای زکریابن آدم است قمی هم هست از اصحاب وجود مبارک حضرت رضا بوده، آدمی بود که از خورشید وجود امام هشتم حرارت ایمان امام هشتم، عقل امام هشتم، کمال بهرهبرداری را برد و چی شد، از قم به امام هشتم نوشت یابن رسول الله آن زمان امام هشتم نمیدانم خراسان بودند یا مدینه، نامه هم دیر میرسید سه چهار ماه میکشید، نوشت یابن رسول الله به من اجازه بدهید من با زن و بچهام از قم کوچ کنم حالا یا بیایم مدینه یا بیایم مرو، من دیگر در این مردم نمیتوانم زندگی کنم بر دینم میترسم، بر دین زن و بچهام میترسم، چون با چشم خودم دیدم مردم وقتی میخواهند بز و گوسفند و گاو را از طویلهها بیاورند بیرون ببرند بچرانند بعضی از گوسفندها یا بزها نمیآیند، اینها علف سبز را نشان بز یا گوسفند میدهند گوسفند میدود علف را بهش نمیدهد هی عقب میآید گوسفند بیاید جلو، مردمی که سر حیوانات را کلاه میگذارند یابن رسول الله نمیشود دیگر در آنها زندگی کرد، خدایا چی بودند و چی شده اوضاع.
امام هشتم در جواب نامهاش نوشت زکریا اجازه نمیدهم یک روز از قم بیایی بیرون چون خدا به احترام تو عذاب را از مردم قم برمیگرداند، چنان که به احترام پدرم موسی بن جعفر عذاب را برمیگرداند، این یک سوال را من از اهل سنت دارم نمونه این تربیت شدهها را اگر دارید ارائه بدهید، ندارند. امانمونههایی دارند ارائه بدهند طالبان، داعش، النصره، القاعده، آل سعود، اینها تربیت شدههای امامان آنها هستند اینها هم تربیتشدههای امامان ما هستند.
حیفم میآید یک جمله دیگر هم نگویم این هم بگویم و تمام کنم مطلب را، عمار یاسر برادران و خواهرانم در سن نود سالگی در جنگ صفین شهید شد، امام در میدان بودند، میدان جنگ، خبر دادند به حضرت امام دست از جنگ کشید آمد در چادری که جنازه عمار را خوابانده بودند این را قاضی نور الله شوشتری نقل میکند، میگوید امیرالمومنین سر عمار را گذاشت روی زانویش، بلند بلند گریه کرد، برگشت گفت ملک الموت تو که آمدی جان عمار را گرفتی و رفتی، جان من هم میگرفتی من دیگر بعد از عمار نمیخواهم در این دنیا زنده باشم، این خورشید امام است.
روز شنبه است اول هفته است، خوش به حالتان که ساعت اول هفتهتان را در مجلس علم شروع کردید و خوش به حالتان که ساعت اول یک هفتهتان را میخواهید با گریه بر اهل بیت شروع کنید، خدایا ما لایق نیستیم اما خیلی به ما محبت کردی، خدایا بالاترین محبت را به ما کردی ماآمریکا به دنیا نیامدیم، اسرائیل به دنیا نیامدیم، القاعده به دنیا نیامدیم، داعش به دنیا نیامدیم، خدایا ما لایق نبودیم اما تو خیلی در حق ما آقایی کردی.
خب از مهمترین کتابمان کامل الزیارات به مناسبت شنبه که متعلق به پیغمبر است این روایت را نقل بکنم راوی روایت صدیقه کبری است، میگوید صدای در بلند شد، آمدم پشت در دیدم صدای پدرم است، در را باز کردم، فرمود فاطمه من میخواهم بیایم در خانهات امروز هم نهار میخواهم پیش شما باشم چی داری بابا؟ گفتم بابا یک مقدار آرد و روغن ام ایمن به من هدیه داده آن را میخواهم برای غذا درست کنم فرمود خوب است، امامان ما دنبال تریلیاردر و میلیاردر و این حرفها نبودند، امامان ما، رهبران ما با یک ذره آرد و روغن زندگی دنیا را میگذراندند، شکر هم میکردند، در تحریم مکهایها هم بودند، در محاصره اقتصادی در مدینه هم بودند، در محاصره بنی عباس و بنی امیه هم بودند گلهمند نبودند. دشمن این همه مشکلات را به ما تحمیل کرده و میکند باز هم.
صدیقه کبری میگوید آمد نشست، من امیرالمومنین، حسن و حسین هم روبرویش نشستیم، گفت آن روز پیغمبر قیافه ما چهار تا را هی ارزیابی کرد، معلوم بود دارد فکر میکند، بعد بلند شد رفت گوشه اتاق دو رکعت نماز خواند سلام نمازش را که داد مثل یک مادر داغدیده شروع کرد گریه کردن، صدیقه کبری میگوید من حالا به تعبیر من جرأت نکردم بلند شوم بروم علی هم جرأت نکرد، حسن هم بلندنشد، حسین هم که سه سالش بود از جا بلند شد، رفت، پیغمبر رو به قبله بود حسین کنار شانه راستش ایستاد گفت بابا مگر مهمانی نیامدی، گفت چرا عزیزم، گفت بابامهمانی که باید شاد باشد چرا گریه میکنی؟ و حسین هم شروع کرد گریه کردن، پیغمبر که اصلا طاقت گریه ابی عبدالله را نداشت، بغل کرد حسین را، فرمود حسین جان داشتم شما چهار تا را نگاه میکردم بعد از خودم را هم داشتم میدیدم، بعد از من حسین من شماها را از این شهر متفرق میکنند، حسین من بعد از من نمیگذارند قبر یک نفرتان کنار قبر من باشد، حسین من در این مدینه بین در و دیوار مادرت را میکشند، حسین من این مردم در محراب فرق پدرت را میشکافند، حسین من جنازه برادرت را تیرباران میکنند اینها همه مصائب بزرگی است، اما پیغمبر فرمود حسینم لا یوم کیومک یا ابا عبدالله، اما در این دنیا هیچ روزی مانند روز تو نیست. که یک صبح تا ظهر هفتاد نفرت را قطعه قطعه میکنند خودت را میکشند، سرت را به نیزه میزنند، خیمههای بچههایت را آتش میزنند، همه را به اسارت میگیرند.