شب بیست و چهارم چهارشنبه (9-4-1395)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
شنیدید گروهی از شیعه در توضیح پیغمبر اسلام در آیه ی سوره ی واقعه که پسرعموی پیغمبر از حضرت پرسید مراد خدا از وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ ﴿الواقعة، 10﴾ أُولٰئِكَ اَلْمُقَرَّبُونَ ﴿الواقعة، 11﴾ چه کسانی هستند؟ خود پروردگار که توضیح نداده اسم نبرده توضیح آیات و تفسیر قرآن را پروردگار بر عهده ی پیامبر گذاشت چهار بار یا پنج بار در قرآن می فرماید وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ ﴿البقرة، 129﴾من ایشان را مبعوث به رسالت کردم که کتاب را به شما یاد بده کجای کتاب را؟ یاد گرفتن ظاهر آیات که کار مشکلی نیست یک معلم وارد به قرآن می تواند یاد بدهد ظاهر آیات را یعلمهم الکتاب یعنی مراد آیات را به شما یاد بدهد.
پیغمبر اکرم فرمودند السابقون السابقون هم علی و شیعة، مراد از این آیه امیرالمومنین و شیعه ی امیرالمومنین است یعنی شیعه ای که در صف سابق است سابق یعنی کسی که در مسابقه برد اصلی را داشته. خب از کلام رسول خدا معلوم می شود که این سابقون شیعیان اکمل هستند که از شیعه بودن هیچ چیز کم نداشتند نه در درونشان نه در برونشان. اینگونه شیعه ها فوق العاده دارای ارزش هستند تا جایی که امیرالمومنین می فرماید در شیعیان ما هفت نفرند سبعة این روایت را کتاب مهم رجال کشفی که در اوایل قرن چهارم نوشته شده نقل می کند هفت نفرند که بهم تمترون و بهم ترزقون و بهم تنصرون، خدا به خاطر آنها به شما باران می دهد خدا به خاطر آنها سفره ی رزقش را پهن می کند خدا به خاطر آنها شما را یاری می کند می شمرد حضرت چه کسانی هستند سلمان است ابوذر است مقداد است چهار نفر دیگرند که اینها شیعه ی سابق هستند یعنی در مسابقه ی ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه از بقیه ی آنهایی که شیعه هستند اینها برنده شدند شدند صف اول.
صف دوم شیعه هستند کامل هستند نه اکمل، صف سوم شیعیانی هستند که امام صادق می فرماید در ارائه دین و احکام دین سختگیری به آنها نکنید چون ظرفیتش را ندارند بهشان نگویید اگر می خواهی شیعه باشی حتما باید نماز شب بخوانی نه، حتما باید نمازت طولانی باشد نه، فشار در دینداری بهشان نیاورید اینها صف سوم هستند هر سه صف هم قطعا اهل نجات هستند صف اول که اولئک هم المقربون هستند پرونده شان معلوم است صف دوم باز در قرآن است فِي جَنّٰاتِ اَلنَّعِيمِ ﴿الصافات، 43﴾ صف سوم نیازمند به شفاعت هستند که با کمک شفاعت اهل نجات هستند چون ظرفیتشان کم بوده و آن دری که باید به رویشان به اعمالشان و به ایمانشان باز شود با کلید شفاعت باز می شود. آقای احمدوند کنار پنجره ی روبروییت قرآن می خوانند من هم برای این منبرها جانم بالا میآید تا تهیه ی مطلب کنم ببین اگر مایل نیستند بروند داخل دفتر قرآن بخوانند. این صف سوم همه هم اهل نجات.
