روز بیست و سوم چهارشنبه (9-4-1395)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
درباره فهم کتاب خدا مطلب بسیار مهمی دارد و آن این است که فهم توان و قدرت و نیرویی است که انسان به وسیله آن آسان و راحت تسلیم حق میشود.
این متن آیه شریفه است أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ اَلْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمىٰ إِنَّمٰا يَتَذَكَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ ﴿الرعد، 19﴾، یعلم در اول آیه به معنای فهم است، کسی که حق آمده از جانب پروردگار را میفهمد، با کوردلی که حق معلوم و روشن را توجه نمیکند اینها مساوی هستند؟ چه حقی از جانب خدا برای انسان آمده؟ تمام حق آمده را پروردگار عالم در صد و چهارده سوره بیان کرده است.
کنار خیلیهایش هم دلیل آورده، که راه هر عذر و بهانهای به روی کسانی که حق را نمیپذیرند بسته باشد، و جوابی در دنیا و آخرت نداشته باشند، آنچه که در این صد و چهارده سوره آمده همان حقایقی است که در بیرون از قرآن به صورت انبیاء خدا برای مردم آمدند، به صورت حلال و حرام از زمان آدم تا نزول قرآن اعلام شده است، بسیاری از معارف الهیه است که به زبان انبیاء و اولیاء خدا به مردم ابلاغ شده است، امکان منکر شدن حق را هم قرار نداده که یک کسی حق را به عنوان حق باورش نشود. بافت وجود انسان به گونهای است که ولو در ظاهر حق را انکار بکند باطن نمیتواند منکر بشود. به هیچ عنوان.
من یکی از حرامهای خدا را مثل میزنم چنانکه دیروز یکی از واجبات الهی را مثل زدم وفای به پیمانها و قراردادها، این وفا کردن به قراردادهای درست از واجبات الهی است، مربوط به قرآن است، مربوط به روایات نیست کتاب خدا دو جا میگوید اوفوا بالعقود به تمام قراردادهایی که میبندید و به نفع طرفین است وفادارباشید، یک آیه دارد میگوید اوفوا بالعهود به تمام تعهداتتان وفادار باشید، خب وفاداری به قراردادها، وفاداری به پیمانها قرآن مجید میفرماید از نشانههای خردمندانی است که خرد پاک دارند، خرد آلوده ندارند، خرد آلوده به خردی میگویند که من یافتههای خودم را، یا مسائل حق را با فرهنگ مسیحیت و یهودیت و فرهنگ لائیک مخلوط بکنم.
آن دیگر حق نیست، آن حق آمیخته با باطل است در فکر من، و در مغز من، خب آن واجب خدا را دیروز مفصل شنیدید که پیمانشکنی نسبت به قراردادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، زیان دارد، وفا نکردن به تعهدات یک جرم سنگین اخلاقی است شنیدید شکستن قراردادها و وفا نکردن به تعهدات نشاندهنده حماقت شکننده قرارداد و تعهد است، آنی که پیمانها را وفا نمیکند به قراردادها عمل نمیکند اولوالالباب نیست اولوالجهل است، ولی اولوالالباب عمل میکنند.
اینقدر مسئله مهم است که شما در آیات قرآن ملاحظه میکنید پروردگار مهربان عالم به پیغمبر اسلام تاکید میکند تمام قراردادهایی که با مشرکین و با بتپرستان میبندید به قراردادها عمل بکنید، مگر اینکه آنها بشکنند قرارداد را، اگر آنها شکستند شما دیگر مسئولیتی ندارید عمل نکنید، چون در برابر احمق قرار گرفتید حالیش نمیشود شما هم قراردادت را قبول نکن.
در امر حرام هم همینطور است، کسی نیست در تمام کره زمین الان در گذشته هم کسی نبوده که حق بودن یک حرام را درک نکند، ممکن است منکر ظاهری بشود بگوید نه من این را حق نمیدانم اما باطنش بااو موافقت نمیکند، در صریح قرآن مجید است إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَيْسِرُ وَ اَلْأَنْصٰابُ وَ اَلْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ اَلشَّيْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ ﴿المائدة، 90﴾، قمار و مشروبات الکلی آلودگی است، پلیدی است، خباثت است، و کار کسانی است که ضد پروردگار و ضد فرهنگ حضرت حق هستند، من عمل شیطان.
