شب دهم چهارشنبه(26-3-1395)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یک نکته ی مهمی از آیات و روایات اهل بیت در جلسه ی قبل بیان شد که شیعه البته شیعه ی واجد شرائط در این دنیا مسافر است نه مسافر از ولادت به مرگ، این مسافرت که به گردن همه زنجیرش بسته شده اراده ای از خودشان ندارند کل.
امیرالمومنین در حکمت های نهج البلاغه دارند که یک فرشته ای هر روز به این مردمی که در دنیا هستند می گوید لدوا بچه دار شوید اما للموت برای مردن. بند مرگ و قلاده ی مرگ بالاجبار بر گردن همه نهاده شده قصه شنیدم که بوالعلا همه ی عمر لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد، نه گوسفندی را کشت نه پرنده ای را و نه اجازه داد برایش گوسفندی را ذبح کنند پرنده ای را بشکند حلال گوشت، در مرض موت با اشاره ی دستور، دستور یعنی طبیب، خواجه ی وی جوجه با برای وی آورد در بستر بیماری بود یک جوجه خروسی را جوجه مرغی را درسته به قول امروزی ها سوپ درست کرده بودند برایش آوردند کنار بسترش. خواجه چو آن طیر کشته دید برابر/ اشک تحسر ز هر دو دیده بیفشرد/ گفت که ای طیر از چه شیر شرزه نگشتی/ تا نتوانند تو را کشند و تو را خورد. مرگ برای ضعیف امر طبیعی است هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد.
این آیات و روایاتی که از درونش درمی آید شیعه مسافر است قطعا منظور و مراد سفر من الولادة علی الوفات نیست این سفر که برای همه هست این سفر که آیات و روایات می فرمایند سفر ارادی است یعنی سفری است که سیرش حرکت در مسافتش به اختیار خود انسان است. لذا بیشتر مردم دنیا به اختیار خودشان مسافر این سفر نشدند و نمی شوند و نمی خواهند که بشوند اما راه این سفر به روی یک نفر بسته نیست هر کس بخواهد می تواند مسافر این سفر بشود هر کس بخواهد سفر اختیاری است. خب مقصد سفر کجاست؟ حضرت رب العزه، خدا. یعنی این سفر سفر به آخرت هم نیست؟ نه چون همه دارند به طرف آخرت سفر می کنند به الاجبار قُلْ إِنَّ اَلْمَوْتَ اَلَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاٰقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلىٰ عٰالِمِ اَلْغَيْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الجمعة، 8﴾ این سفر به آخرت است این سفری که شیعه دارد که البته شیعه ی با وزن سفر به سوی پروردگار است هر چه هم که در این دنیا دارد شیعه زن دارد، بچه دارد، پول دارد، مغازه دارد، کارخانه دارد، مقام دارد، مرتبه دارد، منزلت دارد تمام را تبدیل می کند به توشه ی این سفر خرجی این سفر. اَلْمٰالُ وَ اَلْبَنُونَ زِينَةُ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا ثروت کم یا زیاد یا متوسط آرایش زندگی دنیاست فرزندان هم یک نوع آرایش زندگی دنیا هستند. بعضی ها می آیند می گویند بچه دار نمی شویم غصه دار هستیم افسرده ایم همسرمان ناراحت است اگر بچه بود اینها نبود بچه هم یک نوع زینت است یک نوع دلخوشی است اما آیه بعد از اینکه می گوید المال و البنون زینة الحیاة الدنیا بلافاصله می گوید اَلْبٰاقِيٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوٰاباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً ﴿الكهف، 46﴾ شایسته ها و خوبی های باقی و ماندگار از نظر ثواب و عاقبت بخیری بهتر است یعنی همین مال را شما می توانید تبدیل به باقیات الصالحات کنید همین همسر و بچه هایتان را می توانید تبدیل به باقیات الصالحات کنید یعنی زن در کنار شما با اخلاق شما، با محبت شما، با رفتار شما، با کردار شما، با بردباری شما، با حوصله ی شما، با عبادت شما می تواند برای خودتان تبدیل به صالح ماندگار شود پول هم همینطور. این مسافر نه اینکه فقیر باشد و گرسنه باشد و لباس تکه پاره تنش باشد این هم مثل بقیه مردم زندگی می کند الا اینکه اینقدر آدم زرنگ و با فراست و با هوش و تیزبینی است بر اثر شیعه بودن که تمام آنچه در دنیا در اختیارش است همه را به عنوان هزینه ی این سفر قبول کرده.
