لطفا منتظر باشید

شب چهارم جمعه (31-2-1395)

(تهران حسینیه دبیرستان رستگاران)
شعبان1437 ه.ق - اردیبهشت1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

در جلسه گذشته از دعای ندبه جمله‌ای مطرح شد و اين صدر الخلائق ذو البر و التقوی، این ناله دل مردم با ایمان است، مردمی که عاشق گشوده شدن گره مشکلات کل مردم روی زمین هستند. و غرق در افضل اعمال باطنی هستند. افضل اعمال امتی انتظار الفرج.

امید دارند که یک گشایش کامل، گسترده، برای مردم جهان پدیدار بشود ولی خودشان احساس می‌کنند قدرت این کار را ندارند، لذا قلبشان فریاد می‌زند دلشان ناله می‌کند، که صدر الخلائق ذو البر و التقوی کجاست؟ کار به دست او انجام می‌گیرد گره‌ها به دست او باز می‌شود، بیاید ما هم در این زمینه به اندازه توان و استعداد خودمان به آن وجود مقدس کمک بکنیم در تحقق این فرج، این گشایش، این حل مشکل همه مردم عالم.

صدر الخلائق یعنی وجود مقدسی که در رأس همه یا مخلوقات یا انسان‌ها قرار دارد، علت اینکه ایشان صدر الخلائق شدند چیست؟ یقینا صدر الخلائق شدن ایشان یک بخشی از آن اعطایی است، یعنی تحقق آن دست خودش نبوده، از نظر عقل و قلب و روح اراده حکیمانه حضرت حق تعلق بر این گرفت که گنجایشی به ایشان عطا بکند که از این گنجایش عطا شده به اختیار خودش و به اراده خودش در انجام تکالیف الهیه استفاده کند و سیرش، سلوکش، به طرف صدر الخلائق شدن جهت بگیرد.

آنچه که در این زمینه مهم است این است که ایشان مانند همه انبیاء الهی و مانند یازده امامی که پیش از او بودند، به تمام تکالیفی که به حضرت ارائه شده که خیلی‌هایش را شاید ما خبر نداشته باشیم، آنچه که ما خبر داریم احتمالا سه چیز باشد که حضرت جواد بیان کردند، ثلاث من عمل الابرار، پرونده ابرار را خدا در قرآن در برابر عقل همه قرار داده راحت می‌توانند وضعیت و حال و هویت ابرار را درک بکنند.

خداوند نتیجه‌ای که برای ابرار حاصل شده آن را بیان کرده إِنَّ اَلْأَبْرٰارَ لَفِي نَعِيمٍ  ﴿الانفطار، 13﴾، كَلاّٰ إِنَّ كِتٰابَ اَلْأَبْرٰارِ لَفِي عِلِّيِّينَ  ﴿المطففين‏، 18﴾إِنَّ اَلْأَبْرٰارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كٰانَ مِزٰاجُهٰا كٰافُوراً  ﴿الإنسان‏، 5﴾ عَيْناً يَشْرَبُ بِهٰا عِبٰادُ اَللّٰهِ يُفَجِّرُونَهٰا تَفْجِيراً  ﴿الإنسان‏، 6﴾ که همین ابرار هستند، یفجرونها تفجیرا، اینها نتیجه عملکرد ابرار است، نتیجه انجام تکالیف الهیه ابرار است.

حضرت جواد در یک روایت بسیار پرقیمتی می‌فرمایند ثلاث من عمل الابرار، سه واقعیت است سه حقیقت است که این سه واقعیت و سه حقیقت کار ابرار را در این دنیا نه در آخرت تشکیل می‌دهد، آخرت ابرار را که در همین آیاتی که قرائت شد شنیدید، به ترتیبی که خود حضرت جواد علیه السلام بیان کردند اقامة الفرائض، اداء الفرائض هم نفرمودند کلمات ائمه مثل قرآن در جای معین خودش به کار گرفته شده است، اقامة الفرائض بنا به نظر اهل تالیف یعنی انجام تمام واجبات مالی، بدنی، حقوقی، با رعایت همه شرایط این اقامة الفرائض، یعنی دو رکعت نماز که می‌خواهند بخوانند تمام مقارنات نماز را رعایت می‌کنند، تمام مقدمات نماز را رعایت می‌کنند، و نمازشان نماز حضور در پیشگاه حضرت رب است و نمازشان اتصال تهیدست به غنی بالذات است و نمازشان سفر به معراج است و نمازشان قربان کل تقی است و تنهی عن الفحشا و المنکر است، تمام شرائط فرائض در عمل به فرائض برایشان جمع است هیچی را فروگذار نمی‌کنند. عمل را ناقص عیب‌دار انجام نمی‌دهند.

