روز اول سه شنبه (18-3-1395)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدمسجد امیر ماه رمضان 95 سخنرانی اول
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یکی از نعمت های پر ارزش و مفید پروردگار مهربان عالم که هم فایده ی دنیایی دارد و هم فایده ی آخرتی, فهم حقیقت بندگی و عبودیت و عبادات است. بخشی از این فهم با تحصیل امکان دارد و بخش مهم از این فهم از طریق معنویت و پاکی باطن به دست می آید.
رسول خدا بین مردم نشسته بودند. دیوارهای مسجد هنوز بالا نرفته بود و بیرون کاملا پیدا بود. جوانی از کنار مسجد در حال عبور بود که پیغمبر اسلام رو کردند به همه ی مردم فرمودند: (هذا رجل نَوَرَ الله قلبه بالایمان), خداوند متعال دل این مرد را با نور ایمان روشن کرده است.او از مکه با پیغمبر آشنا شد و تعلیمات پیغمبر را در مسجد الحرام از حضرت شنید و در مدینه مرتبا در نماز جماعت و جلسات پیغمبر شرکت می کرد. یعنی او برای فهم حقایق دین یک محصل با ارزشی بود, در حالی که این جوان این سیر را طی کرده بود، پیامبر اکرم در ارتباط با او فرمودند: (نور الله قلبه به الایمان), خداوند ــ البته بعد از طی این مسیر توسط خود او ــ دل او را به نور ایمان منور کرد.
وجود مبارک حضرت مسیح برای حواریون ــ که قرآن نیز به همین عبارت از آنها یاد کرده است ــ کسانی که مرتب همراه ایشان بودند، سخنرانی های بسیار مهمی داشتند. البته سخنرانی ها طولانی نبوده است. شاید هر سخنرانی ایشان دو سه دقیقه بیشتر نبود. ولی در همین دو سه دقیقه مطالب بسیار مهمی را برای آنها بیان کرده. یکی از سخنرانی های ایشان برای حواریون بدین صورت بوده است: (لا تقولوا العلم فی السماء من یصعدوا یأتی به)[1], ننشینید دور همدیگر و نظر دهید که فهم و یافتن و دانایی در عوالم بالاست. هر کسی قدرت پیدا کند این سفر را در آسمانها برود، آن فهم و آن دانایی را مانند یک گوهر در آسمانها می یابد و به همراه خود به زمین می آورد. (و لا فی تخوم العرض من ینزل یأتی به) و نگویید که فهم و دانایی در اعماق کره ی زمین است. اگر کسی بتواند به اعماق زمین سفر کند، این فهم را آنجا پیدا می کند و به خودش انتقال می دهد. (و لا من وراء البحر) فهم پشت دریاهای جهان نیست. (من یعبر یأتی به),. که اگر کسی بتواند تمام دریاها را پشت سر بگذارد و فهم را بیابد و آن رابه خود انتقال دهد. آدرس فهم و دانایی را من به شما می گوییم: نه در آسمان ها، نه در اعماق زمین، نه بعد از دریاها می باشد، بلکه مایه فهم پیش خودشما می باشد. دانایی در معدن وجود خود شما می باشد. اما آن را چگونه باید به دست آورد؟ این مهم است.(تعده بین یدی الله بالآداب روحانیین یظهر علیکم) همیشه متوجه خداوند باشید و در پیشگاه مقدس او مودب به آداب پاکان این عالم شوید. مودب به آداب آنهایی که به هیچ برنامه ی منفی آلوده نبودند، مثل فرشتگان. فرشتگان دنیای ادب هستند. ادب فرشتگان را خدا در قرآن در آیاتی بیان کرده است که محصول آن آیات این است: «لایَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»[2] فرشته ای از فرمان من سرپیچی ندارد و هر دستوری که به او می دهم بی درنگ عمل میکند. این بالاترین ادب فرشتگان است. یفعلون فعل مضارع است، در این آیه ی شریفه بدین معنا می باشد: (آن ها دائم به انتظار عمل به فرمان من هستند).
از جمله پاکان عالم انبیا الهی هستند. آنها هم عبد واقعی و مودب به ادب بندگی بودند. تکرار عمل آدم را خسته می کند. تکرار خوردن یک غذا اشتها را کور می کند. مکرر یک لباس پوشیدن آدم را خسته می کند. خداوند متعال احتمالا بنا به بعضی از روایات نوح را چهل سالگی مبعوث به رسالت کرد، تا مردم را هدایت و از گمراهی نجات دهد. ایشان طبق آیات قرآن مجید نهصد و پنجاه سال مساله ی هدایت مردم را تکرار می کرد. به چه صورت تکرار می کرد؟ در سوره ی نوح آمده است « قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلا وَنَهَارًا »[3], خدایا من تمام روز و تمام شب ــ الا آن مقداری که باید به خانه می رفت غذا می خورد و استراحت می کرد ــ بندگان تو را به سوی تو دعوت کردم. در پنهان و آشکار هم بندگان تو را دعوت کردم. نهصد و پنجاه سال ملول نشد, خسته نشد, کسل نشد. در هدایت کردنش محبتش را هزینه می کرد. با مردم با زبان خوش حرف می زد و به مردم نگاه محبت آمیز داشت. در این نهصد و پنجاه سال خشمگین نشد، اوقاتش تلخ نشد و درخواست بازنشستگی نیز از پروردگار مهربان عالم نکرد.
