شب دوم سه شنبه (22-4-1395)
(یزد مسجد کوثر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
شناخت پروردگار شناخت پیغمبر اسلام، شناخت اهل بیت، و شناخت قرآن کریم و شناخت قیامت البته در حد لازم در حدی که بنای ساختمان انسانیت با این شناختها ساخته شود و سعادت دنیا و آخرت انسان تامین بشود و خیر دنیا و آخرت از خیمه زندگی طلوع کند واجب است.
این شناختها هیچکدام مستحب نیست، چرا که این شناختها مایه آبادی دنیای انسان به معنای واقعی، و مایه آبادی آخرت انسان است. درباره شناخت و معرفت یک گوشه از یکی از آیات قرآن مجید را برایتان قرائت میکنم و یک روایت بسیار با ارزش از امیرالمومنین علیه السلام برایتان عرض میکنم.
من یادم است شماها هم یادتان است که منبریهای قدیم یکی از آیاتی که برای مردم زیاد قرائت میکردند در منابر ماه رمضان و محرم و صفر این آیه بود وَ مٰا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ ﴿الذاريات، 56﴾، بعد میگفتند که الا لیعبدون یعنی الا لیعرفون، فارسی آیه شریفه این است که ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای این که این دو طایفه تا لحظه آخر عمرشان خدا را عبادت کنند.
خب اگر یکی از شما بزرگواران از من بپرسد که تا لحظه آخر عمرشان عبادت کنند کجای آیه است؟ آیه میگوید ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون، ما جن و انس را نیافریدیم مگر اینکه عبادت کنند خب معنای تا لحظه آخر عمرشان خدا را عبادت کنند کجای آیه است؟ در خود آیه، در قلب فعل مضارع لیعبدون است، یعبدون در کلام عرب فعل مضارع است یعنی دلالت دارد معنی آن بر آینده، خب معنی آیه این میشود ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای اینکه تا لحظه آخر عمر خدا را بندگی کنند این معنی آیه، اما در منابر میگفتند الا لیعبدون یعنی الا لیعرفون، یعنی خدا را بشناسند خب تا کی بشناسند؟ تا لحظه آخر عمرشان در راه شناخت خدا باشند ولی هیچ نیازی نبوده که الا لیعبدون را به الا لیعرفون معنا بکنند اگر هم با تکیه بر روایتی این گونه معنی کردند آن روایت نباید خیلی قوی باشد چرا؟ چون اگر قرار بود لیعرفون باشد خب خود پروردگار میگفت لیعرفون چرا فرمود لیعبدون، که ما بشینیم از دل لیعبدون لیعرفون را دربیاوریم که درنمیآید، خود پروردگار در آیات دیگر قرآن میگوید لتعلموا اصلا من این مشت خاک را تبدیل کردم به یک انسان عاقل با اختیار متحرک زنده، برای اینکه آگاه بشود بشناسد، بفهمد، چی را آگاه بشود؟ آگاه به پروردگار بشود یعنی لتعلموا متعلقش اول خداست، خدا را بشناسد، لتعلموا خدا را، لتعلموا پیغمبر را، لتعلموا اینهایی که میگویم باز در قرآن است مثلا درباره شناخت پیغمبر میگوید ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ ﴿سبإ، 46﴾، درباره وجود پیغمبر فکر بکنید، اندیشه کنید، اندیشه که کنید به این نتیجه میرسید که در پیغمبر یک عیب و یک نقص وجود ندارد پیغمبر ظرف همه ارزشها و کمالات است که کنار این ارزشها و کمالات شما عیبی پیدا نمیکنید.
