لطفا منتظر باشید

روز هشتم سه سنبه (25-3-1395)

(تهران مسجد امیر)
رمضان1437 ه.ق - خرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

تفکر صحیح  سبب می‌شود که انسان یک سلسله واقعیات بسیار مفید را بفهمد و با آن واقعیات زندگی کند. و در حقیقت تفکر سپر پرقدرتی است که انسان را از افتادن در خطرات حفظ می‌کند.

در یکی از جلسات ماه مبارک همین مسجد یک جوانی در رمضان‌های گذشته مراجعه کرد یک نامه‌ای را به من داد و غیر از آن نامه خودش هم گفت اگر من می‌فهمیدم دچار یک بلای غیرقابل جبرانی نمی‌شدم، می‌گفت تک پسرهم هستم، مرگ من قطعی است، و نمی‌دانم بعد از من از داغ من  و فراق من چه بلائی سر پدر و مادرم خواهد آمد.

دنبال آرامش می‌گشت، که راهنمایی بشود حداقل خبری که دکترها بهش داده بودند یکی دو سال بیشتر زنده نمی‌مانی این دو سال را از چه راهی آرامش پیدا بکند. ده ثانیه، پانزده ثانیه، پنج ثانیه، بی‌فکری خطر و حسرت و اندوه و غصه طولانی برای انسان خواهد آورد.

من بهش گفتم چاره‌ای برایت نیست به پدر و مادرت هم نمی‌توانی بگویی با خداوند متعال حداقل این اختلاف حسابت را به خاطر این گناه حل کن. گناهت گناهی نیست که توبه نداشته باشد، توبه‌اش هم به این است که به راستی پشیمان هستی به پیشگاه حضرت حق ببری، تکرار هم که دیگر نمی‌توانی بکنی این گناه را، ضرر غیرقابل جبرانش دارد در تمام بدنت ظهور می‌کند. عیبی ندارد این گناه را شما هم بدانید من او را دیگر ندیدم نمی‌دانم کیست نمی‌دانم زنده است یا نه عیبی ندارد اگر آن گناه او را نابود کرده از خدا برایش طلب مغفرت بشود.

شما هم در قلبتان طلب مغفرت کنید در ابوحمزه ثمالی یکی از جملات شاهکارش این جمله است، اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات اللهم اغفر لحینا و میتنا و ذکرنا و اناثنا و صغیرنا و کبیرنا و حرنا و مملوکنا، یعنی شب ماه رمضان که زین العابدین از پروردگار درخواست بخشش و آمرزش می‌کند یک نفر را استثنا نمی‌کند، معنی جملات هم روشن بود. مومنین، مسلمین، زنده‌هایمان یعنی زنده‌های وابسته به ما طلب مغفرت برای شمر و یزید و خولی که نکرد، لحینا زنده‌های ما، و میتنا، مرده و زنده ما، کوچک و بزرگ ما، مرد و زن ما، آزاد و مملوک ما، برای همه از پروردگار طلب آمرزش می‌کرد سی شب، آن هم با گریه با اشک، با زاری.

دو کلمه حرف زد و رفت و بعد من نامه را خواندم نوشته بود یک سفر خارجی رفته بودم در همین کشورهای حاشیه خلیج فارس آنجا با یک زن بدکاره جوان زیبا آشنا شدم چند شبی که با او بودم بعد که آمدم ایران چند ماهی که گذشت دیدم تب به من حمله کرد، با این قرص‌های معمولی هم تب قطع نمی‌شد، رفتم طبیب آزمایش دقیق داده گفته شما این بیماری غیرقابل درمان ایدز را گرفتید و باید منتظر مردنت باشی، ده ثانیه بی‌فکری. ده ثانیه گول شهوت حرام را خوردن.