عیسی بن مریم فرمود: شما به آداب این پاکان مودب شوید ـــ که کل ادبشان خلاصه ی در اطاعت امر و پرهیز از گناه است ــ یظهر لکم, آن فهم برای شما ظهور می کند. علم فقط همین هایی نیست که در کتاب است. یکسری علوم به فرموده ی قرآن مجید الهامی است. خداوند متعال به بنده اش فهم یک واقعیتی را الهام می کند.
هیچ پیغمبر و عالم دینی در مصر نبود که مادر موسی پیش او برود و بگوید: تکلیف من با این بچه ی شیرخواره چیست؟ نگهش دارم، ماموران فرعون بیایند ببرند و سرش را ببرند؟ یا با ترس و با اضطراب که ضرر هم دارد شیر به او بدهم؟ چرا که مادر او که شیرده است باید با آرامش و با طمعنینه و با وقار درون باشد و شیر همراه با اضطراب و غصه و درد و رنج به فرزندش ندهد. حال این مادر حکم را نمی داند و متحیر است که نگهش دارد تا بیایند و بفهمند و از دست او بگیرند ببرند و او را بکشند! یا دائم در اضطراب و ناراحتی و غصه و رنج شیرش بدهد و به بدن بچه لطمه بزند. تکلیف چیست؟ اینجا جای تحصیل نبود، چون حکم را باید می رفت از یک پیغمبر یا یک عالم دین تحصیل می کرد. ولی پاکی او, عفت و عصمت او, تقوای او, عمل او, اخلاق او سبب شد بفهمد چه کار باید بکند. چگونه فهمید؟ الهام الهی, «وَ أَوْحَيْنٰا إِلىٰ أُمِّ مُوسىٰ» [4]من به او فهماندم که در حق این بچه چه کاری انجام دهد «أَنْ أَرْضِعِيهِ» اگر دلت می خواهد نگهش دار و با آرامش شیرش بده من حفظش می کنم و نمی گذارم مامورین فرعون بچه تو را سر ببرند. دلت نمیخواهد نگهش داری ــ سخت است دائما باید او را پنهان کنی، باید مراقب باشی کسی نفهمد در خانه ی تو بچه ی شیرخواره است و این برای تو زحمت دارد ــ مساله ی دوم را انتخاب کن «فَأَلْقِيهِ فِي اَلْيَمِّ» پس بچه خود را ببر در دریا بیانداز و برگرد. «فَأَلْقِيهِ فِي اَلْيَمِّ إِنّٰا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» من این بچه ی در دریا افتاده را به تو برمی گردانم. غرق نمی شود، خفه نمی شود و موج او را نمی برد. دریا او را نمی برد پایین، باد او را نمی برد وسط دریا. من این بچه تو را ب خودتو برمی گردانم «وَ جٰاعِلُوهُ مِنَ اَلْمُرْسَلِينَ»[5] و او را سومین پیغمبر اولوالعزم خودم قرار می دهم. فهمید چه کار کند و همان کار را کرد و خداوند نیز بچه او را حفظ کرد و دشمن شماره ی یک بچه او فرعون را ماموریت داد. محبت موسی را در دل فرعون انداخت. تا چشم فرعون به این بچهی از آب گرفته شده افتاد خودش و خانوم او عاشق بچه شدند. تا بیست سال هم نوکریش را کردند و بزرگش کردند و خدا او را به صورت سومین پیغمبر اولوالعزم به مادرش برگرداند. معلوم می شود تا وقتی مبعوث به رسالت شد مادرش زنده بوده.
بخشی از نعمت عظیم فهم را از راه تحصیل می شود به دست آورد و بخش مهم آن را که فهم حقیقی است از راه مودب شدن به آداب و به خصلت ها و به حالات پاکان عالم می شود به دست آورد.