شیطان لغت عام است، ابلیس لغت خاص است، شیطان در اصطلاح قرآن یعنی هر کسی که نسبت به پروردگار تمرد و عصیان و مخالفت و دشمنی دارد، این مشروب من عمل شیطان شیطان خودش حق نیست پس عملش هم حق نیست، چون آن موجودی که حق است حرکتش هم حق است، آن موجودی که باطل است حرکتش هم باطل است، پس مشروبات مستکننده حق نیست اما حرمتش حق است، حرام بودنش که از جانب خدا اعلام شده حق است. این را بشر درک میکند.
چرا در غرب اجازه نمیدهند خلبان در حال مستی پرواز بکند؟ چرااجازه نمیدهند کشتیران مست کشتیرانی کند، چرا اجازه نمیدهند رانندگان اتومبیل مست رانندگی کنند، کشتههای رانندگان مست، کشتههای افراد مست، کشتههای افراد بیهوش شده از مشروب، سوختن اجناس به وسیله مستان آمار کمی ندارددر دنیا، خب مشروب حق است، حرمتش حق است، خودش باطل است، حق بودنش هم روشن است حرمتش باطل بودنش هم روشن است چون در بسیاری از مسائل حتی مسیحیها و یهودیها در مجالس قانونگذاریشان ممنوع کردند ممنوع کردند یعنی ماده فسادآوری است این معنیش است معنی ممنوع کردن، این که پروردگار عالم حرام کرده، حرام کردن حضرت رب حق است. این تمثیل خیلی زیبایی است که در ادبیات فارسی آمده شنیدید ابلیس شبی رفت به بالین جوانی، آراسته با شکل مهیبی سر و بر را، گفتا که منم مرگ اگر خواهی زنهار، باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را، یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار، یا بشکنی از مادر خود سینه و سر را، یا آنکه بنوشی دو سه جامی تو از این می، تا صرف نظر کنم از تو بحث خطر را، گفتا پدر و مادر من هر دو عزیزند، هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را، لکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد، میگویی اگر مشروب بخورم جانم را نمیگیری میخورم، نوشم دو سه جامی و کنم دفع خطر را، نوشید دو جامی و چو شد خیره ز مستی، هم مادر خود را زد و هم کشت پدر را.
اگر گفته حرام است حرام بودن حق است ولی خود مشروب رجس است، این را هیچ کس هم نمیتواند منکرش بشود، یعنی رجس بودنش را ضرر داشتنش را، فسادآوری را، حرمتش هم همه میفهمند حق است، یک سود فهم این است که هر انسانی را در برابر حق در جلوههای گوناگونش تسلیم میکند، شما ببینید ملکه مملکت زن اعلی حضرت، شخص دوم کشور متمدن حتی آن روزگار، درباره حرفهای موسی ابن عمران فکر میکند، یعنی فهمش را میآورد به بازار، و با حرفهای شوهرش میسنجد که همسر من فرعون تز او چیست، فرهنگش چیست، آراءش چیست، افکارش چیست، و این چوپان عصا به دست چه تز و فرهنگ و آراء و افکاری دارد.
أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ اَلْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى ﴿الرعد، 19﴾، درک میکند موسی و تمام فرهنگش حق است، مومن میشود، محکم به اعدام میشود، اعدام را میپذیرد و اعدام میشود ولی دست از حق برنمیدارد. یک پیرمرد آخوند عالم اهل عربستان حدود سی سال در تانزانیا من نامهاش را دیدم، تبلیغ وهابیت میکرد دوستان شیعه ما در تانزانیا با او خیلی حرف زدند نهایتا دید راهش، مذهب وهابیت صددرصد باطل است و مکتب اهل بیت صددرصد حق است. شیعه شد، عربستان نامه بهش نوشت، ظاهرا وعده بهش داد که چند هزار دلار برایت میفرستیم در حسابی که داری میریزیم برگرد به مکتبت، ایشان هم یک نامه دو سه خطی نوشت به عربستان که من در این سن هفتاد سالگی حق را پیدا کردم امکان گم کردن حق دیگر برایم وجود ندارد و برنمیگردم پول هم نمیخواهم.
نامه نوشتند ترورت میکنیم آنها تروریسم هستند، با آمریکا و اسرائیل و ترکیه و شیخکهای خلیج همدست هستند، در جواب نامهشان نوشت من حقی را پیدا کردم که شهادت در آن حق از افتخارات است من را بکشید من جایی نمیروم که من در سلسله شهدای کربلا و شهدای تاریخ دین قرار میگیرم، حق روشن است. آن که فکرت نکند نقش بود بر دیوار.
