روز پنجم شنبه (1-3- 1395)
(تهران بقعه شیخ طرشتی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
اهل ایمان تا زنده هستند به خاطر اینکه ارزش ایمان را میدانند چرا که ایمان کلیدی است که هشت در بهشت را به روی مومن باز میکند و هفت در دوزخ را میبندد. ایمان خود را در مقابل همه پیشامدهای سوء خطرات، شیرینیهای حرام، تلخیها و محدودیتها حفظ میکنند که صد و سه بار قرآن مجید از این حفظ ایمان تعبیر به صبر کرده است.
شما اگر به کتابهای علمی لغت که بزرگترین ادیبان این امت و غیر از این امت نوشتند مراجعه بکنید کلمه صبر را که بگیرید در معنای صبر نوشتند الصبر حفظ النفس، صبر یعنی خود را در برابر همه لذتهای حرام و همه سختیهای عبادت و خوبیها حفظ کردن. یعنی مومن به گونهای است که دنیا و زر و زیور دنیا و پول دنیا گرچه در اختیارش قرار بگیرد مستش نمیکند یعنی در کنار پول، در کنار صندلی، در کنار لذتهای مشروع خدا را یادش نمیرود خودش را یادش نمیرود، قیامتش را یادش نمیرود، و در برابر فشارها و تنگناها و مضیقهها پست نمیشود، آقا میماند با کرامت میماند، بزرگوار میماند. این نهج البلاغه را اگر برسید بخوانید شبانه روز یک صفحهاش را بخوانید ترجمههای خوبی هم دارد، حالا قدیم ترجمه نداشت ولی هفتاد هشتاد سال است که بسیاری از بزرگان ما سراغ ترجمهاش رفتند برای اینکه راه فهمش را برای مردم آسان کنند.
امیرالمومنین وقتی مومن را تعریف میکند البته خیلی جاهای نهج البلاغه تعریف میکند ولی این جملهاش با مقدمهای که امروز شنیدید کاملا هماهنگ است و نزدیک، المومن کالجبل الراسخ، انسان مومن نه هر مومنی مومنی که ارزش ایمان را درک کرده، مومنی که فهمیده ایمان کلید باز کردن هشت در بهشت و قفل هفت در دوزخ است این مومن، که ارزش ایمان را میداند، مانند کوه استواراست.
لا تحرکه العواصف، یک کوه را میلیونها سال است که ایستاده نه سیلها، نه بادها، نه طوفانها، نه زمین لرزهها و نه حوادث دیگر از جا تکانش ندادند، این مومن است. هیچ زمانی نبوده که مومن در برابر شیرینیها و تلخیها قرار نگیرد، مومن ثروتمند زیاد بوده زمان انبیا هم بودند زمان ائمه طاهرین هم بودند مومن گرفتار هم بوده، ولی این مومنان واقعی نه لذتها مستشان کرد، که همه حقایق را یادشان برود و نه مضیقهها پستشان کرد.
من یک جملهای را برایتان بگویم از یکی از اصحاب وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر تا بعد صفات اصحاب امام عصر را که مفیدترین بحث است در این ایام برایتان بگویم. یک نفر مومن واقعی بازار بزاز است مشتری زیاد دارد، ملاقاتهای مختلفی با وجود مبارک حضرت صادق و موسی بن جعفر دارد کسبش هم دارد درآمدش هم دارد، این ملاقاتها باعث شد که ایشان آنچه که از موسی بن جعفر و امام صادق شنیده بود در نود جلد کتاب جمع بکند، این بازاری زمان ائمه، به نام ابن ابی عمیر هم پردرآمد است و هم عالم است و هم معرفت به فرهنگ الهی ائمه طاهرین دارد، شیعیان با ایشان رفت و آمد داشتند، پول بهش میدادند برای موسی بن جعفر مسائلشان را میآمدند از ایشان میپرسیدند، ماموران هارون الرشید کار این انسان والا را گزارش دادند، آن وقتی که خانه داشت و مغازه داشت و درآمد داشت مست نکرد مومن واقعی ماند چون ارزش ایمان را میدانست، اینهایی که ارزش ایمان را نمیدانند اینها با یک فیلم، با یک عکس، با یک رابطه نامشروع، با یک ماهواره گوهر ایمان را به دشمن مجانی واگذار میکنند یک وقت آدم دینفروشی میکند در برابرش ده میلیارد میگیرد، امایک مشتی اینقدر بدبخت و تاریک و پست هستند که گوهر ایمان را میفروشند به دشمن ولی در برابر آن هیچی نمیگیرند و دینفروشی هم به هر قیمتی صرف ندارد.
