شب بیست و نهم دوشنبه* شب آخر * (14-3-1395)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
از ابتدای مجلس امسال این عنایت ویژه را خداوند به شما داشت که از صدقه سر شما به من توفیق داد از طریق آیات قرآن و روایات اهل بیت جستجو کنم که شیعه واقعی یا به عبارت قرآن مومن واقعی کیست، چه اوصافی دارد، چه خصوصیاتی دارد.
اول ماه مبارک رمضان فکر میکردم و مثل گذشته عمرم باز هم نفهمیدم که این بحث به پایان خواهد رسید. اما مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما هنوز اندر اول وصف ماندهایم.
شاید از مسائلی که تنظیم شده بود یادداشت شده بود که نزدیک به صد صفحه بیشتر است ورقهای که الان پیش من است صفحه یازدهم است. یعنی نود قسمت این بحث باقی ماند. باید منتظر بود اگر وجود مقدس او محبت کند، عمرم باقی بماند توفیق رفیق راهم کند خیلی مشتاق هستم این بحث را تحت عنوان آثار وجودی شیعه واقعی تمام کنم.
این مطلب را چند بار خدمت شما عزیزان، خواهران بزرگوار برادران محترم عرضه داشتم که امام صادق میفرمایند هر کجا در قرآن کلمه مومن آمده بعد از نزول قرآن منظور خدا شیعه واقعی است.
گذشتگان مومن هم تا زمان آدم شیعه پیغمبر زمانشان بودند، مثل حضرت نوح که مشت شیعه با او بودند یکی از آنها گرچه زمانش با ایشان فاصله داشت ابراهیم است در سوره شعراء میفرماید وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ ﴿الصافات، 83﴾. ابراهیم یقینا شیعه واقعی نوح بود اما بعد از نزول قرآن لفظ شیعه و مومن منصرف به اقتداکنندگان پاک و خالص و واقعی به اهل بیت است که پیغمبر درباره آنها میفرماید هر خیری را هر خیری را بیاستثنا به آنها امیددارند و از هر شری نسبت به آنها در امان هستند.
یعنی شیعه چشمه خیر است، شر هم ندارد، این شیعه. این در یک جمله کوتاه عین کلام پیغمبر عظیم الشان اسلام که در کتاب کافی جلد دوم نقل شده است این کلام نورانی است الخیر منه مامول امل با الف یعنی امیدو آرزو هر خیری به او امید میرود به محض اینکه بتواند خیر برساند معطل نمیکند یا خیر مالی، یا خیر آبرویی، یا خیر معنوی یا خیر تبلیغی، و شر منه مامون تمام مردم از ضربه خوردن از او در امان هستند. البته اینها شیعیان اکمل هستند صف دوم شیعیان کامل هستند صف سوم شیعیان مستضعف هستند این کلمه برای قرآن است و روایات. که ائمه ما شیعه را به سه صف تقسیم کردند.
بحث دیشب رسید به این جا، که پروردگار در قرآن توضیح نمیدهم بحث دیشب را شنیدید یادآوری میکنم به مدعیان مومن بودن، یا به فرموده امام ششم به مدعیان شیعه بودن، در پایان یک آیه میفرماید اگر شیعه هستید اگر مومن هستید، اگر، شما ادعا میکنید من مومن هستم و شیعه هستم خب اگر ادعایتان راست است چهار خصلت بایددر شما باشد، این یک فاتقوا الله من با توجه به جملات قبل از فاتقوالله این فاتقوالله را در مورد همان که در آیه هست برایتان ترجمه میکنم، اگر ادعا میکنید ما مومن هستیم و ما شیعه هستیم فاتقوا الله امر واجب است فاتقوالله یک خصلت آنی که میگوید مومن هستم و شیعه هستم و راست میگوید این است که تا آخر عمرش از هر گونه مال حرامی اجتناب میکند اگر شیعه هستید آیه میگوید ان کنتم مومن اگر هم نیستید و دروغ میگویید که این هفتاد کیلو بدنتان هفتاد سال شصت سال با حرامهای مالی مخلوط میشودو بار میآید و در سوره جن میگوید پس میشوید هیزم جهنم. اما اگر هستید یک ویژگی این است گوش بدهید به حرف من فاتقوالله از هر مال حرامی بپرهیزید.
