روز بیست و دوم سه شنبه (8-4-1395)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
نگاه امیرالمومنین به انسان نگاه بسیار ویژهای است، وجود مبارک او انسانشناس بینظیری است، آراء او افکار او، قضاوت او درباره هویت انسان پرارزشترین زیباترین، و بهترین آراء و نظریات است.
البته فرصتی در اختیار نیست که همه آراء او از نهج البلاغه و کتاب شش جلدی غرر الحکم که یازده هزار کلمه قصار امیرالمومنین را جمع کرده، در چهارصد سال پیش، و روایات نابی که کتابهایی مثل کافی نقل کردند بیان بشود.
این نیازمند به این است که چند دانشمند این مجموعه را از نهج البلاغه، غرر الحکم، روایات یک جا جمع کنند و تفسیر کنند به عنوان آراء علی ابن ابیطالب نسبت به انسان، متاسفانه دنیا دانشگاهها، مکتبها، مردم شیعه بدنه عظیمیشان از آراء حضرت بیخبرند، یکی از نظریات جالب حضرت که میتواند در حلقههای بحثهای گذشته امسال درباره فهم و فکر قرار بگیرد این است، اصل الانسان لبه، انسان نه گوشت است نه پوست است، نه استخوان است، نه اسکلت است، نه شکم است، نه غرائز است، ریشه انسان، اساس وجود انسان، حقیقت انسان خرد بدون آلودگی اوست.
کلمه لب یعنی خرد غیرمخلوط یعنی یک خرد پاک عرشی و الهی و ملکوتی، آن خردی که همراه با خلقت انسان چراغش در وجود انسان روشن میشود. این انسان است ملاحظه کنید چنین نظری رادرباره انسان کدام روانشناس دارد؟ کدام محقق دارد؟ کدام استاد دارد؟ ارزشی بالاتر از این برای انسان میشود بیان کرد؟ پروردگار عالم در آیات متعددی مسائل مهمی را که مطرح میکند مخصوصا در سوره رعد هشت نه مسئله اجتماعی و عبادتی و علمی و اخلاقی را مطرح میکند که این هشت نه مسئله پایههای سالمترین زندگی در این دنیاست میفرماید و ما یتذکر الا اولوالالباب، به این چند مسئله مهم و مایه زندگی صددرصد سالم به جز خردمندان که خرد بیشائبه دارند، خرد صاف دارند، فهم پاک دارند توجه قلبی نخواهند کرد. کار توجه قلبی به این حقایق که سازنده دنیای آباد و آخرت آباد و به وجود آورنده خیر دنیا و آخرت است فقط مخصوص صاحبان لب است، اگر کسی از چنین فهم سالم درست ریشهای برخوردار نباشد به این حقایق توجه قلبی نخواهد کرد و بلکه اگر این حقایق ارائه بشود به غیر از اولوالالباب رد میکنند، پشت به این حقایق میکنند و بدترین دری وری را هم میگویند، میگویند این حرفها برای هزار و پانصد سال پیش بوده و کاری به این روزگار و مردم این روزگار و دنیای علم و دنیای تکنیک ندارد.
مثلا یکی از آن اصولی که در آن آیات مطرح است که میگوید اولوالالباب توجه قلبی به این حقایق دارند و با آغوش عاشقانه قبول میکنند و به اجرا میگذارند وفای به تعهد است، این از نشانههای اولوالالباب است یعنی اولوالالباب میفهمند که پیمان بستن پیمان درست، پیمان با منفعت یک کار اخلاقی لازم و سودمندی است، خود پیمان بستن، قراردادهای تجارتی، پیمانهای اجتماعی، پیمانهای خانوادگی، این ضروری است.
آنهایی که رد میکنند میگویند نه این حرفهایی که در قرآن است برای پانزده قرن پیش است و برای عربهاست کاری به جهان امروز ندارد معنیاش این است که پیمان هیچ ضرورتی ندارد بنابراین هیچ دختر و پسری برای زندگی عقد نخوانند عقد یک نوع پیمان است، ضروری زندگی است که ازدواج پاک باشد، شما ممکن است بفرمایید این عقد عربی بین پسر و دختر مربوط به جامعه اسلامی است کمونیستها، مسیحیها، یهودیها، زرتشتیها اینها که این عقد را نمیخوانند دو تا نامحرم محرم بشوند، آنها یک عقد دیگر میخوانند آن عقد اسلامی نیست پس تمام ازدواجها نامشروع و حرام و همه بچهها هم حرامزاده هستند، اسلام میگوید اینطور نیست، اسلام آمده گفته پیمان هر ملتی را محترم میداند، پیمان ضروری زندگی است، اگر در کشور چین قرار قانونی گذاشته شده که پسر ودختر اگر میخواهند زن و شوهر بشوند هر دو باید بیایند شهرداری اعلام بکنند شناسنامه بیاورند، ما در شهرداری قرار ازدواج با هم را ثبت میکنیم، یا بیایند کلیسا ماقرار ازدواج را میبندیم، یا بروند کنیسه قرار ازدواج را ببندند، یا بروند آتشکده قرار ازدواج را ببندند، یا هندوها یک میلیارد هندی برونددر بتخانه قرارداد ازدواج را ببندند، اسلام گفته کل این پیمانها محترم است، آنها زن و شوهر واقعی هستند و بچههایشان هم حلالزاده هستند اگر آمدند مسلمان شدند تجدید عقل لازم نیست.