خب ایشان روزگار خوشی عبدالله بود، بنده خدا بود، اهل ایمان بود حالا که ماموران حکومت گزارش دادند که این جزو تکیهگاههای کارهای موسی بن جعفر است، شیعیان بغداد و بیرون بغداد و حتی خارج از کشور را میشناسد آنها پول بهش میدهند میدهد به موسی بن جعفر آمدند گرفتند، گرفتند مغازهاش را مصادره کردند، تمام سرمایه مغازه را بردند، خانوادهاش از ترس این که مامورین نیایند در خانه نود جلد کتاب خطی نوشته شدهای که مستقیم از دو امام شنیده نبرند و در پروندهاش جرمش نرود بالا هر نود تا را ریختند در چاه از ترس، حالا چه سرمایه عظیمی از دست ما رفته قیامت هارون باید جوابش را بدهد و آن مامورانی که گزارش دادند.
هر کاری قاضی کرد که رابطهاش را با موسی بن جعفر اقرار بکند اقرار نکرد، گفت من هیچ ارتباطی با امام هفتم ندارم کسی هم پولی به من نداده و روی حرفش هم ایستادگی کرد، عجب قاضیهای بیرحمی در این کره زمین بودند و هستند، بیرحم، مینشیند پشت میز یک ورقه را امضا میکند دو میلیارد دلار مال ملت ایران را روز روشن بدزدید و بدهید به خانوادههای یک مشت صهیونیست و مسیحی که در لبنان در یک انفجار مردهایشان کشته شدند، بیرحم.
قاضی وقتی دید اقرار نمیکند، خوب عنایت کنید هم من خودم را با این مسئله رجالی تطبیق بدهم ببینم تا کجا حاضر به صبر هستم یعنی حفظ ایمان، یا نیستم قاضی گفت در حیاط زندان ابن ابی عمیر را برعکس سرش به طرف زمین پایش به طرف هوا، ببندید به دو تا درختی که نزدیک هم است، آمدند به دستور قاضی بستند، دو تا مچ پا را به دو تا تنه درخت سرازیرش کردند گفتند پیراهن تنش را هم دربیاورید هزار عدد تازیانه خاردار بهش بزنید، یک تازیانههای چرمی بود میدادند به آهنگرها مفتول نوک تیز در آن میچرخاندند تا اقرار کند. شلاق اول را زدند پوست و گوشت را بلند کرد تازیانه خاردار بود دیگر سیم خاردار تیز، کلفت، در آن چرخانده بودند تا صد تا تازیانه زدند از گردن و پیشانی تا نوک پا فقط گوشتها بلند شده بود و خون میریخت، گفتند چه کسانی با تو ارتباط دارند؟ گفت هیچ کس، چه کسانی به تو برای موسی بن جعفر پول میدادند؟ گفت هیچ کس. این را میگوید خدا صبر.
نه در تجارت بزازی مست کرد و نه در این گرفتاری بسیار شدید پست شد، آقا زیر این طناب و این تنه درخت و این تازیانه ماند به قاضی گفتند آش و لاش شده به قول ما تهرانیها، دیگر چطوری روی این زخمها ما تازیانه بزنیم؟ مامورها هم دیگردلشان سوخته بود، مامورهای بیدین کافر، غلامان حلقه به گوش بنی عباس، قاضی گفت ولش کنید، آزاد شد.
