لطفا منتظر باشید

روز پنجم شنبه (22-3-1395)

(تهران مسجد امیر)
رمضان1437 ه.ق - خرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

فهم و به عبارت دیگر درک و بینش و بصیرت نعمت خاصی در بین همه نعمت‌های پروردگار است. کسی که بفهمد آنچه را که باید بفهمد در حقیقت همه درهای خیر را به روی خودش باز کرده است.

قرآن مجید در آیات متعددی مسائل مختلف و گوناگون مهمی را مطرح می‌کند پایان آیه می‌فرماید اینها برای شما توضیح داده شد، بیان شد، گفته شد، برای اینکه بفهمید اما در بعضی از آیات امر واجب می‌کند به اینکه باید بفهمید، نمی‌شود در این دنیا بدون فهمیدن زندگی بکنید عمرتان را سپری بکنید، و در درون خودتان هم توقع خیر و سعادت و نجات و کرامت داشته باشید.

یکی از آن آیاتی که امر می‌کند به فهمیدن آیه هجدهم سوره مبارکه حشر است و دو آیه هم بعد از این آیه هست نوزده و بیست که در ارتباط با این آیه هجدهم است. در این سه آیه مسائل بسیار مهمی را در رابطه با انسان مطرح کرده، شنیدنی است این سه آیه که دو آیه‌اش در حقیقت تکمله آیه هجدهم است.

یا ایها الذین آمنوا ای مردمی که در مدار ایمان هستید، در مدار باور هستید، و نسبتا مومن هستید، اتقوا الله، آنچه را که پروردگار عالم دستور داده عمل کنید عمل کنید، دو دستور خدا داده در عمل، یک دستورش به عبادت است یک دستورش هم به کار خیر است که در ارتباط با آبرو،  علم، مال انسان است. با آبرویتان کار بکنید برای بندگان من، با مالتان کار بکنید، با علمتان کار بکنید، آنی که آبرو دارد و می‌تواند با آبرویش به مردم خدمت بکند و نکند قیامت بی‌آبرو وارد خواهد شد، آنی که علم دارد و مردم از علمش بهره نمی‌برند از افرادی است در قیامت که سخت‌ترین عذاب را دارد آنی که ثروت دارد و با ثروتش کار نمی‌کند قیامت به جرم بخل یقینا اهل دوزخ است طبق آیات سوره آل عمران و توبه که صریح در دوزخی بودن مردم بخیل است.

این نصف تقواست، من نسبتا مسئله تقوا را در قرآن و روایات خیلی دنبال کردم یعنی حدود پنجاه سال می‌شود، با توضیحاتی که پیغمبر دادند ائمه طاهرین دادند، انبیاء گذشته دادند این معنا از تقوا استفاده می‌شود که یک بخش تقوا عمل به دستورات پروردگار است، یک بخش تقوا اجتناب و خود را کنار نگاه داشتن از محرمات الهیه است این جمله اول آیه.

یا ایها الذین امنوا اتقوا الله، این فرمان اتقوا الله یقینا فرمان واجب است نه مستحب، اتقوا الله رعایت تقوا بر همه شما اهل ایمان واجب است. بالاخره شما دوستان من هستید و وجود شما هم باید آبروی دین من را پیش دیگران حفظ بکند، و هم وجود شما باید سبب بشود دین من به بی‌دینان انتقال پیدا بکند. لذا اگر عالمی بی‌تقوا شد، نگاه پیغمبر به آن عالم بی‌تقوا این است اذا فسد العالم فسد العالَم اگر یک عالمی بی‌تقوا شد و فاسد شد و اهل گناه شد جهانی را وجود او می‌تواند فاسد کند.

و اما عالم باتقوا، العلماء امناء الرسل، عالمان باتقوا امینان انبیا هستند، امانت انبیا که دین و انتقال دین به دیگران است پیش عالمان باتقواست، هم خودشان دین دارند و هم دین را گسترش می‌دهند بین مردم انتقال می‌دهند به بی‌دین‌ها. جالب هم انتقال می‌دهند. یک خیابان معروفی در تهران است که هنوز هم باید با همین اسم باشد خیابان شیخ هادی، بر این خیابان یک مسجد است، در یک قطعه از این مسجد یک مقبره است که امام جماعت آن مسجد در آن مقبره دفن است معروف بوده به آقا شیخ هادی نجم‌آبادی، یک مرد زاهد عارف مجتهد عالمی بوده و آگاه به شرائط زمان و عالم به اوضاع زمان، بسیار هم زندگی‌اش معمولی بوده. داستان‌های عجیبی دارد در همین نقطه انتقال دین به بی‌دینان.

