روز بیست و نهم سه شنبه *روز آخر* (15-4-1395)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
خصلتهای مردم متکی به فهم در روایتی از وجود مبارک رسول خدا ده خصلت شمرده شده است. در جلسات گذشته در دهه دوم از آن ده خصلت سه خصلتش را عرض کردم امروز هم با توفیق خداوند بقیه خصلتها را البته بدون شرح و تفصیل بیان میکنم که بینصیب از متن روایت نمانید.
عرض کردم یک معنای عقل در لغت فهم است، فهم نعمت ویژه خدا به انسان است که میتواند با کمک این نعمت هم حقایق عالم هستی را به اندازه خودش درک بکند، و هم حقایق دینی را، که در دین همه حقایقی که به وجودآورنده خیر دنیا و آخرت باشد بیان شده است. فقط در اسلام. آن هم اسلامی که تجلی قرآن و روایات اهل بیت است.
کسی دین را بفهمد و بعد از فهم دین به فهمیدهها عمل کند سرمایه عظیم خیر دنیا و آخرت نصیبش میشود، یک صفت مردم فهمیده در ردهبندی پیغمبر این است که ا ن یحلم اما الجهل علیه، وقتی با مردمی برخورد میکند حالا یا با مردم آشنا، یا با مردم غریبه، که نسبت به او کار جاهلانه انجام میدهند، کار نابخردانه انجام میدهند حرف جاهلانه میزنند، بردباری میکنند، از کوره درنمیرود زود تصمیم نمیگیرد، وارد عمل نمیشود حوصله میکنددر حوصله کردنش هم یا به آن آدمی که کار جاهلانه کرده حرف میزند با محبت، با آرامش، و آن آدم بیدار میشود یا نه بیدار نمیشود اگر بیدار شد که بیدارشونده به خیر رسیده اگر بیدار نشد ضرر کرده ولی آدمی که دارای فهم است در برخوردها ضرر نمیکند، زیان نمیبیند، اگر به گونهای عمل بشود که زیان ببیند معلوم میشود این هم فهمش کم است. این یک خصلت که بسیار خصلت مهمی است دائما انسان را از ضربه خوردن حفظ میکند، حلم، بردباری، نرمش، در برابر آنهایی که هم کار جاهلانه دارند هم حرف جاهلانه، جای حلم هم معلوم است به ما گفتند حلم در برابر زن و بچه، پدر و مادر، اقوام مردم.
این دیگر جایش در میدان جنگ با دشمنان خدا و کفار نیست، آنجا جای به کار گرفتن خشم است، بنابر آیات قرآن. پس برادران و خواهران مومن خشمشان را نباید در محدوده زندگی خودشان با مردم مسلمان یا با اقوام مسلمان یا با زن و بچه به کار بگیرند اینجا جای حلم است، میدان جنگ جای خشم است این موارد را دین یاد داده این که عرض میکنم هر کسی دین را بفهمد خیر دنیا و آخرت خودش را تامین میکند چون دین هیچ چیزی را از انسان در راهنمایی کردن کم نگذاشته اما دوم.
یعفوا امن ظلمه بالاخره مردم که مقام عصمت ندارند، اقوام ما که مقام عصمت ندارند خود ما هم نداریم زن و بچهمان هم ندارند، گاهی ما بیعلت شرعی و بدون یک سبب عقلی مورد ظلم قرار میگیریم، حالا یا با زبان مردم یا با عمل مردم، ظلم زبانی هم کم نیست، غیبت آدم را میکنند اما بدون علت، یک وقت من خودم را در بین مردم با اختیار خودم فاسق و فاجر و پلید و گنهکار مینمایانم، باکی هم ندارم که همه مردم گناهان من را ببینند باکی هم ندارم هر کسی هر چی دلش میخواهد درباره من بگوید، بگوید این عرقخور است خب درست میگوید من عرقخور هستم، این آدم بدی است درست میگوید من آدم بدی هستم، میخواهد جلوی روی خودم بگوید میخواهد پشت سرم بگوید اگر برود پشت سرم بگوید در حالی که من خودم را با گناه نمایاندم به مردم،این غیبت نیست.