البته سخت است ولی این سخت را می‌شود انجام داد اینطور نیست که اقامه فرائض یعنی اقامه آنها با شرائط طاقت‌فرسا باشد، چون اگر طاقت‌فرسا باشد می‌شود تکلیف ما لا یطاق، و تکلیف ما لا یطاق همه اهل تحقیق می‌گویند بر حکیم قبیح است و خداوند هرگز کار قبیح نمی‌کند، یعنی بنده‌اش را مکلف به تکلیفی نمی‌کند که از عهده‌ بنده‌اش برنیاید.

اگر تکالیف مالی به بنده‌اش می‌دهد زکات، صدقه، خمس، و هر نوع کار خیری با مال، وَ تَعٰاوَنُوا عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوىٰ ﴿المائدة، 2﴾، در طاقت بنده‌اش است که انجام بدهد، هیچ کشاورزی نمی‌تواند به خدا بگوید از این مقدار گندم این مقدار زکاتی که معین کردی پرداختش از عهده من برنمی‌آید، هیچ کسی که مکلف به خمس است ده میلیارد یک سال برده، الان پول بیکار است در یک سال خرج خوب کرده سفر خوب رفته، برای دخترش برای پسرش عروسی گرفته حالا ده میلیارد مانده دو میلیاردش خمس است، این سخت نیست بخواهد پرداخت بکند.

المال مال الله و الخلق عیال الله، اصلا این دو میلیارد را من مالک نیستم اگر بفهمم که خودم و مالم هر دو مملوک هستیم از پرداخت دو میلیارد قلبم نمی‌لرزد و تکان هم نمی‌خورم و ناراحت هم نمی‌شوم و سختم هم نیست مشکل هم نیست، و تکلیف ما لا یطاق هم نیست.

بله اگر بیایند به من بگویند آقا نمازی که داری می‌خوانی عیار خلوصش را هم وزن عیار خلوص امیرالمومنین قرار بده، خب این تکلیف ما لا یطاق است، چون من نه قدرت پیدا کردن معرفت امام را به حضرت رب دارم، و نه مالک نفس و قلبم هستم که آن اخلاص را به این قلب، به این باطن، و به این جانم انتقال بدهم. این کار من نیست. خود حضرت هم اعلام کرده کار شما نیست خب حالاکه کار ما نیست خدا هم به ما تکلیف نکرده خود حضرت در نهج البلاغه در نامه‌ای که به استاندار بصره نوشتند نوشتند و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه، من از کل پارچه‌های بافته شده دنیای شما به یک پیراهن معمولی کم قیمت برای پوشاندن بدنم اکتفا کردم، حالا چی کارکنم من؟ در این تهران یا در شهر قم یا در شهرهای دیگر بگردم یک پیراهن نخ نما پیدا بکنم که اگر بخواهم بدهم به خانم خانه بگویم اینجایش یک ذره پاره شده وصله کن بهم می‌گوید بابا این را مچاله کن بینداز در سطل آشغال ببرند،  این را بپوشم، امیرالمومنین می‌فرماید پوشش بدنتان را شما قدرت ندارید مثل من انجام بدهید، چون واقعا همچنین پیراهنی بپوشیم در خانه راهمان نمی‌دهند بیرون هم مسخره‌مان می‌کنند، خودمان هم دل پوشیدن آن پیراهن را نداریم باید آن دل را داشته باشیم.