خب آنی که میگوید این حرفها برای قدیم است و برای عربها و برای همان زمان نزول قرآن است یعنی هیچ پیمانی بسته نشود یعنی هر دختری، پسری همدیگر را در خیابان و پارک دیدند همان دیدن بشود حرام زن و شوهری، این حرام است بچههایشان هم حرامزاده است. آنها هم مطابق دین خودشان پیمانشان را اسلام محترم میداند یا یک گروهی از ما مسلمانها غیرشیعه طواف نساء را انجام نمیدهند، خب برگردند زن به آنها حرام است؟ نه، آنها به جای طواف نساء یک طوافی را به عنوان طواف وداع انجام میدهند که فتوای فقهایشان است، مردمی که خبر از فقه و فتوا ندارند روی حساب اینکه این حکم دین است میآیند طواف وداع میکنند فقهای بزرگ ما نظیر آخوند خراسانی میگوید اینهایی که طواف نساء انجام نمیدهند برابر بر فتوای فقهایشان و طواف وداع میکنندنه زن بهشان حرام است نه بچهشان غیرحلالزاده است.
پیمانهای اجتماعی، ضروری است، پیمانهای تجاری مورد نیاز مردم است، اولوالالباب هم پیمان را توجه قلبی بهش دارند ضروری است، و هم وفا کردن به پیمان را واجب میدانند تا کی؟ یوفون بالعهد، تا از دنیا بروند. یعنی اولوالالباب یک بار هم پیمانشکنی نمیکنند، سیصد سال است انگلستان با ایران انواع پیمانها را بسته انواع قراردادها را روی کاغذ آورده امضا کرده تا امروز که شما اینجا نشستید، در این دو سه سال برجام را هزار جور امضا امریکا فرانسه، انگلیس، چین، روس، پایش زده کلشان تا حالا پیمانشکنی کردند معلوم میشود اولوالالباب نیستند جاهلانی هستند که بر دنیا دارند حکومت میکنند.
کسی که پیمان را ضروری نمیداند وفادار به پیمان نیست، امضایش را محترم نمیداند ضد اولوالالباب است یعنی جاهل است، یعنی حماقت دارد و هر کسی پیمان را قبول نداشته باشد و به پیمان عمل نکند جاهل است، ولو اهل نماز باشد اهل روزه باشد، مردم هم در این زمینه از فقه اهل بیت کاملا بیخبرند، یک نفر میآید یک منزلی را قولنامه میکند حالا من منزل گرانش را مثل میزنم در تجریش در محمودیه، در دزاشیب، میگوید من این خانه را از شما میخرم سه میلیارد تومان حالا کاری به این ندارم که آیا حق من در این کره زمین است که خودم و زنم و یک بچه در یک خانه سه میلیارد تومانی زندگی کنم آن یک بحث دیگراست به ما ربطی ندارد خودشان میدانند و خدای خودشان، اما حالا آمده خانه را فروخته قولنامه کردند مبایع نامه نوشتند، خریدار و فروشنده امضا کردند قرآن میگوید یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعهود، عمل به پیمان واجب است بندگان من، امر واجب است اوفوا بالعهود.
