لطفا منتظر باشید

روز شانزدهم چهارشنبه (2-4-1395)

(تهران مسجد امیر)
رمضان1437 ه.ق - خرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

در همه جلسات گذشته این مجلس نورانی شنیدید فهم از اعظم نعمت‌های پروردگار مهربان به انسان است. انسان‌هایی که از این نعمت در راه مخصوص به خودش استفاده می‌کنند یعنی برای درک و دانستن مسائلی که به خیر دنیا و آخرت آنهاست می‌کوشند اینها در حقیقت نعمت فهم را شکر کردند، قدردانی کردند، یکی از گلایه‌های پروردگار در قرآن از مردم این است و ما قدر الله حق قدره، بسیاری از مردم در مقام درک کار خداوند، عظمت خداوند، محبت خداوند، و لطف خداوند برنیامدند.

خدا نعمت فهم را به آنها داد تعطیل کردند، و در راه خودش هزینه نکردند، در کتاب خدا بیش از هزار آیه یعنی حدود یک ششم کل قرآن درباره فهم و درک و انسان فهیم و انسان درک‌کننده است.

مردم مکه به پیغمبر تهمت زدند که البته بعد از بعثت تا قبل از بعثت از همه شئون حضرت تعریف می‌کردند، می‌گفتند آدم کم نظیری است آدم امینی است، آدم باوقاری است، آدم مودب به آداب است، این را دقت بفرمایید وقتی بعثت پیغمبر و نزول قرآن دو رشته منافع نامشروعشان را به خطر انداخت، برای این که اهداف حضرت پیشرفت نکند او را تهمت زدند به این که اختلال روانی پیدا کرده، این را خیلی کوشیدند در مردم مکه، در مسافرهایی که می‌آمدند مکه جا بیندازند، که منافع نامشروع مالی‌شان که از طریق بت و بت‌پرستان تحمیل می‌شود به خطر نیفتد و لذت‌های نامشروع آزاد و بی‌قید و شرط‌شان به خطر نیفتد.

چون پیغمبر از طریق قرآن آمدند اعلام کردند مال و ثروت قابل استفاده کردن که در قیامت هیچ دادگاهی برایش برپا نمی‌شود مال حلال است و استفاده کردن از مال نامشروع که قیامت برایش دادگاه برپا می‌شود حتی برای یک برگ کاه، حتی برای یک نخ ته سوزن خیاط‌ها که درمی‌آورند و دور می‌اندازند حتی برای یک دانه گندم یک عدد، حتی برای یک ذره چربی که در مغازه قصابی به ناحق روی انگشت مالیده می‌شود اینها در روایات است، اینها برایش دادگاه برپا می‌شود محکومیت قطعی است و حرام است.

اینها می‌دیدند اگر زندگی را محدود به مال حلال بکنند میلیاردی باید از دست بدهند، زمین باید از دست بدهند، مغازه باید از دست بدهند، دیگر زمین غصب نکنند خانه غصب نکنند دیگر دزدی نکنند غارت نکنند رشوه نگیرند اختلاس نکنند جیب مردم مستضعف را خالی نکنند، مالیا‌ت‌های ناحق از مردم مکه در فروش اجناس نگیرند، چون خیلی فشار به مردم می‌آوردند دیدند همه اینها را باید از دست بدهند، چی کار کنیم؟ طرح ریختند که در مردم و در مسافرها جا بیندازیم این آدم دچار اختلال روانی است یعنی حرفهایش از روی عقل و فهم نیست.

بعد هم آمد اعلام کرد که هزینه کردن شهوت جنسی فقط و فقط در ازدواج مشروع حلال است، همین. اگر کسی هم هنوز ازدواج نکرده وظیفه‌اش این است که تلخی تحمل گناه نکردن را بچشد و دنبال خواسته نامشروعش که زنا می‌خواهد گناه بالاتر از زنا می‌خواهد، گناه بین زنا و بالاتر از زنا را می‌خواهد نرود بچشد و نرود دنبال این لذت‌های نامشروع.

