لطفا منتظر باشید

روز پنجم دوشنبه (1395/02/13)

(همدان مهدیه)
رجب1437 ه.ق - اردیبهشت1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

یکی از عالمان بسیار پرمنفعت, بابرکت, فعال در دین, دلسوز به حال مردم تا قیامت شیخ صدوق است. اگر زحمات این مرد در رابطه با دین خدا و اهل بیت بخواهد گفته شود نیاز به چند جلسه دارد. من دو رشته زحمتش را برایتان می گویم که عنایت کنید آن انسان هایی که نسبت به پروردگار نسبت به دینش نسبت به بندگانش احساس تکلیف می کردند با چه نشاطی برای خدا برای دین برای مردم کار کردند. در ذهن مبارکتان باشد که ایشان زندگیشان در اواخر قرن دوم و سوم بوده اوایل سوم اواخر دوم. برای جمع آوری فرهنگ اهل بیت بنا گذاشتند هر عالم شیعه که در هر کجا هست بروند ایشان را ملاقات کنند و روایاتی که از ائمه پیش اوست بگیرند بنویسند یادداشت کنند. محتاج به این بود که مسافرت کنند. جاده های آخر قرن دوم و اول سوم را در نظر بگیرید جاده های مال رو , پر از دزد جاده های پر خطر جاده هایی که گاهی می رفتند و دیگر برنمی گشتند. کیلومترش را نمی دانم اما دو بار از قم تا شهر بخارا ایشان سفر کرد تقریبی اگر دو هزار کیلومتر باشد از قم تا بخارا, آنها هم مثل ما زن و بچه داشتند استراحت لازم داشتند رفاه می خواستند ولی همه اینها را فدای خدا کردند فدای دین و مردم کردند. دو هزار کیلومتر رفتند دو هزار کیلومتر برگشتند دوباره نیاز دیدند که این سفر را بروند رفتند برگشتند مجموع این سفر غیر از سفرهای دیگرشان, هشت هزار کیلومتر ایشان رفتند و برگشتند این یک کارشان.

حالا ملاقات های مردمی شان, رسیدگی به زن و بچه شان با آن عظمت علمی شان منبرهایی که برای مردم رفتند که تمام منبرهایشان را هم با قلم خودشان نوشتند و موجود است. منهای همه این کارهایشان فقط سفر هشت هزار کیلومترشان و نوشتن سیصد جلد کتاب فقط در فرهنگ اهل بیت. کتابشان هیچ چیز دیگر نیست چندتایش را من نام ببرم: کتاب با عظمت من لا یحضره الفقیه شان که یکی از چهار کتاب اصلی شیعه است. کافی, تهذیب, استبصار, من لا یحضر. کتاب عيون اخبار الرضایشان که دو جلد است یک شرح حال مختصری از امام هشتم است بقیه اش هم کل روایاتی است که از امام هشتم نقل شده. کتاب خصالشان که طرحی که در این کتاب ریختند در آن روزگار یعنی هزار و دویست سال پیش یک طرح امروزی است. کتاب اعتقاداتشان که این را شیعیان امریکا در امریکا چاپ کردند دارید موج کارشان را می بینید چه موج فراگیری است. یک کتاب بسیار مهمشان هم کتاب کمال الدین و تمام النعمه است. جالب است که نه ما درصدد برآمدیم روی منبرها اینها را معرفی کنیم و نه مردم از اینها شناختی دارند یعنی مردم نمی دانند شیعه هستند ولی پای شیعه شدنشان چه رنج هایی کشیده شده چه زحماتی را تحمل کردند.

خیلی از این علمای بزرگ ما که صاحبان کتاب های بسیار قوی اند در زندان مردند در تبعید مردند اعدام شدند غیرشیعه اعدامشان کرده و برای اینکه قبر نداشته باشند جنازه شان را سوزاندند و خاکسترشان را ریختند داخل آب رفته. ولی پای خدا ایستادند پای دین ایستادند پای مردم ایستادند با یک مقدار مشکلات اقتصادی, تحریم دست از خدا و دین و مردم برنداشتند. همه ما می دانیم مرگ ابوذر این صحابي باعظمت رسول خدا بر اثر گرسنگی و تشنگی بود در تبعید, ولی دست نکشید دست برنداشت دست برنداشتن و ایستادن معدن بسیاری از منافع است.

