جلسه اول پنجشنبه (31-4-1395)
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یک بار به ذهنم آمد که دقت کنم مسئله رحمت پروردگار چند بار در قرآن مجید ذکر شده است. و در کنار چه مسائلی ذکر شده. چون در قرائت قرآن میدیدم رحمت پروردگار در یک موضوع ذکر نشده.
شمردم آیاتی که رحمت الهی را مطرح کرده در حدود سیصد آیه بود حدودا، و این که در صد و چهارده سوره حدود سیصد بار رحمت پروردگار مطرح شده نشاندهنده عظمت این مسئله است. خب چرا نزدیک به سیصد بار رحمت پروردگار مطرح شده، برای خاطر خودش مطرح کرده آیات را که انسان تدبر میکند میبیند طرح رحمت با این گستردگی و وسعت فقط و فقط به خاطر بندگانش بوده، که بندگانش را به مسائل بسیار مهمی تذکر بدهد و بندگان با تذکر آن مسائل رابطهشان را با گناه ببرند و با شکر عملی گره بخورند نه با شکر زبانی.
چون شکر زبانی با هر گناهی هم میسازد،خیلی گنهکار هست که عادت دارد به الحمدلله گفتن، عادت دارد به الهی شکر گفتن، ولی پیوند دادن بندگانش به شکر پیوند دادن به شکر عملی است، این نعمتهای فراوان پروردگار که بیشتر مردم فکر میکنند نعمت همین مرکب است و همین مسکن است و همین خوراک است و همین پوشاک، خیلیها به نظرشان میآید که این نعمت، نعمت خدا همین لباسهایی است که میپوشند، خوراکی است که میخورند، مرکبی است که سوار میشوند، مسکنی است که در آن زندگی میکنند این که چهارتاست بیشتر نیست. این را همه هم بهش توجه دارند حالا یا توجه شکری دارند یا نه توجه معمولی دارند.
خب یکی از نعمتهای پروردگار عالم که اگر نبود همان یک دانه اگر نبود هیچ موجود زندهای در کره زمین و در فضا نبود دریاست، اگر دریا نبود ابر نبود، اگر ابر نبود باران و برف نبود، اگر باران و برف نبود زراعت نبود، اگر باران و برف نبود حیات نبود زندگی وجود نداشت، آب بالاترین نقش را در زندگی موجودات زنده عالم دارد یک باغی که ده روز یک بار بهش آب میدهند خیلی هم قیمتی است خیلی هم میوه میدهد، یک ماه بهش آب ندهند آن هم در این هوا، خشک میشود آن یک نعمت است که از دل خود آن نعمت با کمک نور ابر تولید میشود خب یک ابری که در شهرهای شما از اواسط زمستان اوائل زمستان، تا خرداد در یک منطقه میبارد در یک شهر، چند قطره آب میدهد به بشر در یک شهر نه در یک کشور، نه در یک مملکت، نه در یک قاره، در پنج قاره هر سال قطرات بارانی که از ابر میریزد چه عددی است؟ قطرههای برفی که میریزد چه عددی است؟ در یک زمستان چند میلیارد دانه برف میآید روی کره زمین و عجیب این است که پروردگار عالم این دانههارا با شکل هندسی میسازد، و الان برای دانشمندان جهانشناس ثابت شده که شکل هندسی هر یک دانه برف دقیقترین شکل است و هر سال میلیاردها میلیارد دانه برفی که میآید پایین دوتایش یک شکل نیست یک نقاش مگر چند تا تابلوی بیتکرار میتواند بکشد؟ یک مجسمهساز چند تا مجسمه از ذهن خودش میتواند بیاورد بیرون طرحش را و بسازد، شما حساب بکنید خود همین یک قطره باران، یک عدد دانه برف که جزو نعمتهای پروردگار است، چه نقشی در این زندگی موجودات زنده نه فقط ما انسانها دارد، پس نعمت الهی هیچ اختصاص به لباس و مسکن و پوشاک و خوراک ندارد، همین خوراکیها شما فکر کنید اگر گردو این پوست چوبین سخت را خدا بهش نمیداد اگر این پوست را به فندق نمیداد اگر این پوست را به بادام نمیداد اگر این پوست را به پسته نمیداد این مغزها لخت به وجود میآمدند شما یک دانه گردو گیرتان میآمد؟ نه شما یک بادام گیرتان میآمد؟ نه، اما یک کاری با این پرندگان کرده که انگور را با آن همه خوشه در صندوق چوبی نگذاشته، هر سال هم در مملکت پر از انگور است میلیونها گنجشک و کبوتر و کلاغ و چلچله و لک لک در این فضا دارد پرواز میکند اگر بنا بود اینها بریزند انگورها را بخورند خب یک دانه انگور گیر کسی نمیآمد، چطور نظم داده کار را.