خب مردم مکه برنتافتند این حکم الهی را که مبلغش فقط پیغمبر بوده چون آنها نه نوع ارتباط مرد با زن را طرح‌ریزی کرده بودند نه نوع، که یکیش را من برایتان بگویم بقیه را نمی‌گویم ادب مجلس و منبر و مسجد هم اقتضا نمی‌کند، یک نوع نکاحشان نکاح استبدال بود، به عربی، به فارسی یعنی ازدواج تعویضی، می‌آمدند با همدیگر قرار می‌گذاشتند زن هر دو جوان زیبا قرار این بود که زن من شش ماه بیاید خانه تو زن تو شش ماه بیاید پیش من، با هشت نوع دیگر ازدواج.

خب در این لذت‌خواهی‌ها کی حرامزاده بود کی حلال‌زاده؟ حرامزاده آثار نامطلوبی دارد، یعنی آمده بودند جنس زن را به پست‌ترین مرحله کشانده بودند و زن در مکه شده بود کالای شهوت باورتان نمی‌شود؟ به شهوترانان کل اروپا و امریکا و تعدادی بی‌بند و بار کشور خودتان نگاه کنید، تعجب نکنید از آن بی‌بند و باری شهوت جنسی، دنباله همه آن نه مسئله الان در امریکا و اروپا و در تعدادی از زنان و مردان ایران جریان دارد. گفتند مارک اختلال روانی بزنیم که این دو تا جاده به روی ما بسته نشود جاده غارت جاده دزدی، جاده رشوه، جاده خراج سنگین، جاده اختلاس، جاده آزادی در خرید، آزادی در خریددیگر چیست؟ مردم از بیرون برای مکه‌ای‌ها خرما می‌آوردند گندم می‌آوردند، جو می‌آوردند، پارچه می‌آوردند که بفروشند پولش را بگیرند سران مکه کل بار را می‌خریدند می‌گفتند بیا خانه ما خالی کن بعد هم یک لگد به صاحب مال می‌زدند می‌گفتند برو گمشو صدایت درنیاید دو تا گوشت را می‌بریم. حالا پیغمبر می‌گوید گندم می‌خواهی خب برو پنج کیلو بخر ببر با همین آسیاب سنگی‌ها آرد کن نان بپز بخور این حلال است، پارچه برای بدنت می‌خواهی خب برو بازار پنج متر بخر پیراهن کن بپوش برای بار پارچه را می‌بری، بار گندم را می‌بری، بار خرما را می‌بری؟ می‌بردند.

حتی مردم مکه لغات را از نظر معنی عوض کرده بودند مثلا کلمه شجاعت این را به کسی می‌گفتند که این هفته در چادرنشین‌های بیرون مکه بیشتر آدم کشته، بیشتر زنهای آنها را اسیر کرده، بیشتر دخترهای آنها را برده بیشتر اموالشان را برده، یعنی کار داعش مکه را در آن زمان اسمش را گذاشته بودند شجاعت، ما که راحت اسلام به دستمان رسید وسیله‌اش پدرمان بود و مادرمان بود و معلم مدرسه بود و واعظ‌هایی که در مساجد و جلسات محل‌مان منبر می‌رفتند خیلی راحت ما برای مسلمان شدن و شیعه شدن یک تلنگر هم نخوردیم شما فکر کنید سیزده سالی که پیغمبر مکه بود چه زجری از دست این مردم نفهم کشید. نفهمی.