دیگر گناهان هم اگر برای آدم بیماری غیرقابل درمان نیاورد امیرالمومنین می‌فرماید در دوزخ این بیماری را می‌آورد ، که از آن درد جهنم یک نفر درمان نخواهد شد. همه گناهان بیماری می‌آورد، هم بیماری دنیایی می‌آورد، هم بیماری آخرتی می‌آورد، با فهم این مسائل و بلاها و خطراتی که سر دیگران به خصوص جوان‌ها آمده نه می‌خواهد بیاید انسان به این باب تفکر در قرآن و اسلام و روایات پی می‌برد که چه کار عظیم پرخیر باطنی است که قدمی را که می‌خواهد بردارد براساس فهم بردارد، لذا رسول خدا آمدند اعلام کردند تفکر ساعة کلمه ساعت هم در لغت اگر مراجعه بکنید منظور بین یک و دو نیست، بین سه و چهار نیست، ساعت یعنی زمان، معانی متعددی هم دارد مثلا یکی از معانی ساعت لحظه است، یک آن، یک ثانیه، که آیاتی که لغت ساعت در آن ذکر شده بعضی‌هایش به معنی قیامت است ان الساعة لاتیه، بعضی‌هایش هم به معنی یک چشم به هم زدن است. از جمله این آیه که به معنی یک چشم به هم زدن است ولی تعبیر به ساعت می‌کند طبق لغت.

فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ  ﴿الأعراف‏، 34﴾، مرگ هر کسی از شما برسد نه یک لحظه پس می‌افتد که دیرتر بمیرید نه یک لحظه پیش می‌افتد که زودتر بمیرید، سر همان لحظه‌ای که ما اراده کردیم چشمتان از دنیا بسته می‌شود. نمی‌مانید. مهلت پیدا نمی‌کنید.

تفکر ساعة یک ثانیه دو ثانیه، پنج ثانیه، در کاری که می‌خواهم قدم بردارم به طرفش فکر بکنم تا بفهمم که این قدم قدم خیر است یا قدم شر است، این خوردن خوردن خیر است یا خوردن شر است، این نگاه کردن نگاه کردن خیر است یا نگاه کردن شر است؟

زلیخا نگاه کرد نگاه شر، یوسف هم نگاه  نکرد نگاه خیر، انبیاء زندگی کردند زندگی به خیر، نمرودیان و فرعونیان بنی امیه‌ها بنی عباس‌ها، دولتهایی که بودند الان خیلی‌هایشان هستند دارند زندگی می‌کنند زندگی به شر، تشخیصش هم خدا به آدم داده یک مقدار فکر بکند چند لحظه که این زندگی خیر است یا شر است؟ این خوردن خیر است یا شر است؟ این رفاقت خیر است یا شر است؟ این ازدواج خیر است یا شر است؟ این بی‌گدار به آب زدن برای تجارت میلیاردی خیر است یا شر است؟ کسی پریشب آمد به من گفت گفت یکی از نزدیکان ما به شدت گرفتار شده احتمال اینکه تا آخر عمرش هم گره او باز بشود وجود ندارد، ولی حالا اگر دعا کاری می‌کند التماس دعا که امام صادق می‌فرماید در این موارد دعا هیچ کاری نمی‌کند.

چون باید با فکر وارد می‌شد، می‌گفت برادر کم سواد من یا قوم و خویش نزدیک کم سواد من، سی میلیارد تومان بدهی بالا آورده و در ازاء آن هم چیزی نیست که بپردازد این اسمش بی‌گدار به آب زدن است، یک کسی سر بازار تهران من را دید خیلی مضطرب و ناراحت معلوم شد که می‌آید پای منبرهایم، به من گفت ای کاش آن زمانی که آن دختر را دیدم می‌فهمیدم که نباید با او ازدواج بکنم نفهمیده ازدواج کردم حالا هم پیر شدم دیگر نزدیک مردنم سه تا دختر دو تا پسر ازاین خانم برای من به دنیا آمده هر پنج تایشان در بی‌دینی بی‌نمونه هستند و من الان که دارم می‌روم نمی‌دانم جواب خدا را چی بدهم که تو باعث شدی پنج تا بی‌دین نمره بیست ساخته بشود اینها هم حالا می‌روند زن می‌گیرندو شوهر می‌کنند و برای آنها هم بی‌دین می‌شوند تا قیامت، قیامت پرونده من را می‌آورند می‌بینند من سبب ده میلیون بنده بی‌دین شده شدم، بله جواب ندارد.