من قم طلبه بودم خیلی سخت به من می گذشت. به قول خودم بچه تهران بودم و بچه پایتخت بودم و از آن شهر آمدم یک شهر دیگر در کمال غربت کسی من را نمی شناخت حجره نمی دادند معرف نداشتم. یک آخوندی را دیدم گفت یک قبرستان کوچکی دستم است شخصی است چهارتا اتاق دارد در دوتا از اتاق هایش مرده دفن است اتاق‌های جلو نه, اگر دلت می خواهد یکی از این اتاق ها را به تو بدهم صاحبانش هم رفت و آمدی ندارند و مگر یکیشان بمیرد. خب حالا آمدم در یک قبرستان کوچک زندگی طلبگی را شروع کردم. تمام سرمایه ام یک رختخواب بود آن هم کهنه بود سرد بود قم پول نداشتم سیب زمینی کیلویی سه ریال بود پیاز کیلویی دو ریال بود در همین ماه رجب من یک کیلو سیب زمینی پیاز می خریدم در آب می ریختم می پختم می کوبیدم با ته استکان یک روز در میان روزه می گرفتم که خرجم به ماه برسد. سیب زمینی پیاز هم سه چهار روز جواب می داد آن رختخوابی که یک لحاف داشت یک کرسی دو نفره شکسته گذاشتم و یک دانه از این چراغ حلبی های دو سه فتیله زیرش روشن کردم افطار کردم گفتم بروم حرم زیارت و برگردم کرسی و لحافم سوخته بود هیچ چیزش نمانده بود. اینها که در مقابل آنها چیزی نبود اما ایستادن کنار خدا کنار دین کنار مردم بالاخره کار را به اینجا رساند زمانی که قم نه یکی بود به من سلام کند نه من یک آشنایی داشتم به او سلام کنم اما الان صدای قرآن و اهل بیت را من فقط با کمک او از قم تا الان با چهار زبان به کره زمین رساندم هر کشوری رفتم من را می شناختند.

 بایستید همین این حرفی است که خدا به پیغمبرش زد در مکه که زیر بمباران تهمت ها بود می گفتند دیوانه است.  وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ  ﴿القلم‏، 51﴾ با اینکه عقل کل بود می گفتند جادوگر است با اینکه معجزه گر بود, می گفتند کذاب است با اینکه راستگوترین انسان بود. باران تهمت ها یک طرف کشتن یارانش یک طرف کتک زدن به خودش یک طرف کل دلداری خدا به او این بود که فَاسْتَقِمْ كَمٰا أُمِرْتَ ﴿هود، 112﴾ بایست من را رها نکن مردم را رها نکن دین را رها نکن موج نبوتش را الان در کره زمین می بینید. قرآن هم بهش خبر داد آینده کل زمین مال تربیت شدگان شایسته تو است أَنَّ اَلْأَرْضَ يَرِثُهٰا عِبٰادِيَ اَلصّٰالِحُونَ  ﴿الأنبياء، 105﴾ایستادند داد نکشیدند فرار نکردند خسته نشدند ایستادن خیلی سود دارد خیلی در این کتاب کمال الدینش که از سیصد جلد کتابش, شما همین امروز پنج تا کاغذ آچهار بخرید نمی خواهد هم یک متن علمی بنویسید روی پنج تا صفحه برای زن و بچه تان نامه بنویسید پنج صفحه آی انگشتم, آی مچم, حوصله اش را ندارم آن وقت یک نفر بی کمک بنشیند برای خدا برای دینش برای مردم سیصد جلد کتاب علمی بنویسد و نگوید آی مچم, آی انگشتم, آی به من چه نه!