عقل کامل را می‌گفتند جنون، سلامت کامل روان را می‌گفتند اختلال روانی، گفتار حکیمانه را می‌گفتند برخواسته از دیوانگی و اختلال. با اینکه  اصل داستان این بود که رسول خدا می‌خواست به ثروت مردم جهت الهی بدهد که یک مرد یا یک زن که درآمد می‌خواهد تا شب مرگش به اندازه وزن یک ارزن در حق کسی در امر مالی ظلم نکند، می‌خواست کل جامعه در مسئله مال از دست همدیگر امنیت داشته باشند یعنی اگر این جهت‌دهی را همه قبول می‌کردند و امروز هم اگر ملت ایران قبول بکنند کل، نه چهار تا شما مسجدی و هیئتی، اگر کل قبول بکنند از دولتی‌ها و ملتی‌ها. این جهت‌دهی به مال را برای حلال واقعی بودن اگر کل قبول بکنند، قبولش به معنی این است که عمر دزدی، عمر اختلاس، عمر غصب، عمر رشوه، عمر تقلب در اجناس، عمر ربا، عمر زیر پا گذاشتن حقوق مردم، عمر ظلم مالی، خاتمه پیدا می‌کند یعنی هفتاد و پنج میلیون جمعیت هر شب راحت سرشان را روی متکا می‌گذارند می‌خوابند چون دغدغه‌ای برای مالشان ندارند می‌دانند الان خوابند هیچ دزدی نمی‌آید اسپری در دماغ خودش و زنش بزند بیهوششان کند و مال را ببرد.

هیچ کسی دغدغه ندارد که این گیر پرونده‌ام را دارم می‌روم در اداره مربوطه به من نمی‌گوید، بیرون ده میلیون سی میلیون صد میلیون بده من درستش می‌کنم. خب همه راحت می‌شوند، اما از آن زمان تا حالا اکثریت گوش ندادند قرآن هم می‌گوید اکثرهم لا یفقهون، اکثریت در نفهمی هستند. نیامدند به این زیبایی درک بکنند به این زیبایی که فقط یک مسئله نبوت را و ولایت ا هل بیت را و قرآن را که جهت‌ دادن به مال است که مال باید حلال باشد تا یک امنیت کاملی برقرار بشود اکثریت از زمان پیغمبر تا الان گوش ندادند در مسئله شهوت جنسی هم گوش ندادند اصلا.

اینجا هم من مسائلی راجع به مدینه بعد از مرگ پیغمبر دارم چطوری توضیح بدهم برایتان چه بگویم، که بعد از مرگ پیغمبر حدود سی سال بر اسلام و در جهت‌دهی‌های پیغمبر چی گذشت، چی گذشت که پیغمبر فرمود بعد از مرگ من دو چیز در امت من قیراطی می‌شود گیر نمی‌آید، دو چیز، قیراطی مردم دربه در باید دنبالش بگردند بعد از مرگ من گیر نمی‌آید، نگفت بعد از مرگ من تا کی گفت بعد از مرگ من که سر و کله این مسئله از دو روز بعد از مرگش پیدا شد و هی این کله بزرگ شد بزرگ شد الان تمام جهان اسلام را گرفته یک چیزی که بعد از مرگ من قیراطی می‌شود در امت من  الدرهم الحلال، پول حلال است.

و چیز دومی که قیراطی می‌شود گیر نمی‌آید اخ یوصب به، مسلمانی که بشود بهش اطمینان کرد که سرت را کلاه نگذارد، با دخترت ازدواج می‌کند همانی باشد که خودش را نشان داد، دختری که برای بچه‌ات می‌گیری همانی باشد که خودش را نشان داد، با کسی که می‌خواهی شریک کسبی باشی ادامه بده همانی که بهت نشان داد خودش را، اما پیغمبر فرمود قیراطی می‌شود چرا ا ین همه بلا؟ برای اینکه خود حضرت به امیرالمومنین فرمود لا فقر اشد من الجهل، علی جان فقر تهیدستی، بدبختی، بیچارگی، نداری، در این عالم بدتر از نفهمی نیست تمام جنایات از دل نفهمی درمی‌آید، آقا همین دو تا موضوع کره زمین بنشینند بفهمند مال، حلال باشد شهوت جنسی در راه حلال، خب وقتی که مردم نپذیرند شهوت جنسی را در راه حلال، زنا رواجش قطعی است، زنای محسنه رواجش قطعی است، ازدواج همجنس دختر با دختر، زن با زن، جوان با جوان مرد با مرد رواجش چنانکه در دنیا می‌بینید قطعی است.