من بیست و دو سه سالم بود این روایت را در کتب اهل سنت دیدم یادداشت هم کردم یک توضیح مفصلی هم خودم برای این روایت نوشتم البته در دو صفحه ی کاغذ آچهار، از آن زمان بیست و سه سالگی تا حالا به انتظار یک فرصت هستم که این روایت و توضیحش را از خودم به یادگار بگذارم تا از دنیا نرفتم که هنوز پیش نیامده. آنها نقل کردند که پیغمبر روز قیامت به محض دمیدن قیامت و برپا شدن قیامت وقتی وارد محشر می شود متکئا علی علی وارد محشر می شود یعنی با تکیه داشتن به علی پیغمبر وارد محشر می شود مطلب کمی نیست اما معنیش چیست؟ یعنی جسم حضرت شل است ضعیف است ناتوان است به شانه ی امیرالمومنین تکیه می دهد از قبر که درمی آید و وارد محشر می شود؟ نه! اینکه ترجمه ی خیلی غلطی است و اشتباه است قیامت هم پیغمبر از نظر بدن نیرومندترین بدن اهل محشر را در اختیار دارد پس معنیش چیست؟ معنیش این است که حضرت می خواهد بگوید هر کس وارد محشر می شود به یک چیزی تکیه دارد تکیه گاه می آورد یکی به خدا می گوید من با پولم آدم متدینی بودم بیمارستان ساختم با تکیه به بیمارستانش، با تکیه بر درمانگاهش، با تکیه بر مسجدی که ساخته، با تکیه بر کتاب هایی که چاپ کرده، با تکیه بر نمازش، روزه اش، حجش اینها را ارائه می دهد برای اینکه قبول شود و وارد بهشت شود ولی من که وارد قیامت می شوم اگر خدا از من بپرسد تو در دنیا بهترین کار قابل قبولی که کردی و می توانی آن کار را تکیه گاه خودت ارائه بدهی چیست می گویم من علی را ساختم. علی کم نیست صاحب امشب خدیجه کبری اهل بیت نقل می کنند که امیرالمومنین آن وقت سیزده سال یا دوازده سال و نیمش بود دوازده سال و نیم، صبح روز بیست و هفتم رجب که پیغمبر از غار حرا آمد خانه در زد خدیجه کبری دم در در را باز کرد چهره دید عوض شد چشم داشت خدیجه مکه ای ها کور بودند نمی دیدند خدیجه قبل از بعثت پیغمبر هم بر اساس تعلیمات انبیاء مسافر بود به سوی رب چشم داشت که دید قیافه عوض شده حالت چشم عوض شده تن صدا عوض شده چهره انگار چهره ی اهل دنیا نیست گفت چه خبر شده است آقا؟ فرمود امروز مبعوث به رسالت شدم خبری که همه ی انبیاء و کتاب های آسمانی داده بودند اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِيَّ اَلْأُمِّيَّ اَلَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ ﴿الأعراف، 157﴾ تمام یهودیان از مبعوث شدن پیغمبر از طریق تورات خبر داشتند مکتوب عندهم فی التورات تمام مسیحی ها خبر داشتند مکتوب عندهم فی التورات و الانجیل خبر انبیاء و کتب آسمانی امروز خدیجه تحقق پیدا کرد و من به عنوان آخرین پیامبر انتخاب شدم. گفت که پس داخل خانه تشریف نیاورید چرا؟ گفت اول من را به این دین که خدا امروز بهتان نازل کرده گره بزنید بعد وارد خانه شوید که وارد خانه ی انسانی که مسلمان به دین شما نیست نشوید کجا هستند خانم ها این حرف ها را بشنوند؟ نه خانم ها و دختر خانم هایی که بعضی هایشان همسران بزرگوار شما یا دخترهای شما هستند شب ها در این جلسه شرکت می کنند خانم های دنیا و بخشی از خانم های ایران کجا هستند؟ در چه موقعیتی هستند؟ در چه فکری هستند؟ چه هستند؟ کی هستند؟ چه دارند؟ کجا هستند که بشنوند؟ در خانه ای که زن آن خانه هنوز متدین به دینی که امروز نازل شده نشده قدم نگذارید من مسلمان به دین شما بشوم بعد شما وارد این خانه شوید که وارد خانه ی یک متدین به دین خدا شدید. چند سالش بود آن وقت خدیجه؟ خدیجه بیست و شش سال یا بیست و پنج سالش بود طبق روایات صحیح با پیغمبر ازدواج کرد یکی دو سال با هم فاصله سنی داشتند و قبل از رسول خدا هم به احدی شوهر نکرده بود البته خواستگاری کرده بودند خدیجه بیشتر مردم مکه را از نظر فکر و دل نجس می دانست حاضر به ازدواج نبود پاک ماند از ازدواج با اهل شرک. ایمان آورد امیرالمومنین آن روز چند سالش بود دوازده دوازده و نیم پیش پیغمبر هم زندگی می کرد امیرالمومنین یا در خانه بود یا از بیرون آمد همان وقت، تا پیغمبر را دید گفت یا رسول الله من را به اسلام نازل شده ی خدا وصل کن وصل شد بعد پیغمبر اکرم به خدیجه فرمود کف پشت دستت را بگذار روی زمین گذاشت روی زمین پیغمبر کف دستش را گذاشت کف دست خدیجه به علی سیزده ساله گفت دستت را بگذار روی دست من شد سه تا دست دست زیر خدیجه وسط پیغمبر دست بالا امیرالمومنین علی یعنی یک بچه ی سیزده ساله، به خدیجه فرمود دستت به من وصل است دست من به علی همین الان با علی بیعت کن زیرا علی بن ابیطالب مولاک و مولا کل مومن و مومنه، این بچه ی سیزده ساله آقا و سرور و همه کاره ی تو و همه ی مومنین تا روز قیامت است این سیزده ساله.
برادرانم خواهرانم مفتکی خدا چیزی به خدیجه نداد خدیجه تا امشب که شب وفاتش بود دهم ماه رمضان آخرین شب دهه ی اول، خدیجه از توحید و نبوت و ولایت امیرالمومنین پر بود پر بود ده بار بیشتر نقل شده حتی صحیح مسلم صحیح بخاری که دو کتاب بسیار قابل قبول اهل سنت است آنها می گویند این دوتا کتاب رودست ندارد آنها می گویند خب بگویند با اعتقاد آنها که می گویند این دوتا کتاب رودست ندارد در این دو کتاب و بقیه ی کتاب هایشان عقلا ده بار روایت از طریق خودشان نقل کردند که خدا به وسیله ی جبرئیل به پیغمبر فرمود که سلام من را به خدیجه برسان و این مسافر است مسافر به آخرت هم نیست شیعه همه مسافر به آخرت هستند شیعه یک سفر امتیازی دارد در این سفر هیچ کس در دنیا با شیعه شریک نیست آنها نسبت به این سفر همه متوقف هستند یک قدم هم برنمی دارند یک قدم.
اهل سنت نقل کردند پیغمبر فرمود اگر به کسی عمر دهر را خدا بدهد بین کعبه و مقام ابراهیم روزها را در کل عمر دهر روزه بگیرد شب ها را بیدار بماند تا صبح عبادت کند ولی بی اقتدای به علی و بی قبول ولایت علی وارد قیامت شود با سر در جهنم می اندازنش چون مسافر باید از جاده اصلی برود پیش خدا جاده ی اصلی هم علی است و الا آنها که می گویند ما از جاده ی پیغمبر داریم می رویم پیغمبر می گوید جاده ی من جاده ی علی است آن جاده ای که علی دارد جاده ی من است من جاده ی جدا ندارم که برای خودتان نشستید جاده سازی کردید هی عربده می کشید قرآن سنت، قرآن سنت پیغمبر فرمود نه، قرآن اهل بیت قرآن علی قرآن زهرا قرآن حسن و حسین چه را نشستید برای خودتان مهندسی می کنید جاده ای که ساختید به نام نبوت و سنت به طرف جهنم است جاده انحرافی است در جاده ی من سقیفه به وجود نمی آید در جاده ی من بنی امیه و بنی عباس به وجود نمی آید در جاده ی من اخلاق یهودیت و مسیحیت ظهور نمی کند جاده ی من جاده ی علی است جاده ی علی جاده ی من است انا و علی من نور واحد انا و علی من شجرة واحده بعد من ادامه ی جاده با علی است با علی حرکت به سوی خدا کنید بی علی حرکت به جهنم است با کل نمازها و روزه هایش. دین را باید از اهل بیت و قرآن گرفت از این دو منبع قرآن و منبع دیگر باطل است منبع دیگر بدون قرآن باز هم باطل است.