اگر آن دانهها و حبهها را مثل گردو و بادام در چوب سخت نمیگذاشت همه را میبردند، خیلی دانهها محفظه سخت ندارد جلوی آنها را هم گرفته که غارت نکنند با این که خیلی شیرین هم هست خوشمزه هم هست، نعمت واقعا فقط همین پیراهن است و کت و شلوار، همین صبحانه و نهار و شام است و همین مسکن و مرکب است؟ پروردگار عالم وقتی در سوره مبارکه نحل مسئله مرکب را مطرح میکند خیلی عجیب است میگوید و وَ اَلْخَيْلَ وَ اَلْبِغٰالَ وَ اَلْحَمِيرَ ﴿النحل، 8﴾، اسب، قاطر و الاغ اینها را من برای شما خلق کردم برای شما، لکم فیها منافع، برای شما خب اگر پای شما در کار نبود من برای چی اسب را خلق میکردم دنیا که طویله نیست خود دنیا مجموعهاش نعمت الله است، اگر شما نبودید اسب هم خلق نمیشد قاطر هم خلق نمیشد الاغ هم خلق نمیشد، دانشمندان میگویند البته در کتابها نوشتند که ما با ابزارهای علمی دقیق جمجمهها را که مورد دقت قرار دادیم از قدیم لای خاکهای نمکدار مانده و از بین نرفته، پانزده میلیون سال پیش بعضی از این آدمهامردند خب پانزده میلیون سال بارکش مردم الاغ بوده، شتر بوده قاطر بوده، اسب بوده. اگر اسب نبود خب پانزده میلیون سال مردم از یک شهری به شهر دیگر ضرورتا میخواستند بروند پیاده باید میرفتند.
من یادم است آنهایی که پیاده مشهد آمده بودند بچه بودم دورهمدیگر مینشستند تعریف میکردند از تهران، اصفهان، یزد، از دل کویر، یا جاده طبیعی یک ماه طول میکشیده میآمدند خب اگر این پانزده میلیون سال برای سفرها اسب نبود پیاده باید مردم میرفتند یا اصفهان، کشاورزی آبادی داشته شمال مرکبات و برنج فراوانی داشته اگر شتر نبود قاطر نبود، الاغ نبود مردم مناطق مختلف محصولات کشاورزی را باید روی هم میریختند بگندد خب بایددور میریختند، یک کسی که پنج تن برنج کاشته یک کسی که چهار هکتار باغ پرتقال و لیمو و نارنگی داشته اینها را با کول خودش که نمیتوانسته بیاورد تهران و اصفهان و شیراز میتوانست؟
حالا شما ببینید نقش نعمت وجود الاغ، قاطر، شتر چه نقش عظیمی در زندگی بوده اینها نعمت است نیست؟ چرا باید انسان تنگنظر باشد، چرا نباید گاهی که در خانه در مغازه، سرکار، کار ندارد فکر نکند که خداوند متعال به من چه محبتی کرده چرا نباید فکر نکند، خب این بیفکری آدم را یاد خدا نمیاندازد همینطوری نعمت را میبیند و میخورد و یاد خدا هم که نیست هر گناهی هم مرتکب میشود گناهان برای جهل است مادر سوره مبارکه نساء و سوره انعام این معنا را میبینیم که پروردگار میفرماید انه من عمل سوء بجهاله بیفکری شما باعث این همه گناه شده چون وقتی آدم فکر نکند اینها نعمت است، فکر نکند که نعمتدهنده خداست فکر نکند که این نعمتها را برای چی داده، خب وقتی آدم یاد خدا نباشد، یاد اهداف نعمتها نباشد، یاد فلسفه نعمتها نباشد میخورد گناه میکند، معصیت میکند، چرا نباید فکر کرد.