خب این حرف قرآن، که فهم یار انسان است، مددکار انسان است، کمککار انسان است، که وقتی حق را یافت تسلیم حق بشود تا مرز شهادت.
حالا چند تا روایت بسیار زیبا از وجود مبارک امیر مومنان و یک روایت از حضرت مجتبی درباره فهم عنایت کنید که انسان بشیند بفهمد، ببیند و بفهمد، بشنود و بفهمد، بخواند و بفهمد، برود با بزرگتر خودش و عالمتر از خودش معاشرت کند بفهمد، یک کلمه بفهمد، الله اکبر از عظمت فهم که من به نظرم در مقدمه کتاب پرارزش کم نظیر مجمع البیان امین الاسلام طبرسی که ده جلد است نقل شده است این کتاب را جالب این است که علمای بزرگ غیرشیعه هم به عنوان یک کتاب اصولی قبول دارند، پیغمبر میفرماید فهم یک حقیقت یک مسئله یک حلال، یک حرام، یک امر فقهی، یک مسئله روزه که نمیدانستم، فهم یک حقیقت این را دقت بفرمایید خیلی با عظمت است فهم یک حقیقت دارد به شما میگوید چون شمابیست و سه روز است آمدید برای فهمیدن شوخی ندارد، از راههای دور، با توجه به گرمای هوا با توجه به زوج و فرد ماشینها، با توجه به این رکود شدید کمرشکن اقتصادی، از اطراف این شهر میآیید و سختیها را تحمل میکنید به نیت فهمیدن، شما غیر از روزهتان غیر از شبهای ماه رمضان، غیر از احیا، ببینید در این بیست و سه روزه هر روز برای فهمیدن چی گیرتان آمده؟
پیغمبر میگوید فهمیدن یک حقیقت ثوابش برای شما در پیشگاه خدا که در قیامت هم ظهور میکند از ختم دوازده هزار قرآن بیشتر است، یک چیزی را آدم بفهمد. در کتابها نوشتند یک کسی هفتصد فرسخ راه مالرو و پیچ و خم ودره وکوه قدیم را رفت بهش گفتند این همه زجر کشیدی هفتصد فرسخ راه برای چی رفتی؟ گفت برای فهمیدن هفت تا مسئله که نمیدانستم و گفته که این هفت تا مسئله چی بوده میارزد، که ادم برای فهمیدن سفرهای طولانی برود میارزد.
اما روایت اول امیرالمومنین، الفکر یدعوا الی البر و العمل به، فهم یک حقیقت، فهم یک واقعیت، انسان را به عمل به آن واقعیت جلو میاندازد، میبرد، فهم یک حقیقت الفکر یدعوا الی الخیر و العمل به، یک نفر که بفهمد خیر را همین فهم خیر او را وادار میکند که به آن خیر عمل بکند، در کنار این روایت این قطعه زیبای تاریخی را هم بشنوید که فهم و فکر چه کار میکند برای انسان.
یکی از اصحاب رسول خدا میگوید میگوید ما یک جمعی بودیم یک جا جلسه داشتیم، ده پانزده بیست نفر نشسته بودیم دور همدیگر، آدمهایی که میرونددر فکر قیافهشان معلوم است چون گاهی هم خود ما میپرسیم چیه چه فکری داری میکنی؟ یک آدمی که رفته بوددر فکر یک مرتبه این صحابی پیغمبر میگوید از لابلای جمعیت بلند شد رفت، ما هم میدیدیم، یک جا ریگ و شن بود خیلی هم داغ بود گرم بود شدید هوا، لباسش را درآورد با بدن لخت خودش را انداخت روی این ریگها تحمل هم نمیکرد، میسوخت پوست به خودش میگفت که بچش که قیامت بهت نچشانند، چون هر کسی اینجا مزه عبادت را بچشد، مزه خدمت را بچشد، مزه تقوا را بچشد، مزه خودداری از گناه را بچشد، مزه اذیت نکردن به مردم را بچشد، مزه مال مردم نخوردن را بچشد قیامت یک قیراط عذاب بهش نمیچشانند قیامت و دنیا مستقیم با هم در ارتباط هستند من اینجا مزه خوبیها را بچشم آنجا هم مزه بهشت را میچشانند، مزه حرامها را بچشم آنجا هم آتش میچشانند، ذق این در قرآن است آتش را بچش. برای اینکه تو در دنیا به هر حرامی سر زدی و چشیدی.