خب وقتی که فکر کردید، مطالعه کردید، آیات دیگر را هم درباره پیغمبر دیدید مثل این آیه يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاكَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً ﴿الأحزاب، 45﴾ وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً ﴿الأحزاب، 46﴾، که این آیه یک ماه ماه رمضان را میخواهد که حقایقش برای مردم گفته بشود این سراج منیرش خودش ده روز حرف دارد، وقتی شناختید که این انسان تمام ارزشها و کمالات را دارد خب به شما واجب میشود که به او اقتدا بکنید میخواهید کی را جای او قرار بدهید؟ شما دیگر عقلا حق ندارید از آدم عیبدار از آدم ناقص، از آدم کم علم، از آدم مادیگر، از آدمی که ارزشها را همه را ندارد پیروی بکنید، شناخت خدا، لتعلموا خدا را، لتعلموا پیغمبر را، لتعلموا خود قرآن را، افلا یتدبرون فی القرآن لتعلموا اهل بیت را، إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ﴿الأحزاب، 33﴾، رجس لغتی است که در قرآن آمده، نجس لغتی است که در قرآن آمده، خبیث لغتی است که در قرآن آمده، ریم لغتی است که در قرآن آمده، رجس یعنی اهل بیت از پاکیها چه پاکیهای عقلی، چه پاکیهای قلبی، چه پاکیهای روانی، چه پاکیهای اخلاقی، چه پاکیهای عملی هیچی کم ندارند، یعنی همه پاکیها در اهل بیت است و یطهرکم تطهیرا، هم لیذهب عنکم الرجس میگوید لیذهب، لیزول عنکم الرجس نمیگوید خیلی آیه دقیق تنظیم شده است، لیزول عنکم الرجس اهل البیت معنی آن این است که شما بخیل بودید ما بخل را پاک کردیم، حریص بودید ما حرص را پاک کردیم، متکبر بودید ما تکبر را پاک کردیم اگر میگفت لیضیل عنکم الرجس ما آلودگیها را از عقل و قلب و روان شما شستیم، میگوید لیذهب عنکم الرجس از اولی که به دنیا میآئید تا لحظه آخر عمرتان ما هر نوع آلودگی را از شما فراری میدهیم یعنی حرص، بخل، کبر، بدبینی، اصلا جا پیدا نمیکند که در وجود شما بنشیند، علاوه بر این که آلودگیها را از اول از شما فراری دادیم و یطهرکم تطهیرا تمام پاکیها را هم بهتان دادیم، چون لیاقت داشتید، چون شایستگی داشتید، لیاقت. ظرفیت. گنجایش.
اینجا من یک روایتی برایتان بگویم بسیار روایت پرقیمتی است من خودم به این روایت خیلی علاقه دارم، دوست دارم این روایت را، من پنجاه سال است با روایات اهل بیت سروکار دارم پنجاه سال، من اگر بگویم حدود شصت در صد روایت معارف را نه فقه را، دیدم بیراه نگفتم، حداکثر من نزدیک به شش هزار روایت را در کتابهایم ذکر کردم، سه سال طول کشیده کل اصول کافی را من ترجمه کردم. این روایت از نخبه روایات است.
حضرت صادق یک پسر دارند به نام علی، که در روایات زیاد اسمش آمده علی ابن جعفر، هم در روایات فقهی اسمش زیاد آمده هم در روایات مربوط به معارف عن علی ابن جعفر، این فرزند امام صادق بسیار آدم متدین، مومن، و عاشق اهل بیت بود این را دقت بفرمایید عاشق اهل بیت. آدمی بود این هم باز دقت بفرمایید که در مقابل اهل بیت یک ارزن تکبر نداشت، که بگوید من فرزند امام صادق هستم من یکی امام باقر هم یکی، من یکی موسی ابن جعفر هم یکی اصلا همچنین چیزی به ذهنش نمیآمد، امام صادق که از دنیا رفت فرزند کوچکتر امام صادق که از علی ابن جعفر کوچکتر بود چند سال با هم تفاوت سن داشتند به امامت رسید کی موسی ابن جعفر را به امامت رساند؟ فقط ارادت الله همین، نه کار امام صادق بود نه کار پیغمبر، این آیه در سوره انبیا است جعلناهم خدا میگوید ما جعلناهم جعل یعنی قرار دادن، اینجا جعل در آیه جعل الهی است، وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا، در سوره بقره به ابراهیم میگوید إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً، مقام امامت را من دارم بهت میدهم.
ابراهیم بعد از شنیدن این مسئله که مقام امامت را من دارم بهت میدهم برگشت به پروردگار گفت و من ذریتی؟ در فرزندان من هم این مقام را قرار میدهی؟ یعنی مقام امامت کار خداست، کار وصیت نیست، کار امام قبلی نیست کار پیغمبر هم نیست امامت قرار دادنش به عهده شخص پروردگار است خب موسی ابن جعفر امام شد، الان ماچند میلیون برادر داریم در مملکت با همدیگر اختلاف دارند با همدیگرنمیسازند، او میگوید من او میگوید نه من، او میگوید تو کی هستی، این میگوید تو کی هستی، برادرهایی داریم بیست سال سی سال است با هم قهرند، یعنی دائم در حال گناه، متکبر هستند نسبت به همدیگر. وقتی موسی ابن جعفر امام شد علی ابن جعفر تا روز شهادت موسی ابن جعفر مطیع صددرصد برادرش بود. نگرفتید چی شد.