شما عادت کنید به اندیشه کردن در همه چیز، امام هشتم میفرماید لیس العباده بکثرت الصلاة و الصیام، عبادت به زیاد نماز خواندن و زیاد روزه گرفتن نیست، لیس العبادة بکثرة الصلاة و الصیام این روایت بسیار باارزشی است که حضرت رضا میفرماید یک کسی هی بشیند نماز بخواند، هی روزه بگیرد، سالش را روزه بگیرد غیر از دوروز قربان و فطر را، دائم هم نماز بخواند عبادت این نیست خیلی جالب است، لیس العبادة بکثرت الصلاة و الصیام، خب عبادت چیست یابن الرسول الله، انما العبادة التفکر فی امر الله، عبادت این است که بنشینی در کارهای خدا فکر بکنی که خدا در این عالم چی کار کرد، خدا برای خلقت تو چیکار کرد، خدا برای خلقت تو از این جهان چقدر هزینه کرده یعنی برای خلقت تو و هفتاد سال بودنت در دنیا چقدر از سفره عالم خلقت خرج تو کرد؟ بنشیند فکر کند در کار خدا، انما العبادة التفکر فی امر الله.
فکر کنی اگر وقتی از مادر به دنیاآمدی این دو تا پلک را بهت نمیداد که وقت خوابیدن روی هم بیفتد چشمی برای تو میماند؟ فکر کنی اگر این دو تا ابرو را به تو نمیداد باران و عرق چشمت را راحت میگذاشت؟ فکر کنی اگر آرواره بالایت هم متحرک بود مثل آرواره پایین، آرواره پایین تکان میخورد شما لقمه را میگذاری در دهانت میتواند بالا و پایین کند، اگر بالا هم مثل پایین متحرک و لق بود یک لقمه را نمیتوانستی بجوی همینطور لقمه در دهانت میماند، تدبر و فکر امر شده به ما، انماالعبادة التفکر فی امر الله.
خب برگردم به اصل مطلب حدود سیصد بار مسئله رحمت در آیات قرآن مطرح است، در کنار چه مسائلی مطرح است، همه فکر میکنند باز که رحمت خدا در قرآن مجید ویژه توبهکاران مطرح شده است، نیست دائما با بحثهای توبه و گریه و انابه و رحمت خدا روبرو بودند محدود محدود شده فکر مردم که رحمت برای قبول کردن توبه مردم است یعنی خدا مهربانی میکند، خشونت ندارد، تلخی ندارد، سختگیری ندارد، رحیم است یعنی اگر گنهکاری خودش را اصلاح کند از گناهان گذشتهاش گذشت میکند، اما مورد رحمت فقط در مسئله توبه نیست، حالا باید در قرآن دقت کرد که این نزدیک به سیصد بار مطرح شدن رحمت در کجاها مطرح شده.