مورد غیبت کجاست؟ مورد غیبت جایی است که یک نفر از یک عیب خلقتی من اطلاع پیدا کرده، مثلا اطلاع پیدا کرده که من یک مشکل بدنی دارم، یا سیاه چهره خلق شدم، یا همه موهای سرم زود ریخته، پشت سر من مینشیند حرف میزند که کوتوله را دیدید؟ تاس را دیدی؟ دیدی قیافهاش را و این حرفها، اگر به منی که این عیوب خلقتی را دارم برسد ناراحت بشوم، رنجیده بشوم این غیبت است. اما مردمی که همه مردم بدیهایشان را میدانند و آشکار است و پشت سر او بدیهای آشکارش را گفتن غیبت نیست، اما آنی که حالا یک عیوب خلقتی دارد یا یک عیوب حرکتی دارد غیبت پشت سر او حرام است وزن گناه این غیبت چقدر است؟ قرآن میگوید وزن گناه غیبت مساوی این است که گوشت مرده غیبتکننده را با قیچی و چاقو تکه تکه کنی بخوری. این وزن غیب حرام است.
خب مردم توجهی ندارندمودب به آداب بعضیهایشان نیستند غیبت میکنند وظیفه من در مقابل غیبتکننده چیست؟ وقتی فهمیدم از من غیبت کرده پیغمبر میفرماید علامت آدم با فهم این است که از این ظلمی که بهش شده گذشت بکند گذشت اخلاق پروردگار است، این اخلاق را در هر کسی ببیند دوستش دارد در هر کسی. خیلی حال عالی است، خیلی. خیلی عالی است.
یک کسی مورد ظلم یک جمعیت هفت هشت ده نفره قرار گرفت به ناحق به ناحق، شاید دو سال به این آدم ظلم میشد ما هم نتوانستیم علاج بکنیم ولی کنار حجر الاسود این ظلم شده را من دیدم، که میخواست طواف واجب شروع بکند هنوز شروع نکرده بود من هم بودم، گفت خدایا فلان دار و دسته دو سال بلای عالم را به سر من آوردند به ناحق تو هم میدانی ولی تو خدا در سوره احزاب یک کد به ما دادی برای آمرزیده شدن و آن کد هم این است آدم واردی بود به قرآن، در سوره احزاب فرمودی الا تحبون ان یغفر الله لکم، بندگان من دوست ندارید من شما را بیامرزم و از گناهانتان چشمپوشی کنم؟ خب چرادوست داریم، ما دوست داریم وقتی میآییم پیش تو پروندهمان پاک باشددوست دارید؟ فاعفوا از بندگان من که بهتان بدی کردند گذشت کنید، گفت خدایامن هنوز طوافم را شروع نکردم، من از ظلم دو ساله آنها گذشتم طبق کدی که در قرآن دادی حالا تا من طواف را شروع نکردم گناهان دوره عمر من را بگذر و میگذرد خدا این خصلت دوم آدمهای با فهم.
سوم یتواضع من هو دونه، به تمام پاییندستهای خودش تواضع میکند، هیچ وقت خودش را به پایین دست نمینمایاند که آره تو چیزی نیست ولی من وکیل هستم، خیلیها ظرفیت ندارند ندارند، سعدی میگوید یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود حالادر یک ده پنجاه شصت تایی زندگی میکرده، بابا کشاورز بوده، مادر شیر گاو میدوشیده جان کندند این را فرستادند درس خوانده حالا شده فوق لیسانس مثلا حالا شده وکیل، وزیر، مدیر، اگر از آنهایی باشد که یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود خدا نکند برود ده، تمام زن و مرد و پدر و مادرش را مورچه میبیند، اما خودش را فیل باد کرده.