بحث ما درباره ی صف اولی هاست که امشب اگر برسم سه روایت درباره ی این بزرگواران بخوانم که اینها را بیشتر بشناسیدشان و در ضمن هم به شما یقین دهم که راه رسیدن به آنها برای همه باز است حتی برای مسیحی برای یهودی برای زردشتی برای بی دین برای گنهکار حرفه ای و جاده ای که می تواند اینها را به آنها برساند در قرآن اسمش توبه است اما این توبه إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِكَ يُبَدِّلُ اَللّٰهُ سَيِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ وَ كٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِيماً ﴿الفرقان، 70﴾ اگر اینها از مسیر انحرافی که دارند می روند به پروردگار برگردند توبه یعنی به صراط مستقیم و امن و قلبشان به پروردگار عالم گره بخورد و عمل عملا صالحا و هر عمل صالحی که برای آنها تکلیف است انجام بدهند ممکن است چندتا عمل صالح تکلیفشان نباشد ممکن است اینها مستطیع به حج نشوند خب خدا از آنها نمی خواهد این عمل صالح را یا استطاعت زکات دادن نداشته باشند خدا نمی خواهد از اینها زکات. من عمل عملا صالحا برگشت به صراط مستقیم تا ابد و امن گره خوردن دل به صاحب خلقت و عمل عملا صالحا اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات من روح مسیحیت و یهودیت و زرتشتیت آنها به روح اسلام واقعی تبدیل می کنم که از آن آلودگی های گذشته هیچ چیز در باطنشان نماند. این خیلی آیه ی عجیبی است اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات خیلی عجیب است آن دیگر کار خودشان نیست شست و شوی روحشان که با نصرانیت و یهودیت و زرتشتیت و کمونیسم بودن و لائیک بودن بتون آرمه شده این بتون آرمه را من آب می کنم و باطن را صافی اسلام ناب عرشی قرار می دهم این کم عنایتی نیست که آدم یک ذره آلودگی گذشته درش نماند یک ذره.
یک جوانی البته با کمک خدا و با توفیق پروردگار پیش من شیعه شد. شهرش هم به تهران دور بود در این مجلس و مجلس دهه ی عاشورا می آمد شهید شد من از یکی از اقوامش شنیدم می گفت نشسته حساب کرده که در سی و پنج سالگی شیعه ی اهل بیت شده در سی و پنج سالگی، حالا دارد تمام نمازها و روزه ی ایام غیر شیعه بودنش را غذا می کند من باهاش تماس گرفتم چون یک اسم زیبایی هم روی خودش گذاشته بود حسین، گفتم حسین برای چه داری نمازهای دوره ی گذشته را غذا می کنی چرا روزه های دوره ی گذشته را می گیری؟ خدا که از تو نخواسته اهل بیت که از تو نخواستند یک جوابی به من داد من دیگر نتوانستم حرفم را ادامه دهم گفت که فکر می کنی نمازها و روزه هایی که مخلوط با محبت دشمنان اهل بیت خواندم آنها ارزش دارد؟ خدا از من نخواسته غذا کردنش را اما حیای من کجا رفته؟ و شهید شد. در حال نماز شب هم شهید شد همینی که هر شب گریه می کنید از خدا می خواهید مرگ ما را در نماز قرار بده در نماز شب سحر شهید شد. این معنی اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات خیلی آیه ی فوق العاده ای است.
خب، این در به روی همه باز است اسمش هم در توبه است زین العابدین عرض می کند انت الذی فتحت لعبادک باب سمیته التوبه فقلت یا ایها الذین امنوا توبوا الی الله توبة نصوحا فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه، خیلی جملات نورانی است می گوید خدایا تو کسی هستی که به روی بندگانت فتحت باب دری را باز کردی از کی؟ از زمان آدم از زمان آدم این در در جدیدی نیست باز شدنش فتلقی آدم من ربهی کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم، آن زمان این در را باز کرد تا کی باز است؟ تا وقتی می خواهد قیامت برپا شود به محض اینکه اوضاع جهان شروع کرد به هم ریختن دیگر در بسته می شود چون باز بودنش به درد نمی خورد. اسم این در را گذاشتی توبه در ورودی به سوی خودت و اعلام کردی تُوبُوا إِلَى اَللّٰهِ همه تان بیایید از این در وارد شوید استثنا ندارد من جلوی هیچ کس را نمی گیرم همه تان بیایید وارد شوید.
بعد می گوید خدایا بهانه ی کسی که بعد از باز بودن این در از این در وارد نشود در دنیا و آخرت چیست؟ که آن بهانه را تو قبول بکنی هیچ کس بهانه ندارد اعلام عمومی کرده در باز است هر کس می خواهد از این در وارد شود هر کس می خواهد از انحراف برگردد و وارد صراط مستقیم شود باز است جلویش را هم نمی گیرم استقبال هم میکنم ازش.