علی ابن جعفر آدم عالمی بود، آدم ورزیدهای بود، ادم روایتشناسی بود، آدم قرآنشناسی بود، داداش کوچکتر شده امام تا لحظه شهادت موسی ابن جعفر محضا مطیع موسی ابن جعفر بود، موسی ابن جعفر از دنیارفت امامت در حضرت رضا طلوع کرد، یعنی پسر برادر علی ابن جعفر خب ما در کشورمان خیلیها را داریم میگوید این بچه برادرم است مهم نیست، چیزی نیست، خودم را عشق است، تو رفتی سراغ بچه برادرم؟ حالا بچه داداشش امام واجب الاطاعه شد، تا روز شهادت حضرت رضا علی ابن جعفر صددرصد مطیع امام هشتم بود، حالا سنش شده نود سال، امام صادق پدرش را دیده موسی ابن جعفر برادرش را دیده حضرت رضا را دیده، پیش سه تا امام زانو زده، درس گرفته، به ایمانش افزوده، شده یک معلم، در مسجد پیغمبر نشسته چهل پنجاه تا دانشجوی علوم دینی دورش هستند، علی ابن جعفر در حالی که دارد درس میدهد رویش به طرف در ورودی حرم است، طلبهها پشت به در حرم هستند، در اوج درس یک مرتبه طلبهها دیدند این پیرمرد نود ساله مثل اسفند روی آتش از جا پرید از کنار این پنجاه شصت تا طلبه با عجله تا دم در مسجد آمد یک بچه هفت هشت ساله وارد مسجد شد علی ابن جعفر خم شد دست این بچه را بوسید، به چشمش کشید، با ادب آمد یک کناری ایستاد تا آن بچه رد شد رفت طرف قبر پیغمبر علی ابن جعفر برگشت سر درس.
خب طلبهها خیلی تعجب کردند که یک پیرمرد نود ساله به چه حسابی بلند شددرس را قطع کرد با عجله دوان دوان تا دم در حرم رفت بعد هم خم شد دست یک بچه هفت هشت ساله را بوسید، اصلا باورکردنی نبود این کار. گفتند که آقا این چه کاری بود کردی؟ فرمود من در اوج درس بودم این بچه هفت هشت ساله که از در وارد شد او حضرت جواد امام زمان من امام واجب الاطاعه من است، من بلند شدم رفتم دستش را بوسیدم ایستادم یک کناری تا برود، اگر اینجا دیگر همهمان به وضع فعلیمان قانع قانع بشویم، اینجا جایی است که ما هر ایرادی داریم ایراد را همین امشب بیرون کنیم از دل و فکرمان، چرا خدا من را این شکلی آفرید، چرا به او پول زیادی داد به من نداد، چرا من دو تا بچه دارم او پنج تا دارد، چرامن بچهدار نشدم، چرا من یک ثروتمند معروف نشدم، چرامن یک کارهای نشدم، تمام این چراها کنار این روایت دور ریخته باید بشود به طلبهها گفت اگر پروردگار در این محاسن سفید من لیاقت امام شدن را میدید من را امام قرار میداد، ولی خدا دید من لیاقت این مقام را ندارم امااین بچه هفت هشت ساله این لیاقت را دارد مقام امامت را داد به او، بر من واجب است از او اطاعت کنم این شیعه. این یک شیعه واقعی.
همین است، کی گفته من خمس بدهم؟ یعنی من مطیع قرآن و امام نیستم تمام، کی گفته من زکات بدهم، یعنی من مطیع قرآن و امام و پیغمبر نیستم، کی گفته من نماز بخوانم؟ یعنی من مطیع خدا و قرآن و پیغمبر و امام نیستم کی گفته من با پولم به قوم و خویشهایم کمک بکنم به من چه، یعنی من مطیع خدا و پیغمبر و قرآن و امام نیستم اینجاها آدم امتحان میشود و رفوزه میشود و با کله به جهنم میرود. این شناخت واجب است ما صد سال پیش در این مملکت خاک روی زمین بودیم اسبها از رویمان راه میرفتند خرها راه میرفتند، شترها راه میرفتند ماشینهای قدیمی از روی ما راه میرفت، پهن میریختند روی آن خاک ولی این خاک سبزی داد و هندوانه داد و طالبی داد و بادمجان و خیار داد و سیب داد و پرتقال داد و علف چرای گوسفند شد، پدر و مادر ما ازدواج کردند و از محصولات سیفی و سبزی و میوه و گوشت حلال خوردند آن خاک که وارد گیاهان و گوشت شد نطفه شد و رفت در رحم مادر و خدا ما را ساخت و حالا آورده در دنیا برای چی منی که خاک بودم با آن ذلت هر حیوانی روی من پا میگذاشت و پهن میریخت، حالا چی من را برای چی تبدیل به یک چنین انسانی کرده جواب داده در قرآن لتعلموا دلم میخواست ظرف وجود این خاک زنده محل معرفت بشود.