این مقدمات را که عرض کردم برای این بود که در کتاب کمال الدینش و تمام النعمتش از وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر یک روایتی را نقل می کند نصف خط بیشتر هم نیست. این روایت نصف خطی تأویل یکی از آیات بسیار مهم سوره مبارکه لقمان است تأویل یعنی چه؟ تأویل یعنی خداوند متعال از این آیه شریفه حالا در هر سوره ای که هست یک دانه, دوتا, چهارتا, هشت تا, ده تا پیغمبر می فرماید تا هفتادتا منظور داشته. یک آیه نازل کرده ظاهر آیه یک منظور خداست باطن آیه یک منظور خداست تأویل آیه یک منظور خداست بعد هم درباره تأویل خودش در سوره آل عمران می گوید وَ مٰا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِي اَلْعِلْمِ ﴿آل‏عمران‏، 7﴾تأویل آیات را فقط من می دانم و آنهایی که علم راسخ دارند علم راسخ علم پیغمبر است و علم ائمه. هر کسی دیگر دلش می‌خواهد بیاید وسط میدان ادعا کند من علم راسخ دارم زیپ دهانش را با دلیل می کشم که دروغ می‌گویی. چون قرآن می گوید علم راسخ یعنی علم غیر قابل تغییر علمی که تا قیامت ثابت است مال خدا و پیغمبر و ائمه است.

حالا من می خواهم آن روایت را برایتان با لطف خدا بخوانم با توجه به اینکه تأویل یکی از آیات سوره لقمان است یک مقدمه باید برایتان بگویم مقدمه خیلی مقدمه جالبی است اصل مقدمه هم در وجود خودمان است در وجود همه موجودات است و آن این است. ما هم با این حرف ها ایمانمان قوی می شود با همین حرف ها بتن آرمه می شویم در مقابل این هجوم عظیم خناسگری و وسواس و سفسطه و دروغ های ماهواره ها و رادیوهای دنیا علیه دین, مقدمه این است چه موجودی در کل عالم هستی بی نیاز است که فقط خودش است و خودش ارتباطی به هیچ چیز ندارد و بگوید من نیازی در وجودم نیست چه موجودی اینگونه است؟ که حالا یا آب نخواهد یا نان نخواهد یا سبزی نخواهد یا خورشید نخواهد یا ماه نخواهد یا شب نخواهد یا روز نخواهد یا زمین نخواهد یا هوا نخواهد چه موجودی؟ از جمادات کدامشان بی نیازند؟ هیچ کدام, نیازمندند. یک جماد وجودش عین نیاز است و با تامین نیازهایش وجود دارد اگر منابع تامین نیاز بهش نرسد نابود است. گیاهان همه نیازمندند به آب به خاک به نور خورشید به هوای دور کره زمین. یک ماه نور به گیاهان نرسد کل درختان عالم و گیاهان عالم فقط به درد تنور می‌خورند چون دیگر هیچ چیز ندارند.

کدام حیوان بی نیاز است؟ کل حیوانات بافتشان نیاز است کدام انسان بی نیاز است؟ کل انسان ها بافتشان نیاز است. چه کسی می تواند بگوید من بی نیاز از آبم این یک حرف دروغی است. بی نیاز از نانم, بی نیاز از حرارت خورشیدم, بی نیاز از کره زمینم, بی نیاز از حیواناتم, بی نیاز از گردش خونم, بی نیاز از ضربان قلبم, بی نیاز از مغزم. هیچ کس نمی تواند بگوید هیچ پیغمبری هم نمی تواند بگوید من بی نیازم تمام انبیا هم عین نیاز بودند تمام ائمه هم عین نیاز بودند یعنی کل آفرینش محتاج آفریده شده. یک مقدار تعبیر را ساده تر کنم کل موجودات عالم و کل انبیا و کل انسان ها و کل امامان گدای به خدا آفریده شدند ایها الناس چه آیه باحالی است براساس این آیه پیغمبر می‌گفت اینکه نیازمندم اینکه محتاجم به این نیاز و احتیاجم به خدا افتخار می کنم که گدای او هستم افتخار الفقر فخر این را آدم بفهمد و ازش غفلت نداشته باشد خیلی کار برای انسان صورت می گیرد.