خیلی جاهای عظیمی خدا مسئله را مطرح کرد خیلی، یک طرحش در برخورد با مسئله روانی انسان است، یعنی میآید با رحمت و با ارائه رحمت و با قبولاندن رحمت یک بیماری بسیار خطرناکی را علاج میکند،واقعا هم علاج میکند، درمان میکند، با همین مسئله، من خیلیها به من مراجعه کردند در این پنجاه سالی که منبر بودم یک درگیری شدید روانی با خودشان داشتند، و من با همین مسئله رحمت در قرآن حل کردم، خوب شدند، علاج شدند، مگر ما نمیخوانیم در قرآن مجید ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمه للمومنین این را نمیخوانیم؟ شفا یعنی درمانکننده، نزل من القرآن ما هو شفاء درمانکننده، و رحمة قرآن مجید داروی مهر است، للمومنین هم درمانکننده است هم دارو است مهر در قرآن دارو است برای بیماران روانی کدام بیماری؟ این بیماری در خیلیها بوده و به دکتر نخوردند، به این مجالس برنخوردند و کارشان به خودکشی رسیده مانمیدانیم چند نفر در این بیماری که گرفتند خودشان را کشتند.
یک شعار خیلی بد و بیمعنا و بیارزشی هم دارند اینهایی که دچار این بیماری روانی میشوند که عجیب این است پروردگار در قرآن این بیماری روانی را وزنش را با کفر مساوی میداند وزنش را، یک مورد بیان رحمت خدا در قرآن از این حدود سیصد مرتبه بیان رحمت همین است، علاج بیماری روانی ناامیدی، خیلیها بیعلت براثر جهل ناامید میشوند، حالا یا از آمرزیده شدن ناامید میشوند، یا از ازدواج با دختر محبوبشان ناامید میشوند، یا از رسیدن به یک درآمد کلان ناامید میشوند یا از حل مشکلشان در خانواده یادر بیرون ناامید میشوند، و آن شعار را در درون خودشان تکرار میکنند.
آب از سر ما گذشت چه یک نی چه صد نی، اما آب از سر هیچکس نمیگذرد دروغ میگویند، من عمل سوء بجهالة، به نفهمی دارند گناه میکنند، به نفهمی ناامید هستند، به نفهمی افتادند در چاله و چاه، ولی راه علاج دارد.
چقدر شما در عمرتان این آیه را خواندید یکی ازراههای علاج است البته این آیه دعا نیست بیشتر مردم فکر میکنند این آیه دعاست، این آیه همزهاش همزه استفهام است نه همزه منادی، به معنای یا نیست، یا یعنی ای خدا، همزه آیه به معنی ای خدا نیست پروردگار براساس تجربه تاریخی بشر سوال میکند از بشر که چقدر گرهها در کار مردم افتاد چقدر مشکلات پیش آمد، خب گره این مشکلات را کی باز کرد؟ أَمَّنْ يُجِيبُ اَلْمُضْطَرَّ إِذٰا دَعٰاهُ وَ يَكْشِفُ اَلسُّوءَ ﴿النمل، 62﴾، این سوال است دعا نیست، دارد به بندگانش میگوید بتها، دلار، قدرتها، صندلیدارها، مقامدارها، گره از کار مردم عالم میتوانند باز کنند و از کار شما؟ امن یجیب المضطر اذا دعا آنها یا من؟ کدام؟ آنها که رفتید و گرهتان را باز نکردند خیلی جاها گیر کردید پول مشکلتان را حل نکرد، خیلی جاها گیر کردید پارتی مشکلتان را حل نکرد خیلی جاها گیر کردید التماس به این صندلیدارهای متکبر مشکلتان را حل نکرد، سوال میکند آنها حلال مشکلاتند یا من؟ خب عقل دارد آدم میگوید تو که قدرت بینهایت هستی، اگر من حلال مشکلات هستم بنده من شو و رو به من بکن گناهانت را ترک کن من گره از کارت باز میکنم، چون بیشتر از گرهها برای عیبهای خودت است.