اما بله حالا مثلا من آخوند می‌روم در مغازه عبافروشی می‌گویم آقا هوا دارد گرم می‌شود یک عبای نازک به ما می‌دهید او هم می‌گوید بله یک عبا می‌آورد ندوخته پهن می‌کند، محبت بفرمایید قیمتش؟ چیزی نیست آقا قابلی ندارد دو میلیون تومان، چرا؟ آخه این عبا خاشیه است آقا این عبای فوق العاده‌ای است این همان عباهایی است که شیوخ عرب می‌اندازند روی کولشان، خب من طاقت این را دارم که بگویم این عبای دو میلیون تومانی را نمی‌خواهم، یک عبای معمولی به من بده حالا مثل این عبایی که من دارم به من می‌دهد می‌گوید چهل تومان، این را من طاقت دارم، اما اینکه یک پیراهن ده تا وصله شده را بپوشم و بیایم داخل اجتماع حضرت می‌فرماید خود شما طاقتش را ندارید دنبالش هم نروید. و من از غذای دنیای شما به دو تا نان جو قناعت کردم به دو تا قرص نان، که اکثر عمرش هم این دو تا نان جو یا نمک با آن بوده اینطور که من در کتابها دیدم یا یک خرده کدو با آن بوده، کدوی آب پز یا دو تا دانه خرما بوده یا یک ظرف چوبی شیر بوده، خب با این غذاهای متنوع و دست‌پخت‌های زن‌هایمان امیرالمومنین می‌فرماید شما طاقت شکل غذا خوردن من را ندارید نمی‌توانید.

من با یک روحانی همسفر بودم پنج شش بار یک ماه ، وقت نهار و شام بهش می‌گفتم اینقدر نخور، آخه اینها خیلی خوشمزه است ولی به فکر بدنت و آینده‌ات هم باش که به مشکل بدنی می‌خوری، به من گفت که من خیلی تو را دوست دارم حرفهایت را می‌نشینم گوش می‌دهم تو هر نصیحتی هر پندی می‌خواهی به من بکنی بکن راجع به شکم من فضولی نکن، نمی‌توانم یعنی خودش گفت نمی‌توانم، همه ما نمی‌توانیم واقعا نمی‌توانیم، نه اینکه می‌توانیم پر نخوریم ولی نمی‌توانیم نخوریم و بیاییم سفره‌مان را به شکل امیرالمومنین تدوین بکنیم.

یک داستان کوتاهی حالا اسم امیرالمومنین آمدذکر علی واقعا عبادة، اصلا آدم وقتی درباره امیرالمومنین حرف می‌زند دلش شاد می‌شود باطنش پر از نور می‌شود، جلسه روشن می‌شود. یکی از یارانش یک سفری آمده بود شام ظهر شد گفت بروم مسجد نمازم را در مسجد بخوانم، وقتی آمد در مسجد معاویه دید، می‌شناخت، گفت که کی از عراق آمدی؟ گفت تازه آمدم، گفت که نهار می‌آیی پیش من؟ ترسید چون معاویه فرعون بود ولو اینکه با لبخند و ظاهرا با محبت حرف می‌زد ولی می‌ترسیدند ازش گرگ عجیبی بود، از ترسش گفت آره، گفت رفتم دربندهای مختلف کاخ را رد کردیم آمدیم در یک اتاق نشستیم گفت منتظر باش بیایند خبر بدهند نهار آماده شده برویم سر سفره، آمدند گفتند اعلی حضرت نهار آمده است می‌گوید وقتی وارد سالن نهار شدم ظهربود دیدم از هر غذایی که عرب می‌پزد سر این سفره هست، از هر غذایی که عرب می‌پزد. بهش گفتم معاویه چند تا مهمان داری؟ گفت فقط تو، گفتم این سفره گفت من دستور دادم هر روز انواع غذای عرب را سر این سفره بگذارند هر کدامش که میلم کشید بخورم، حالا بیا بخور.