خب مسافت این سفر جاده ی این سفر طول این سفر چقدر است؟ یعنی آدم باید در دنیا چند سال زنده بماند تا این سفر طی شود زین العابدین بیان می کند طول سفر را و ان الراحل علیک، مسافر به سوی تو نه قیامت و ان الراحل علیک قریب المسافه، جاده ای در این عالم کوتاه تر از جاده ی مسافر به سوی خدا نیست. خودت هستی و خدا یک مسافتی بین تو و خداست این را باید طی کنی نزدیک هم هست توحید قلبا توحید خالص توحید خالص مگر توحید ناخالص هم داریم؟ بله اکثر مردم دنیا که اهل دین هستند با خدا و خرما زندگی می کنند نه با خدای یگانه می گویند بله خدا ولی خب اگر تکیه به این و آن نکنیم تکیه به این درآمد از این راه نکنیم زندگیمان نمی چرخد اگر ببینیم دیگران می خورند ما نخوریم ضرر می کنیم کافر هم نیستند ها می گوید دیگری دارد می دزدد می برد ما چرا نبریم؟ مثل آن است که آمد گوشواره از گوش دختر در کربلا بکشد گفت بایست خودم دربیاورم بهت بدهم گفت نه دیر می شود من نبرم یکی دیگر پشت سر من می آید می برد خدا و خرما نه! خدا. قُلِ اَللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ﴿الأنعام، 91﴾ خدای منهای شرک یعنی اینکه من یکتابین، یکتا نگر، یکتا خواه باشم و کلید همه ی هستی را دست یک نفر ببینم کارگردان را یک نفر ببینم حلال مشکلات را یک نفر ببینم. این یک قدم.
قدم بعدش هم نبوت است فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُونِ ﴿الشعراء، 108﴾ بله خدا درست، اما شما برای شناخت او و حرکت به سوی او و قانون این سفر معلمی مثل ما را باید پیروی کنید این حرف همه ی انبیاء است. واتقوا الله و اطیعون این اطاعت را هم خدا واجب کرده که به تنهایی من را نمی توانی پیدا کنی دستت را بگذار در دست ولی الله تا به من برساندت کمک می خواهی در این سفر.
قدم سوم ولایت ائمه ی طاهرین است یعنی بعد از پیغمبر من سراغ این و آن نرو، سراغ بیگانه نرو، سراغ غریبه نرو، سراغ گرسنه ها مکه که مدینه هم گرسنه بودند نرو، سراغ چاروادار فروش و بقال و دلال خر نرو اینها شغل های سقیفه ای ها بوده در مکه و در بعضی هایشان مدینه همه هم نوشتند ما هم ننوشتیم دیگران نوشتند. بعد از پیغمبر سراغ ولی الله الاعظم آنی که تجلی توحید تام و تجلی نبوت تام است برو. این قدم سوم
یک قدم دیگر مانده انجام واجبات ترک محرمات آراسته بودن به حسنات اخلاقی یک، دو، سه، چهار خدا. پس این چهار قدم را که برداری به خدا می رسی ممکن است این چهار قدم را در چهل روز برداری وقتی به خدا رسیدی حس می کنی رسیدی حالا کنار محبوب و در محضر قرب تشریعی محبوب بگو محبوب من من بهت رسیدم ولی بی کار نباید باشم در کنار تو حالا باید آن عبادات و آن حالات و آن گریه هایم را ادامه دهم تا زمانی که وارد قیامت یا برزخ شوم بگویی بنده ی من عبادت، اخلاق، حلال، حرام، تمام پرونده ات بیست اینجا هم دیگر کاری نداری بکنی حالا بنشین کنار من عندک فی الجنة و تا ابد از نعمت های پایدار من بهره ببر. همین است این کوتاه ترین راه است تجلی دادن توحید، نبوت، ولایت، ترک همه محرمات، انجام واجبات متخلق شدن به اخلاق الله. تخلقوا روایت پیغمبر است به اخلاق الله.