این شکل خود را به مردم نمایاندن علامت جهل است و نفهمی، اما انسانهای با فهم من دون خودشان را، یعنی هر چی انسان پایین دستش است از نظر سواد،عمر، مقام، مال نسبت به آنها آدمهای خاکساری است، آدمهای متواضعی است، اگر این دهاتی که مدیر شده استاندار شده وزیر شده یک منبری درجه یک شده برود در دهشان به آنها میگوید که شما به من رای دادید من وکیل شدم اگر شما عزیزان نبودید ما به جایی نمیرسیدیم، شما دعا کردید وقتی من طلبه شدم یک طلبه به دردخوری باشم من از خودم چیزی ندارم یک وقت من را فیل نبینید من عبدالله هستم با دعای شما، با رای شما با زحمت شما با در خیابان ریختن شما من به این صندلی رسیدم، یتواضع لمن هو دونه، مرجع بزرگ قرن یازده هجری که تمام حوزه نجف تحت تاثیر او بود علمش، زهدش، تقوایش، کرامتش، تدینش، درسش، پیاده آمده بود از نجف به کربلا حالا هم پیاده دارد از کربلا به نجف برمیگردد لباس عبا و عمامه هم ندارد چون گرم است با یک پیراهن عربی با هفت هشت ده نفر مسافر که از کربلا همراه شدند یک مسافری لباسهایش را داد به این بزرگ مرد عالم شیعه ملا احمد مقدس اردبیلی گفت این لباسها را میبینی کثیف است، بشین کنار فرات خوب لباسهای من را بشور و تمیز کن گفت چشم بده من، نشست لباس شستها، امروزیها میگویند برق میزد لباس، یک کسی که میشناخت آمد گفت آقا شما با این مقام بلند علم و کمال و مرجعیت درست است که یک بیسواد بیاید لباسش را بدهد به شما آن هم انگار طلبکار است اینها را میبینی خیلی کثیف شده قشنگ بشین بشور، مقدس اردبیلی فرمود شستن لباس یک برادر دینی که حق به من دارد کجا و من کجا، مگر شستن یک لباس چی بوده؟ در برابر حق این مومن بر عهدهام کاری نکردم، پیغمبر و قران میگویند انما المومنون اخوه، شما مردم باایمان برادر هستید برادر به برادر حق دارد شستن یک لباس چیزی نبوده که داری به من ایراد میگیری در برابر حق عظیمی که یک مومن به من دارد.
این هذا من حقوق المسلمین ان غسل الثیاب، شستن یک پیراهن در مقابل حقوق یک مسلمان چی هست مگر؟ تواضع، لمن هو دونه، به غروب داریم نزدیک میشویم از ماه میرویم بیرون فکر کنیم ببینیم رفتارمان با زن و بچههایمان با مردم، با برادران دینیمان، با پولمان، با خدا، با پیغمبر با اهل بیت در این یک ماهه درست شده یا نه؟
آنهایی که بعدا میشنوند این نوار را به آنها میگویم که اگر درست نشد پس از این ماه رمضان چه سودی گیرتان آمد اصلا این ماه رمضان چه کار کرد برایتان؟ چه کرد؟ یک کسی پریشب به من گفت آقا این مراجعات سنگینی که بهت میشود گاهی داد میکشند گاهی فریاد میکنند یک کسی دیشب اینقدر داد کشید که افسرهای کلانتری پای منبر بودند آنها آمدند آرام کردند، ولی من همینطوری گوش میدادم میگفت ولم کنید بگویم گفتم خب ولش کنید بگوید، گفت چقدر حوصله داری، گفتم حوصله برای من نیست امر خدا و امر پیغمبر است که در مقابل داد و بیدادها کارهای جاهلانه برخوردها نرم باشید، خب بگوید، بگوید. گاهی میآیند به من مراجعه میکنند مراجعات جالبی هم میکنند میگوید ما یک میلیارد مشکل داریم این را برای ما تامین کن، میگویم فامیل من را میدانید؟ میگوید بله دیگر شما فلان کس هستید، میگویم خب تو من را با رئیس کل بانک مرکزی اشتباه گرفتی من شناسنامهام این است آن شناسنامهاش آن است فحش میدهد، میگوییم خب خدایا فحش بدهیم گناه میکنیم فحش بخوریم آرامش نشان بدهیم به ما پاداش میدهیم خب ما چرا این پاداش تو را از دست بدهیم؟