یکی از علمای بزرگ زنجان یک سال قصد کرد محرم و صفر را بیاید تهران منبر برود. خود او نقل کرده است و من نیز نقل او را از یکی از علمای گذشته ی تهران که او را دیده بودم شنیدم. ایشان می گوید من به طرف تهران می آمدم که کنار یک دهی رسیدم. بعدازظهر بود، یک کشاورزی بیلش روی کولش بود و در حال برگشت به خانه خود بود که چشمش به من روحانی افتاد و گفت: اهل کجایی؟ گفتم: زنجان. کجا می روی؟ تهران. نزدیک محرم و صفر است، تهران چه کار داری؟ می روم دو ماهه را آنجا منبر بروم. گفت برای چه کسی می خواهی منبر بروی؟ گفتم برای حضرت ابی عبدالله الحسین سیدالشهدا. بیل به کول کشاورز بی سواد به من گفت داری می روی دو ماه، شصت شبانه روز برای حضرت حسین بن علی علیه السلام منبر بروی، آیا حسین را می شناسی؟ . چون اگر تو حسین را نشناسی منبر رفتند کار بیهوده ای است. درباره ی چیزی می خواهی صحبت کنی که نسبت به آن جهل داری و این حق تو نیست. گفتم: در حدی ایشان را می شناسم. گفت: او هم تو را می شناسد؟ یعنی تو را باورت دارد؟ قبولت دارد؟ گفتم من از دل ابی عبدالله خبر ندارم، که او مرا می شناسد یا نه؟ یعنی شناخت به اینکه، من یک انسان دلسوز برای دین و برای امامت هستم ، نمی دانم! به این معنا تو را می شناسد؟ یا نه تو بیگانه ای؟ گفتم: من شناخت او را خبر ندارم، ولی خودم حضرت را می شناسم. گفت اگر او را می شناسی، او هم باید تو را بشناسد؛ پس هم تو آشنایی هم او آشنا هست و آشنا داند صدای آشنا. اگر او را می شناسی از همین جا به ایشان سلام بده. اگر جوابت را داد آزادی بروی، اگر جوابت را نداد با این بیل یک بار به سرت، به گردنت و به کمرت می زنم تا دیگر نگویی می شناسم و دروغ گفته باشی. چون دروغگو را باید از دروغش برگرداند. دروغ یک گناه بزرگی است و دو نفر به هم دروغ بگویند گناه بزرگی است.ــ زن و شوهر به هم دروغ بگویند دروغ بزرگی است, دولت و ملت به هم دروغ بگویند گناه بزرگی است, روحانی به مردم دروغ بگوید گناه بزرگی است, مردم به روحانی خودشان دروغ بگویند گناه بزرگی است, همه به هم دروغ بگویند گناه بزرگی است, به خدا آدم دروغ بگوید خیلی گناه بزرگتری است. به خدا آدم دروغ ببندد بسیار دروغش خطرناک است، که بگوید خداوند پیغمبر نفرستاده است.این دروغ بستن به خداست. یا قرآن نازل شده به پیغمبر، از سمت خدا نیست. ماه رمضان دروغ است، این خیلی گناه سنگینی است. باید به دروغگو فهماند گناهت سنگین است ـــ گفت سلام بده اگر جواب آمد، جواب را من و تو باید بشنویم والا معلوم می شود تو دروغگو هستی. دروغگو را باید از دروغگویی برش گرداند و من با بیل تو را برمی گردانم. در باطنم گفتم: یابن رسول الله من که از دست او نجاتی ندارم، او از من هم قوی تر است. حال من یک قولی به او دادم و گفتم من ابی عبدالله را می شناسم. در حق من لطفی کن، بالاخره من یک عمری نوکری شما را کردم و درست است اگر شما را کامل نمی شناسم، ولی به اندازه ی خودم که شما را میشناسم. سلام داد: صلی الله علیک یا ابا عبدالله, صلی الله علیک و رحمة الله و برکاته. هم کشاورز صدای جواب سلام را شنید و هم خود این آقا. (اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی), سلام مستحب است، حتی به انبیا و ائمه اگر آدم بیاید از کنار یک پیغمبر رد شود سلام نکند نه به عنوان اینکه بی احترامی کند نه, معلومی سلام نکند و رد شود گناهی نکرده است. ولی اگر سلام کند به ملائکه به انبیا و به ائمه پاسخ سلام واجب شرعی است؛ لذا در روایاتمان آمده شما به ابی عبدالله هر یک باری که سلام بدهید جوابتان را می دهند. چون امام که ترک واجب نمی کند. امام غرق در عمل به واجب الهی است.