دخترها به هر کسی که نباید شوهر بکنند، پسرها هر کسی را نباید بگیرند، جوان‌ها در امر اقتصادی بی‌گدار که نباید به آب بزنند، منی که خودم می‌دانم ذهنش را ندارم قدرت فکری را ندارم، شرائطش را ندارم، نباید بی‌گدار به آب بزنم بروم طلبه بشوم من بروم طلبه بشوم مضر به حال اسلام هستم، در هر کاری باید فکر کرد. فکر هم به جایی نرسید قرآن یک جاده زیبا جلوی پایم باز کرده شاورهم فی الامر برو بااهلش، با متخصص، با فنی، مشورت کن. این که دلال ازدواج دختر و پسر شهوت جنسی و غریزه حیوانی باشد خب این ازدواج از آن درندگی درمی‌آید، بچه‌های درنده به وجود می‌آیند نسل بعد هم درنده می‌شود در این ازدواج‌های نامناسب است که پیغمبر میفرماید دختران آخرالزمان که شوهر می‌کنند مار و عقرب بزایند بهتر است از اینکه جنس دو پا بزایند. فسادش سنگین است بی‌فکر زندگی کردن.

معنی روایت، تفکر چه روایت پرقیمتی است ساعة فکر کردن به اندازه دو سه ثانیه، پنج ثانیه، خیر من عبادة سنة، اگر یک مومنی یک برادر مسلمانی، یک جوانی، یک دختر جوانی، یک خانم جوانی چند لحظه برای ورود به کاری که تصمیم گرفته فکر بکند، و به نتیجه مثبت برسد که نه نباید انجام بدهد، و انجام هم نمی‌دهد یا باید انجام بدهد انجام می‌دهد، این چند لحظه فکر کردن که انسان را به فهم مثبت و منفی مسئله می‌رساند از یک سال همه جور عبادت بالاتر است و بهتر است. نمی‌گوید نماز، نمی‌گوید روزه خیر من عبادة سنة از یک سال همه جور عبادت، شما اندوهی را از یک دلی برطرف کنی یک عبادت است، شما قد خمیده‌ای را از آن طرف خیابان دستش را بگیری بیاوری اینطرف خیابان که خدا گفته ارحم مهربانی کن و داری مهربانی می‌کنی این یک نوع عبادت است، شما دخترت را اگر می‌توانی زودتر شوهر بدهی شوهر بدهی که به گناه دچار نشود عبادت است. پسرت را زن بدهی عبادت است، در حدی که می‌توانی پولت را با خدا معامله بکنی نه کل را با شکم، آخه یک عده‌ای در جامعه ما حتی صد میلیاردشان هم بالاتر است ولی معامله‌شان با شکم است، یعنی تبدیل پول به این پاکیزگی به این تمیزی، به این خوبی، در حالی که می‌شود با این پول بهشت خرید، ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة، تبدیل کردن پول که کل صد میلیارد هم تبدیل نمی‌شود. چون بدن اینقدر نیاز ندارد یک مقداری تبدیل می‌شود تبدیل کردن ثروت میلیاردی به پر کردن چاه دستشویی خانه این هم شد کاردر این دنیا؟

نیازی نبود خدا ما را خلق بکند چاله‌های مستراح را پر کنیم، اینقدر گاو و خر و شتر و گوسفند و خرس و پلنگ و زرافه خلق کرده که می‌خورند و محصول خوراکشان را می‌ریزند در جنگل و در جاده و در بیابان و در صحرا. اینها زندگی بی‌فکرانه است.