گفت می‌خواستم گریه کنم ترسیدم، بهش گفتم معاویه واقعا اشتها ندارم، نه اینکه نخواهم غذای تو را بخورم اما واقعااشتها ندارم، گفت چرا؟ گفتم اشتهایم کور شد، برای اینکه من این سفره را دیدم یادم آمد یک تابستان در کوفه که آتش از آسمان می‌بارید من آمدم مسجد با امیرالمومنین نماز خواندم مسافر هم بودم، وقتی من را دید گفت نهار خوردی؟ گفتم نه گفت بیا برویم با هم نهار بخوریم، گفت معاویه من دنبال علی بن ابیطالب آمدم فقط آرام به اهل خانه گفت من امروز مهمان دارم غذا را دو برابر بدهید، در اتاق باز شد خادم یک سینی چوبی دو تا نان جو، با یک کاسه دوغ که کم رنگ هم بود ترشی دوغ به بینی می‌زد، امیرالمومنین هم آن وقت معاویه سال آخر عمرش بود، من وقتی این نهار رااز علی دیدم بی‌طاقت شدم عربده کشیدم تا عربده کشیدم اهل خانه فکر کردند من دچار مشکل شدم، یکی آمد در را باز کرد دید نه  من سالم هستم من هم منتظر بودم بعد از عربده کشیدن من یکی بیاید، بهش گفتم خجالت نمی‌کشی؟ انصاف نداری؟ رحم ندارید؟ برای این پیرمرد در این گرما در این کارهای سنگین حکومتی دو تا نان جو خشکی که با زانو باید بشکند و یک دوغی که ترشی آن به شامه می‌زند آوردید؟ آخه گوشتی، آبگوشتی، کبابی، مرغی، خورشتی، گفت معاویه این خادم در چهارچوب در ماند اشکش ریخت گفت ما نه بی‌رحم هستیم نه بی‌انصاف، ما غذای علی را به خواست خودش باید بیاوریم به اجازه مانیست که من آن روز علی را دیدم امروز تو را هم دیدم به کل اشتهایم کور شد اصلامیل به هیچی ندارم. من از دنیای شما به یک پیراهن کهنه و دو تا قرص جو اکتفا کردم.

با همین دو تا نان جو هم کارگاه وجودش نهج البلاغه ساخت، حسن و حسین را به وجود آورد و آن عبادت‌های سنگین. بعد خودش می‌گوید ولکن اما یک چیزهایی هست می‌توانید خودتان را با من هماهنگ کنید، اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد، من امام‌تان را در این دنیا تنها نگذارید به من با پاکدامنی، با عفت چشم و گوش و شکم و شهوت، و با پابرجایی و با کار درست یار بشوید خب اینها را می‌توانید اما اگر بگویند اخلاص امیرالمومنین را انتقال به فرائض بده، اخلاص امیرالمومنین عیارش خیلی بالاست اصلا دست ما نمی‌رسد، یک دست بلند کردن و پایین آوردن آن هم با سرعت چقدر مگر زمان می‌برد با سرعت برود بالا بیاید پایین عمربن عبدود را بکشد ده ثانیه، بعد پیغمبر می‌فرماید همه سنی‌ها هم نوشتند ما هم نوشتیم ضربت این برای ایام بیست و سه سالگی علی است، ضربت علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین این ضربت را حمزه هم در جنگ احد زد، مالک اشتر هم در صفین زد، خیلی از رزمندگان پاک در جبهه‌های حق علیه باطل ضربت زدند، ولی ضربت علی را کسی نمی‌تواند بزند وگرنه شمشیر که همان شمشیر است ودست هم همان دست است، چرا افضل من عبادة الثقلین؟ عیار اخلاص اینقدر بالا بوده که افضل من عبادة الثقلین یک دست بلند کردن و پایین آوردن خب این را ما نمی‌توانیم و خدا هم می‌داند ما نمی‌توانیم و ائمه هم می‌دانند ما نمی‌توانیم، لذا اینجور تکلیف‌ها را به ما ندادند درست؟

امام جواد علیه السلام می‌فرمایند اقامه فرائض یک عمل ابرار است یعنی یک تکلیف است، این یک. و اجتناب المحارم، ابرار با کمال شوق نه با کسالت، نه با کراهت، با کمال شوق از آنچه خدا حرام کرده کنارند، اجتناب، جنب یعنی کنار، یعنی ابرار از کل گناهان اینورتر ایستادند هیچ گناهی نمی‌تواند بیاید به ابرار بزند چون رودرروی گناه می‌ایستند، اجتناب، جنب یعنی گناه اصلا نمی‌تواند به اینها بزند پیدایشان نمی‌کند، نیستند در آن عرصه که تیر گناه حالا به شهوتشان به قلبشان، به فکرشان، به روحشان، به عملشان بخورد اجتناب کنارند هر تیری شیطان می‌خواهد بزند بزند رد می‌شود، ابرار روبروی تیرباران شیطان نیستند.