اولا هر کسی خودش را می‌دید، اخلاقش را می‌دید، زندگی‌اش را می‌دید می‌فهمید معنی دین پیغمبر این است این معنی دین پیغمبر است، در حیاط خانه در تابستان تهران، یک گوشه حیاط خواب بود، البته یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار بود و با محبوب شناخته شده‌اش پروردگار عالم سر و سرّی داشت، یک دزدی که نمی‌دانسته اینجا خانه آقا شیخ هادی نجم‌آبادی است، که خیلی مورد احترام دولتی‌های آن زمان و مردم بود و اخلاقا هم برای هیچ قدرتمند و حاکم و بزرگی از بزرگان دولتی تره خورد نمی‌کرد، چون آدم با داشتن خدا نیازی به هیچکس ندارد این خداست که باید گوش قدرتمندان را بگیرد بیاورد کنار مومن زانو بزنند و پیش مومن عرض حاجت کنند ولی مومن پیش اینها عرض حاجت نمی‌کند، به دنیای اینها می‌خندید برای آخرت خودش گریه می‌کرد، فهمیده بود چگونه باید زندگی کند و فهمیده بود چگونه با مردم زندگی کند، برق هم نبود تهران که حالا حیاط روشن باشد دیده بشوند افراد، از دیوار می‌رود بالا در ارزیابی‌اش در رسیدن به بالای دیوار یک اشتباهی می‌کند از بالای دیوار می‌خورد در حیاط پایش می‌شکند، از صدای بدن این دزد که در تصادف با زمین حیاط بلند شد آقا شیخ هادی بیدار می‌شود.

مردم مومن طبق قرآن مجید از آرامش برخوردارند، الا بذکر الله تطمئن القلوب، توجه قلبی به پروردگار دارند هیچی را جز وجود مقدس او نمی‌بینند و هر چی را غیر از خدا می‌بینند ابزار دست خدا می‌بینند. حتی دزد را.

در دلش مومن می‌گوید این دزدی که آمده خانه من این هم یک ابزار پروردگار عالم است مثل آچار اما خودش را به این در و آن در زده کج و کوله شده با این آچار نمی‌شود در خیر را باز کرد در شر باز می‌شود، آچار را باید اصلاحش کرد. نباید درگیر شد با آن.

آرام از رختخوابش بلند می‌شود و شروع می‌کند به حرف با محبت زدن عزیزم طوری نیست، چیزی نیست من دوا دارم، من مومیایی دارم، من الان می‌آیم پیشت می‌آید بالای سر دزد و می‌گوید کجایت شکسته؟ می‌گوید پایم، آرام دزد را بلند می‌کند تکیه‌اش را می‌دهد به دیوار چایی و شام خوردی؟ می‌گوید نه، می‌گوید شام دارم، برایش شام می‌آورد چایی می‌آورد آب می‌آورد، نوازشش می‌کند محبت می‌کند بهش، پایش را می‌بندد، دوا می‌گذارد، می‌گوید خیلی طول نمی‌کشد پایت خوب می‌شودحالا آمدی خانه من دزدی کنی چه می‌خواهی ببری بگو من خودم بسته‌بندی بکنم بهت بدهم، پول می‌خواهی من یک لا قبا هستم پول زیادی ندارم همین مخارج روزمره را دارم اما دو سه دست رختخواب است، چهار تا فرش است معمولی است، اینها را می‌خواهی برایت بسته‌بندی بکنم کمکت بدهم کجا می‌خواهی ببری؟ کسی را صدا بزنم از آشناهای محل با تو بیاورد.

به آقا شیخ هادی می‌گوید هیچی نمی‌خواهم من تازه امشب فهمیدم چی باید بخواهم من نه پول می‌خواهم، نه فرش می‌خواهم، نه رختخواب می‌خواهم، دین می‌خواهم. من چطوری آدم بشوم؟ من چطوری انسان بشوم؟ این عالم باتقوا. هم خدا را عبادت کرده و هم از آبرویش و هم از علمش برای انتقال اخلاق و دین کمال بهره را برده و هم دزد کنار او در دیندار شدنش شاد شده و یک آخرت آبادی پیدا کرده است. این یک طرف  تقوا.