اینجا هم یک روایات عجیبی آمده آدم را از رحمت خدا مات زده می کند این روایت را من خودم دیدم نمی دانم شما حالا از کسی شنیدید یا اگر اهل مطالعه اید در کتابی دیدید یک روزگاری که ننوشتند چه روزگاری بوده یک امتی گنهکارانش اگر می خواستند توبه کنند باید می رفتند در یک نقطه ی معینی توبه می کردند یک کسی سنگین هم بود گناهانش بنا گذاشت به صورت جدی توبه کند حرکت کرد به یک جایی رسید عمرش تمام شد افتاد روی زمین چند لحظه مانده بود به جان دادنش فرشتگان عذاب آمدند برای گرفتن جانش فرشتگان عذاب اینها هستند که خدا در قرآن می گوید وَ اَلنّٰازِعٰاتِ غَرْقاً ﴿النازعات، 1﴾ فرشتگانی که جان را می کنند. این یک نوع فرشتگان گیرنده ی جان است جان فقط به عهده ی ملک الموت نیست سه نفر جان انسان را می گیرند یکی خود پروردگار است اَللّٰهُ يَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهٰا ﴿الزمر، 42﴾ پیغمبر می فرماید شب معراج یک فرشته ای را دیدم خیلی عجیب و غریب بود ندیده بودم در فرشتگان این شکل فرشته را، به همسفرم جبرئیل گفتم این چه کسی است؟ گفت یا رسول الله ملک الموت است گفتم راهی هست من بروم باهاش سلام و علیکی بکنم صحبتی بکنم؟ گفت بله می فرماید رفتم سلام کردم خیلی با محبت جواب داد با احترام جواب داد صحبت هایی شد بعد بهش گفتم که تو مامور گرفتن جان همه ای؟ گفت نه گفتم مثلا جان چه کسانی را نمی گیری؟ گفت یکیش تو یکیش علی ابن ابیطالب من ماموریت ندارم جان شما دوتا را بگیرم اصلا اجازه ندارم گفتم پس جان من و علی را چه کسی می گیرد؟ گفت آقا خدا مستقیم خودش می گیرد به ما اجازه نداده دست به شما بزنیم و جان یک عده ای دیگر آن یک عده را هم امام صادق می فرماید که یک روایت خیلی مفصل زیبایی در این زمینه هست مرحوم حاج ملا هاشم خراسانی در منتخب التواریخ این روایت را آورده که می گوید روز عاشورا جان این هفتاد و دو نفر را مستقیم خود پروردگار گرفته نکنده و النازعات نزعا نه، مثلا جان مومن را که می خواهند بگیرند امام صادق می فرماید فرشتگان رحمت یک گلی دستشان است لحظه مرگ مومن این گل را می گذارند روی بینیش بو می کشد جان می دهد اصلا خودش هم متوجه نمی شود جان داده اینقدر آسان جان می دهند. حالا این بنده ی خدا وقت جان دادنش است فرشتگان رحمت آمدند فرشتگان عذاب هم آمدند فرشتگان عذاب گفتند جان این را ما باید بگیریم شما فرشتگان رحمت حق گرفتن جان او را ندارید چرا؟ گفتند برای اینکه از جایی که راه افتاده تا برود آن نقطه ای که بتواند توبه کند کمتر مسافت را طی کرده مثلا از خانه اش تا آنجا اگر پنجاه فرسخ است این پانزده فرسخ آمده سی و پنج فرسخ باقی است بنابراین جزء گنهکاران حساب می شود فرشتگان رحمت گفتند نه چون جدی قصد توبه داشته جانش را ما باید بگیریم اختلاف داشتند گفتند خدایا کدام از ما گروه باید جانش را بگیریم؟ کدام؟ خطاب رسید من به شما قدرت دادم که محل خانه تا آن نقطه ی توبه را اندازه گیری کنید وقتی که خواستند اندازه گیری کنند خداوند به آن زمین کمتر فرمود بلندتر شو طولانی تر شو که بنده ی من را فرشتگان رحمتم جانش را بگیرند اینها اندازه گیری کردند دیدند به آن نقطه نزدیک است فرشتگان عذاب هم رها کردند رفتند این در به روی همه باز است. فتحت باب لعبادک نه للمومنین پس ما هم می توانیم چون در باز است خودمان را به سابقون برسانیم حالا سابقون، عبادتشان همان گونه که از سوره ی کهف برایتان خواندم فقط و فقط برای رسیدن به پروردگار است یعنی با عبادتشان سفر به سوی رب فقط، اگر دل عبادتشان را بشکافید نه آدرس بهشت را در آن عبادت می بینید و نه ترس از جهنم را نمی بینید بهشت در کارشان نیست جهنم هم در کارشان نیست آقای این گونه مسافران امیرالمومنین می گوید الهی ما عبدتک خوفا من نارک، خدایا ترس از عذاب دوزخ علی را وادار به عبادت نکرد. حالا اگر کسی از ترس جهنم عبادت کند عبادت می کند خوب هم عبادت می کند خالص هم عبادت می کند برای اینکه قیامت دوزخ نرود چه کارش می کند خدا؟ مطابق اراده اش باهاش عمل می کند دوزخ نمی بردش کجا می بردش؟ بهشت. یک کسی نه، کاری به جهنم ندارد طمع لجنة عبادت می کند که قرآن خودش هم دارد خَوْفاً وَ طَمَعاً ﴿الرعد، 12﴾امیدوار است در این عبادت برود بهشت خب می برندش بهشت. امیرالمومنین می گوید من ترس از آتش قیامت وادار به عبادتم نکرده طمع به بهشت هم وادار به عبادتم نکرده بل وجدتک اهل للعباده، یافتم این حقیقت را که تو واقعا سزاوار این هستی که در برابرت پیشانی روی خاک بگذارم تعظیم کنم رکوع کنم قنوت کنم گریه کنم ناله بزنم صورت روی خاک قرار بدهم یازده رکعت نماز شب با عشق بخوانم من اینگونه تو را یافتم من به جهنمت کار ندارم به بهشتت کار ندارم این اوج عبادت خالص این اوج عبادتی است که للله انجام می گیرد و این عبادت راه سفر به سوی حضرت رب العزه است این عبادت.