اما یک عدهای که نیامدند بفهمند این حرفها، نیامدند بفهمند قرآن درمانکننده است، نیامدند بفهمند رحمت الله داروی درد است، آمدند گفتنددیگر فایدهای ندارد حالا که این دختر را به من نمیدهند من خودم را میکشم و خودم را راحت میکنم، حالا که بدهیام را نتوانستم بدهم خودم را میکشم، حالا که در زندگی دچار مشکلات هستم خودم را میکشم، حالا که به هدفم نرسیدم خودم را میکشم، حالا که در کنکور قبول نشدم خودم را میکشم، خب خودت را میکشی راحت بشوی، قتل نفس خود گناهی است که توبه ندارد چون نیستی که توبه کنی، وقتی خودت را میکشی یک گناه کبیره مرتکب شدی خب حالا گناه توبه دارد اما شرط توبه این است که من در این دنیا باشم و گناه را جبران بکنم، حالا که من خودم را کشتم نیستم جا برای جبران گناه نیست آدمی که به جان خودش که ملک خداست تجاوز میکند و جان را رابطهاش را با بدن قطع میکند عذاب دوزخش ابدی است و راه نجات هم ندارد.
ولی اگر بیاید سراغ قرآن، قرآن دارو است، قرآن درمانکننده است، قرآن امر میکند به مردم از مردم به صورت واجب میخواهد لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّٰهِ ﴿الزمر، 53﴾، از رحمت خدا یعنی قدرت خدا، یعنی گرهگشایی خدا، یعنی لطف خدا، یعنی احسان خدا ناامید نباشید خب این دستور است، من وقتی ناامید نباشم دلگرم به پروردگار باشم او هم زمینهها را جور میکند مشکل من حل میشود چیزی است که آدم در زندگی خودش یا دیده یا میتواند ببیند.
من خودم یک وقت یک مشکلی داشتم شاید بالای ده سال طول کشید گره باز نمیشود همیشه هم به خانوادهمان میگفتم یاد این آیه باش که یک وقت ناامیدی برایت نیاید إِنَّ اَللّٰهَ يُدٰافِعُ عَنِ اَلَّذِينَ آمَنُوا ﴿الحج، 38﴾ من خودم وکیل مردم مومن هستم دنبال کارشان هستم کارشان را حل میکنم. این خبر قرآن آدم باید یقین کند بعد از ده سال هم گره باز شد که من خودم نشستم فکر کردم دیدم اگر زودتر گره باز شده بود گره روی گره میافتاد اگردیرتر باز شده بود باز هم گره روی گره میافتاد، همان وقتی که گره را باز کرد باید باز میکرد نه زودتر و نه دیرتر.
فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ وقتش که برسد لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ ﴿النحل، 61﴾، نه عقب میافتد و نه جلو میافتد، به جا گره را باز میکند، ببینید این یک بیماری بسیار خطرناک روانی است بچههای یعقوب ده تایشان وقتی سفر سوم داشتند میرفتند مصر یک چیزی یعقوب به این ده تا گفت که بچهها وقتی خداحافظی کردند آمدند کنار گفتند این سنش رفته بالا خرفت شده، دیوانه شده، آلزایمر گرفته کار نمیکند، آن وقت حالا نمیگفتند آلزایمر اما خدا میگوید گفتند مشکل پیدا کرده. چی گفت؟ چهل سال بود هیچ خبری از یوسف یعقوب نداشت این ده تا هم نداشتند، چون این ده تا فکر میکردند انداختند در چاه نابود شد، وقتی داشتند میرفتند به تمام بچهها گفت یعقوب موحد است، یعقوب مومن است، یعقوب دچار بیماری روانی ناامیدی نیست، یعقوب یقین دارد، چشمش باز است، آیندهبین است، یعقوب روشن و روشنگر است به علت اینکه پیغمبر پروردگار است. علم درستی دارد عقل درستی دارد، فکر درستی دارد اما بچهها اینها را نداشتند.