میخواستم این خاک طلای بیست و چهار عیار بشود ساختمش که طلا شود وگرنه یک روزی که خاک بود و هر حیوانی از رویش راه میرفت و دستشویی هم میکرد، ولی من این خاک را با گیاه شدن و گوشت شدن تصفیه کردم مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشٰاجٍ نَبْتَلِيهِ ﴿الإنسان، 2﴾، تبدیلش کردم به اینکه یک انسان در حالت احسن تقویم بشود برای اینکه بشود ظرف معرفت این خاک زنده معرفت به من پیدا بکند دلش بشود کعبه من. روحش بشود متصل به من، نفخت فیه من روحی، اعضا و جوارحش بشود کارگاه عمل صالح، نفسش بشود صفحه اخلاق حسنه، کی راضی نیست از این خلقت؟ او که خاک بیارزش را خواسته با علم، با معرفت، با اخلاق، با عمل، تبدیل به طلای بیست و چهار عیار انسانی بکند کی راضی نیست؟ خب هر کسی راضی نیست باید بهش بگوییم دعا کن خدا برای ابد وجود را ازت بگیرد دوباره همان خاکی بشوی که سگ و گربه و شتر و الاغ از رویت راه بروند و دستشویی هم بکنند ولی باید بهش گفت خدا این دعا را مستجاب نمیکند. یعنی در ارادهاش نیست که آفریده شده را به روزگار اولش برگرداند.
خب این که نمیشود، حالا میگوید باشد من را برنمیگرداند، من را آزاد بگذارد هر کاری دلم میخواهد بکنم، هر شهوتی، هر زنایی، هر تجاوزی هر ظلمی، هر همسایهآزاری هر خوردن مال مردم، هر تجاوز به حقی، ولی بعد از این کارها من را جهنم نبرد، جواب قرآن این است که این دعا مستجاب نمیشود که تو شمر بشوی یزید بشوی، قاتل بشوی، زمینهای مردم را غصب کنی، مال مردم را بخوری، همسایه را بیچاره کنی، آبروی مردم را ببری، عمرت را بیکاری بگذرانی، هر گناهی بکنی، جهنم نبرمت نه، حتما میبرمت جهنم.
خب این هم که نمیشود، بگویم من را جهنم نبر میگوید میبرم بگویم من را به خاک برگردان که اصلا دیر وجودی نداشته باشم در عالم میگوید این کار را هم نمیکنم، راه سوم میماند که با آن بسازیم بشناسیم، خودش را، پیغمبرش را قرآنش را، اهل بیتش را، به مسئولیتهایمان هم عمل بکنیم برای ابد ما را ببرد بهشت، همین یک راه میماند. راه دیگر نیست.
مصالح ساختمان انسانیت که انسان بشود انسان الهی، یا به تعبیر آیه سوره آل عمران بشود ربیون، یک جمعیت پروردگاری، یک جمعیت تربیت شده الهی، بشود آنگونه، راهش این است که اول برود سراغ شناخت این منابع و بعد هم به صورت مصداق این منابع بشود، راه دیگری ندارد.
