لطفا منتظر باشید

شب دوازدهم جمعه (28-3-1395)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1437 ه.ق - خرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از ابتدای جوانی و شروع منبر علاقه و رغبت و خواسته ام این بود که آنچه را برای مردم بیان می کنم از سه منبع بیان کنم قرآن کریم، روایات و دعاها و این توفیق را تا امروز که نزدیک به سفر به آخرت هستم خدا به من لطف کرده. خیلی از مطالبی که فارسی می گویم پشتوانه ی قرآنی یا روایتی یا دعایی دارد این که چند شب است اصرار دارم شیعه ی واقعی شیعه ی واجد شرائط طبق آیات و روایات مسافر است سفرش به سوی پروردگار است. نه سفر دنیایی دارد و نه آخرتی، نه دست و پای بیهوده برای دنیا می زند نه دنبال میوه های بهشت و حورالعین قیامت است. اگر برای دنیا قدم برمی دارد نیتش این است که با دنیا در خودش ایجاد نیرو کند برای اینکه بتواند این سفر به سوی رب را طی کند این یک امر طبیعی است تمام انبیاء هم غذا می خوردند وَ مٰا جَعَلْنٰاهُمْ جَسَداً لاٰ يَأْكُلُونَ اَلطَّعٰامَ وَ مٰا كٰانُوا خٰالِدِينَ  ﴿الأنبياء، 8﴾ دستشان هم پیش کسی دراز نبود یا هنرمند بودند در کار یا کشاورز یا دامدار یا صنعتگر. درباره ی ادریس می فرماید وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ ﴿الأنبياء، 80﴾در قرآن است خیاطی را بهش یاد دادم از آن زمان لباس به این شکل به بازار زندگی آمد بقیه ی خیاط ها هم شکل های مختلفی به لباس دادند.

آهن را در دست داود نرم کرده بود زره سازی می کرد ابراهیم، شعیب، موسی هر سه قوی هنر دامداری داشتند. پیغمبر ما با مال خدیجه تجارت می کردند ائمه ی طاهرین کار می کردند اینطور نبود که سراغ معاش نباشند بودند ولی له الله بودند می خواستند از معاش، کار، کسب یک خانه داشته باشند با زن و بچه در آن خانه آرامش داشته باشند لباس می پوشیدند غذا می خوردند اما زحمتی که می کشیدند برای درآمد و برای این کارها در پرونده شان پای دنیا نمی نوشتند که این آدم اهل دنیاست نه! اهل تامین قدرت برای حرکت به سوی رب بودند نه اهل دنیا، اینکه کسی تامین قدرت کند برای حرکت به سوی رب این اهل دنیا نیست این اهل الله است. البته اینها رده های بالای عباد خدا بودند اهل آخرت هم نبودند که حالا مصرّ باشند که ما زندگی را به یک شکلی نظام دهیم که از درونش یک آخرتی آبادی دربیاید هر کس این کار را بکند خوب است ثواب هم دارد ولی آنها یک مقصد بسیار بالاتری داشتند که قابل مقایسه با مقصد این مردمی که پاک زندگی می کنند برای اینکه آخرت از درون این پاکی دربیاید مقصدی که داشتند با این مقصد تفاوت خیلی داشت. اما حالا یک شیعه ای گنجایش خودش را کم قرار داده خیلی درست زندگی می کند پاک زندگی می کند ولی برای آخرت آباد دارد کار می کند عیبی ندارد ولی خب از یک مقاماتی عقب می ماند محروم می ماند همه چیز را در راه توان گرفتن از آنها برای حرکت به سوی رب قرار داده بودند و این حرف کاملا پشتوانه ی قرآنی و روایتی دارد که آن شیعیان ناب واجد شرائط بالا اینگونه هستند.

احتمالا ما در رده ی دوم هستیم یعنی ما تا آخرت را می رویم جاده ی بعدش را دیگر نمی رویم. قیامت هم کاری بهمان ندارند که چرا تا آخر آباد آمدی بقیه ی جاده را طی نکردی؟ خب حالا طی نکردم حالش را نداشتم آدم قانعی بودم خوب هم نیست این قناعت حیف است که آدم سرمایه های قرار داده شده را نصفش را به دست بیاورد نصفش را بگذارد.