دو و اصلحوا ذات بینکم شیعه هستید اولا خودتان با دیگری دعوایتان نشود نزاع نکنید، به هم نزنید، تلخی به بار نیاورید، زن و شوهر هستید پدر و فرزند هستید دو تا رفیق هستید دعوا و نزاع و حمله به همدیگر ممنوع، اگر مومن هستید و اگر دیدید یک جا در کنارتان نزاعی برپا شد بین زن و شوهری، دو تا رفیقی دو تا جمعیتی، دو تا قوم و خویشی اصلحوا بر شما واجب است که این نزاع را خیلی سریع خاتمه بدهید، چون معنی ندارد شیعه با زنش دویست تا پله دادگستریها را برود بالا و بیاید پایین و این زن در معرض هزار چشم آلوده قرار بگیرد، میگوید دعوا را نطفه خاموش کنید که کار به دادگاه و کلانتری ودادگستری نکشد شما خیلی بالاتر از این هستید که یک پاسبان بیاید با تلخی بگوید بیا کلانتری یالله شما کرامتتان را چرا درمعرض شکست قرار میدهید؟ خیلی بالاتر از این هستید که بروید دم در اتاق قاضی، قاضی هم خسته و رنج کشیده و سی تا پرونده را دیده به شما بگوید برو بیرون آقا برو بیرون و به دربان هم بگوید اینها را راه نده تا من بگویم بیایند تو، که حرام خود را در معرض بیاحترامی قرار بدهید.
نزاع نکنید، اگر هم نزاعی میبینید زبان بهتان دادم نرمی بهتان دادم رحمت دل بهتان دادم، با زبان نرم، با زبان گرم، با زبان عاطفی، با زبان مهر و محبت بین دو نزاعکننده را اصلاح کنید. آشتی بدهید. امر واجب است و اصلحوا ذات بینکم.
اما سوم، شیعه هستید ادعا دارید، اطیعوا الله از خدا اطاعت کنید نه از هوای نفستان، نه از عصبانیتتان، نه از پولتان، نه از رفیقتان، نه از شوهرتان، نه از زنتان، نه از برادرتان، نه از آدمهای بیدین، اطاعت از آنها را قیچی کنید در زندگی ضرر دارد.
چهارم و رسوله ان کنتم مومنین، گویا آیه میخواهد بگوید که من ادعای بسیاری از شما را قبول ندارم، ولی حالا بیایید شما که شیعه نشدید شما که مومن نشدید من بندگان مومن واقعی و به فرموده حضرت صادق شیعه واقعی را نشانتان بدهم در دو سه تا آیه، دو سه تا آیه، چه آیاتی.
انما المومنون، چون انما دارد معنی انما این است که شیعه بودن اینها مومن بودن اینها قطعی است تردیدی در آن نیست، انما به معنی فقط است در تمام شش میلیارد جمعیت فعلی اینها فقط مومن و شیعه واقعی هستند.
انما المومنون الذین اینها را خدا دارد تعریف میکند خدایی که ظاهر و باطن انسان را خوب میداند، إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ إِذٰا ذُكِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وجل یعنی چی؟ وجل یعنی به هم خوردن آرامش، به هم خوردن امنیت باطن، یعنی از راحتی خیال درآمدن، فقط مومنان واقعی کسانی هستند اذا ذکر الله وقتی که برای آنها حرف خدا را میزنند، از خدا میگویند آیات قران این ذکر را میگوید، ذکر یعنی یاد دل نسبت به پروردگار، اذا ذکر الله وجلت قلوبهم، آرامششان به هم میخورد دلشان میلرزد از عظمت خدا حالشان عوض میشود یعنی در برابر یاد خدا و توجه به خدا بیتفاوت نیستند، بیتفاوت نمیتوانند باشند نمیتوانند.
وقتی دل میلرزد، وقتی قلب از آرامش درمیآید، وقتی که باطن وجود به عظمت اتصال پیدا میکند این احساس زیبا برایشان ظهور میکند که محبوب من من را خلق کرده و من در برابر او یک نقطه کوچک هستم وجود مقدس او از ساختن من هدف داشته هدفش هم این بوده این مشت خاک مرده را که تبدیل به یک انسان زنده کرده این در گردونه عبادت او و انجام تکالیف و مسئولیتها قرار بگیرد، یاد خدا که میکند میگوید محبوب من خودم را نسبت به تو مسئول میدانم، خودم را نسبت به تو مکلف میدانم، علاوه محبوب من وقتی من را خلق کردی من جایگاهم بینهایت کوچک بودن بود، حالا بین من و خودت عبادت را قرار دادی که من چنگ به عبادت و بندگی تو بزنم که از این بینهایت کوچک بودن درآیم بینهایت بزرگ بشوم.