و احتراس من الغفلة فی الدین ابرار، یک لحظه غفلت از دینداری ندارند، خب این تکالیفی که به امام عصر ارائه شده آنی که ما می‌دانیم بقیه را که نمی‌دانیم، نمی‌دانیم ایشان درباره آسمان‌ها، زمین، فرشتگان، خود حضرت حق، صفات پروردگار، چه وظائفی دارند این را ما خبر نداریم واقعا، ایشان صدر الخلائقی بودنشان یک بخشش اعطایی است یعنی گنجایش بهش دادند آن دست خودش نبوده، ایشان آمده این گنجایش گسترده‌تر از عالم را از مجموع تکالیفی که به او ارائه شده پر کرده، شده در رأس تمام خلائق اینجوری نمره می‌دهد پروردگار.

در مسابقات اسب‌دوانی در عرب ده تا اسب در مسابقه شرکت می‌کنند که هر اسبی هم یک نام خاصی را دارد، یعنی در مسابقات قدیم اسب‌دوانی برنده ده نفر بودند آنی که زودتر از همه به خط رسید کاپ مسابقه و نمره بالا برای او بوده، این جمله برای حضرت سید الشهدا است من هجده نوزده سالم بود این را  از حضرت دیدم به صورت شعر است، شعر هم برای خود ابی عبدالله است سبقت العالمین الی المعالی، من برای به دست آوردن کل ارزشها با کل جهانیان وارد مسابقه شدم از همه مسابقه را بردم، چه جوری مسابقه را بردم مرکبم چی بوده؟ بحسن خلیقة و علو همة، یکی به حسنات اخلاقی و یکی هم به همت بلندم، یعنی گفتم عالم مثلا چهارصد میلیارد جمعیت پیدا می‌کند من باید در مسابقه ارزشها از کل ببرم و بردم، آی فدایت بشوم. عجب سابقی بودی تو که خدا در قرآن می‌فرماید و منهم سابق بالخیرات سه دسته کرده مردم مسلمان را اهل قرآن را، اورثنا الکتاب به عبادی که انتخابشان کردم فمنهم ظالم لنفسه، یک عده‌ای به قرآن من عمل نکردند کلنگ به جان خودشان زدند، و منهم مقتصد، یک عده‌ای هم کند آهسته آهسته عمل کردند ولی میانه‌رو بودند، گروه سوم سابق بالخیرات در تمام خوبی‌هااز همه عالم بردند. تازه در رأس برندگان حضرت سید الشهدا است. این را سنی‌ها هم دارند اینی که دارم می‌گویم که پیغمبر می‌فرماید آقای تمام مردم عالم شهدا هستند، آقای تمام شهیدان اولین و آخرین هفتاد و دو نفر حسین من هستند که فوق آنها دیگر شهید نیست، تمام شهدای اولین و آخرین مادون شهدای کربلا هستند، یک نفر را با اینها نمی‌شودمقایسه کرد، شما نمی‌توانید بگویید شهید دستغیب، شهید مدنی، شهید اشرفی اصفهانی شهید ثانی، شهید اول شهید ثالث اینها هم وزن حبیب بن مظاهر هستند پیغمبر همچنین اجازه‌ای نمی‌دهد، اینها گرد حبیب را هم نمی‌بینند، آقای شهیدان عالم شهدای کربلا هستند و آقای این هفتاد و دو نفر شهید حسین من است یعنی در رأس مسابقه هستند.

این که به حضرت با ادب عرض می‌کنیم أین صدر الخلائق یعنی ای محبوب خدا، ای عزیز خدا، ای غایب از نظر، آنچه گنجایش فکری خدا به تو داد از معرفت لبریز کرد، آنچه گنجایش عملی به تو داد از عمل پر کردی، آنچه گنجایش اخلاقی به تو داد از اخلاق حسنه پر کردی و امروز هم وزن بعد از پیغمبر و پدرانت که به خاطر پدری افضلیت به تو دارند نداری، تک هستی. بی‌نمونه هستی، بی‌مثل هستی، بی‌مانند هستی. این صدر الخلائق.