طرف دوم تقوا ترک همه محرمات است، این محرمات کلنگی برای تخریب ساختمان انسانیت است، طبع گناهان در این عالم اینگونه است ثابت هم شده تجربه هم نشان داده، گناهکار گناهش که ادامه پیدا بکند یک حیوان وحشی عجیب و غریبی می‌شود، تاریک می‌شود، چراغ فطرت خاموش می‌شود دیگر زبان دین هم به گوشش نمی‌تواند صدای خدا را برساند.

یک وقتی یک جایی من را دعوت کرده بودند اهل فساد را جمع کرده بودند که من ببینم، به یکیشان که حدود سی سالش بود گفتم که جدید گرفتند آوردند زندان؟ گفت نه دفعه بیست و دومم هست، ببینید تداوم گناه انسان را از انسانیت درمی‌آورد، پروردگار عالم از باب رحمت و لطفش به بنده‌اش می‌گویدگناه نکن، يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ ، جمله بعدی، و التنظر نظر در این آیه شریفه من به لغت مراجعه کردم امروز به معنی فراست است، تیزهوشی، به معنی تشخیص حق و باطل است، به معنی درک مجهول است که مجهول برایم معلوم بشود و التنظر، لام سر فعل مضارع و التنظر لام امر است یعنی بنده من بر تو واجب است بفهمی چی را بفهمی؟ فعلا اینی که در این آیه برایت می‌گویم وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مٰا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ﴿الحشر، 18﴾، بفهمی که برای فردای خودت قیامت را می‌گوید غد یعنی فردا چون به ما نزدیک است، یعنی قیامت بغل گوشمان است، پیغمبر می‌فرماید هر کسی می‌میرد شروع قیامتش است، قیامت دور نیست، قیامت بعید نیست، قیامت کنارمان است، واجب است بر شما بینا بشوید، بفهمید، بینش پیدا بکنید، تشخیص پیدا بکنید که آنچه در گذشته‌تان برای فردا عمل کردید و فرستادید کلید نجات است یا زنجیر اسارت است. کرده‌ها و اعمالی که قبلا انجام دادید و برای فردایتان فرستادید اینها در بهشت را باز می‌کند یازنجیرتان می‌کند خُذُوهُ فَغُلُّوهُ  ﴿الحاقة، 30﴾ ثُمَّ اَلْجَحِيمَ صَلُّوهُ  ﴿الحاقة، 31﴾، و میکشد شما را به جهنم. این را بشینید فکر کنید و بفهمید.

بفهمید برای فردایتان چی فرستادید، فردا چه فردایی است؟ فردا فردایی است که پروردگار عالم در صد و چهارده کتاب آسمانی خبرش را داده ودر قرآن بیش از هزار آیه قیامت را مطرح کرده است این فرداست، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر درباره فردا یعنی قیامت خیلی مطالب با ارزشی برای مردم بیان کردند، فردا یعنی قیامت روزی است که دوازده امام برای تمام حوادثش عالی‌ترین و استوارترین روایت را از خودشان به جاگذاشتند در کوه طور موسی جوان اولین لحظه‌ای است که خدا می‌خواهد مقام نبوت را بهش بدهد بهش می‌گوید موسی إِنَّ اَلسّٰاعَةَ لَآتِيَةٌ، آمدن قیامت و برپا شدن قیامت قطعی است مسلم است، شکی در آن نیست، أَكٰادُ أُخْفِيهٰا فقط زمانش را نمی‌خواهم به کسی بگویم ولی برپا می‌کنم لِتُجْزىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمٰا تَسْعىٰ  ﴿طه‏، 15﴾، تا به هر مرد و زنی از بندگانم در برابر آنچه عمل کردند جزا بدهم اگر بد عمل کردند جهنم، اگر خوب عمل کردند بهشت. این یکی از آیات مهم قران است که فهمیدن را واجب کرده است بفهمید. فکر کنید، اعمال گذشته را نگاه بکنید، برخوردهایتان را با  مردم و با زن و بچه‌تان از نظر بگذرانید، پنجاه شصت سال کسب و معاملاتتان را ببینید، بفهمید چه کوله‌باری برای قیامت‌تان فرستادید از این کوله‌بار بهشت بیرون می‌آید یا جهنم بیرون می‌آید.