در یاد خدا چنین احساسی به عاشقان خدا دست میدهد، و اذا تلیت علیهم آیاته، وقتی که قرآن را میشنوند، صدای من را از قرآن میشنوند، زادتهم ایمانا، باورشان عشقشان، محبتشان، ایمانشان، به من اضافه میشود. قرآن به لاله گوششان تنها نمیخورد، قرآن در اعماق قلبشان وارد میشود قلب را غنی میکند نورانی میکند، ایمان را اضافه میکند، رابطه رااضافه میکند وَ إِذٰا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِيمٰاناً وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿الأنفال، 2﴾.
فقط به پروردگارشان تکیه دارند چشم به چیزی در این عالم ندارند وکیل و وزیر و رئیس و ثروتمند و پدر و مادر و رفیق و بالا و پایین و تمام را ابزار دست من میدانند که اگر بخواهد او به این ابزار حرکت میدهد صد تا در به روی من باز بشود تره برای کسی خورد نمیکنم، در دلشان میگویند وکیل هستی برای خودت وکیل هستی، وزیر هستی رئیس هستی برای خودت رئیس هستی من یک وکیل یک رئیس یک مولا یک محبوب دارم آن هم اسمش الله است، بخواهد تو را حمال من قرار میدهد کارم را انجام بدهی نخواهد لیاقت در تو ندیده بدبخت که بار پاداشی رانمیخواهد روی دوشت بگذارد ولی برای من مساوی هستی تو، چیزی نیستی که من در برابرت کمر خم بکنم.
علی ربهم یتوکلون امیدشان اعتمادشان فقط به من است باز هم بگویم برای هیچ قدرتمند و صاحب صندلی و صاحب ثروت تره خورد نمیکند اصلا.
خیلی این توکل به این معنا عجیب است، نمیخواهم به این زودی امشب وارد گریه شوید فقط اصل مسئله را ببینید چقدر آسمانی است. آخرین لحظاتی که ابی عبدالله میخواست برود زینب کبری یک سوال کرد، یابن الرسول الله شما الان میروی شهید میشوی اینطور که به ما خبر دادی ما تا شام باید برویم از شام باید برگردیم، از راه برگشت باید برویم مدینه، در این سفر کربلا و شام، شام و کربلا کربلا و مدینه تکلیف الهی ما زنان دختران، که دیگر مردی برایمان غیر از زین العابدین نمانده، چیست؟ تکلیف چیست؟
چه سوالی، در چه موقعیتی، در کنار چه حادثهای البته زینب کبری هیچ نیازی نداشت ابی عبدالله یک ساعت برایش منبر برود چون میدانست خواهر اینقدر گیرندگیاش قوی است که اگر یک کلمه بهش بگوید همه چیز را میگیرد گفت تکلیف ما بعد از شما چیست؟ خیلی آرام فرمود خواهر التوکل علی الله، همین. در این سفر تره برای کسی خورد نکنید، به این سگان و گرگان مقامدار صندلی دار اسلحهدار اصلا محل نگذارید. خواهر دست شما در دست خداست، خدا کارگردان شماست، خدا در این سفر با شماست، خدا در این سفر کارگزار شماست، خدا.
از مامورش یزید پرسید از کربلا تا اینجا اینها با شما حرفی هم زدند؟ گفتند یزید در این مسیر طولانی و هوای گرم یک بچه دو سالهشان به ما نگفت آب میخواهیم یک دختر هفت هشت ساله به ما نگفت یک نصف نان به ما بدهید، شب میخواستیم پیاده شویم نگفتند یک زیرانداز به ما بدهید و بگذارید حرف آن یک مامورشان هم بگویم گفت یزید از کربلا تا اینجا از بچه دو سه سالهشان تازنان بزرگشان محل سگ به ما نگذاشتند ابدا ما را هیچ حساب نکردند.