همه نیاز محض اند خب این برای ما که تمام وجودمان بافت بر گدایی و نیاز است همین الان ما در این حسینیه که نشستیم یا مسجد نیاز محضیم چون داریم نفس می کشیم یعنی ما گدای هواییم. نیم ساعت دیگر گدای یک لقمه نان و پنیر و چایی هستیم گدای نور خورشیدیم گداییم. طبل بی نیازی نمی شود زد هیچ کس نمی تواند بگوید من گدا نیستم اگر بگوید دروغ می گوید این برای ما که بافت وجودمان نیاز است خدا حالا چه کار کرده, آیه در سوره لقمان است چه آیه ای است قرآن چقدر خوب است قرآن کتاب عشق است أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اَللّٰهَ سَخَّرَ لَكُمْ مٰا فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي اَلْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً ﴿لقمان‏، 20﴾ بندگانم به هر چه که نیاز دارید و گدایش هستید هم از آسمان ها و زمین برایتان به کار گرفتم هم دوتا سفره برایتان انداختم پر, یک سفره نعمت های ظاهرم است یک سفره هم نعمت های باطنم است. نیاز به هر چه داشتی برایت درست کردم وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً هیچ چیز هم کم نگذاشتم هیچ چیز.

در تأویل این آیه شریفه ببینید موسی بن جعفر چه فرموده, هیچ چیز کم نگذاشتم. خب از این که خداوند متعال آب برای ما گذاشته معلوم بوده که ما نیاز به آب داشتیم اگر نیاز به آب نداشتیم خب خلق نمی کرد, بهار گذاشته نیازمند بودیم, تابستان گذاشته نیاز بهش داشتیم, پاییز گذاشته نیاز بهش داشتیم, چشم گذاشته نیاز داشتیم, دست گذاشته نیاز داشتیم, معده و روده گذاشته نیاز داشتیم, حالا می خواهم از شما بپرسم شما مومنید دلتان روشن است این سوال را بعد از این مقدمه باید از غیر شما می کردم غیر شما را که نمی بینم الان شما را می بینم, خداوند متعال صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام را بازیش گرفته بوده خلق کرده؟ یا ما نیازمند بودیم؟ انبیا بر اساس بازیگری و ائمه طاهرین بر اساس بازیگری آفریده شدند یا نه! پروردگار عالم دیده انسان برای ساختن دنیای آباد و آخرت آباد نیازمند به راهنمای کامل و انسان جامع است که اگر آنها را قرار نمی داد بقیه زندگی آدم خوب ها هم مثل زندگی حیوانات بود. آنهایی که الان بی ارتباط با انبیا و ائمه زندگی می کنند چه زندگی دارند من ادب منبر اقتضا نمی کند که توضیح دهم برایتان. یا به تاریخ قبل از بعثت پیغمبر مراجعه کنید که در کتاب ها نوشتند و کارهای جدا زندگی کنندگان از نبوت را می بینید یا به تاریخ جامع بعد از مرگ پیغمبر از سقیفه تا الان را نگاه کنید آنهایی که در این هزار و پانصد سال جدای از امام تعیین شده خدا زندگی کردند چه زندگی دارند, و بعد هم به زندگی پاکان نگاه کنید به زندگی خودتان نگاه کنید که در اتصال با امام هدایت چه زندگی پاک, بی ظلم, بی ستم انسان دارد چه زندگی!

در یک دانه از این کامیون های سه تن من نوجوان بودم از کرمانشاه برای یک تاجر تهرانی روغن می آمد, کامیون سه تن نمی دانم چندتا حلب هجده کیلویی حلب ها را خالی کردم به شاگردش گفت که ته هر کدام از این پیت های هجده کیلویی یک سوراخ کوچک بزن ببین در این روغن ها دوغ قاطی نباشد. دو سه تایش را انتخاب کن قاطی بردار. گفت یک مقدار دوغ دارد مثلا در هر پیت هجده کیلویی اندازه یک استکان دوغ است. گفت در کل حلب ها را باز کن بریزیم در دیگ دوغ هایش را بگیریم دوباره حلب بزنیم چون این مردم می آیند از من به اعتماد ریش من به اعتماد این آثار سجده به پیشانی من روغن خالص می خرند از من می پرسند حاج آقا روغن خالص است؟ باید بگویم بله اگر به اندازه نصف استکان دوغ داخلش باشد که خالص نیست پول حرام می شود.