آمد خانه، به خانوادهاش گفت خیلی در زندان به من سخت گرفتند، یک شام درست و حسابی یک نهار من در این مدت زندان نخوردم، شام بیاورید، گفتند مغازه را که مصادره کردند تمام سرمایه را غارت کردند ما امشب که شما آزاد شدی نمیدانستیم که آزاد میشوی چیزی برای خوردن نداریم، بردند همه را، من خودم را جای ایشان بگذارم شما هم جای ایشان ببینیم مامومن واقعی، شیعه واقعی، انسان صالح واقعی هستیم یا نه، این حرفها خیلی به دردمان میخورد وگرنه من قصههای امام زمان را میتوانم برایتان بگویم خیلی هم شاد بشوید، خود داستان ازدواج مادرش که یک دختر ترکیهای بوده و اهل این استانبول بوده که در قدیم میگفتند قسطنطنیه و مسیحی بوده، داستان ازدواج این دختر روم شرقی مسیحی با امام عسکری یکی از داستانهای حیرتانگیز جهان است که چی میشود، یک دختر غیر عرب، یک دختر مسیحی، یک دختر قسطنطنیهای وجودش آماده میشود برای اینکه عدل جهان را در رحم خودش پرورش بدهد و بقیة الله را در وجود خودش به وجود بیاورد چه میشود؟ کجا هستند خانمها؟ دخترها کجاهستند؟
هیچ دختری به فکر هست که من یک شوهری برای خودم انتخاب کنم که حداقل حالا اگر بچهام امام زمان نمیشود آقای بروجردی بشود امام بشود، اگر آنها نمیشوند حداقل یک عالم بشود، اگر یک عالم نشد حداقل یک مومن قابل قبول خدا باشد چند تا دختر در مملکت به این فکر هستند؟ چند تا؟
خب ماها که سنمان بالا رفته دیگر دستمان در کار است برای بچهمان میخواهیم زن بگیریم برای نوهمان، تا میرویم با یک خانواده صحبت میکنیم مابا خانواده عرقخور و با خانواده فاسد که نمیرویم صحبت بکنیم اما تا میرویم بنشینیم حرف بزنیم اصلا از ارزشها نمیپرسند، خانه دارد؟ ماشین دارد؟ ماهی پنج میلیون درآمد دارد هزار تا سکه مهریه میکند؟ جشن نامزدی را این هم یکی از من درآوردیهای این مردم است در مملکت هتل آزادی میگیرد؟
آقا یک بار هم بپرس این داماد شما، این پسر شما، این دختر شما خداشناس هم هست؟ وابسته به اهل بیت هم هست؟ امام حسینی هم هست؟ گریه هم میکند؟ خب منی که میخواهم پسر زن بدهم حتما برایش عروسی هم میگیرم، مجلس هم میگیرم بالاخره حالا خانه هم ندارد یک صد متری، صد و پنجاه متری رهن میکنند اینها که جای سوال نیست، از دین این بچه کرامتش، آقاییاش، بزرگواریاش بپرس، میتوانم این داستانها را بگویم کم هم ندارم زیاد دارم، داستانهای درست مستند واقعی کسانی که به محضر وجود مقدس حضرت رسیدند و چه چیزهایی نقل کردند که کلمه به کلمهاش یک آموزش و پرورش یک مملکت است کلمه به کلمهاش، گفتند هیچی نگویید، عجب ایمانی، این دیگر چه ایمانی است.
به قول لات های تهران ناز شستش با این ایمانش، گرسنه، زن و بچه هم گرسنه، همان شب در زدند اینی که من دارم میگویم در کتاب رجال کشی است که اوایل قرن چهارم نوشته شده یعنی این کتاب با ابن ابی عمیر حدود صد سال فاصله دارد کشی از چهرههای معتبر علمای شیعه است، من این کتاب را دارم دیگر ورقههایش دارد پودر میشود، خیلی کتاب پرقیمتی است.