خب کسی که از مسیر اندیشه کردن به فهمیدن می‌رسد، ببینید پیغمبر عظیم الشأن اسلام چه خصلت‌های پاکیزه‌ای را از آنها به ما خبر می‌دهد. یک صفت العاقل یعنی آنی که می‌فهمد، ان یحلم عمن جهل علیه، آدم فهمیده با آدم نفهم نادان که کارهایش براساس نادانی و جهالت است انتم قوم تجهلون این کلام یکی از انبیا به امتش است که شما کارهایتان کارهای جاهلانه است، برمبنای عقل و فکر و بیداری و اندیشه نیست چوب این کارهای جاهلانه را هم می‌خورید پایان کار هم خدا به آن پیغمبر فرمود اهلت که مومن هستند بردار امشب ازاین شهر برو بیرون که من اراده کردم کف شهر را بیاورم بالا بالا را ببرم زیر، و بر تمام اینها تا جان ندادند از آسمان سنگ ببارم. عاقبت کار جاهلانه. آدم فهمیده می‌فهمد که با آنهایی که کار جاهلانه در خانواده‌اش دارند، بیرون دارند و حاضر هم نیستند بیایند در راه فهم قرار بگیرند نباید برخورد نامناسب بکند، چون ضرر می‌کند، طرفش نمی‌فهمد احمق است، یک دفعه یک نیش چاقو فرو می‌کند در قلب در ریه یک دفعه می‌آید زندگی را آتش می‌زند، می‌رود آبروی آدم را می‌برد، پیغمبر می‌فرماید آدم‌های فهمیده با آنهایی که کار جاهلانه دارند با بردباری با حوصله، با حلم، با خوشروئی، برخورد می‌کنند برخوردشان هم گفتاردرمانی است، جواب داد که داد به نفع آدم نفهم است، جواب هم نداد که ایشان یک وظیفه الهی‌اش را ادا کرده.

و اما ویژگی دوم، چقدر این ویژگی پرقیمت است، و چقدر مرد و زن در کنار این مسئله دوم بی‌صبر و بی‌تحمل و بی‌حوصله و کم‌مایه هستند، بیشتر مرد و زن، انسان فهمیده بالاخره در این دنیا دارد زندگی می‌کند در این دنیا هزار جور حمله به آدم می‌شود ولو آدم نمره‌اش بیست باشد هیچ عیبی هم نداشته باشد مگر انبیا عیب داشتند اینقدر بهشان حمله می‌شد؟ نه آنهایی که حمله می‌کردند عیب داشتند آنهایی که دروغ می‌گفتند علیه انبیا عیب داشتند، آنهایی که تهمت می‌زدند عیب داشتند، انبیا که بی‌عیب بودند اولیاء که بی‌عیب بودند ولی یک مواردی هست که وقتی پیغمبر می‌فرماید به آدم بد می‌کنند، ظلم می‌کنند، حق را در حق آدم ناحق می‌کنند مورد هم معلوم است برای آدم فهمیده یتجاوز عمن ظلمه، فقط با گذشت و چشم‌پوشی برخورد می‌کنند این مثل آن عمل نمی‌کند. اگر آن ناسزا می‌گوید این اذا خاطبهم جاهلون قالوا سلاما، آن اگر داد می‌کشد این نه آرام حرف می‌زند، آن اگر گذشت ندارد از عمل بد ولی این از عمل بد او گذشت دارد.