در میدان بار تهران یک میدانی بود من پشت سرش زیاد نماز خوانده بودم میدانی را می گویم کت و شلواری آخوند نبود, اقلا این میدانی فقط پیاز و سیب زمینی می فروخت هیچ چیز دیگری نمی فروخت. در دوره عمرش پنج هزار نفر را قرآن یاد داده بود بار از تبریز می آمد از مشهد می آمد از جای دیگر می آمد یک کامیون هفت تن یک دفعه سیب زمینی پیاز تمام گونی ها را که خالی می کرد دوتا شاگرد داشت, من خیلی عاشقش بودم چهره شکل عیسی بن مریم بود نور بود می گفت تمام سیب زمینی ها را خالی کنید پیازها را خالی کنید ما که حریف مردم نمی‌شویم اینها پیاز و سیب زمینی را ریز و درشت فرستادند تمام درشت ها را جدا کنید ریزها را جدا کنید با دستمال نمدار گل سیب زمینی و گل پیاز را پاک کنید ریزهای پاک شده را گونی جدا درشت های پاک شده را گونی جدا, این مسلمان ها می آیند می گویند حاج آقا این گونی یکنواخت است؟ بهش بگویم بله عزیز دلم کلش درشت است این هم ریز است. من خاک و گل که نمی فروشم به مردم, مردم سیب زمینی می خواهند این الان دو کیلو گل دارد این الان دو کیلو خاک دارد. این زندگی کنار امام هدایت.

اما بدون امام, همین چند وقت پیش تلویزیون نشان داد یک وانت یک وانت گربه مرده را داشتند می آوردند که گوشتش را به خورد مردم بدهند یک وانت. همین یکی دو هفته پیش بود چند تن مرغ فاسد شده را تاریخ روز زده بودند, وزیر بهداشت می گفت بسیاری از این مواد غذایی که دارند به مردم می دهند قاتل است. اما آنی که با امام هدایت زندگی می کند زندگی می کند موسی بن جعفر در بازار مدینه آمدند رد شوند بازار هم طاق نداشت یک نم باران زده بود یک نم, رسیدند دم مغازه گندم فروش شیعه گفتند می شود من این گندمت را ببینم گفت بله یابن رسول الله برای شماست. دستشان را بردند زیر گندم یک مشت گندم آوردند بیرون فرمودند این گندم ها خشک خشک است گفت بله فرمود گندم های رو نم باران خورده وزنش را اضافه کرده این گندم را به مردم بفروشی شیعه ما نیستی.

امکان ندارد انسان بدون اینکه امام هدایت را در زندگیش دخالت دهد آدم سالمی باشد آدم درستی باشد امکان ندارد. یک خانمی به یک جوانی پیشنهاد زنا داد به جوان می گفت من تو را هی دیدم در کوچه عاشقت شدم گفت من نمی توانم پیشنهادت را قبول کنم یک جا قرآن گفته وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ سٰاءَ سَبِيلاً  ﴿الإسراء، 32﴾ یک جا پیغمبر گفته زنا شش بلا در دنیا و آخرت سرتان می آورد. یک جا هم پروردگار گفته وَ سٰارِعُوا إِلىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ ﴿آل‏عمران‏، 133﴾ اما این بهشت أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ این را آماده کردم برای آنهایی که از گناه خودداری می کنند من چطور خانم این قرآن و خدا و پیغمبر را و امام را رها کنم برای اینکه تو از من خوشت می آید خب خوشت نیاید.

حالا اگر همه با امام هدایت بودند ما دیگر زنا نداشتیم, طلاق نداشتیم, دزدی نداشتیم, اختلاس نداشتیم, جنس تقلبی نداشتیم, ببینید کمبود امام هدایت در زندگی چه بلاها به سر مردم می آورد نیاز داشتیم به پیغمبر اگر نداشتیم که خلق نمی کرد, نیاز داشتیم به امام اگر نداشتیم که خلق نمی کرد. امیرالمومنین می فرماید اگر پای شما در کار نبود خدا ما را اصلا در دنیا نمی آورد ما با این خاک و خل ها چه کار داشتیم بیاییم اینجا شکنجه شویم زندان برویم تبعید شویم بیاییم در محراب سحر ماه رمضان بکشید ما را, چه کار داشتیم بیاییم اینجا؟ ما را فرستاد چون شما را نیازمند به ما خلق کرد.