حالا یک آیه بشنوید و دوتا روایت در همین زمینه که شیعه ی واجد شرائط مسافر به سوی رب است. آنی که مسافرت آخرت است از آن سفر به رب می ماند خیلی چیزها گیرش نمی آید آیه ی بیست و هشتم سوره ی مبارکه ی کهف چه آیه ای است، شما تا دل به آیات ندهید آیات خودشان را به شما نشان نمی دهند قرآن روی کاغذ عربی است عربی که خودش را به ما نشان می دهد چه روی قرآن باشد چه روی کتاب داستان، اما باید دل به آیه داد اما باید با زاری با تزرع، با اشک چشم، با خلوص از پروردگار آدم بخواهد که چهره ی باطنی آیه را به من نشان بده ظاهر آیه که لغت است و لغات قرآن هم در کتاب مفردات راغب هست هم در نثر طوبی که یک کتاب فارسی است هست هم در قاموس قرآن شش هفت جلدی هست هم در کتاب چهارده جلدی التحقیق فی کلمات القرآن هست این مهم نیست، این که آیه ی شریفه چهره ی واقعی در علم خدا را به آدم نشان دهد که برق این آیه تمام انحرافات پنهان را بسوزاند و ظاهر را هم تبدیل به خورشید کند.

شما اواخر سوره ی احزاب را ببینید خدا از پیغمبر صریحا تعبیر به خورشید می کند در سوره ی عم یتسائلون می گوید سراجا وهاجا چراغی که نور از خودش می جوشد این خیلی حرف است اگر خورشید از درون خودش نور نمی جوشید میلیاردها سال بود تا حالا خاموش شده بود اما روشن مانده یک سر سوزن هم خرابی در نظام منظومه به وجود نیامد منظومه ی شمسی عمرش خیلی است حالا می گویند عمر خورشید شش میلیارد سال است خب هر چراغی باشد شش میلیارد سال ده میلیارد کفن می پوساند با این عمر طولانی. اما روشن است کارش را هم دارد می کند کم هم نکرده اگر کم کرده بود نظام منظومه به هم می خورد همین تعبیر را از رسول خدا دارديٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاكَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً  ﴿الأحزاب‏، 45﴾ وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً  ﴿الأحزاب‏، 46﴾ پیغمبر من یک خورشیدی است که نور از خودش می جوشد اگر کم می شد که دیگر اسمی ازش در این عالم نبود رسمی نبود آن هم مثل بقیه ی مرده ها خاک شده بود و به باد رفته بود. اگر آیه باطن خودش را نشان دهد تمام شاخه های خشک درون را که بد شاخه هایی هم هست به شدت مزاحم است چون شاخه ی خشک مزاحم است همه ی باغبان ها از اول پاییز اره دستشان است تا پاییز دیگر، هرچه شاخه ی خشک است می برّند درخت هم اگر خشک شده باشد از ریشه می کنند می گویند مزاحم بقیه هستی جلوی خورشید بقیه را گرفتی برو از این باغ بیرون از این درخت کنده شو. هیچ مزاحمی را در بهشت راه نمی دهند تمام شاخه ها و درخت های خشک وجود انسانی را قیامت اره می کنند و می ریزند در هفت تا تنور دوزخ که امیرالمومنین می گوید این تنورها روی هم هستند. ولی بهشت می فرماید در کنار هم، بهشت در یک جغرافیای مسطح است عرضش از کل آسمانها و زمین وقتی حساب کنند با کل عرض آسمانها و زمین یکی است طولش را هم که هیچ کجا ننوشتند همین عرضی هم که قرآن می گوید قابل محاسبه نیست. روی هم نیست بهشت طبقه ای نیست.

شما می بینید که همین ساختمان های از برج گرفته تا شش طبقه پنج طبقه یک مراکز مزاحمی است برای کل مالک ها، هم آنی که یک حیاط چهارصد پانصد متری دارد و یک طبقه ساختمان دارد یا نهایتا دو طبقه ساختمان دارد خودش و زن و بچه اش، یک حوض هم در حیاط است چهارتا باغچه است گل است فضاست راحت است بهشت هشت جایش در جغرافیای مسطح است این در روایات است من خودم هم دیدم روایاتش را.

وقتی امیرالمومنین نقشه ی بهشت را بیان می کند جهنم هفت تا تنور روی همدیگر است به هم راه دارد البته عذاب هایش با هم فرق می کند طبقه ی اول از همه ی طبقه ها عذابش سبک تر است که پیغمبر می فرماید اگر آنی که در طبقه ی اول در عذاب است درش بیاورند یک کوهی مثل هیمالیا را از آتش سرخ کنند بیاندازند روی آن کوه از استراحت خوابش می برد آنی که از همه عذابش کمتر است در طبقه ی اول اگر یک کوهی را در جهان گلوله ی آتش کنند برایش استراحتگاه است حالا طبقه ی دومش، سومش نمی دانم! راهمان به آنجا نیافتد که امیرالمومنین می فرماید لا یفک اسیرها هر کس راهش به آنجا بیافتد آزادی ندارد بیافتد و دیگر افتاده.