یک روایت از ابن عباس عبدالله بن عباس برایتان بخوانم قبل ازاین روایت بسیار زیبا و کاربردی یک روایت از خود رسول خدا برایتان بخوانم که چه روایت پرقیمتی است. اول این روایت دارد قال فی خطبة یعنی پیغمبر یک روزی روی منبر نشسته بودند در سخنرانی‌شان رو کردند به همه علی اخبرکم بخیر خلائق الدنیا و الآخرة، آیا شما مردم را به بهترین خلقیات دنیا و آخرت خبر ندهم؟ هیچ کس دلش نمی‌خواهد از این خبرها بهش نرسد همه دلشان می‌خواهد بفهمند، چرا می‌گوید و آخرت؟ چون این چهار مطلبی که در این روایت می‌گوید در آخرت سود سرشار دائمی دارد لذا می‌گوید بهترین اخلاق در دنیا و آخرت، یک تعفوا عمن ظلمک، آدم‌های باگذشتی باشید، واجب است در بعضی از اشتباه‌کاریهای همسرها مردها هم گذشت کنند، در بعضی از اشتباه‌کاریهای همسران گذشت کنند که زندگی به تلخی نکشد، به جار و جنجال نکشد، به نزاع نکشد، به دست بلند کردن روی همدیگر نکشد، نهایتابه جدایی و طلاق لعنتی نکشد، گذشت کنند.

و اتصل من قطعک، این بهترین اخلاق دنیا و آخرت است کسی که روی نفهمی با تو جدا شده، قهر کرده، تو نگذاری این جدایی و قهر بودن ادامه پیدا بکند برو با او آشتی کن، خیلی هم لذت دارد، خیلی. یک کسی به ناحق با من قهر کرد من با یکی از دوستان خیلی بزرگوارم که اینجا هم نشسته با همدیگر رفتیم پیشش، آدم معمولی هم بود کاسب بود، و با او هم زیاد صحبت کردیم حاضر نشد ازاشتباه خودش دربیاید و حاضر هم نشد اشتباه خودش را بپذیرد وقتی بلند شدیم بیاییم بیرون من با این لباس پیغمبر خم شدم کفش‌هایش را جفت کردم گفت نه نه ، گفتم چرا من کفش‌هایت راجفت کردم که قیامت به پیغمبر بگویم که تو گفتی آنی که باهاتون قطع رابطه کرده بروید وصل بشوید یا رسول الله من آخوند تا حد جفت کردن کفش یک آدم کاسب عادی حرف تو را تحمل کردم. این را به شما جوان‌ها بگویم بعد به هم سن‌هایم، که هر کسی به هر جا رسیده از گوش دادن به حرف خدا و پیغمبر رسیده. بی‌خودی چیزی به آدم نمی‌دهند. که خواجه خود روش بنده‌پروری داند.

می‌داند کی را بزند، کی را بلند کند، می‌داند در را به روی کی ببندد از بس پلید است ودرها را به روی کی باز بکند از بس نرم و خوب است می‌داند. و الاحسان الی من اساء الیه، سومین خلق بهتر در دنیا و آخرت نیکی کردن به کسی است که با تو بدی کرده، و اعطاء من حرمک، چهارمی هم این است اگر یک روزی رفتی گفتی یک دو شب فرشت را به من امانت بده عروسی بچه‌ام است این چهار تا بشقاب و چنگال و قاشق را به من بده مهمان دارم این دیگ و قابلمه را به من بده، نداد خیلی هم علنی موضع‌گیری کرد گفت دارم و نمی‌دهم، پیغمبر می‌فرماید اگر خودش آمد پیش تو از تو خواست نه نگو و گذشته را هم به رخش نکشی و بهش بپردازی.