آب نخورم خب از تشنگی می میرم, نان نخورم از گرسنگی می میرم, بروم زیر یخ خب می میرم, بروم در آتش می میرم بدون امام هدایت تمام درهای بهشت به رویم اتوماتیک قفل می شود هفت در جهنم هم اتوماتیک به رویم باز می شود. آن وقت در این آیه سوره لقمان که خدا می گوید سفره نعمت های ظاهر و باطنم را پر انداختم در تأویل آیه موسی بن جعفر می فرماید النعمت الظاهره الامام الظاهر, نعمت آشکار خدا یازده امامی هستند که بین مردم بودند می دیدنشان و الباطنة الامام الغائب, نعمت باطنی خدا در دوازدهمی ماست که خدا او را ذخیره کرده برای آینده تان. این دوتا نعمت نعمت امام نعمت قرآن اگر در دایره محرومیت بیندازیمشان که نه با قرآن کار داشته باشند و نه با امام هدایت, خود با حیوانات دیگر چه فرقی خواهند داشت؟ یک دانه فرق آن فرقش هم این است که خدا می گوید بَلْ هُمْ أَضَلُّ ﴿الأعراف‏، 179﴾ آنی که بی قرآن و بی امام است از حیوانات گمراه تر است بی عارتر است بدبخت تر است.

خیلی سخت است برادرانم خواهرانم حداقل سه سال آدم بی ملاقات زن و بچه در زندان باشد. بالاخره انسان عاطفی است موسی بن جعفر هم دلش می خواست خانواده اش را ببیند ندید تا شهید شد خانواده دلشان می‌خواست موسی بن جعفر را ببینند ندیدند تا امام را دفن کردند این حداقلش است حداکثر هم چهارده سال که خدا نکند درست باشد خیلی است چهارده سال زیر کند و زنجیر. فی قعر السجون و ظلم المطامیر در جایی که نه پنجره دارد نه نور دارد نه هوا دارد چه کار می کرد این سه سال؟ چه کار می کرد؟ همه اش انس با پروردگار داشت اما نمی دانم این زندان آخر چه زندانی بود که حضرت دعا کردند, ببخشید برادران گله غیر دعاست گله نه! دعا در سجده, الهی ای وجود مقدسی که درخت را از میان آب و گل بیرون آوردی, ای وجود مقدسی که طفل را از بین مشیمه و رحم نجات دادی اگر خیر من در مرگ من است مرگ من را برسان. دعا, برای هدایت ما چه کشیدی چه رنج ها بردی چه شکنجه هایی شدی چه زندان هایی رفتی یابن رسول الله آمدند به شما کمال بی احترامی را بکنند وقتی جانتان تسلیم خدا شد دستور دادند چهارتا از این کارگرهای سیاه چهره که شهرتی نداشتند بیایند در این زیرزمین جنازه‌ات را روی یک تخته بیاندازند بیاورند بیرون, جنازه را بلند کردند چهارتایی دیدند خیلی سنگین است گفتند این چه کار کرده چرا اینقدر بدنش سنگین است فکر کردند خیلی آدم پرخوری بوده. از داخل تاریکی که آوردنش بیرون چون در عبا پیچیده بودنش دیدند حجم بدن خیلی کم است پس چرا اینقدر سنگین است گذاشتند زمین عبا را کنار زدند دیدند از گلو تا مچ پا پر از زنجیر است. اما بالاخره مردم فهمیدند و ریختند و شلوغ شد و بغداد تعطیل شد و تشییع سنگینی کردند آوردند همین جا که بارها زیارت کردید دفن کردند اما لایوم کیومک, یا ابا عبدالله

بدن قطعه قطعه روی دامن زینب بود که یک مرتبه چشمش به زین العابدین افتاد دید دارد جان می کند بدن را گذاشت روی زمین دوید آمد صدا زد ای یادگار گذشتگان ای حجت باقیماندگان عمه جان تو که داری جان می‌دهی عمه تو حجت خدایی تحمل کن صدا زد عمه این بدن حجت خدا نیست قطعه قطعه روی زمین رهایش کردند نگذاشتند من بدن پدرم را دفن کنم.

سه شب بعد آمد نیمه شب کنار بیابان نشینان بدن پدر را وارد قبر کرد دیدند از قبر بیرون نمی آید آمدند جلو دیدند صورتش را روی گلوی بریده گذاشته .

 

برچسب ها :