کم من نبی قاتل معه ربیون کثیر، چه پیغمبرانی من داشتم که چه مردانی خدایی و انسانهای الهی در مبارزه با باطل با آنها شرکت داشتند، خدا را که آدم بشناسد و به حرفش گوش بدهد پیغمبر را بشناسد گوش بدهد ائمه را بشناسد گوش بدهد قرآن را بشناسد گوش بدهد در حدی که وظیفهاش اقتضا میکند و گنجایش بیشتر هم خدا نمیخواهد، علی ابن جعفر علی ابن جعفر باید باشد، امام رضاهم باید امام رضا، امام رضا به امامتش راضی است علی ابن جعفر هم به ماموم بودنش راضی است آدم راضی هم راحت زندگی میکند. اینهایی که با خدا رفیقند هیچ ایرادی به خدا ندارند به قول تهرانیها اگر بغلش بشینی و بهش بگویی که چقدر بیریختی، میگوید به تو چه تو من را بیریخت میبینی او که من را نقاشی کرده خیلی هم خوشگل میبیند برای چی ایراد میگیری نفهم؟ راضی است. چرا بچه نداری؟ والله بچه دست من نیست در قرآن مجید محبوب من اعلام کرده که یجعل عقیما، من به هر کسی بخواهم بچه نمیدهم من جزو آن هر کسیها هستم که بچه به من نداده به تو چه؟ چرا با این زرنگی دو سه میلیارد پول نداری؟ به تو چه، خدا به من گفته برو کار کن، گفته کار هم عبادت است، گفته کاشتن درخت کاشتن صیفیجات، کاشتن گیاه در مغازه عرق ریختن در کارخانه کار کردن عبادت است من دارم خدا را عبادت میکنم به تو چه که فضولی میکنی که چرا من هفت هشت میلیارد پول ندارم، مگر خدا من را ساخته برای هفت هشت میلیارد مگر من قیمتم هفت هشت میلیارد است، من قیمتم عبادت است، قیمتم توحید است، قیمتم نبوت است، قیمتم امامت است، قیمتم معاد است همه این قیمتها را هم دارم خیلی هم خوش هستم. خیلی.
خب این آیه اصلا برای چی ساختم شما را؟ برای اینکه شناخت پیدا کنید، دیگر نیاز به آن آیه نیست لیعبدون یعنی لیعرفون خودش در این آیه دارد میگوید لتعلموا هر نظمی را، هر حسابی را، هر کار درستی را، هر شماره واقعی را، لتعلموا، وقتی هم که آدم را ساخت و گل آن را به این شکل درآورد ملائکه میدیدند یک ساختمان گلی افتاده روی زمین به ملائکه فرمود وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِينَ ﴿الحجر، 29﴾، وقتی دیدید من این را زنده کردم شدید به او ا حترام بگذارید، آدم ساخته شد خب نعمت بدن و روح و گردش خون و قلب و رگ و پی و سلول و معده وروده بزرگ و روده کوچک و کلیه و شش و جگر سیاه و همه چیز را که بهش داد این اولین نعمت جمع خدا بود دومین نعمتی که در این عالم به آدم داد این بود وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْمٰاءَ كُلَّهٰا ﴿البقرة، 31﴾، معرفت بهش دادم. شناخت بهش دادم.
چقدر مهم است، راه شناخت دو راه است، یکی این که بلند شوم از خیلی مسائل خودم را محروم کنم غربت بکشم بروم قم، بروم نجف، بروم یک حوزه علمیه بیست سال حسابی بخوانم و بعد با شناخت این منابع برگردم، بشوم خداشناس، قرآن شناس، معادشناس اهل بیتشناس، جان همه آنها هم اهل بیت است جان همشان، این رامن بعدا برایتان ثابت میکنم. ثابت میکنم که هم قران هم روایات دارد بیاهل بیت از ازل خدا اراده نکرده که کسی را قبول بکند، بیاهل بیت.
قرارداد خدا با بندگانش این است بعد از بعثت پیغمبر راه قبولی شما اتصال به اهل بیت است، از اول قرار گذاشته اگر بیاهل بیت کسی وارد قیامت بشود عذری ندارد میگوید برو جهنم من از اول قرارداد کرده بودم بااهل بیت وارد محشر شوم، چون ما با اهل بیت خدا را درست میشناسیم، ما با اهل بیت پیغمبر را درست میشناسیم ما با اهل بیت حلال و حرام را درست میشناسیم با اهل بیت، اهل بیت ما را از جاده هدایت نمیگذارند برویم بیرون، من دوبی در ماشین بودم دیدم یک فروشگاه خیلی بزرگ رویش نوشته روی شیشهاش الخنزیر الحلال موجود، خوک حلال موجود است من به راننده گفتم مگر خوک هم حلال میشود؟ مگر خدا در قرآن نمیگوید حَرَّمَ عَلَيْكُمُ اَلْمَيْتَةَ وَ اَلدَّمَ وَ لَحْمَ اَلْخِنْزِيرِ ﴿البقرة، 173﴾، شیعه بود گفت آقا اینها میگویند خوک بیابان که آشغال و نجاست خورده گوشتش حرام است ما بچه خوکها را میآوریم علمای ما فتوا دادند با غذای تمیز با علف تمیز، با جو تمیز بزرگ میکنیم چون دیگر نجاستخور نیستند گوشتشان حلال است ولی اهل بیت ما را از راه هدایت بیرون نمیبرند.
