لطفا منتظر باشید

شب اول دوشنبه (21-4-1395)

(یزد مسجد کوثر)
شوال1437 ه.ق - تیر1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

همه ما از زمانی که به حوزه شنیدن معارف الهیه وارد شدیم کلمه ولایت را شنیدیم. بیشتر هم کلمه ولایت را با قید اهل بیت شنیدیم ولایت اهل بیت.

اما احتمالا بسیاری از کسانی که این کلام را شنیدند یعنی ولایت اهل بیت را ندانند که ولایت اهل بیت به چه معناست، این حقیقتی که هم در آیات قرآن کریم به یک صورت کلی آمده است مثل ذکرش در آیات سوره مبارکه شوری، و یک مقدار روشن‌تر در آیات سوره مبارکه احزاب، و واضح‌تر و گویاتر در بیش از چندصد روایت.

دانستن معانی بسیاری از این حقایق قرآنیه و روایات نه اینکه خوب است نه اینکه مستحق است، بلکه واجب است. مثل همین ولایت اهل بیت، علت وجوبش هم از خود معارف الهیه استفاده می‌شود اگر کسی ولایت اهل بیت را نفهمد، اگر کسی اتصال به ولایت اهل بیت نداشته باشد، اگر کسی اهل بیت را نشناسد، اگر کسی حق اهل بیت را رعایت نکند اینها مسائلی است که از قرآن و روایات استفاده می‌شود، بمیرد مرگش مساوی با مرگ جاهلیت است، یعنی وقتی ملک الموت بیاید جانش را بگیرد روحش در بین ارواح مردم جاهلی قبل از بعثت پیغمبر اسلام قرار می‌گیرد.

شما فکر بکنید کسانی که مرگشان به مرگ جاهلیت بوده در عالم برزخ که در دو جای قرآن مطرح است یکی در سوره مومنون وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ  ﴿المؤمنون‏، 100﴾، بعد از مرگ عالم برزخ است بعد از برزخ قیامت است و در سوره مومن هم عالم برزخ مطرح است اَلنّٰارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهٰا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ اَلْعَذٰابِ  ﴿غافر، 46﴾، بدن در قبر می‌پوسد کاری به کارش ندارند بدن به خاک برمی‌گردد یعنی به روزگار قبل از انسان شدن دو مرتبه در قیامت این خاک قبور به مانند زمانی که خدا انسان را از خاک آفرید انسان را دوباره می‌آفریند بنابراین شما نه از قبر بترسید نه از وضع بدنتان، امام صادق می‌فرماید اگر ما به شما می‌گوییم قبر منظور ما از قبر نه این قبر در قبرستان است آنجا که خانه کوچک و محدود یک بدن مرده است به شب هفت نرسیده این بدن شروع می‌کند به متلاشی شدن و بازگشت به خاک، منظور از قبر حضرت می‌فرماید برزخ است که در برزخ تمام برنامه‌ها مربوط به ارواح است نه ابدان، ابدان که می‌پوسد و خاک می‌شود ولی روح عنصر پوسیدنی نیست، روح حقیقت حیات انسان است، نه خوابش می‌برد، نه می‌پوسد، نه از بین می‌رود، بلکه پنجاه شصت سال در بدن با انسان است و هنگام مرگ مثل این که جنین وقتی به دنیا می‌آید دیگر هیچ احتیاجی به جفت ندارد بیمارستان جفت را از ناف بچه قیچی می‌کند می‌اندازند در سطل زباله می‌برند در بیابان با سایر زباله‌ها می‌سوزانند جدیدا علم می‌گوید ما باید جفت را نگه داریم از سلولهای جفتی استفاده بکنیم وگرنه میلیونها سال است که هر بچه‌ای به دنیا آمده جفت  دیگر لازم نداشته جفت را قیچی کردند در باغچه خاک کردند.