حالا یک مرتبه فرض بکنید برجام عمل شد و پول ریخت در مملکت چرخ اقتصاد هم شروع کرد به چرخیدن در همین ده پانزده روزی که مثلا این خانه سه میلیاردی را مبایعه نامه نوشتند و امضا کردند خانه شد پنج میلیارد فروشنده به خریدار میگوید نمیدهم، پانصد میلیون تومان هم به من برای مبایعه پول دادی پولت حاضر است بیا بگیر، میگوید ما با هم قرارداد بستیم امضا کردیم میگوید میبینی که بازار تکان خورده من سه میلیاردم شده پنج میلیارد نمیدهم، پانصد تومان را پس میدهد بعد خانه را میفروشد پنج میلیارد، یا شش میلیارد، این معامله دوم قطعا حرام است، این معامله دوم ملک را به آن نفر دوم انتقال نمیدهد در این معامله دوم مالک خانهای را که فروخته سه میلیاردی که مبایعه نامه امضا کرده به شش میلیارد به پنج میلیارد آن دو میلیارد یا سه میلیاردرا دو دستی باید بردارد ببرد بدهد به خریدار اول وگرنه این دو سه میلیارد که برود در مالش کل مال نجس میشود و در نجات را قیامت به رویش میبندد این ارزش پیمان است.
هر کی هر کی نباید باشد، هر کی هر حرفی دلش میخواهد بزند هر کاری دلش میخواهد بکند، هر معاملهای را و قراردادی را دلش بخواهد به هم بزند این کار حمقاء است کار جاهلان است، این کار امریکا این گرگ بینظیر است، این کار انگلیس است، این کارروس و فرانسه است نه کار اولوالالباب.
در این آیات که مسائل بسیار مهم اخلاقی اجتماعی، عملی، خانوادگی را خدا مطرح کرده میفرماید انما یتذکر اولوالالباب، به این حقایق فقط اهل فهم که فهم خالص دارند نه فهم قاطی، اهل فهم که فهم خالص دارند توجه میکنند، و به خاطر توجهشان هم عمل میکنند. یعنی میفهمند که این حقایق ضروری زندگی است، و میفهمند باید عمل بشود.
عقد بین زن و شوهر یک قرارداد است، یک کسی زنش کاملا بیتقصیر است، میآید و مسر میشود باید طلاقت بدهم، هیچ دلیلی هم برای طلاق ندارد، شوهر کاملا بیتقصیر است و آدم خوبی است زن مسر میشود باید من را طلاق بدهی و آن پیمان ان روز بشکند، به هم بخورد، حالا یا شوهر بیتقصیر آن پیمان الهی را میشکند یا نه زن بیتقصیر شوهر آن پیمان را میشکند، روایات اهل بیت میگویند اینها حالا یا زن مقصر در طلاق بوده با اینکه شوهر هیچ مشکلی نداشته یا آن یکی، هر کدام که پای مسئله را به طلاق کشیدند روایات اهل بیت میگوید منفورترین کار را پیش خدا اینها انجام دادند، ان وقت قیامت راحتند پیش پروردگار؟ مگر به هم زدن پیمان به این راحتی است؟ اولوالالباب به هم نمیزنند اما جاهلان به هم میزنند.
یا مثلا میآیند دست بلند میکنند به طرف جمعیت و عکس العمل نشان میدهند به شعارهای جمعیت و میگویند پس مردم ما با شما پیمان میبندیم که این کار را بکنیم، این کار را بکنیم، مشکلاتتان را حل بکنیم در حالی که میدانند انجام شدنی نیست و بعد میآیند این پیمان را میشکنند یعنی کاری نمیکنند این پیمانشکنی کار اولوالالباب نیست.
این حرف امیرالمومنین است، اصل الانسان لبه، حقیقت وجود انسان فهمش است، این خیلی روایت عجیبی است ما طلبهها قم که درس میخواندیم یک درسی که در اصول به ما میدادند میگفتند این آیه یا این روایت یک منطوق دارد یک مفهوم مخالف دارد، یک مفهوم مخالف، مثلا آیه شریفه ظاهرش این است که اگر این کار را انجام بدهی پاداش داری پیش خدا، اما مفهوم مخالفش را نگفته ولی مفهوم مخالف در دل خود آیه است یعنی اگر این کار را انجام ندهی جریمه داری. این روایت امیرالمومنین که میگوید حقیقت انسان ریشه انسان، واقعیت انسان فهم است که مایهاش را به هر انسانی خدا داده معنیاش این است آنی که فهم را به کار نگیرد ودل به حقایق ندهد و واقعیات را برای زندگی ضروری نداند و بشیند بگوید این حرفها کهنه شده و برای قدیم است، مفهوم مخالف روایت این است که این انسان نیست.
خب اگرانسان نیست چیه؟ ببینیم خدا چه ارزیابی میکند اگر این انسان نیست چیست؟ لهم قلوب لا یفقهون بها، فقه در لغت نه در حوزه علمیه، فقه در حوزه علمیه یعنی درس فقه خواندن حلال و حرام، اما در لغت به این معنا نیست، لغت عرب وقتی فقه را معنی میکند میگوید الفقه هو الفهم، فقه به معنی کتابهای عربی نیست، به معنی جواهر و لمعه و اینها نیست در لغت، به معنای مکاسب شیخ انصاری نیست در لغت، در حوزه فقه به معنای کتابهای فقهی است ولی در لغت عرب به معنای فهم است.