در زدند به زن و بچهاش گفت شما نروید در را باز کنید من خودم میروم، بدن پر از زخم گرسنه در را باز کرد، دید یکی از مشتریهای مغازهاش است، پنج هزار دینار چهار هزار دینار یک پول کلانی ریخته در یکی از این کیسههای متقالی آورد به ابن ابی عمیر گفت این پول، گفت این چه پولی است؟ گفت من از تو جنس بردم به تو بدهکار هستم پول بدهی است، نه پول خمس است، نه زکات است، نه سهم امام است، بدهی است، گفت که این پول را از فروش جنس جمع کردی؟ گفت نه، من اینقدر نفروختم، گفت ارث بهت رسیده؟ گفت نه، گفت هدیه بهت دادند؟ گفت نه، گفت از کجا آوردی این پول را؟ گفت خانهام را فروختم، شنیدم تو آزاد شدی خانه من هم جای خوبی بود یک نفر آمد گفت خانهات را میخرم خوشحال شدم گفتم بفروشم دینم را ادا کنم، گفت همین الان برگرد خانهات را پس بگیر من خودم با دو گوش خودم از حضرت صادق شنیدم خانه مسکونی زن و بچه مردم از دین مستثنی است، من این پول را بگیرم قیامت جواب خدارا نمیتوانم بدهم برو خانهات را پس بگیر خورده خورده پول من را بیاور بده، این اسمش صبر است.
اگر تا حالا بعضیهایتان خبر نداشتید صبر یعنی چی این است صبر، حفظ النفس، خودنگهداری برای این که در ایام خوشی و پولداری مست نکنم در مستی آدم آخه همه چیز را یادش میرود، امیرالمومنین میفرماید ما شش جور مستی داریم، یک مستی مستی مال است سکر المال، که از پول زیاد آدم مست میکند، در مستی هم آدم هیچ کس را نمیشناسد حتی پدر و مادرش را هم نمیشناسد، در مستی. سکر المال، یک مستی حضرت میفرماید قدرت است بعضیها تا صندلی گیرشان میآید وکیل میشوند، وزیر میشوند، بزرگتر میشوند امیرالمومنین میفرماید غرق در مستی میشوند هیچ کس را دیگر نمیشناسند نه ضعیف را، نه ناتوان را، نه رفیقهای سابق نه هم رزمهای جبهه را، نه مجروح را، نه خانواده تهیدست، نه آبرودار، نه جلسات مذهبی را نمیشناسند مست میکنند.
مومن یعنی صابر، صبر یعنی حفظ النفس، شما دنیا را میبینید چقدر فاسد شده میبینید که، تمام مراکز فساد جهان یا به وسیله ماهواره و تلویزیون خانهها بغل تختخواب اهل خانه است، یا در تلفن همراهشان است، یا در وسایل الکترونیکی دیگر، این سیصد و سیزده نفر ا ولیه یاران امام زمان در همین دنیا هستند دیگر، در دریای همین فسادها هستند، زیر همین ماهوارهها زندگی میکنند یا بعدا هم به دنیا میآیند بدتر هم میشود دنیا زندگی میکنند، بقیهشان هم همینطور، صالحین جهان غرق در همین دریایی هستند که برای مردم دنیا از فساد درست کردند ولی چقدر اینها با ارزش هستند که پروردگار از اینها به عنوان صالح یاد میکند. صالح یعنی صابر، یعنی متوکل، یعنی اهل کوشش، یعنی اهل عبادت، یعنی انسانی که در این دنیا از این همه لذتهای حرام مست نمیکند چون دنبالش نمیرود قبول هم نمیکند. یعنی انسانی که متکی به وجود مقدس پروردگار است.