بدنه ی عظیمی از مردم که هم حالیشان نیست همه اش دارند به طرف جهنم جاده باز می کنند با چه زحمتی هم از بدن هزینه می کنند هم از پول جیب، زنا می کنند، ربا می خورند، دزدی می کنند، رشوه می گیرند، ظلم می کنند، به ناحق طلاق و طلاق کاری می کنند که جاده برای جهنم خودشان باز کنند بدنه ی عظیمی از مردم این هم که می گویم ملاک قرآنی دارد وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبٰادِيَ اَلشَّكُورُ  ﴿سبإ، 13﴾ آنهایی که دارند راه بهشت برای خودشان باز می کنند اندک هستند از زمان آدم اندک بودند تا حالا. نهصد و پنجاه سال نوح جان کند مردم را ببرد بهشت نروند جهنم کلا هشتاد و سه نفر بهشتی شدند در هزار سال یعنی سالی هشت نفر. شش ماه ابی عبدالله از مدینه نامه نوشت سخنرانی کرد پیک فرستاد تا مکه از مکه هم همین کار را کرد در راه هم همین کار را کرد برای کوفه نامه نوشت برای کوفه دوتا پیک مثل مسلم و قیص ابن مسحر صیداوی را فرستاد برای جاهای دیگر هم فرستاد شش ماه پیک نامه پیغام از کل ملت های جغرافیای اسلام هفتاد و دو نفر دنبالش آمدند بروند بهشت بقیه جهنم را انتخاب کردند روزگار ما هم همینطور قرآن می گوید بعضی از مردم دلشان مثل سنگ شده هیچ چیز اثر نمی گذارد روی دلشان خراش هم نمی گذارد شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه قرآن، حداقل شانزده هزار روایت در ده جلد کتاب کافی غیر از کتاب های دیگر، یک دریا دعا در مفاتیح یک خراش روی قلبشان نمی زند که یک تکانی بخورند از راه جهنم برگردند هیچ چی. اینها را مسخره می کنند شما را هم وابسطه به آیات و دعاها و روایاتید مسخره می کنند می خندند به شما به عالمان واجد شرائطی هم که دل بسته ایم به آنها هم بدترین فحش ها را می دهند چون قرآن می گوید ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ﴿البقرة، 74﴾ دل مثل سنگ شده یا سخت تر از سنگ نیش کلنگ را به سنگ می زنند سنگ تکان نمی خورد فقط نوک کلنگ جرقه می زند و کج می شود اما در سنگ هیچ اثری نمی گذارد حالیشان هم نیست چی را دارند مسخره می کنند قرآن، قرآن مسخره کردن دارد؟ قرآنی که علم است حکمت است فطرت است عقل است دانش است بصیرت است توحید است حلال و حرام است. چاره ای هم نیست از خدا باید خواست که ای صاحب قرآن چهره ی واقعی آیه را به من نشان بده که نور این آیه تمام شاخه های مزاحم باطن را می سوزاند و صورت وجودم را در پرتویش عین خورشید تابنده می کند در پرتوی وجودش.