لهم قلوب لا یفقهون بها، خیلی جالب است خدا نمیگوید من به بعضیها فهم ندادم، میگوید فهم را دادم لا یفقهون بها به کار نمیگیرم، فکر نکرده همینجور میپرانم، این حرفها برای قدیم است نه برای حالا، دنیا دنیای تکنیک است دنیای تکنیک چی کار به وفای به عهد دارد؟ دنیای تکنیک چه ربطی به منفور بودن طلاق دارد؟ دنیای تکنیک چه ربطی به خوردن مال مردم دارد که دین حرام کرده، خوردن مال مردم حتی به اندازه یک عدس حرام است، این قدیمی شده، یعنی ملتها بریزید تا میتوانید مال همدیگر را غارت کنید، دولتها تا میتوانید بریزید دولتهای ضعیف و ملتهای ضعیف را غارت کنید، این بیتوجهی است.
میگوید آنهایی که فهم بهشان دادم به کار نمیگیرند، اینقدر خودشان را سرگرم شکم و شهوت و ارضاء این دو تا کردند که اصلا وقت برای فهم نگذاشتند، وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاٰ يُبْصِرُونَ بِهٰا، چشم حقبین ندارند چشم دارند چشم دادم و لهم اعین دارند حق را نمیبینند، و لهم اذان گوش هم دارند وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ يَسْمَعُونَ بِهٰا، حق را قبول نمیکنند.
خب اینها چی هستند؟ اولئک این ارزیابی خداست أُولٰئِكَ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْغٰافِلُونَ ﴿الأعراف، 179﴾، یعنی بیفکر، بیفهم، زندگی میکند نه براساس فهم براساس بیفهمی، براساس بیفکری، چطور میشود یک دختر جوان هجده ساله مینشیند سر سفره عقد بله میگوید، محضری مینویسد، یک کسی عقد را میخواند، پیمان را جنابعالی جوان امضا میکنی، دختر همه آرزوهایش را از خانه پدر و مادر برداشت آورد طرف تو، از پدر مهربان جدا شد از مادر مهربان جدا شد حالا هفتهای یک روز ببری خانه پدر و مادرش، وقتی بچهدار شد و سرش شلوغ شد هم دیگر نمیتواند زیاد برود و بیاید، آن وقت بیتقصیر چطور میآیی تمام این آرزوها را بر باد میدهی و دختر جوان را با یک بچه دو تا بچه طلاق میدهی به خاک سیاه مینشانی، این طلاق را کی قبول دارد؟
به نظر تو خدا چنین طلاقی را مجوز داده؟ پس خدا ظالم است، پیغمبر و ائمه چنین طلاقی را مجوز دادند؟ پس انها ظالمند پس تو بهتر از خدا و پیغمبر و ائمه هستی و زن هم همینطور، چطور بیتقصیر بودن شوهر با دو تابچه یک مرتبه میگویی دلم را زد تو را دیگر نمیخواهم، تو پیمان بستی ولو اینکه پایداری در پیمان تلخ باشد، باید پایداری بکنی.
اصل الانسان لبه، حقیقت انسان فهم است، نه گوشت و پوست، یک شعری سعدی دارد اولین شاعری که این ریتم شعر را آورده سعدی است من دیگر در دیوانهای شعراء ندیدم تا دو تا غزل از آتش اصفهانی دیدم که براساس همین کار سعدی آورده با همان قافیه اما بین دو تا غزل آتش با غزل سعدی زمین تا آسمان فرق میکند. تن آدمی شریف است نه مستقل به جان آدمیت، بدن چه شرافتی دارد کرگدن هم بدن دارد، خرس هم بدن دارد، فیل هم بدن دارد، شتر هم بدن دارد، چه شرافتی دارد بدن؟ اصلا بدن ما بر حیوانات چه امتیازی دارد؟ ماگوشت و پوست و استخوان و خون هستیم آنها هم همینطور، ما مساوی است بدنمان با آنها، تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.