معلوم است از آیه که بچهها از این مسئلهای که بابا دارد مطرح میکند صددرصد ناامید بود، کاملا معلوم است، میخواند یعقوب این بیماری روانی را، یعقوب طبیب است سوال علاج از طبیبان دین کن، توسل به ارواح آن طیبین کن. آنها معالجه میکنند.
گفت که اذهبوا این سفر سومتان است دارید میروید مصر يٰا بَنِيَّ اِذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ ده تایی بگردید یوسفی که چهل سال پیش گم شده پیدا کنید وَ لاٰ تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ در این بیماری روانی ناامیدی نمانید چون ناامیدی میکشد آدم را، خود آدم را قاتل خودش میکند بیماریهای دیگر را میآورد برای انسان، انسان را در یک مذیقه سختی قرار میدهد بیماری ناامیدی گاهی سکته قلبی و سکته مغزی میآورد خیلی بیماری بدی است اما قران علاج میکند، إِنَّهُ لاٰ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْكٰافِرُونَ ﴿يوسف، 87﴾،
از پروردگار فقط مردم کافر ناامیدند اما مومن نباید ناامید باشد، مومن باید پروندهها را با دید خدا ببیند که حالا اگر این نشد، وسط راه قطع شد، به نتیجه نرسید او رحیم به من است نمیخواست چون من ضرر میکردم من عجله در قضاوت میکنم میگویم چرا اینجوری شد، چرا اینجوری شد ندارد اگر خود را واگذار به خدا کردی جور کننده خداست، تو اشتباه کردی یا تو عالم به غیب نبودی توجه نداشتی، حالاوسط کار به مانع خورده نمیخواسته خدا ضرر بکنی حالا یک ذره ضرر عیبی ندارد بچش تا من به دادت برسم و یک نفع دنیایی و آخرتی بهت بدهم.
خب این مطلب امروز چی شد؟ حدود سیصد بار رحمت خدا در قرآن مطرح شده یک، هر بار در یک موضوع خاص مطرح شده، دو طرحش هم برای این است که مردم را بیدار بکند به تمام شئون الهی که با بیدار شدن از گناه قیچی بشوند و به شکر عملی اتصال پیدا بکنند. تا فردا انشالله.
واقعا با یک دل پاک، با یک زبان پاک، با یک نیت خالص السلام علیک یا ابا عبدالله، و علی الارواح التی حلت بفنائک عجب امیدوارانی بودند این هفتاد ودو نفر به تمام شئون خدا امید داشتند، به تمام کارهای خدا امیدداشتند، امید در روایاتمان است نوشتند هیچ لحظهای چهره ابی عبدالله شادتر، و روشنتر از وقتی که در گودال افتاده بود نبود خب معلوم است غرق امید به پروردگار است، و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار چقدر زیارت ابی عبدالله مهم است که امام صادق میگوید خدایا من را زنده بدار برای اینکه باز هم زیارت کنم، ابدا ما بقیت و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم، امام صادق میگوید خدا این زیارت من را زیارت آخر قرار ندهد، من زنده میمانم برای تو، بمان، کسی ارزش ابی عبدالله را نمیداند من همین امسال ماه رمضان داشتم مسائل مربوط به زینب کبری را نگاه میکردم برای شبهای احیا ببینم زینب کبری کنار بدن مطالبی که گفته چیست خیلی برایم جالب بود خیلی، یک مطلبش این بود که خطاب به ابی عبدالله به بدن قطعه قطعه گفت حسین من اصلا خدا من را خلق کرده که من جانم را فدای تو کنم، این جانی که خدا به من داده برای فدا کردن برای توست و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین، و علی علی ابن الحسین این میدانید کدام علی ابن الحسین است که، همان علی ابن الحسینی که کنار بدن قطعه قطعهاش گفت ولدی علی الدنیا بعدک علی عفوک، گفت لقد استرحت من ام الدنیا و غمها و بقی ابوک وحیدا فریدا، پسرم بلند شو ببین پدرت تنها شد.