حالا چاشنی بسیار شیرین بحث امشب را و آن روغن خالص بحث امشب را و مزه ی شیرین غذای امشب را از وجود مبارک امام باقر یا امام صادق یا هر دویشان بشنوید آن هم در مهم ترین کتاب ها. شیعه را که در قبر می گذارند بدن را می گذارند در قبر به بدن کاری نداریم روح وارد برزخ می شود اشراف بر آن بدن دارد تا متلاشی نشده در عالم برزخ پنج تا چهره ی زیبا زیبای آن طرفی زیبای کامل است زیبای این طرفی زیبای نسبی است همه چیز در اینجا نسبی است اما آنجا همه چیز کامل است عذاب کامل است نعمت هم کامل است خوشی کامل است ناخوشی هم کامل است پنج چهره ی زیبا با این مرده ی شیعه وارد برزخ می شوند چسبیدند بهش رد نمی شوند یکی دست راستش است یکی دست چپش یکی روبروی صورت یکی پشت سر یکی هم بالای سر آن بالای سری از همه زیباتر خوشبوتر خوشگل تر و بهتر است. پنج تا که مستقر می شوند می ایستند که چه می خواهد سراغ این سفر کرده به قیامت به عالم برزخ بیاید که با او روبرو شوند و کاری که باید انجام بدهند را انجام دهند هر پنج تا هم از قدرت بالایی برخوردارند. آن زیباتر را حضرت می فرماید خوشبوتر و خوشگل تر و بهتر با این چهارتای دیگر وارد صحبت می شود به دست راستی می گوید شما چه کسی هستی؟ ما همدیگر را باید بشناسیم همه خودمان را معرفی کنیم شما چه کسی هستی؟ این چهره ی زیبای دست راستی می گوید من نمازش هستم تجسم نماز به صورت زیبایی کامل است من نمازش هستم. خب آنی که نماز نخوانده چه؟ نه دیگر آن رفیق زیبا ندارد آن با هیولا روبرو است با طبق دو نقل بسیار مهم با یک سگ سیاه در برزخ روبرو است که تا قیامت هم ولش نمی کند هست. به دست چپی می گوید شما چه کسی هستی؟ زکات آخر این شیعه است بخیل نبوده حالا شهر زندگی می کرد طبق آیه ی قرآن تا سر سالش رسید دید یک میلیون اضافه دارد از خرجش خدا بهش گفته هشتصد هزار تومانش هم برای خودت دویست تومانش را بده به دین من بده به پیغمبر، پیغمبر نیست بده به من من که پول را نمی خواهم بده به پیغمبرم پیغمبرم نیست بده به لذی القربا فان لله خمسة ملک من است راضی به این هم نیستم کسی بخورد و للرسول و لذی القربا، یا نه کشاورز است و دامدار است زکات داده در هر صورت شیعه بخیل نیست می گوید من زکاتم یا خمسم. به آن روبرویی می گوید شما چقدر زیبایی روبروی این کسی که وارد برزخ شده ایستادی می گوید من روزه ی ماه رمضانش هستم کیف می کند آدم این قیافه های خوشگل زیبا را معلوم می شود ما را لحظه ی اولی که غسل می دهند کفن می کنند وارد عالم بعد می کنند تنها نیستیم وای به حال آنهایی که تنها بروند در تاریکی هستند. به آنی که پشت سر ایستاده شما چه کسی هستید؟ من حجش هستم چهارتا نماز، روزه، زکات یا خمس، حج. چهارتایی با همدیگر به آنی که بالای سر است می گویند تو از همه ی ما خوشبوتر و خوشگلتر و زیباتری تو چه کسی هستی؟ می گوید من پیوند این میت با اهل بیت هستم من ولایت اهل بیت هستم این را می بینی؟ عاشق علی بوده این را می بینی؟ غلام زهرا بوده این را می بینی؟ این نوکر حسین بوده این را می بینی؟ هر کجا گیر کردید من هستم کم نیاورید کم نیاورید.
خدایا امشب معلوم شد ما یک خورده دستمان پر است یک خورده، کممان است تا اینجایی که یک خورده دستمان را پر کردیم خودمان پر کردیم زحمت کشیدیم بقیه اش دیگر بر عهده ی تو است تا ما را نبردی دستمان را پر کن. هر جوری که اراده ات اقتضا می کند ما را شستشو بده پاک کن شب دارد می گذرد شب دهم است ما هم مسافریم یک چیزی در قرآن گفتی خیلی عجیب است گفتی آنهایی که زکات به گردنتان است خمس به گردنتان است یک جایی که واجب است خمس و زکاتتان را بدهید خمس و زکاتتان را بدهید مسافر بی توشه مانده است ما مسافریم توشه مان کم است نمی رساند ما را خودت مگر واجب نکردی به مسافر در راه مانده که توشه اش تمام شده یا کم آورده توشه بدهید خب این حکم را خودت در حق ما عمل کن به ما توشه بده ما دیگر داریم وارد بزرگ ترین شب های تو می شویم شب جمعه سه شب احیا مسافریم زور زدیم تا اینجا را آمدیم اما جیبمان خالی است گرسنه مان است تشنه مان است فقط گرسنه مان نیست فقط تشنه مان نیست از تو خجالت زده هم هستیم.