چه دلسوزی بود پیغمبر، با همه این حرفها با همه این حرفها به مردم مکه می‌گوید قرآن که شما که می‌گویید این اختلال روانی دارد جنون دارد، و آدمی که جنون دارد و اختلال روانی دارد حرفهایش درست نیست حرفهایش حق نیست، یک دیوانه یک سنگی می‌اندازد در یک چاه، حرف درستی ندارد، خدا به مردم مکه و به مردم بعد از مردم مکه می‌گوید ثم ادبیان عرب می‌گویند برای تراخی است، ثم یعنی بعد از این یعنی همه اینها را گفتید، گفتید پیغمبر من جنون دارد گفتید پیغمبر من اختلال روانی دارد، من که می‌دانم برای چی دارید این تهمت را می‌زنید، می‌خواهید مال جهت حلال نگیرد، شهوت جنسی جهت حلال نگیرد این مسئله شماست، که آمدید این تهمت را ساختید اما حالا کاری به این جریانات‌تان ندارم، بعد از این حرفها و تهمت‌ها حالا من خدا به شما تهمت‌زن‌ها می‌گویم بشینید فکر کنید ثم تتفکروا سفر فکر را ادامه بدهید به فهم این حقیقت می‌رسید که ما بصاحبکم من جنة یک ذره اختلال روانی و دیوانگی در این دوست شما صاحبکم نمی‌گوید پیغمبر، صاحبکم رفیق‌تان،دلسوزتان، کانون محبت بهتان، وجود ندارد.

یعنی می‌خواهید مال حرام بخورید خب دارید می‌خورید، می‌خواهید شهوت حرام داشته باشید که دارید پس چرا دارید به عاقلترین موجود من و سالم‌ترین موجود من تهمت می‌زنید؟ خب فکر کنید که تهمت نزنید، غیر از آن هزار و چند آیه قرآن راجع به عظمت فهم که بشینم بفهمم، نمی‌فهمم بروم زلفم را به یک آدم فهمیده گره بزنم او به من بفهماند، رسول خدا و ائمه طاهرین بخشی از بحثشان با مردم با مراجعه‌کنندگان درباره فهم و نفهمی بوده، مفصل، امان از نفهمی، یک حکیمی یک آدم فهمیده‌ای، می‌خواهم قیمت نفهم‌ها را برایتان بگویم، به خدا قسم اگر شما مسجدی‌ها شما پامنبری‌ها، در کل ایران، در کل کشورهای شیعه‌دار به قول قدیمی‌ها به خاطر اینکه با این رفت و آمدهایتان در این مساجد و جلسات یک خرده دین را فهمیدید و دارید به دین عمل می‌کنید به قول قدیمی‌ها، اگر یک نان بخورید دو میلیون نون در راه خدا بدهید شکر این نعمت به جا آورده نمی‌شود البته آنها روی محدودیت فکرشان می‌گفتند یک نان بخوری دو میلیون نان در راه خدا بدهی، نمی‌دانید خدا چه لطفی به شما کرده، که فهمیدید روزه واجب است و سودمند است برای دنیا و آخرت می‌گیرید، نماز واجب است، خمس واجب است، زکات واجب است، اخلاق خوب واجب است، این آدم فهمیده آمد خانه یکی دید عجب سالن پذیرایی، عجب میز و مبلی، عجب آویزهایی در چراغ‌ها، عجب فرش‌هایی، چه دستگاهی، یک خرده نشست با صاحبخانه هم صحبت شد دید صاحبخانه خیلی نفهم است، خیلی، در جلد اول اصول کافی است در باب فهمیدن و نفهمیدن یک باب مهم جلد اول باب فهم و نفهمی است، یک فرشته‌ای به پروردگار گفت من تا حالا در بندگان تو از نظر بندگی کردن قوی‌تر از این آدمی که در این جزیره دارد عبادت می‌کند ندیدم قیامت چقدر می‌خواهی به این بدهی؟