روایت دوم، مربوط به قلب اینهاست عجب قلبی، پیغمبر می فرماید القلب ثلاثة ما سه نوع قلب داریم قلب مشغول لدنیا، یک دلی است که فقط و فقط توجهش به امور مادی است هیچ چیز دیگر نمی خواهد هیچ چیز پول میخواهد و شکم می خواهد و شهوت می خواهد و خانه ی خوب می خواهد و مرکب خوب می خواهد و لباس خوب می خواهد و می خواهد که تا آخر عمرش هم در همین امور بچرخد و بغلتد هیچ جا دیگر دلش سفر نمیکند. مسافر به سوی ثروت و خوراک و شهوت و پوشاک و مرکب است کاری دیگر ندارد مثل بیشتر اروپاییها و امریکایی ها و شرقی ها و غربی ها و تعداد قابل توجهی هم از مردم ایران تعداد قابل توجهی. من ظهرها که می روم برای منبر ظهر منزلمان تا منبر دور است دو درمیان در ماشین ها یا سیگار می کشند یا آب می خورند یا نوشابه می خورند اینها همین هایی هستند که پیغمبر می گوید قلبه مشغول لدنیا، پیر هم نیستند جوان، ورزشکار، هیکل دار ولی می خورد سیگار را می خورد آب را می خورد بیسکویت را در ماشین قیافه را اگر یک روانشناس ببیند تحلیل می کند که روز ماه رمضان می خورد که به خدا بگوید دارم می خورم هیچ کاریم هم نمی توانی بکنی اگر یک روانشناس ببیند قیافه را. می خندد به قرآن به نبوت به امامت.
از امیرالمومنین بپرسیم اینها به قیمت گذاری تو قیمتشان چند است حضرت می فرماید با این قیافه ی خوشگل و ریش تراشیده و لباس های زیبا و این ماشین ارزشش پیش علی به اندازه ی علف زیبایی است که سر زباله و کود مستراح درآمده ریشش این است این قیمتش است در ارزیابی امیرالمومنین. چه قیمت گذاری درستی چقدر درست حالا ببینیم قرآن درباره ی اینها چه می گوید وَ اَلَّذِي خَبُثَ لاٰ يَخْرُجُ إِلاّٰ نَكِداً ﴿الأعراف، 58﴾ اینها علف های هرز بی خاصیتی هستند که اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ ﴿إبراهيم، 26﴾ ریشه ندارند و به هر بادی از طرفی که بوزد محکوم آن باد هستند این هم ارزیابی قرآن وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ ﴿إبراهيم، 26﴾این یک دل مشغول بالدنیا.