وقت مرگ روح جفتش را دیگر لازم ندارد لذا جفتش را می‌اندازد در قبر می‌پوسد و از بین می‌رود ولی خود روح هست مثل جنین که جفتش را دور انداخت ولی خودش الان به صورت یک بچه دو روزه ده روزه یک ساله دو ساله و الان به صورت ما آدمهای چهل ساله پنجاه ساله شصت ساله در دنیا هستیم اما وقت مردن روح ما جفت خودش را که بدن ماست قیچی می‌کند ملک الموت جفت را از روح جدا می‌کند ملت جمع می‌شوند برای اینکه در مقابلشان باد نکند، ورم نکند، متلاشی نشود، منطقه را پر از میکروب و بوی بد نکند به سرعت می‌برند و خاکش می‌کنند، ولی روح را نمی‌شود خاک کرد.

روح وارد عالم دوم می‌شود که عالم برزخ است ما الان در عالم اول هستیم وقتی وارد برزخ می‌شود این روح در عالم برزخ یا با محصولات خوبی‌هایش عباداتش، خدمت به مردمش، حالش، رو به رو می‌شود یا با محصولات بد، چنانکه در آیه سوره مومن شنیدید محصولات بد روح که با بدن شریک بوده در دنیا آتش برزخی است این متن قرآن است اَلنّٰارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهٰا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا ﴿غافر، 46﴾، این روح را هم آتش بهش تحمیل می‌کنند در روز برزخ و هم در شب برزخ، چون برزخ بخشی از نشانه‌های دنیا را دارد و بخشی از نشانه‌های آخرت را.

نه کاملا دنیاست و نه کاملا آخرت است، این حرف قرآن مجید است حالا اگر کسی اهل بیت را درست نشناسد، آنها را نفهمد، درکشان نکند، حقشان را رعایت نکند، گرچه چوب‌انداز بگوید من شیعه هستم ولی شیعه جاهل به اهل بیت، ولی شیعه نادان به اهل بیت، ولی شیعه نادان به حق اهل بیت، وقت مرگ پیغمبر می‌فرماید مات میتة جاهلیة، مرگش مانند مرگ مردمان زمان جاهلیت است. یعنی وقتی روح جفتش را رها کرد و انداخت در قبر خودش در عالم برزخ وصل به آتش الهی می‌شود که این آتش نمونه‌ای از آتش دنیا و نمونه‌ای از آتش قیامت است.

یعنی جایگاه اهل بیت در پیشگاه پروردگار جایگاهی است که مردم نادان به آنها و نادان به حق آنها حقشان است که بعد از مردنشان دچار آتش برزخ بشوند و یوم تقوم الساعة وقتی قیامت برپا بشود ادخلوا آل فرعون اشد العذاب، هر کی جزو اهل بیت نباشد آل فرعون است، آل فرعون یک اصطلاح است معنی آن این نیست که فقط کارمندان و مدیران و شهرداران و ارتش فرعون زمان موسی داخل در سخت‌ترین عذاب می‌‌‌شوند فرعونیان یک فرهنگ است مثل امویان، مثل سفیانیان، مثل وهابیان، مثل بهائیان، مثل قادیانیها اینها فرهنگ است شما وقتی مکه می‌روی شاید همه شهر را نگشته باشید من بیشتر شهر مکه را دیدم، شهرداری مکه خیابان‌های مکه را به این نام‌ها نامگذاری کرده شارع عاص ابن وائل یک کافر بت‌پرست زمان جاهلیت، شارع معاویه ابن ابی سفیان، شارع عقبة ابن ابی معیر، شارع ابولهب، اینها را من دیدم تابلوهایش را، معنی آن این است که فرهنگ عربستان فرهنگ سفیانی است و این سفیانی که در روایاتمان آمده زمان امام عصر خروج می‌کند و خیلی آدمهای بی‌گناه را می‌کشد همین آل سعود هستند سفیانی‌ اینها هستند اینها فرهنگ است.