فهم از نعمت های بی نظیر پروردگار به بندگانش است. بخشی از این فهم از راه تحصیل به دست می آید و بخشی هم از راه پاکی. ما معنی قرآن را بلد شدیم. احتمالا تفسیر بعضی از آیات را نیز بلد باشیم، اما در سورهی واقعه می فرماید «لاٰ يَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ »[6] پاکان فقط به حقایق قرآن مجید می رسند. آدم ناپاک فهم قرآن, فهم خدا, فهم برنامه های الهی را ندارد؛ لذا امام ششم نشسته بودند، ابوحنیفه وارد شد. امام فرمودند: شنیدم قرآن تفسیر می کنی؟ گفت: بله. امام فرمود معنی این آیه چیست؟ «مَقٰامُ إِبْرٰاهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كٰانَ آمِناً»[7] یک بخش از بیت مقام ابراهیم است، هر کس وارد این مقام شود کاملا در امان است. گفت خود شما که می گویید: هر کسی وارد شود کاملا در امان است، قرآن هم بیشتر از این نمی گوید. امام صادق فرمودند: چند وقت پیش عبدالله ابن زبیر و یارانش در جنگ با عبد الملک مروان در مسجد الحرام در هول و حوش مقام ابراهیم سنگر گرفته بودند. حجاج بن یوسف از بیرون ــ چون درها را بسته بودند ــ شروع به سنگ باران کردن مسجد الحرام کرد و همه ی آن ها در سنگ باران کشته شدند. آیه چه می گوید؟ «من دخله کان امنا», تو قرآن را فهمیدی؟ این که یک فهم غلطی است، می گویی هر کسی وارد مقام ابراهیم شود در امان است، چرا عبدالله ابن زبیر و یارانش در امان نبودند؟ گفت نمی دانم. فرمود: چرا قرآن تفسیر می کنی؟ «لا یمسه الا المطهرون».
این مقدمه ی بحث. اما آن مطلبی که اگر پروردگار عالم لطف و عنایت کند و توفیق دهد ــ که هیچ کدام ما هم از عنایت و لطف او و توفیق او ناامید نیستیم ــ بحثی را که انتخاب کردم فهم بندگی عبودیت و آثار عبودیت است، فهم بندگی است، فهم عبد بودن است. که بفهمیم عبد در برابر رب یعنی چه؟ عبد در برابر الله یعنی چه؟ چرا در کتاب های آسمانی و در قرآن مجید ما را به عنوان عبد به حساب آورده «قُلْ يٰا عِبٰادِيَ اَلَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلىٰ أَنْفُسِهِم»ْ [8]اگر ما کافر شویم از مدار عبد بودن بیرون می رویم؟ نه اصلا امکان خروج از مدار عبد بودن وجود ندارد. در حالی وجود دارد که ما مثل پروردگار عالم بشویم، مالک حقیقی، هم مالک خودمان و هم مالک آنچه داریم. هم مالک آسمان ها و زمین بشویم. عین آن ملکیت را اگر پیدا کنیم «اَللّٰهَ لَهُ مُلْكُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ »[9] دیگر ما عبد نیستیم. ما هم یک مالک هستیم، ما هم یک رب هستیم. این است که اگر مردم کافر، مشرک و بی دین هم شوند مارک عبد بودن روی آن ها ثابت است.
عبد یعنی کسی که در تمام جهات و دایره وار در تصرف و مالکیت و اراده و قدرت پروردگار عالم است. اما یک عده ای هستند که این بنده بودن خودشان را با ایمان، با اخلاق، با عبادت و با طاعات رنگ الهی می زنند و می شوند «رَضِيَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ»[10] خدا از آنها راضی است.کسی که کافر و مشرک است ،عبد است، ولی خدا به او غضبناک است «غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ»[11] یکی معنی عبد است، یکی معنی عبودیت است، و یک مساله ی مهم نیز دعوت خدا و همه ی انبیا به عبودیت است. یک مساله هم آثار بندگی نسبت به پروردگار مهربان عالم است. این جاده را ما با هم طی می کنیم و به توفیق خدا امید است که نصیب ما از بحث امسال یک بهره و نصیب کامل و جامعی باشد، که ماه مبارک تمام نشده پروردگار عالم تمام درهای جهنم را به روی ما برای ابد قفل کند و تمام درهای هشت بهشت را برای ابد به روی ما باز کند و این بر خدا بسیار آسان است.
«وَ ذٰلِكَ عَلَى اَللّٰهِ يَسِيرٌ»[12] بندگان من، شما بنده ی واقعی من شوید ــ یعنی به بندگی خود رنگ ایمان و اخلاق حسنه و عمل صالح بزنید ــ قفل کردن هفت در دوزخ به روی شما تا ابد و باز کردن درهای بهشت به روی شما تا ابد برای من آسان است.
شرح اصول کافی، صدرالمتالهین، ج2، ص213 [1]
[2] تحریم،6
[3] نوح،5
[4] قصص،6
[5] قصص،7
[6] الواقعة، 79
[7] ﴿آلعمران، 97﴾
[8] ﴿الزمر، 53﴾
[9] البقرة، 107
[10] ﴿المجادلة، 22﴾
[11] ﴿المجادلة، 14﴾
[12] ﴿التغابن، 7﴾
...