زن داد میکشید به شوهرش میگفت خر مثل تو پیدا نمیشود، بهت میگویم این کار را بکن آن کار را بکن داد و بیداد حالا من هم گاهی تماشاگر دعواها هستم چیزی یاد بگیرم، مرد بهش گفت خانم تو که نماز میخوانی، بعد از سلام نماز گفتند دعا مستجاب است دعا کن من خر آدم بشوم همین این حلم، مگر تو نماز نمیخوانی مگرنگفتند هر کسی وضو بگیرد نماز بخواند بعد از نماز دعا کند خدا قبولش میکند من که بیست سال است با تو ازدواج کردم وضو که میگیری نماز که میخوانی، این بیست ساله دیدی من خر هستم دعا میکردی آدم میشدم که تو هم کنار من راحت زندگی کنی چرا پاداشم را از دست بدهم؟ من که در دعواها در فحش خوردنها درداد و بیدادها میتوانم تجارت کنم، بهشت را بخرم، رضای خدا را بخرم، برای چی از دست بدهم بهشت را؟ چرا؟
آخوند ملا عباس تربتی در این صد ساله چهار نفر یقینا در علمای شیعه مثلش نیامده یقینا. آیت الله العظمی بروجردی به او ارادت میورزید، فرزندش هم بیست و پنج سال پشت رادیو این مردم را هدایت کرد یعنی دو نسل قبل را مرحوم آقای راشد این تربیت شده آن پدر بود روز یکشنبه نزدیک مرگش به پسرش میگوید من که مردم جنازه من را ببرید مشهد، اما سنگ قبری که روی قبرم میاندازید در برابر حضرت رضا ادب کنید، یک وقت روی سنگ قبرم ننویسید آیت الله حجت الاسلام استاد بزرگ، زاهد، عارف اینها راننویسید اینها بیتربیتی نسبت به امام هشتم است، قبرش هم با ضریح ده پانزده قدم فاصله دارد من هر وقت میروم مشهد اصلا میروم سر قبرش در صحن نو قبلا مشهد دو تا صحن داشت در آن صحن نو روبروی ایوان طلا که میایستید دست چپ طاقی آخر، البته آن سنگ را برداشتند گفت من را که دفن کردید روی سنگ قبرم احترام کنید به حضرت رضا فقط بنویسید و کلبهم باسط زراعیه بالوسیط یابن الرسول الله یک سگ پوزهاش را روی دو تا دستش گذاشته کنار شما، تواضع احترام. این سومین خصلت.
خصلت چهارم یسابق من هو فوقه فی طلب البر، آدمهای فهمیده هر آدم خوبی را که میبینند هر آدم با خیری را که میبینند هر آدم کارداری را که میبینند هر آدم مشکلگشایی را که میبینند پیغمبر میفرمایند آنی شروع میکند با آن مسابقه دادن که در کار خیر از او ببرد، اگر او یک میلیون میدهد این یک میلیون و نیم میدهد اگر این دو تا یتیم را اداره میکند آن میرود شش تا را اداره میکند اگر این یک دانه جهازیه میدهد این شش تا جهازیه میدهد، یسابق من فوقه فی طلب البر، این آدم فهمیده است.
خصلت دیگر اذا اراد ان یتکلم هر کجا میخواهد حرف بزند تدبر اول روی حرفش فکر میکند، وقتی به این نتیجه رسید و ان کان خیرا تکلم فغنم اگر ببیند حرفش سودمند است، خیر دارد خوبی دارد آن حرف را میزند سود هم میبرد. و ان کان شرا اگر ببیند این حرف از دهانش درآید یک بله برونی به هم میخورد یک ازدواجی به هم میخورد یک طلاقی پیدا میشود یک مالی از بین میرود یک آدمی به ناحق گیر میافتد سکت نمیگوید، فسلم پروندهاش پاک میماند.
خصلت دیگرش، و اذا ارضت له فتنه اگر فتنهای بدی، زشتی، زمینه گناهی، زمینه رشوهای، زمینه اختلاسی، همه در کلمه فتنه است برایش پیش بیاید استعصم بالله، میگوید خدایا من پنجاه سال است نیفتادم در چاه الان چاه جلویم باز شده من را پناه بده، من را پناه بده، استعصم بالله و بعد دستش را و زبانش را از این که او را درگیر فتنه بکند حفظ میکند امسک یده و لسانه، و اذا رأه فضیلة اگر برایش یک فضیلتی یک کار خوبی پیش بیاید، انتحض بها غنیمت میشمارد از دست نمیدهد، دو تا دیگر صفت دارند اهل فهم یک لا یفارقه الحیاء حیاء از آنها جدا نمیشود هم از خدا حیا میکنند در خلوت، هم از مردم حیا میکنند در جلوت، لا یفارقه الحیاء.