پروردگار مزد قیامتی این عابد را که نشان این فرشته داد، فرشته خیال می‌کرد دویست میلیارد به پول قیامت مزد عبادت این است، فرشته دید دوزار است، دو قران، گفت خدایا چیه؟ چرا؟ خطاب رسید برو پیشش، همنشین شو، بعد هدف عبادتش را بپرس، فرشته آمد پایین، فرشته یتصور بکل صورة ثابت هم شده، به هر قیافه‌ای می‌تواند دربیاید جبرئیل گاهی به صورت دهیه کلبی یک جوان آراسته‌ای بود می‌آمد پیش پیغمبر آمد پیش این بنده، عابد، با هم خیلی قاطی شدند، یک مدتی که گذشت حالا یک روز دو روز، بهش گفت راستی تو چرا اینقدر برای عبادت خودت را به زحمت می‌اندازی، خدا که اینقدر عبادت از آدم نمی‌خواهد، گفت من جانم را برای عبادت می‌دهم، تا جایی که خدا اینقدر از عبادت من خوشش بیاید که الاغ سواری‌اش را بفرستد در این جزیره هر سال این علف‌ها حرام می‌شود، نه خری اینجا هست بچرانیم نه قاطری، اما اگر خدا خر شخصی خودش را بفرستد این علف‌ها حرام نشود، چقدر است مزد بندگی این نفهم؟ دو قران.

الله اکبر از این روایت که امام صادق می‌فرماید انما یجاز العباد علی قدر عقولهم قیامت پاداش کل بندگان مومن به اندازه فهمشان است، نه به اندازه مقدار عبادتشان، به اندازه فهمشان. دید این صاحبخانه عجب آدم نفهمی است با آن همه ثروت و خانه و زندگی، خواست برود دهانش را پر از آب کرد و انداخت در صورت این صاحبخانه، تف کرد صاحبخانه بهش گفت که چرا این کار را کردی، گفت بی‌دلیل نیست، بی‌دلیل نیست، برای اینکه هر کسی می‌خواهد تف کند اگر در خانه باشد یا بیرون، اگر بیرون باشد می‌رود در لجن‌ها تف می‌کند در سطل زباله تف می‌کند، اگر در خانه باشد می‌گردد ببیند پست‌ترین جای خانه کجاست مثلا دهانه چاهک، آنجا تف می‌کند، من تمام این خانه را بررسی کردم دیدم هیچ جا در این خانه پست‌تر از صورت تو نیست، دیدم باید اینجا تف کنم، نفهم. فهم.

ای کاش زمان زنده بودن ما کل جهان این دو تا جهت‌دهی پیغمبر را بفهمند و ما لذتش را درک بکنیم که به درآمد جهت حلال بدهند به شهوت جنسی هم جهت حلال، از زمان خودش تا حالا که بدنه عظیمی از جامعه جهانی نفهمیده الان هم نمی‌فهمد، آینده هم نمی‌داند حتما نمی‌فهمند بالاخره امام عصر باید بیاید و این دو جهت را حاکم بر جهان کند می‌شود عدالت، وقتی همین دو جهت را حاکم بکند می‌شود عدالت همگانی.

لذا امام باقر می‌فرماید زمان او یک دختر خوشگل هجده ساله اگر در بازار بغداد شتری را بخواباند یک طرفش را پر از طلا بکند یک طرفش را نقره بار بکند این ثروت روی این شتر با این چهره زیبا از بازار بغداد تک و تنها حرکت بکند با این شتر تا وسط بازار شام نه یک چشمی در زمان حکومت دوازدهمی ما پیدا می‌شود از روی نظر شهوانی به قیافه این نگاه  کند نه یک دستی پیدا می‌شود یک درهم از آن طلا و نقره را بردارد. به مال، جهت حلال حاکم می‌شود به شهوت جنسی هم جهت حلال این منوط به این است که بفهمند لذا امام صادق می‌گوید وقتی که می‌آید دستش را روی سر مردم دنیا می‌گیرد نه روی کله‌ها دست بکشد، نه هم دستش را بلند می‌کند این موج نوری دستش که روی تمام سرها رد بشود عقل مردم کامل می‌شود و کل فهمیده می‌شوند. به امید آن روز.