کسی که دنبال شناخت اهل بیت نرود، در مقام ادای حق اهل بیت برنیاید، و با اهل بیت قلبا و عملا سروکار پیدا نکند جاهلی است، مرگش هم مرگ جاهلی است، عذابش هم عذاب جاهلی است. این را مردم خیلی باید دقت بکنند. مردم باید درباره اهل بیت در خانه‌هایشان سرمایه‌گذاری گفتاری بکنند، سرمایه‌گذاری مطالعه‌ای داشته باشند، یعنی هر خانه‌ای حداقل ده تا کتاب مایه‌دار به دردخور نوشته شده براساس قرآن و روایات درباره اهل بیت باید داشته باشد، و مرد خانه که پروردگار عالم کارگردانی خانه را و زن و بچه را به او سپرده اَلرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى اَلنِّسٰاءِ ﴿النساء، 34﴾، قوام در لغت عرب یعنی کارگردان، کارگردانی به عهده مرد خانه است این حکم پروردگار است، مرد خانه فقط نباید کارگردان شکم و بدن زن و بچه باشد خانه که طویله نیست که فقط شکمی را سیر بکنند بدنی را بپوشانند. خانه یک مسلمان خانه یک مومن، خانه یک شیعه در نگاه امیرالمومنین در نهج البلاغه مسجد است، مدیر مسجد مرد خانه است، مبلغ مسجد مرد خانه است، عالم مسجد مرد خانه است این رسم قدیمی‌های ما بوده من بچه بودم همینطور بود خانه پدربزرگ مادرم پدربزرگ پدرم، پدر خودم اینها هفت هشت تا کتاب داشتند مخصوصا شبهای زمستان زنها و بچه‌ها را جمع می‌کردند از روی کتاب  مسائل مربوط به اهل بیت را می‌خواندند، حلال و حرام اهل بیت را می‌گفتند، اخلاق اهل بیت را می‌گفتند، دل زن و بچه را از ارتباط با اهل بیت پر می‌کردند، البته مردان خانه چون درس خوانده حوزه که نیستند، با چند تا کتاب می‌توانند حقایق مربوط به اهل بیت را یک ربع، بیست دقیقه هفته‌ای سه شب انتقال بدهند، به زن و بچه و زن و بچه را با زبان نرم، با گفتار محبت‌آمیز، وصل به اهل بیت بکنند این مسئولیتشان است، شما در سوره تحریم آیه‌ای که خواندم سوره نسا است، الرجال قوامون علی النسان اما سوره تحریم را ببینید. امر واجب پروردگار به مرد خانه است، به مردان خانه است، به کارگردانان منزل است، قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً ﴿التحريم‏، 6﴾، خودتان و زن و بچه‌تان را از آتش دوزخ در امان ببرید در حصار ببرید، در حفاظت ببرید، این حفاظت و این حصار چیست؟ که نمی‌گذارد ما و زن و بچه‌مان قیامت درگیر با آتش بشویم ولایة علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی ولایت امیرالمومنین پروردگار می‌گوید حصار من است، قلعه من است، کسانی که وارد این قلعه بشوند از عذاب من در امانند آنهایی که بیرون هستند یعنی نمی‌شناسند اهل بیت را، نمی‌فهمند اهل بیت را کاری هم به کار اهل بیت ندارند، آنها امنیتی از  عذاب ندارند. این گفتار پروردگار مهربان عالم است که قدیم‌ها سر در خانه‌ها با سنگ و باکاشی می‌نوشتند تهران پر بود سردر خانه‌ها از این مسئله ولایت علی ابن ابیطالب حصنی کلام خداست فمن دخل حصنی امن من عذابی، این وظیفه واجب سرپرست خانه است.

در این زمینه من یک اتفاق عجیبی را برایتان تعریف بکنم که فکر می‌کنم در طول پنجاه سال منبرم یکی دو بار بیشتر نگفته باشم، دقیقا هم الان یادم نیست کجا گفتم چون خیلی تقریبا با این داستان فاصله دارم بیست و پنج سال پیش، این داستان اتفاق افتاده برای خود من، خیلی عجیب است، یک آقایی آمد تهران، خیلی آدم مودب و باوقار و بزرگواری بود، به من گفت که من پنج شب اول شعبان می‌خواهم شما را دعوت کنم برای تبریز، پنج شبی که ولادت وجود مبارک ابی عبدالله قمر بنی هاشم و زین العابدین است، گفتم مانعی ندارد می‌آیم.