حیا از آنها جدا نمیشود، و لا یبدو منه الحرص به همان حلال خدا قنائت میکند و نمیگذارد قلبش گرفتار زیادهخواهی ناحق بشود، نمیگذارد، فتلک عشرة الخصال پیغمبر میفرماید این ده خصلت یعرف به العاقل نشانه شناختن آدمهای فهمیده است اگر بخواهید آدمهای فهمیده را بشناسید این ده موردرا ببینیددر آنها هست یانه.
حرفم تمام دیشب گفتم در منبرم به شما هم میگویم خدایا ما با غصه و اندوه و تاسف از ماه رمضان بیرون نمیآئیم، چرا؟ چون سه ماه دیگر مانده به محرم ابی عبدالله خیلی دیگر بین ما و تو فاصله نمیافتد، این سه ماهه هم مابنا نداریم از حالات معنوی ماه رمضان بیاییم بیرون، دوباره دو ماه میافتیم در دامن ابی عبدالله وضعمان خیلی خوب است خیلی خوب، اصلا جای گله وجود ندارد، حرفم تمام و داستان یک آدم فهمیده را هم بگویم که از من دیشب خواستند امروز بگویم که ضبط شود چون ضبط تلویزیونی نداشته میگویم برایتان.
سالها پیش صحن مطهر ابی عبدالله یک گوشهاش کاملا قناص بود، میخواستند صحن را مهندسی بسازند، قناصی آن گوشه به خاطر این بود که یک نفر یک خانه دویست متری صد و پنجاه متری داشت این در دل زمین حرم بود زمین برای حرم نبود زمین ملکی بود ولی در دل زمین حرم بود، خانهاش هم به پول ایرانی بگویم نه عراقی فکر کنید آن وقت ده هزار تومان دوازده هزار تومان میارزید، دعوتش کردند، نقشه ساختن صحن را جلویش گذاشتند شغلش هم دست فروشی بود، زنگ بهش زدند گفتند ما صحن را میخواهیم مطابق این نقشه بسازیم خانه هم الان قیمت واقعیاش مثلا حالا من دقیق که نمیدانم مثل میزنم دوازده هزار تومان است خانه را به ما بفروش سی هزار تومان، برو یک خانه دو برابر این هر جای کربلا خوشت میآید بخر، گفت فروشنده نیستم خداحافظ، آقا گفت آقا نداره ملک در اسلام محترم است، نمیفروشم. گفتند برای ابی عبدالله میخواهیم گفت نمیفروشم چشمم که کور نیست این حرم و این ضریح نمیدهم. رفت.
یک جلسه دیگر د عوتش کردند گفتند خانهات پنجاه هزار تومان گفت یک بار من را دعوت کردید گفتم نمیدهم بیخود هی قیمت بالا نبرید، گفتند آخه صحن بیریخت است گفت خب بیریخت باشد به من چه، ما این خانه را برای امام حسین میخواهیم گفت بخواهید نمیدهم، رفت.
پنج شش ماه بعد خودش گفت در کدام دفترخانه بیایم سند خانه را آوردم به نام ابی عبدالله بزنم، گفتند چند؟ گفت هیچی، بلند شوید بیایید خانه را ببینید آمدند مدیران حرم خانه را دیدند گفت این خانه را میبینید گچهایش ریخته بود سقفش ترک داشت دیوارش خراب بود من دیدم این جنس بنجل لایق ابی عبدالله نیست آدم فهمیده، من دست فروش هستم زن و بچه دارم، کارم را سه چهار ساعت اضافه کردم، بیخوابی کشیدم، یک پول بیشتری گیر آوردم این خانه را بنایی کردم نقاشی کردم، به اندازه خودم که به ابی عبدالله بیارزد حالا بردارید هر کاری کردند گفت من با ابی عبدالله معامله پولی ندارم.