اینها گاهی هم که بیدار می شوند کار از کار گذشته یک کسی را می شناختم با چنین قلبی. یک روز دهه ی عاشورا در جلسات هشت نه سال پیش پای منبر دیدمش از سن بیست و سه چهار سالگی می شناختمش ندیده بودمش تا آن روز پای منبر دیدم شکسته شده و پیر شده تا من را دید خیلی گریه کرد گفتم برای چه گریه می کنی؟ گفت برای اینکه به رفتن نزدیکم بیدار شدم و دارم می روم اما در جوانی که خواب بودم با یک دختر بی دین بی حجاب زمانه طاغوت ازدواج کردم مادرم گریبان پاره کرد این دختر را نگیر من گرفتمش حالا از این زن سه تا دختر دارم سه تا پسر هر شش تا اروپا هر شش تا هم فاسد بی دین بی حجاب نیمه عریان و من نمی دانم با این کاری که در جوانیم به خطا کردم تا روز قیامت از این سه تا دختر من سه تا پسر من چه تعداد بچه به دنیا می آید می دانم قیامت گریبانم را می گیرد می گوید تو باعث گمراه شدن ده میلیون بنده ی من در این جهان به خاطر یک عروسی ناباب شدی به خاطر یک شهوت ناباب چه جواب دهم؟ من هم جوابی نداشتم بهش بدهم بعد به من گفت که تو می دانم قم درس خواندی این مساله جوابش چیست من می توانم خودکشی کنم که راحت شوم؟ چون با این بچه هایی که من بار آوردم روز و شب دارم می سوزم گفتم نه خودکشی در اسلام حرام است. مواظب زندگی کردن چقدر خوب است تمام این گنهکارانی که می بینید آخر عمرشان به پیسی عجیبی افتادند و می افتند آخر عمرشان به پشیمانی کشنده ای می افتند و افتادند اینها را من دیدم ولی من بالا سر مردن خیلی ها بودم هیچ مومن پشیمانی را ندیدم هیچ مومن.
روز قبل از مرگ یک مومنی خیلی هم امام حسینی بود بالای سرش بودم که فردا عصرش از دنیا رفت خانواده اش می گفتند وقتی مرد گفتند ما نشمردیم ولی این تسبیحی که دستش بود حداقل این بیست و چهار ساعت ده هزار بار یا علی گفت و مرد اصلا من مومن پشیمان ندیدم که حالا پا به زمین بکوبد پا به تخت بکوبد چه کار باید بکنم وضعم چه خواهد شد؟ اینهایی که من دیدم اینقدر آرام مردند آرام.
یک رفیق داشتم در همین محل یک دوتا کوچه پایین تر پل این به یکی از رفیق هایم تلفن کرد. یک روز بعدازظهر ساعت پنج آمده بود دیدنش وقتی بلند شد برود ببخشید آن تلفن نکرد بهش گفت که آقا ممد رضا اسم این دوست من آقا ممد رضا بود که رفته بود دیدن این مومن گفته بود فردا هفت و نیم صبح مثل اینکه امروز آمدی خانه ام برایم خواندی حال کردم بچه هایم بهت تلفن می زنند نگو نمی آیم سریع دوباره بیا پیش من. خود ایشان به من گفت گفت صبح هفت و نیم زنگ زدند پاشو بیا رفتم دیدم از دنیا رفته اینطور است وضع مومن جاده ی صاف جاده ی بی سنگلاخ جاده ی بی کوه و دره که شبانه روز ده بار ما به خدا التماس می کنیم دست ما را بگیر در این جاده ببر اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِيمَ ﴿الفاتحة، 6﴾ و قلب مشغول بالاخره، اما یک دلی هست صاحبش در دنیاست زن دارد بچه دارد زندگی دارد ولی تمام دل مشغولیش آخرت است می گوید رفتاری با زنم داشته باشم آخرت ساز، با بچه ام آخرت ساز، با پولم آخرت ساز، با معاشرتم آخرت ساز، با خوردنم آخرت ساز. و قلب مشغول بالمولا، یک دلی هم هست که گرفتار مولاست در بند مولاست در بند مولاست من عاشقم خیلی شعر زیبایی است من عاشقم گواه من این قلب چاک چاک/ در دست من جز این سند پاره پاره نیست. و اما القلب مشغول بالدنیا فلهو الشدت و البلا و اما القلب المشغول بالاخره فلهو الدرجات العلی و اما القلب مشغول بالمولا فلهو الدنیا و الاقبی و المولا، این دیگر ثروتمندترین انسان است.
توضیح بخش دوم روایت ظاهرا می افتد به شب شنبه فردا شب باز بهمان مهلت زیبایی برای گدایی داده پیغمبر می فرماید شب جمعه ی آخر رمضان به اندازه ی کل گذشته خدا بندگانش را می آمرزد شب بسیار پرقیمتی است فردا شب شب مهر کردن پرونده ی سه شب احیاست این مهر شب جمعه پایش می خورد. می توانیم بهت بگوییم؟ ظاهرا که بتوانیم بهت بگوییم چون حس می کنیم دروغ نیست اگر دروغ بود نمی گفتیم راست است من عاشقم گواه من این قلب چاک چاک است/ در دست من از کل این عالم همین را دارم نه نمازی نه روزه ای اینها را خیلی بهش تکیه ندارم همین تکیه گاهم است در دست من جز این سند پاره پاره نیست.