بیست و پنج سال پیش خب من جوان بودم تقریبا سرحال بودم، به من گفت که چه هتلی را برایتان بگیرم؟ گفتم هتل، هتل برای چی؟ گفت بالاخره حالا حرف او بود شما یک منبری معروفی هستید نمی‌شود که ما شما را ببریم در یک خانه در یک طبقه خانه بالاخره باید یک سوئیت خیلی تمیز در یک هتل بگیریم مبلمان باشد، صبحانه‌اش درست باشد نهار و شام، گفتم که من هتل نمی‌آیم، شما در یکی از متوسط‌ترین محله‌های تبریز یک خانه قدیمی برای من در نظر بگیرید آن پنج شب من بروم آنجا گفتند مناسب شأن شما نیست، گفتم من شأنی ندارم اشتباهت این است که فکر کردی من شأن دارم،شأن یک نفر دارد یک نفر، او هم در دعاهایمان معرفی شده کل یوم هو فی شأن پروردگار عالم است ما شأنمان کجا بود؟ شأن شما اقتضا نمی‌کند گفتم شأن را از کجا آوردی برای من؟ ما همه بنده پروردگار هستیم ما با بودن خدا شأنی نداریم، شاخ و شانه‌ای نداریم، با بودن خدا اراده‌ای نداریم ملکیتی نداریم، علمی نداریم، موقعیتی نداریم، ما تا خدا بوده و هست بنده بودیم در علمش الان هم که آمدیم در دنیا بنده هستیم ما کسی نیستیم گفت چشم.

من وارد تبریز شدم زمستان بود در خیابان‌ها و کنار خیابان‌ها برف بود، یک پیکان متوسط آمده بود آنجایی که ما از مرکب باید پیاده می‌شدیم گفت آقا با این ماشین بفرمایید خودش هم نشست، تقریبا یک بیست دقیقه‌ای در شهر خیابان به خیابان رفت وارد یک محله کهنه خیلی قدیمی شدیم، که بیست و پنج سال است من هر وقت می‌روم تبریز یک ماه و نیم پیش هم که تبریز بودم یک بار در آن خانه می‌روم صبحانه هم می‌روم، یعنی مخصوص می‌روم لقمه او را بخورم، چون صاحبخانه از اولیا خداست.

وارد یک کوچه قدیمی تبریز در کوچه هم برف بود یک در چوبی بود در را زدند، صاحبخانه آمد در را باز کرد گفت که بفرمایید، من وقتی وارد خانه شدم دیدم اصلا این صاحبخانه آماده بوده من بیایم کاملا، خانه دو تا اتاق تیرچوبی قدیمی پایینش بود که زن و بچه‌اش بودند یک دانه اتاق بیش از بیست متر پنج شش تا پله قدیمی می‌خورد ما را برد بالا وارد آن اتاق شدیم حالا ایام ولادت سه انسان معصوم، ابی عبدالله، قمر بنی هاشم، زین العابدین، دیدم این اتاق سیاه پوش قدیمی است، آنهایی که من را دعوت کرده بودند چایی خوردندو رفتند و من ماندم وصاحبخانه.