خب مردم جهان بدنه عظیمی‌شان که دو جهت‌گیری پیغمبر را قبول نکردند ولی من از قول آنها با خدا حرف بزنم آنها که خودشان حرف نمی‌زنند خدا را که نمی‌فهمند من از قول آنها با خدا حرف بزنم. از آن روزی که ما را آفریدی، به غیر از معصیت چیزی ندیدی، همین یک کلمه آن دومیش را که ملت در کارش نیستند که بگویند اروپایی‌ها  امریکایی‌ها بدان این کشور هیچکدام نمی‌گویند خداوندا به حق هشت و چارت ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی این یکی را نمی‌گویند چون قبول ندارند، اما آن یکی را که می‌شود از زبانشان گفت از آن روزی که ما را آفریدی به غیر از معصیت چیزی نه در مال و نه در شهوت ندیدی.

لا اله الا الله، خیلی حادثه‌های کربلا را من برای بیانش کم طاقت شدم، انگار قدرت توضیحش برایم دیگر نمانده، چقدر سخت بوده چقدر بالاخره اینجا پای عاطفه، پای محبت، پای عشق، پای عقل، پای پدری، پای فرزندی، در کار بوده انکار که نمی‌شود کرد، به امام حسین نمی‌توانیم بگوییم اینجا عاطفه‌ات را تعطیل کن محبتت را تعطیل  کن، رابطه‌ات را تعطیل کن، همین نگاه کن هیچی نگو، نمی‌شود که، حضرت سکینه می‌گوید این را من در چند تا گوشی دیدم برادرم علی اکبر حرکتش را به طرف میدان شروع کرد چشم‌های پدرم مثل آدم محتضر در حدقه شروع کرد به گشتن، این کنایه است، کنایه از اینکه این فقه الحدیث است شم الحدیث است یعنی آنهایی که با روایات خیلی کار کردند می‌فهمند این جملات کنایه است یعنی وقتی برادرم داشت می‌رفت پدرم به جان دادن رسید.

یادم نیست در چه سفری یک بار در حرم کی به من گفت آقا مثل تهران مثل دهه عاشورا، در این حرم ابی عبدالله یک روضه علی اکبر بخوان گفتم حاضرم بخوانم به شرطی که ابی عبدالله را ببرید، من جلوی بابا این روضه را نمی‌خوانم. از خیمه‌گاه تا حرم را فاصله‌اش را همتان الان در ذهنتان است، یعنی از خیمه‌گاه تا حرم پنج دقیقه نمی‌کشد وقتی صدای بچه‌اش را شنید ابتاه علیک منی السلام، دیگر منتظر برگشت من نباش شیخ مفید می‌نویسد من برایم عجیب نیست به خاطر این قدرت عشق و محبت چون عشق و محبت قویترین موتور در این عالم است من اصلا برایم عجیب نیست ابی عبدالله با ذوالجناح به تاخت آمد وقتی رسید دید زینب روی بدن اکبر افتاده هی دارد می‌گوید وای برادرم. وای پسر برادرم.

اللهم اغفر لنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لما وجب حق علینا.

خدایا به حقیقت ابی عبدالله دینت را به ما فهمان. خیلی مهم است.

حرام و حلال مالی و غیرمالی را به ما بفهمان، خدایا توفیق اجرای خواسته‌هایت را به ما بیشتر عنایت کن، خدایا توفیق جدایی از گناه را بیشتر به ما عنایت کن.

 

 

برچسب ها :