التوکل علی الله. عزیزانم شما که آشنای با منبر هستید شما خدا دارید، شما تکیهگاه دارید، شما یک رحمت بینهایت بدرقهتان است، شما کرامتتان را حفظ بکنید هر چی در این دنیاست جنبه ابزار دارد همه یک پیچ گوشتی هستند دست خدا، یک آچار هستند، هیچی نیستند چشمتان را پر نکند مقام و صندلیشان و پولشان و ریاستشان، هیچی نیستند.
این را به خدا بگویید بگویید افوض امری الی الله، من طلبه که بودم هیچ کس هم من را نمیشناخت قم نه علمای قم نه مدرسین قم، نه طلبههای آن زمان قم یک طلبه غریب تهرانی بودم، گاهی که دردرس تمام میشد درس پیش همدیگر مینشستیم از همدیگر سوالاتی میکردیم یک سوال این بود که چی کاره میخواهی بشوی؟ مرجع میخواهی بشوی حالا همه به هم میگفتیم آنها هم به من میگفتند میخواهی یک مرجع تقلید بشوی، یک نویسنده بزرگ بشوی، یک مدرس مهم قم بشوی، تو میخواهی چه کاره شوی؟ هیچ وقت من جواب آنها را ندادم آنها جواب دادند یکی گفت من میخواهم مرجع شوم نویسنده شوم چه کاره شوم هدفشان پاک بود دلشان میخواست مرجع شوند، گفتم من از تهران که سوار اتوبوس شدم بیایم قم به پروردگار گفتم هر تصمیمی در آخوندی برای من میخواهی بگیری تو بگیر، من تصمیمی ندارم، من چه رایی در مقابل رأی تو دارم من اصلا در مقابل تو کی هستم که حرف بزنم یا تعیین تکلیف بکنم بگویم خدایامن جان میکنم درس میخوانم من را تا مرجع تقلید شدن ببر، نه من خودم را در دست او انداختم هر کجا خاطرخواه اوست من را میبرد و بالاخره هم زیبا برای من انتخاب کرد در عالم خودش گفت تو نمیخواهم مرجع تقلید بشوی، نمیخواهم یک مدرس قوی بشوی، نمیخواهم یک چهره ماندگار فرهیخته بشوی این را من حالا میفهمم که چه تصمیمی از اول در حق من گرفت من مست این تصمیم زندگی میکنم این را من یافتم تصمیم او از ابتدای کار که اصلا آفریده نشده بودم پدر و مادرم ازدواج نکرده بودند این بود که من در این مرحله فقط و فقط روضهخوان ابی عبدالله بشوم این تصمیم مستکننده است. به من چه که تصمیم بگیرم چه کاره شوم.
افوض امری، امری یعنی همه وجودم را الی الله ان الله بصیر بالعباد، من بینای به بندگانم هستم که بندگانم را به چه طرفی ببرم بینا هستم میدانم خب در حق شما چه تصمیمی گرفت یافتید یا نه؟ برای شما هم تصمیم گرفت در این روزگار فساد، در این روزگار هجوم ماهوارهها، در این روزگار بیحجابی، در این روزگار مجالس گناه، برای شما تصمیم گرفت اهل نماز بشوید شدید، اهل روزه بشوید شدید، اهل خودش بشوید شدید، برای شما تصمیم گرفت در این شش میلیارد جمعیت شما برای گریه کردن برای ابی عبدالله انتخاب بشوید شدیدچی میخواهید؟ چی کم دارید؟ گلایهای دارید از خدا؟ دو روز دیگر از عمرمان بیشتر نمانده این چهار تاسختی در زندگیمان با دو روز تمام شدن تمام میشود میرویم آنجا فادخلی فی عبادی به ما میگوید بنده من نمیخواهم بروی قاطی منافقین، قاطی کافران، قاطی قاتلان، قاطی رباخوران فادخلی فی عبادی نگاه کن ببین اهل بیت کجای محشر هستند همانجا برو. این تصمیم هم برای شما گرفته.
بیا سوت دلان با هم بنالیم، با هم زندگی کنیم با هم بمیریم، با هم قیامت درآئیم با هم دست همدیگر را بگیریم در صحرای محشر راهمان هم باز میکنند خیلی عالی برویم پیش امیرالمومنین، برویم پیش صدیقه کبری، برویم پیش امام مجتبی، برویم کنار ابی عبدالله، فادخلی فی عبادی.