ممکن است بعضی از جوانهابگویند خیلی سخت است شدنی نیست، من به آنها سفارش میکنم از سال دهم هجری که پیغمبر از دنیا رفته تا شصت و یک که عاشورا اتفاق افتاده میشود پنجاه سال، بروند تاریخ این پنجاه ساله را بخوانند، تاریخی که سازندهاش سقیفهایها بودند و بعدش هم معاویه بود و بعدش هم یزید بود، سقیفه و معاویه و یزید تمام جغرافیای اسلام را از فساد پر کردند، من ادب منبر اقتضا نمیکند که برایتان بگویم اوضاع امت از چه قرار شد، اقتضا نمیکند.
نفر دومی که بعد از پیغمبر شاه شد، چون هیچ کجا ننوشته که پیغمبر اینها را به عنوان خلیفه معرفی کرده اینها شاه بودند نه خلیفه، بعد از پیغمبر یک دانه خلیفه معرفی شد آن هم امیرالمومنین، اگر دلتان بخواهد من یک کتاب دارم که هشتاد سال پیش نوشته شده یک مرجع تقلید هم نوشته، این کتاب را خودش به من داد، آن زمان که کامپیوتر نبود و باید برای پیدا کردن حدیث یک کتاب ششصد صفحه را ورق میزدم، هشتاد و پنج روایت از کتب بسیار معتبر اهل سنت نقل کرده که در این هشتاد و پنج تا روایت نقل شده از طریق اهل تسنن پیغمبر به امیرالمومنین فرموده انت خلیفتی من بعدی، و این جمله را برای هیچ کسی نگفته، پس آنهایی که علی را کنار زدند اعلی حضرت شدند شاهنشاه شدند، نه جانشین پیغمبر.
نفر دومشان بنابر کتابهای اهل تسنن که خودم با چشم خودم روایاتش را دیدم نقل کردند شانزده هفده کتاب مهم که این نفر دوم دستور داد هر زنی که در مدینه آزاد نیست کنیز است، کلفت خانوادههاست خریدند، از پنج ساله ده ساله بیست ساله، سی ساله چهل ساله، هر زنی که کنیز است برای این که از زن آزاد شناخته بشود باید در شهر مدینه با پیراهنی که تا سر زانویش است و پیراهنی که تمام سینهاش بیرون باشد باید رفت و آمد بکند، که زنان شوهردار آزاد با اینها قاطی نباشند، آن وقت شما میدانید در آن سیزده ساله با بیرون آمدن زنهای کنیز به این شکل زنا در مدینه چه غوغایی به راه انداخت. شما در کتابهای مهم اهل سنت میخوانید هفده هجده نفرشان نقل کردند من همه مدارکشان را دارم که خود این اعلی حضرت دائم تا زمان مرگش میگفت برای من شراب بیاورید آب قاطی میکرد میگفت چون با آب قاطی شده حلال است خوردنش. زمان شاه سوم که دیگر غارت بیت المال با بنی امیه شروع شد زمان معاویه هم که پیش نمازها، پیش نماز مسجد کوفه چهار جایی که مسافر میتواند نمازش را تمام بخواند اینقدر محترم است پیش نماز مسجد کوفه صبحها، چون شبها بیدار بود زیاد مشروب میخورد نماز صبح را گاهی چهار رکعت میخواند چون سر هوش نبود، شما این پنجاه ساله را بخوانید، برادران جوانم در این پنجاه ساله که کمربند فساد دور جغرافیای مملکت اسلام بسته شده بود و درون جامعه تمام فسادها آزاد شده بود والله بدتر از زمان ما بود باید بخوانید این هفتاد و دو نفری که آمدند کربلا سید الشهدا شب عاشورا دربارهشان گفت و انی لا اعلم اصحابا خیرا من اصحابی، من از زمان آدم تا قیامت بهتر از این هفتاد و دو نفر را خبر ندارم اینها در همین موج فساد خیر اصحاب بار آمدند چون اهل صبر بودند یعنی ایمانشان را نگه داشتند خودشان را نگه داشتند، آن هم چه چهرههایی، یزید به زین العابدین وقتی میخواست اهل بیت را برگرداند، گفت چند نفرتان را کشتند؟ گفت هفتاد ودو تا، گفت خب دیه هر کدام هزار مثقال طلاست من هفتاد و دو هزار مثقال طلا میریزم در ترازو میکشم بهتان میدهم شما ازاین هفتاد و دو تایی که کشته شدند از خونشان گذشت کنید ام کلثوم بلند شد، گفت یزید اینها از آنهایی نبودند که دیهشان هزار مثقال طلاست، اینها خونشان با دیه پاک نمیشود، یزید اگر مالک هفت آسمان و زمین بشوی کل را به ما بدهی جبران خون اکبر ما را نمیکند تازه هفتاد و یک نفر دیگر باقی هستند آن هم دررأسشان ابی عبدالله، اینها کجا تربیت شدند؟ خب اینها هم که غرق در محیط پرفساد بودند آنها هم محیطشان مثل ما بود.