می‌گویم وقتی من رفتم همه چیز حاضر بوددو سه تا بشقاب معمولی میوه بود و چای بود و یک دانه صندلی هم نبود برای نشستن روی زمین بود خانه یعنی فرش بود، صاحبخانه آمد نشست که حالا هم هست، دیدم گریه کرد، گفتم که چه شده؟ گفت سخت هم فارسی حرف می‌زد گفت  تو خیال کردی وعده دادی پنج شب تبریز منبر بروی خودت آمدی در این خانه؟ گفتم نه من خیالی نکردم، گفت فکر می‌کنی با پای خودت آمدی؟ گفتم نه یک همچنین فکری هم نمی‌کنم ولی وقتی که آن بزرگوار من را دعوت کرد خودم بهش گفتم در یکی از معمولی‌ترین محله‌های تبریز یک خانه قدیمی من را ببر آنجا، گفت این را فکر می‌کنی خودت پیشنهاد کردی در تهران؟ گفتم من گوش می‌دهم ببینم شما چه می‌گویی، گفت سال هفتاد هزار و سیصد و هفتاد اتفاقی من از تبریز آمدم زیارت حضرت رضا اتفاقی، در خیابان که داشتم می‌رفتم طرف حرم تابلو دیدم نوشته بود که در فلان حسینیه دعای عرفه است، اصلا هم من شما را نمی‌شناختم، گفت من به عشق دعای عرفه آمدم در آن مجلس البته راه نبود می‌گفت تا خیابان و کوچه‌ها نشسته بودند ولی من با عذرخواهی از مردم آرام آرام آمدم دعا شروع نشده بود پشت سر شما نشستم، دیدم یک آخوند می‌خواهد دعای عرفه بخواند تعجب است نیست؟ تا چهل سال پیش دعاهای شیعه کمیل، عرفه، ندبه، تا بیشتر تا پنجاه سال پیش دست اهل علم بود من خودم مدرسه که می‌رفتم کلاس پنجم ابتدایی بودم ماه رمضان شبهای جمعه می‌رفتم پای کمیل کسی که مجتهد جامع الشرائط بود از نجف هم فارغ التحصیل بود، یک شخصیت بزرگ مجتهد، در سن هفتاد سالگی کمیل می‌خواند تمام چراغها را خاموش می‌کردند از حفظ می‌خواند قبل از اینکه چراغ‌ها را خاموش کنند یک حوله از این دست خشک کنی‌ها می‌گذاشتند کنار منبر دعایش که تمام می‌شد حوله از گریه‌اش خیس شده بود، دعا دست عالم بود نه دست بی‌علم، احیا دست عالمان بزرگ شیعه بود یعنی مراجعی مثل آقا سید هاشم نجف آبادی، آقا سید تقی نجف آبادی، آقا سید هاشم چهارسوئی، که در زمان خودشان اعلم بودند در علمااینها احیا می‌گرفتند.

فکر کن احیا گرفتن اینها چه تاثیری در مردم داشت آخوندی که بسم الله کمیل را می‌گفت از محاسنش روی لباسش اشک می‌ریخت این با روح مردم چه می‌کرد چه می‌کرد؟ چرا الان اینقدر دعاهای اهل بیت بی در و پیکر شده؟ چرا دعاها پولی شده؟ چرا؟ چرا دعاها حال ندارد؟ چرا اثر ندارد؟ چرا از گریه آدم را از جانمی‌کند، چرا؟

گفت من نشستم پشت سر شما یعنی چسبیده به شما بودم، گفت شما عرفه را خواندی، دو ساعت و نیم کشید، گفت من دو ساعت و نیم اصلا در دنیا نبودم، انگار صدای ابی عبدالله را می‌شنیدم او داشت عرفه می‌خواند من صدای تو را حالیم نشد دعا تمام شد، گفت به حرم یک خرده دور بود پای پیاده بدو بدو رفتم حرم رفتم بالای سر حضرت رضا، ایستادم رو به قبر شبکه‌های ضریح را گرفتم گفتم من در این سفر آن هم در روز عرفه هیچی ازت نمی‌خواهم هیچی، تنها چیزی که ازت می‌خواهم این آقایی که دعای عرفه خواند اگر یک روزی دعوتش کردند تبریز این را بفرست خانه من، گفت کار تو نیست، فکر تو نیست بعد هم گفت این اتاق را نگاه کن، الرجال قوامون علی النساء مردان کارگردانند یعنی باید خانه را از بیرون بروند زحمت بکشند اداره کنند، لباس خانواده، خوراک خانواده، تربیت خانواده، و قوا انفسکم و اهلیکم نارا ای سرپرستان خانواده‌ها خودتان و زن و بچه‌تان را از افتادن در جهنم حفظ بکنید.