ذو البر، او تمام نیکوکاری‌ها را دارد اصلا ذو البر است یعنی مالک همه نیکوکاری‌هاست، تمام نیکوکاری‌ها در مشتش است و همه اینها را انجام می‌دهد حالا شما بفرمایید ایشان را که ما نمی‌بینیم نیکوکاری‌اش چیست به ما؟ من یک نیکوکاری را می‌گویم یک دانه را، همین یک دانه خیلی مهم است، ایشان بعد از نایب خاص چهارمشان فرمودند شما برای بعد از خودت احدی را معرفی نکن، دیگر رابطه بین من و بین مردم افراد خاص نیستند، اراده الهی بوده چهار نفر در غیبت صغری بین من و بین مردم واسطه باشند، تو دیگر کسی را تعیین نکن بعد از مردنت حکم امت این است اما الحوادث الواقعه فارجعوا که خیلی چیزها را نگذاشتند بی‌ضربه بماند یکیش هم همین روایت است که دو سه سال است سفسطه‌گران وارد خدشه‌ کردن این روایت هم شدند، روایتی که خیلی صاف است، عقلی است، امر عقلی و معقول را که نمی‌شود رد کرد آن هم امر معقولی که صادر از پیشگاه امام است و معصوم، اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا، این را ائمه ماتعیین کردند یعنی بعد از این چهار نایب نیابت خاصه می‌شود نیابت عام، امامن کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه فللعوام یعنی ملت، عام یعنی مردم، ان یقلدوه، این قانون را امام زمان اعلام کردند که بعد از این چهار نایب خاص من نیابت می‌شود نیابت عامه، یعنی من نمی‌آیم نامه بنویسم حضرت آیت الله العظمی بروجردی تو نایب من هستی نه، کسی نایب پرورش پیدا می‌کند که صائنا لنفسه است حافظا لدینه است، مخالفا لهواه است مطیع لامر مولاه است این شرائط یکی را که در او هست تبدیل می‌کند به نایب عام، خب این نیابت از امام عصر است.

نواب عام از زمان شیخ مفید و شیخ طوسی و شیخ صدوق آمدند تشکیل حوزه‌های علمی عظیم دادند مردم با انصاف پاک، بزرگوار، دیدند نوّاب عام امام زمان برای اداره حوزه‌ها پول لازم دارند خدا هم در پولشان زکات و خمس گذاشته، آمدند دو دستی دادند به نوّاب عام دست آنها را هم بوسیدند و رفتند نوّاب عام هزار و دویست سال است این حوزه‌ها را تشکیل دادند ما خبر نداریم چند هزار فقیه، مفسر قرآن، نویسنده، گوینده، اهل خیر، تربیت کردند همینها آمدند در مردم مردم را تشویق کردند با پول مردم مسجد ساختند، حسینیه ساختند، حوزه ساختند، دار الایتام ساختند مردم را تشویق کردند بروند مشکلات مردم را حل بکنند این نیکی‌های امام زمان که به دست نواب عام دنیای شیعه را و دنیای امروز را پر کرده است.

صدر الخلائق ذو البر و التقوا، ای وجود مقدسی که کل وجودت تقوای محض است، فکر باتقوا، دل با تقوا، روح با تقوا، عمل با تقوا، با این خصوصیت‌ها تو شدی معیار الهی در جامعه که ما مردم خودمان را با تو بسنجیم، و بشویم اقتداکننده واقعی به تو، تو میزان الهی هستی، خدایا ما را اقتداکننده واقعی به امام زمان قرار بده.

خدایا تا ما زنده هستیم دل ایشان را از ما شاد نگه دار، خدایا ما را زخم‌زننده به او قرار نده، چون این یازده تا زخم خیلی خوردند دیگر جا ندارد ما بهشان زخم بزنیم الان هم مسیحی‌ها صهیونیست‌ها، بی‌دین‌ها، بی‌نمازها عرق خورها دارند زخم می‌زنند به امام زمان ما دیگر جا ندارد به ایشان زخم بزنیم، خدایا ما را مورد محبت او قرار بده او را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

خدایا شبهای عید است به گذشتگان ما در آمرزششان عیدی عنایت فرما، به زندگان ما نابودی داعش را عیدی عنایت فرما، خدایا نفرت از گناه را در ما  کامل کن. عشق به عبادت را در ما کامل کن.

 

برچسب ها :