زن بدحجاب که به دستور اعلی حضرت دوم فراوان شده بود، مشروبخوری که کاملا عادی شده بود به فرزدق فرمود حضرت سیدالشهدا، فرمود من دارم میروم کربلا دین را نجات بدهم، اعطل الحدود، این جامعه و حکومتش حدود خدا را تعطیل کردند شرب الخمور، انواع مشروبات الکلی را علنی این ملت دارند میخورند و تمام بیت المال را ملک خودشان کردند دارند اختلاس میکنند، دارند میدزدند، دارند غارت میکنند این هفتاد و دو نفر که از مریخ نیامدند روز عاشورا پایین در همان محیط بودند در همان ملت بودند، در همان جامعه بودند، ما بیاییم همین صبر یاران امام زمان را که در کره زمینی که ملأت ظلما و جورا است تربیت میشوند همین را درس بگیریم، همین یک دانه. یعنی برادرانم خواهرانم، دختران جوان، پسران عزیز جوانم شما هم بیایید در مقابل فساد محیط خودنگهدار باشید، ایماننگهدار باشید، ارزش نگهدار باشید پیغمبر آمدند بیرون مدینه جایی بروند هوا خیلی گرم بود. دیدند یک جوانی جوان پیغمبر را ندید، دیدند یک جوانی پیراهن عربیاش را درآورده روی این ریگهای داغ دارد میغلتد، روی ریگهای داغ، ریگهای بیابانهای عرب تخم مرغ را دو دقیقه میپزد، دو دقیقه من دو سه بار در سفر حج در مدینه نزدیک بود بیرون شب خفه بشوم، از گرما. بسیار طاقت فرسا شده بود که پریدم در یک مسجد کهنه یک ساعت زیر کولر گازی خوابیدم تا نفسم درآمد دید یک جوان بیست و دو ساله این پیراهن عربی را درآورده دارد روی این ریگهای درشت داغ میغلتد گاهی روی بدن را میاندازد و آخ و واخ میکند و گاهی هم پشت بدن را بعد بلند شد پیراهنش را پوشید.
اصحاب فکر میکردند پسر دیوانه شده بیچاره، بمیریم برای پدر و مادرش چه جوانی چرا فکرش به هم خورد، پیغمبر فرمود صدایش کنید پسرم چی کار میکردی؟ گفت آقا شما به ما یاد دادید لذتهای حرام اتوبان است برای رفتن به جهنم، من ازدواج نکردم، غریزه به من فشار میآورم یعنی میخواهد اتوبان باز کند من را ببرد جهنم، شما فرمودید هر کسی طاقت بیاورد گناه نکند صبر کند خودش را حفظ کند صددرصد اهل نجات است، قد افلح المومنون، این سند قرآنی است تمام مردان و زنان با ایمان پیروز هستند در دنیا و آخرت.