حالا آیه را گوش دهید شیعه ی واجد شرائط مسافر به سوی رب است آیه ی بیست و هشتم چه آیه ای، آنهایی که انسان های واقعی هستند عجیب خدا به پیغمبرش در این آیه سفارش آنها را می کند نه سفارش پیغمبر را به اینها که شما ملاحظه پیغمبر را بکنید نخیر! صریح آیه به پیغمبر می گوید وجود مقدس تو ملاحظه اینها را بکند اینها خیلی با ارزش هستند کم هم بود تعدادشان همه شان هم مسافر الی رب بودند نه الی الآخر، اصلا، اینها یک زبان حال جالبی دارند به خدا می گویند دلی، دلی فدای آن دلشان دلی کو با تو شد همراه و همبر/ چگونه مهر بندد جای دیگر/ دلی کو را تو هم جانی و هم هوش/ از آن دل چون شود یادت فراموش. غذا می خورند پس نباید بخورند مگر؟ خب غذا باید بخورند که سفر را بتوانند بروند خانه باید داشته باشند لباس باید داشته باشند درآمد باید داشته باشند که آرامش داشته باشند همه ی اینها را هم داشتند دارند فقط برای قدرت گرفتن از معاش دنیا برای حرکت به سوی رب. گرسنه و تشنه که نمی شود حرکت به سوی رب کرد آدم باید حال داشته باشد یک نیم ساعتی در تاریکی نیمه ی شب گوشه ی اتاق یک مهر پهن هم داشته باشد صورتش را بگذارد روی خاک اگر مهر از خاک ابی عبدالله هم باشد که بالاتر، گریه کند با گرسنگی و ضعف سفر را نمی شود طی کرد آدم باید حال و نیرو داشته باشد که در نمازهای واجب رکوع می رود سجود می رود یک ناله ای بزند یک گریه ای بکند یک اظهار تقصیری بکند با رکوعش به خدا حرف بزند بگوید محبوب من می بینی من دولا شدم می خواهم بگویم من حمال خواسته های تو هستم بگذار روی کولم می آورم حکمی داری فرمانی داری مطلبی داری من دولا شدم من حمال تو هستم من بار امانت را بگذاری روی پشتم تا قیامت برایت می آورم خسته هم نمی شوم. سجده هم که می رود چون هیچ چیز را دیگر نمی بیند می گوید ببین محبوب من من با این حال با این شکل می خواهم بهت نشان بدهم که من فقط تو را می بینم بقیه ابزارند آنها را دارم می کشم یک نیرویی ازشان بگیرم به طرف تو بیایم چشمم به هیچ چیز نیست به هیچ کس نیست.

یک حرف هایی هم هست می ترسم در پخش شدنش بعضی ها بگویند عجب روحانی افسانه گویی است اینها چیست؟ بله بعضی از حرف ها که الان به نظرهای بسیار کوتاه افسانه می آید پیغمبر از مسجد برگشتند شب ها سه چهار لقمه غذا می خوردند چون دستور هم دادند گرسنه نخوابید این هم امروز ثابت شده که گرسنه خوابیدن کلی برای بدن ضرر دارد ولی شب فرمود پر نخورید چهارتا پنج تا لقمه یک مقداری هم رویش قدم بزنید این هم دستور است چندتا لقمه خوردند و چندتا قدم زدند و آمدند بخوابند دیگر وقت خوابشان بود زود می خوابیدند که زود بلند شوند تا دراز کشیدند دیدند زیرشان از دیشب نرم تر است بلند شدند نور خیلی نبود نگاه کردند دیدند که زیراندازشان را خانم دولا کرده خیلی با محبت به همسرشان فرمودند زیر بدنم را نرم تر کردی که لذت بیشتری از خواب ببرم از محبوبم بمانم؟ روی این زیرانداز دولا آدم خیلی راحتی حس می کند خواب برایش نازتر است بهتر است اصل زیرانداز را تا کردند گذاشتند کنار و روی همان گلیم پاره خوابیدند. غلام همت آنم که زیر چرخ کبود، خودم را غصه دار نکنم توانم دیگر خیلی کم شده شما را هم غصه دار نکنم یک مرد یک زن شب در تهران می خواهند بخوابند حتما باید تخت خوابشان را از پاریس بخرند یا برای دخترش می خواهد جهیزیه بخرد حتما باید برود ترکیه و عمارات و جاهای دیگر یا به رفیق هایش بنویسد با طیاره با کشتی این نوع یخچال را بده این نوع تختخواب را این نوع پرده را بفرست کجا دارد می رود این جامعه؟ چه کار دارد می کند؟ یک ازدواج است دیگر یک مرد می خواهد با یک خانمی ازدواج کند هم شرایط دختر هم شرایط مادرش هم شرایط پدرش اینقدر سنگین است که از صدتا جوان به زحمت یک دانه بتواند ازدواج کند آن هم اگر مثل خود آنها باشد. والا دیگر کدام خانواده حاضر است به یک ازدواج آسان ساده کدام دختر حاضر است با یک یخچال معمولی ایرانی با یک گاز ایرانی با یک فرش ماشینی با حالا یک خانه ملکی هفتاد متری که برای یک زن و شوهر هم زیاد است اصلا راه در اجرای اسلام به روی همه دارد بسته می شود.