گفت بچش و بعد این جمله را میگفت بیدار شده بود نسبت به این دو موضوع، جیفة باللیل، مردار شب که شبها را یک شام سنگین میخوری و میخوابی تا صبح در رختخواب عین مرده روی تخت غسالخانه جیفة باللیل و بطال بالنهار، آدمی که روزت را به امور باطل و به لهو و لعب تمام میکنی بچش به خودش میگفت جیفة باللیل بطال بالنهار، بعد هم دیگردید طاقت آن همه داغی ریگها را ندارد لباسش را پوشید آمد برود چشمش افتاد به پیغمبر اکرم که کنار یک درختی نشسته و تکیه داده، چقدر فروتن بود پیغمبر، در کوچه یا در جاده یک نخل خرما کاشته بودند آمده بود زیر سایه آن نخل روی خاکها نشسته بود تکیه داده بود.
تا پیغمبر را دید آمد زانو زد، گفت یا رسول الله من این کار را کردم من جیفة باللیل بودم و بطال بالنهار، شبها را تا صبح خواب بودم روزها هم ولگرد بودم، دیدم که این مردگی من در شب و ولگردی من در روز قیامت کار من را زار میکند، به کل تصمیمم نسبت به زندگی عوض شد، پیغمبر فرمود جز این کار کار دیگری نمیشد انجام بدهی که خودت را با این ریگها داغی ریگها بیشتر بیدار بکنی بفهمی تفسیر میکنم حرف حضرت را که خدا نه تو را مرده شب آفریده نه ولگرد روز. خدا که اعلام کرده برای چی آفریدم یک لتعلموا برای اینکه بفهمید این در قرآن است این یک هدف خلقت است، دو لیعبدون، برای اینکه اهل عبادت باشید، بت نپرستید خداپرست باشید، سه فعل الخیرات شما را برای انجام هر کار خیری آفریدم اینها اهداف زیبای خلقت انسان است.
فرمودند با این کارت، با این فهمت، با این بیداری، خداوند درهای رحمتش را به رویت باز کرد و تو را به فرشتگان نشان داد و به تو مباهات کرد یعنی خدا که خودش علم بینهایت است به آدم فهمیده مباهات میکند. آدمی که فهمیده دارد زندگی میکند، آدمی که پایبند به همه حقوق است آدمی که حق را پذیرفته، آدمی که به حق عمل میکند و بعد رو کرد به همان جمعیت فرمود از این برادرتان درخواست دعا کنید، یکی گفت دعا کن مشکل من حل شود، یکی گفت دعا کن من یک مقدار رفتار در خانهام خوب شود یکی گفت پیغمبر فرمود یک دعای جمعی بگذار بکند تک تک نگویید التماس دعا، یعنی آدم فهمیده دعایش مستجاب است این را میخواهد پیغمبر بگوید اینقدر آدم فهمیده با ارزش است، خدا بهش مباهات میکند دعایش مستجاب است گفت خدایا تقوا را توشه این مردم قرار بده تقوا را.
تقوا یعنی چی؟ تقوا معنیاش مرکب از دو حقیقت است اجتناب از همه گناهان انجام عبادات، این معنی تقواست، این یک دعا، دعای دومش هم گفت خدایا بر مبنای هدایتت که قرآن است به اینها زمینه بده تمام زندگیشان سر و سامان درست بگیرد از پریشانی دربیاید، نگوید آن گفت این کار را بکن خوب میشود آن گفت این کار را بکن میروی بالا، آن گفت این کار را بکن یک روزه پولدار میشوی، خدایا پریشانیهای کار اینها را با هدایتت سر و سامان بده این دعا.
یک روایت دیگر امیرالمومنین، التفکر رشد و الغفلة فقد همین دو کلمه است، فهم آدم را در جاده هدایت قرار میدهد، نفهمی فقد انسان را از همه فیوضات الهیه محروم میکند، از قرآن از انبیا از ائمه، از احیا، از عبادت، از نماز، از روزه آدم را تبدیل به یک حیوان میکند حیوانی که دو پا راه میرود التفکر رشد و الغفلة فقد.