گفت وقتی تحت فشار قرار میگیرم میآیم بیرون مدینه، پیراهنم رادرمیآورم حالا این جوان نمیدانست فاصله خورشید تا زمین چقدر است من میگویم، فاصله خورشید تا زمین صد وپنجاه میلیون کیلومتر است، یعنی صد و پنجاه میلیون برابر تهران تا مشهد، ریگها در فاصله صد و پنجاه میلیون کیلومتری قرار دارد داغ طاقت فرسا میشود، گفت یا رسول الله دو سه بار روی بدن دو سه بار پشت بدن را روی این ریگها میغلتانم به خودم میگویم تو که طاقت این ریگ داغ را نداری که با خورشید چقدر فاصله دارد میخواهی بروی مرتکب زنا و حرام بشوی قیامت چطوری میخواهی بروی در آتش جهنم؟ آنجا که آتش با آدم فاصله ندارد.
یا رسول الله این گرگ غریزه وقتی که این داغی را بهش میچشانم خوابش میبرد یک مدتی راحت هستم، دوباره تا سر بلند میکند میدوم اینجا داغی را میچشانم به خودم، پیغمبر یک نگاه بامحبتی بهش کرد و گفت خیلی خب خداحافظی کرد، سه چهار قدم که دور شد به اصحابش فرمود اگر دنبال دعای مستجاب هستید به این بگویید دعا کند این اینقدر پیش خدا قیمت دارد که خدا دعایش را مستجاب میکند.
این یاران امام عصر خدا اینها را جای دیگر تربیت نمیکند روز ظهور بفرستد در این دنیا، در همین مردم هستند در همین دنیا هستند در همین کره زمین هستند، بین همین ملتها، زیر همین ماهوارهها و سایتها و لب تابها و موبایلها هستند، ولی وقتی امام زمان ظهور میکند اینهامیروند کنارش ارتشش را تشکیل میدهند امام از دیدن اینها لذت میبرد، از پاکی اینها لذت میبرد، آن وقت کار را میدهد دست همینها که نه گول پول را میخورند، نه گول مقام را میخورند، نه گول شهوات را میخورند، نه گول غرائز را میخورند پاک.
آن وقت اینها همانهایی هستند که در سوره آل عمران خدا میفرماید والله یحب المتقین، من عاشق اینها هستم، عشق خدا به اهل تقوا سرمایه کمی نیست، این سند قرآنی است والله یحب المتقین، خود حضرت که در رأس اهل تقواست، این صدر الخلائق ذو البر و التقوا. خودش که در رأس باتقوایان است والله یحب المتقین.
خدایا اخلاق ما را، رفتار ما را، کردار ما را و زن و بچههایمان را و نسلی که از ما به وجود آمده و بعدا به وجود میآید که ما نمیبینیم، تا قیامت همسان و هماهنگ با اصحاب امام زمان قرار بده اگر اینجوری بشود ما میشویم یار امام زمان، وقتی بمیریم در آرزوی آمدنش در روایات است در پروندهتان مینویسند شهید در رکاب حجة بن الحسن اگر اینجوری بشود، حالا در جبهه شهید نشدیم حداقل اینجوری شهید معنویت بشویم خیلی ارزش دارد، خدایا وجود مقدس او را دعاگوی ما و نسل ما تا قیامت قرار بده، خدایا به حق زینب کبری عیدی این امت را نابودی داعش قرار بده. همه شهدای اسلام از زمان آدم تا الان شهدای مدافع حرم را با ارواح شهدای کربلا محشور کن، مجروحین ما را شفای کامل عنایت فرما، دین ما، کشور ما، ملت ما، رهبری ما، مرجعیت ما را محرم و صفر را از حوادث حفظ فرما.
خدایا اگر گذشتگان ما در برزخ گرفتارند پدران، مادران، عمهها، خالهها، داییها، رفقا، هم کلاسیها، همراهان، هم رزمان به آبروی امام زمان الان همشان را ببخش و بیامرز.