یک پیرمرد هشتاد ساله‌ای را در یکی از شهرهای شیراز دیدم، آدم خیلی فهمیده‌ای بود، خیلی روایت حفظ بود، خیلی آیه حفظ بود، گفتم شما طلبگی خواندید؟ گفت مدتی در اصفهان طلبه بودم اما توفیق پیدا نکردم روحانی بشوم، آمدم کار می‌کنم برای زندگی‌ام، در هشتاد سالگی هم کار می‌کرد به من گفت من وقتی اصفهان طلبه شدم هفته‌ای یک بار یا دو بار می‌توانستم گوشت بخرم آن هم پولی که از شهرم می‌فرستادند برایم توان خریدن یک سیر گوشت با استخوان را داشتم یک سیر، گفت نزدیک مدرسه‌ مایک قصابی بود، دیدم پنج شش تا جلوتر از من ایستادند، من همینطوری که در صف به دیوار تکیه داده بودم خیره شدم در کشیدن گوشت، دیدم که قصاب وقتی که گوشت را می‌گذارد در ترازو و سنگ را هم می‌گذارد انگشت شصتش زیر ترازو بازی می‌کند، فهمیدم این گوشت را کم می‌گذارد، نوبت من شد، گفت چقدر گوشت می‌خواهی؟ گفتم من گوشت نمی‌خواهم من می‌خواهم ببینم انگشتت زیر ترازو چه کار می‌کرد؟ گفت کار از این کارها گذشته من پنجاه سال است انگشتم برای کم دادن جنس به مردم با این ترازو وصل شده آقا شیخ کوچولو تو یک روزه می‌خواهی انگشت ما رااز زیر ترازو بکشی بیرون؟ حالا چقدر گوشت می‌خواهی بهت بدهم انگشتم هم نمی‌گذارم آن زیر. گفتم نه من برای خودم نمی‌گویم، اما می‌دانی پنجاه سال ده گرم ده گرم، بیست گرم بیست گرم، پنج گرمی که کم گذاشتی قیامت چه کوهی در مقابلت قرار خواهد گرفت؟ گفت برو به قیامت من کار نداشته باش. این را خدا می‌گوید بشین بفهم که برای قیامت چه کوله‌باری فرستادی.

در بخش سوم آیه باز می‌فرماید فاتقوا الله بندگان من واجبات، بندگان من ترک محرمات، در بخش پایانی آیه می‌فرماید ان الله خبیر بما تعملون، من به تمام اعمال شما و ظاهر اعمال شماو باطن اعمال شما و به نیت‌هایی که بدرقه اعمال شماست آگاهم بدانید زیر دید چه کسی دارید زندگی می‌کنید.

آیه بعد یک نصیحت خیلی مهم است، وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ  ﴿الحشر، 19﴾، بندگان من مانند کسانی نباشید که به کل بی‌توجه به من شدند بی‌توجه به دین من، به قدرت من، به نگاه من، به حلال و حرام من، و من هم به جریمه بی‌توجهی به خودم و به دینم وجودشان را از یاد خودشان بردم شصت سال، پنجاه سال در این دنیا زندگی کردند نفهمیدند عبد هستند، فکرکردند آزاد هستند. و وابسته به حکومت من که لا یمکن الفرار من حکومتک است نیستند، فکر کردند زیر نظر من نیستند، فکر کردند روزی‌خور من نیستند، فکر کردند نمی‌میرند، فکر کردند اگر بمیرند خاک می‌شوند و از بین می‌روند اینها همه از عوارض خودفراموشی است، اولئک هم الفاسقون اینان از چهارچوب انسانیت خارج شدند، أُولٰئِكَ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْغٰافِلُونَ  ﴿الأعراف‏، 179﴾.

در آیه سوم هم می‌فرماید لاٰ يَسْتَوِي أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ وَ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ  ﴿الحشر، 20﴾ آنهایی که من را رها کردند و رفتند، و آنهایی که پیش من ماندند آنهایی که پیش من ماندند بهشتی هستند، آنهایی که من را رها کردند دوزخی هستند، اینها با هم مساوی نیستند اصحاب الجنة هم الفائزون، رستگاری و پیروزی برای بهشتیان است یعنی برای شما.

 

 

برچسب ها :