به آنها نمی گوید شما پیغمبر را ملاحظه کنید خیلی عجیب است به پیغمبر می گوید این مومنین را شیعیان کامل را ملاحظه کن چرا؟ علتش را می گوید می گوید اینها مسافر به سوی رب هستند وَ اِصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ اَلَّذِينَ يَدْعُونَ ﴿الكهف‏، 28﴾ یعنی عبادت رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِيِّ چرا؟ این دلیلش يُرِيدُونَ وَجْهَهُ تا زنده ای خودت را کنار اینهایی که دارند شب و روز یعنی همه ی وقتشان را اصلا عمرشان دارد در این مسیر می گذرد یا مغازه دارند کاسب هستند خرید و فروش می کنند همان ها را هم به نیت قدرت گرفتن برای سفر یدعون ربهم عبادت می کنند پروردگارشان را شبانه روز یعنی یک عبادت مستمر معنیش این نیست شب تا صبح بیدارند ها! نه! غداة و العشی یعنی عبادت استمراری یعنی این عبادت با گناه قطع نمی شود دوباره وصل شود. چرا دارند اینطوری عبادت می کنند؟ یریدون وجهه مسافر به سوی من هستند یریدون الآخرة نه! یریدون الجنة نه! یریدون وجهه اینها از هشت بهشت هم حبیب من گذشتند وَ لاٰ تَعْدُ عَيْنٰاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا چشم از اینها برنگردان به سوی ثروتمندان مدینه برای اینکه یک زندگی پر زرق و برقی برایت درست کنند اصلا از اینها چشم برندار وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنٰا کسی که دلش با قرآن من اصلا ارتباط برقرار نمی کند سنگ است هزارتا کلنگ فولادی هم بزنند به این دل خراش نمی خورد وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنٰا وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ وَ كٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً  ﴿الكهف‏، 28﴾  از اینهایی که دل غافلی دارند از اینهایی که پیروی خواسته های شکم و شهوت هستند از اینهایی که در زندگی اسراف کار هستند کان امره فرطا عقلا در تهران دو میلیون بیشتر است نتوانند برای افطار نان و سیب زمینی تهیه کنند اما افطاری می دهند چهارصد میلیون تومان حبیب من دنبال اینها نباش اینها بازیگر هستند اینها افراط گر هستند اینها پیروی هوای نفس هستند اینها قلب غافلی دارند افطار برای چه می دهید در هتل پولتان را ببرید افطاریتان را بدهید به یک آدم مطمئنی به یک خیریه ی مطمئنی به یک روحانی واجد شرایطی بگذارید برای آبادی آخرتتان این پول ها را آنجایی ببرند سر سفره هایی که خدا خوشحال شود عروسی هایشان هم همینطور. حبیب من اینها را ملاحظه کن.

در همین زمینه سفر به سوی رب یک روایت از امیرالمومنین طلبتان یک روایت از امام صادق، آن دوتا روایت هم غوغایی است یکیش فهمش مشکل است یکیش اجرایش مشکل است ولی شدنی است حرفم تمام. خدایا ما خیلی عقب افتاده ایم نه؟ مگر تو طبیب نیستی؟ خب ما عقب افتاده ایم ما لمس شده ایم ما نمی توانیم سفر را بیاییم ما پایمان ضعف دارد قدرت ندارد تو هم طبیب نیستی؟ دعای جوشن کبیر که نظام داده ی خودت است خودت آنجا می گویی یا طبیب من لا طبیب له ای دکتر کسی که دکتر غیر از تو ندارد ما از نظر بدنی و شکم و شهوت هیچ چیزمان نیست خوب است بدن جسمی مان راه می رود می دود ورزش می کند شکممان هم خوب می خورد اما از نظر قدم سلوکی لنگیم نمی خواهی دست ما را بگیری؟ که با کمک خودت راه بیافتیم آنها برای مردنشان هم حرف عجیبی دارند قرآن را ببینید قُلْ إِنَّ صَلاٰتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيٰايَ خیلی جالب است می گویند روزی هم که می خواهیم بمیریم برای تو می میریم وَ مَمٰاتِي لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ  ﴿الأنعام‏، 162﴾ من نه برای خودم می میرم نه برای بیماریم برای تو می میرم شنیدید که در میدان عشق های شهوانی می گوید می میرم برایت بیچاره اگر مردن زیبا می خواهی بیا برای خدا بمیر برای چهارتا مو و چهارتا شهوت از بین رفتنی چرا می میری؟ می میرم برایت نمی خواهد برایش بمیری ارزش ندارد برای یکی دیگر بمیر که در مرگت حیات دائم بهت بدهد.

 

 

برچسب ها :