لباس زیبا را که زیباتر از ما را طاووس دارد حظ میکند آدم وقتی پر را باز میکند آن لباسش را پهن میکند چه رنگآمیزیهایی که امیرالمومنین به عنوان هنر رنگآمیزی خدا یک خطبه دو صفحه در نهج البلاغه درباره خلقت طاووس دارد به عنوان هنر رنگرزی خدا که در این خاک این رنگآمیزی یعنی چی، این آرایش یعنی چی، این زینت یعنی چی، متحیر میکند آدم را، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.
اگر آدمی سعدی آخوند بوده از روایات خبر داشته من سعدی را مبتکر نمیدانم، من چون دیوان سعدی را کامل نگاه کردم نگاه هم میکنم، هم با غزلیاتش آشنا هستم هم با قصاید، هم با مثنویاتش هم با بدایع، هم با طیباتش، هم با غزلیات قدیم هم با اشعار عربی اینها را من گذراندم دورهاش را، برادران ابتکاری ندارد فقط تفسیر روایت و آیات است ولی به صورت شعر.
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی، چه میان نقش دیوار و میان آدمیت خب این دماغ و گوش و چشم هم روی دیوارها میکشند، عکاسها هم این کله را قشنگ رنگی عکسبرداری میکنند، خور و خواب و شهوت، شقب است و جهل و ظلمت، حیوان خبر ندارد ز مکان آدمیت، آنها نمیدانند خدا چه موجود پرقیمتی را ساخته فهم ساخته نه استخوان و گوشت و پوست، به حقیقت آدمی باش نه به خویشتن، سعدی هم از آدمی شنیدست بیان آدمیت، که رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند، بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت، مکان یعنی منزلت و م
اصل الانسان لبه و عقله دینه و مروته، عقل در این روایت امیرالمومنین به معنی عقل در سر نیست، عقل لغوی منظور امیرالمومنین است، عقل یعنی پابند، پابند ابل معقول یعنی شتری که خواباندند پایش را بستند بلند نشود فرار بکند، میگوید پایبندی انسان که انسان را از هر فسادی شری، بدی، حفظ میکند نمیگذارد به طرف شرور حرکت بکند عقله دینه، هر کسی دین ندارد توقع هر ضرری را ازش داشته باشید چون پایبند ندارد، نگهدار ندارد، یک پایبندش دینش است، یک پایبندش هم جوانمردی اوست.
خواهر عمرو ابن عبدود وقتی بهش گفتند یک جوان بیست و سه ساله برادرت را کشت، عمرو آدم ثروتمندی بود کلاه خودش، زره او لباس زیر زره، قیمتیترین لباس بود در شجاعت هم در عرب تک است، در یک حمله غارتگران به کاروان تجارتی عمرو با آنها بود اینها غافلگیر شدند عمرو دید اگر بخواهد برود لباس بپوشد و سپر بردارد مال را بردند آمد یک کره شتر را بلند کرد به عنوان سپر و با شمشیرش آن دزدها را عقب داد، خیلی قوی بود به خواهر گفتند یک جوان بیست و سه ساله این کوه دماوند را از جا کند، بلند شد دوید آمد در میدان خندق، وقتی رسید بالای جنازه برادرش چون سابقه نداشت، هر کسی هر کسی را میکشت کل لباسها و اسب و خورجین و تیر و نیزه و خنجرش را میبرد، تا رسید کنار جنازه برادرش گفت اصلا برادر گریهام نمیآید خواهرت هستم، نمیتوانم برایت گریه کنم، چون باید از قاتلت نفرت پیدا کنم دلم بسوزد گریه کنم، ولی معلوم میشود قاتلت خیلی جوانمرد بوده که این زره تو را نبرده خودت را نبرده، شمشیرت رانبرده، خنجرت را نبرده، خواهر نمیدانست کسی که این را کشته فهم خالص بوده دنبال زره و لباس و شمشیر و خنجر نبوده، فهم خاص بود میخواست با کشتن این شری را از سر نبوت و دین کم بکند چشم طمع نداشته علی، میگوید پایبندیات دین و جوانمردی است این ارزش فهم است.
یک مطالب دقیق دیگری را آماده کرده بودم انشالله جلسه بعد، آنها هم خیلی دقیق است درباره فهم. خب ما شب نوزدهم را گذراندیم و شب بیست و یکم، در هیچ روایتی هم پیدا نکردیم که شب نوزدهم و بیست و یکم شب زیارتی امیرالمومنین است ولی گذراندیم، ائمه ما بالای نود درصد درباره شب قدر نظرشان به امشب است. چه تاکیدی بر زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین شده است، چه تاکیدی.
بعد از شهادت برویم سراغ اولین زائر، اولین کسی که بعد از شهادت بدن روی زمین بود ابی عبدالله را زیارت کرد.