گفت این اتاق را ببین، شصت سال است این سیاه‌پوش‌ها جمع نشده گفت من چهار پنج ساله بودم پدرم یک ساعت  مانده به نماز صبح فقط من را داشت حالا دختر هم داشت من پسر را داشت پدرم می‌آمد کنار متکای من دو زانو می‌نشست، شروع می‌کرد زمزمه کردن، یک ده تا یارب می‌گفت یک یا الله می‌گفت در آن زمزمه باحالش من بیدار می‌شدم تقریبا بیدار و خواب می‌گفت خم می‌شد من را می‌بوسید، مردان کارگردان خانه هستند، من را می‌بوسید، به پیشانی‌ام دست می‌کشید، به موهایم دست می‌کشید خوب که محبت هزینه من می‌کرد می‌گفت بابا من یک درخواستی از تو بکنم گوش می‌دهی؟ من بچه پنج ساله بودم می‌گفتم آره بابا، از بس که این پدر با محبت بود می‌گفتم آره بابا و می‌گفت این کارش تا روزی که مرد ادامه داشت من دیگر جوان بیست و دو سه ساله بودم باز می‌آمد بالای سرم، بابا من یک چیزی از تو بخواهم بابا انجام می‌دهی می‌گفتم بابا چی می‌خواهی گفت از این رختخوابت بلند شو با من بیا تا لب حوض، آن وقت که لوله‌کشی ودستشویی و این حرفها نبود، می‌گفت من را می‌برد لب حوض، طول سیصد و شصت و پنج شبانه روز می‌گفت وضو بگیر می‌گفت من هم وضو می‌گرفتم اصلا مقاومتی نمی‌کردم از بس پدرم کانون عشق و محبت بود، وضو که می‌گرفتم خودش دست و صورتم را خشک می‌کرد با کت و آستینش می‌آمدیم در این اتاق، می‌گفت بابا از روی ساعت اینها این ساعت پنج دقیقه کاری دیگر با تو ندارم رو به قبله بشین من هم می‌نشینم پنج دقیقه بیا در این سحر دو تایی‌مان برای ابی عبدالله گریه کنیم پنج دقیقه، گفت گریه می‌کردیم خب او دیگر می‌خواست برود نماز شب بخواند می‌گفت برو بخواب برای صبحانه بیدارت می‌کنم، گفت بابای من من را دیوانه ابی عبدالله بار آورد دیوانه، یعنی زندگی من حسین است، پولم حسین است، زنم بچه‌هایم، همه حسینی هستند این سالها که می‌روم دخترهایش دامادهایش، خانمش می‌آیند می‌نشینند خیلی از آن پدر تقدیر می‌کنند خیلی به من محبت می‌کنند که حالا بلند شدم آمدم خانه‌شان.

ببینید پدر موظف است موج اتصال به اهل بیت را در دل زن و بچه‌اش ایجاد بکند آرام آرام معرفت به اهل بیت را به آنها بدهد از خانه که درآمدند بچه‌ها نوبت ایجاد اتصال با آموزش و پرورش است، نوبت ایجاد اتصال آموزش و پرورش خیال نکند با درس دادن چهار تا قانون فیزیک و شیمی و ریاضی دینش را به این مملکت ادا کرده ابدا، ادا کردن دین به آدم ساختن است آدم هم جز در سایه فرهنگ اهل بیت ساخته نمی‌شود و بعد بچه‌ها که ا ز مدرسه درآمدند رفتند خانه نهارشان را خوردند، غروب تشویق بشوند بیایند مسجد عالم مسجد حالا موظف است کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، که به گونه‌ای سخن‌ها را تنظیم کند یا سخنرانانی را بیاورد که قرآن و اهل بیت را به مردم انتقال بدهد.

خب ولایت اهل بیت یعنی چی؟ یکی از زیباترین جملات معارف الهی ولایت اهل بیت است و یکی از زیباترین معانی این حقایق معنای ولایت اهل بیت است خب معنی‌اش چیست؟ انشالله در جلسه بعد.

چه معنایی بزرگان دین ما برای ولایت نوشتند چه غوغایی کردند چه جانی کندند که این دین را به اینجا برسانند.

 

 

 

برچسب ها :