اما در این چهار تا پیغمبر اولی را جلو انداخت، ان تعفو عمن ظلمک، یک جنگی بین پیغمبر و دو تا قبیله داشت درمی‌گرفت، که یک قبیله‌اش قبیله محارب بود اینها آدم‌های جنگجویی بودند و تسلیم به دین خدا هم نمی‌شدند، اذیت می‌کردند، عبدالله بن عباس می‌گوید ما رسیدیم در صحرا به یک منطقه‌ای که لشگر پیاده شد و چادر زد رسول خدا در حالی که دشمن هم ما را نمی‌دیدند، از  چادر آمدند بیرون رفتند طرف‌های بیابان که یک گودال بزرگی را پیدا بکنند برای تجدیدوضو، پیغمبر اکرم کارشان که تمام شد آمدند بیرون از آن چاله رگبار شدید باران گرفت، حتما دیدید باران‌های آنجا را باران‌های استوایی است به قول معروف مثل لوله آفتابه با شدت از آسمان می‌بارد سیل جاری شد، حضرت از آن سیل نمی‌توانستند عبور بکنند می‌برد آمدند در پناه یک درختی تکیه دادند که باران یک خرده بند بیاید این سیلاب سرازیر شده از تپه‌ها هم ردبشود راه باز بشود بیایند بین اصحابشان، یک کسی از آن قبیله جنگجو به نام حویرث بن حارث محاربی پیغمبر را دید، به رفیق‌هایش گفت که خودش گفت ما چرا با اینها بجنگیم من الان می‌روم سرش را می‌گذارم روی سینه‌اش و می‌آیم همه چیز تمام می‌شود وقتی نزدیک پیغمبر شد شمشیرش را برد بالا می‌خواست خیز بردارد که دیگر درنگی در کار نباشد، بزند یا پیغمبر را نصف کند یا سرش رااز بدن جدا بکند، یکی از فرشتگان پروردگار هلش داد با کله آمد روی زمین، ما هم داریم این فرشتگان را که کمکمان بکند، شما مدرک بالاتر از قرآن که نمی‌خواهید چون وجود ندارد ان الله یدافع عن الذین آمنوا دفاعگر مردم مومن خودم هستم. ما باید دفاع او را جلب بکنیم.

تا زمین خورد به شدت، شمشیر از دستش افتاد پیغمبر هم سریع شمشیر را بلند کردند فرمودند الان لغت عربی است، من یمنعک منی؟ کی می‌تواند تو را از دست من نجات بدهد؟ الان که گرفتار من هستی، یک نگاهی به پیغمبر کرد گفت هیچ کس را ندارم من را نجات بدهد من گیر افتادم اسیر هستم، باید آماده کشته شدن بشوم، کی را صدا بزنم من را نجات بدهد؟ ولی تو من را نکش، تلافی نکن، من به تو قول می‌دهم نه با تو، نه با یارانت تا آخر عمرم بجنگم نه کسی را بر ضد تو تحریک بکنم قول می‌دهم. پیغمبر اکرم هم شمشیر را بهش داد گفت شمشیرت برای خودت. این چه نقطه‌ای از گذشت است؟

حالا گذشت کردی ازدشمن، این چه روحیه باعظمتی است که اسلحه‌ای که از دست دشمن افتاده بود برای کشتن تو آورده بود دوباره بهش برگرداندی؟ شمشیر را گرفت و غلاف کرد و یک نگاهی به پیغمبر کرد و گفت انت خیر منی، تو خیلی بهتر از من هستی، چون اگر من بودم این کاری که تو کردی نمی‌کردم، بعد هم خداحافظی کرد رفت نایستاد با پیغمبر بجنگد، پیغمبر برگشتند، داستان را برای اصحاب تعریف کردند که مثلا من دیر آمدم علتش این بود هم سیل بود هم گیر یک قاتل افتادیم و داستان قاتل هم اینجوری شد بعد هم من بخشیدمش و گذشت کردم، از ظلمی که می‌خواست مرتکب بشود یا مقدماتش را فراهم کرده بود این خصلت انسان فهمیده.

البته خیلی از گذشت‌های پیغمبر بی‌دین‌ها را مسلمان کرد حالا این یک دانه عرب مسلمان نشد، رفت. می‌ارزد این زندگی چند روزه؟ که مردم بی‌قاعده، بی‌قانون، بی‌محبت، با دعوا، با نزاع، با درگیری، با جنجال، با قهر و طلاق زندگی کنند؟ اصلا نمی‌ارزد. دنیای این شکلی که ظرف دعوا و جنگ و نزاع و من و تو و بگومگو و قهر کردن و بخل کردن و حرص ورزیدن و طلاق دادن باشد این دنیا واقعا هیچی نمی‌ارزد. اما دنیای ایمانی آخرت‌ساز است خوب می‌ارزد.

 

برچسب ها :