علمای اهل سنت مجوز دادند که با مانع اگر کسی زنا بکند زنا حساب نمیشود و حرام نیست، در کتابهایشان است، آنها جدیدا فتوا دادند برای اینکه اداریها نامحرم به خانمهای اداری هستند هر خانم شیرداری که اداری است مدیر است، با چهار دفعه به همکارش شیر بدهد محرم میشود به همکارش، یعنی یک دینی دارند غیرشیعه با همه چیز میسازد، با همه چیز، شیخ بهائی میگوید یک زن بدکاره بود صبح که بیدار میشد تا ظهر اول صبح وضو میگرفت، بعد از وضو تا ظهر با پنج تا شش تا مرد زنا میکرد بعد بلند میشد نماز میبست، یکی بهش گفت این وضوی تو با این شش تا زنا باطل نشده؟ میگفت نه وضوی من بتون آرمه است زنا باطلش نمیکند.
اما اهل بیت تمام برنامههایشان برای انسانها برنامههای صددرصد الهی و حکیمانه است والله مردم ولایتمدار ابرقو، بدون اهل بیت خدا شناخته نمیشود. نمیشود، من روبروی ناودان طلا نشسته بودم به یک عالم غیرشیعه گفتم امشب چه شبی است؟ گفت شب جمعه گفتم دعا مستجاب است؟ گفت بله، گفت برای اینکه شبهای جمعه خدا صندلیاش را از عرش خودش برمیدارد میآورد آسمان اول میگذارد روی آسمان اول، یعنی اینقدر اینها خوابند که نمیدانند آسمان طاق نیست جو است بامیلیاردها ستاره، گفت میآید آسمان اول صندلیاش را میگذارد و مینشیند و پاهایش را هم دراز میکند رو به زمین به این خاطر از عرش میآید که صدای دعاها را بشنود چون اگر برود بالاتر نمیشنود این خدای غیرشیعه است.
پیغمبر اسلام غیرشیعه وجودش با هر گناهی سازگار است، اهل بیت اگر در زندگی نباشندما کافر میمانیم ما مشرک میمانیم، ما خدا را جسم میدانیم، ما حقایقمان از بین میرود، ما گوشت خوک راحلال میکنیم، ما زنا را با مانع حلال میدانیم اگراهل بیت نباشند، یا کمیل چه روایت عجیبی است این روایت، یا کمیل کلام امیرالمومنین به کمیل ابن زیاد است، یا کمیل ما من حرکت الا و انت تهتاج الی معرفت، کمیل قدمی را در این زندگی برنمیداری مگر اینکه نیازمند شناخت هستی که این قدمی که میخواهی برداری، این نگاهی که میخواهی بکنی، این حرفی که میخواهی بزنی، این مطلبی که میخواهی گوش بدهی، این لقمهای که میخواهی بخوری حق است یا باطل. پلک زدن نیاز داری به شناخت. خب یک راه این است بروم قم، بیست سال سی سال بخوانم، همه که نمیتوانند بروند قم لازم هم نیست بروند، راه دوم که شناخت واجب است این است که در همه شهرها مجالس ماه رمضان و محرم و صفر با عالم اداره میشود، با عالم.
مداحی خوب است برای سینه زدن و گریه کردن و زنجیر زدن، اما مداحی شناخت نیست، علم نیست، عزاداری مستحب است شناخت واجب است، واجب است، در این روزگار پرفساد شرکت شما در این مجالس مستحب نیست واجب است نه مستحب. در این روزگار اگر در شما جوانها حافظه خوب، ذهن خوب وجود دارد اگر بتوانید طلبه بشوید بروید قم ملای واقعی بشوید و به مردم برگردید واجب است بروید، واجب است. همه واجب نیست بروند دانشگاه، اما رفتن و معرفت دینی پیدا کردن واجب است این منطقه منطقه عالم خیز بوده، این منطقه منطقه دانشمندخیز بوده شما جوانها عمرتان را حرام نکنید، یک عدهای که ذهن درسی دارید بیست سال بروید و یک انسان کامل عالم برگردید بین مردم.
خب یک قطعه بسیار نابی برای شناخت اهل بیت آماده کردم برایتان بگویم انشالله در جلسه بعد. علم معرفت، اهل بیت، دیشب یک رباعی خواندم درباره امیرالمومنین امشب هم باز از امیرالمومنین بخوانم، پیغمبر میفرماید از علی حرف زدن بدانید که عبادت است، ذکر علی عبادة.