جلسه دوم جمعه (1-5-1395)
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام در رحمت وجود مبارک حضرت حق بود، در حدود سیصد بار یک مقدار کمتر کلمه رحمت در آیات قرآن کریم ذکر شده است. البته نه در یک مورد، بلکه اگر در آیاتی که کلمه رحمت آمده است دقت کنید میبینید که رحمت خدا در کنار مسائل مختلفی آمده است.
دانستن این بحث به نظر میآید که واجب باشد، چون یک گوشه بسیار شیرین از خداشناسی است، و وقتی که انسان معرفت به رحمت حق پیدا بکند و فکرش و دلش مشغول به رحمت حق بشود با همه وجود پشت به آلودگیها میکند و رو به پاکیها میآورد.
این از آثار توجه به رحمت خداست، از آثار دلمشغولی به رحمت پروردگار است در ضمن این که فکر وقتی مشغول به رحمت خدا میشود یعنی به این صفت توجه میکند، و دل مشغول این حقیقت میشود حیای انسان، خیلی قوی میشود. که این قوی شدن حیا هم در عبادت انسان، هم در اخلاق انسان، هم در اعمال انسان، هم در دل بریدن انسان از گناه و معصیت بسیار موثر است.
اما متنی را که امروز برایتان میگویم مسئله رحمت در ارتباط با توبه واقعی گنهکار است. یک موجوداتی در جهان هستند که همه میلشان، تمایلشان، فکرشان، خواستهشان خیر محض است ابدا فکر شر عارض آنها نمیشود. از اولی که آفریده میشوند حالا تا روز قیامت که این طایفه زنده میمانند فقط و فقط در خیر هستند که خداوند متعال از این گروه از موجودات در قرآن مجید تعبیر به ملائکه میکند فارسیاش هم احتمالا فرشتگان باشد.
یک آیه درباره ملائکه در همین زمینه برایتان قرائت بکنم، لاٰ يَعْصُونَ اَللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مٰا يُؤْمَرُونَ ﴿التحريم، 6﴾، این از آیات بسیار مهم قرآن درباره فرشتگان است. لا یعصون الله ما امرهم، من هر فرمانی به فرشتگان بدهم سرپیچی نمیکنند تا کی سرپیچی نمیکنند چون فعل فعل مضارع است دلالت بر دوام دارد یعنی تا هر وقت که هستند از اجرای امر پروردگار سرپیچی نمیکنند.
شما اگر خطبه اول نهج البلاغه را ببینید که البته درکش هم برای ما خیلی مشکل است میبینید که امیرالمومنینی که آگاه به حقایق است، آگاه به پشت پرده است، میفرماید گروهی از ملائکه را آفرید آنها را مامور به سجده کرد، از زمانی که آفریده شدند تا قیامت در حال سجده هستند رویگردانی ندارند، عصیان ندارند، پشت به فرمان حق نمیکنند، چون هم خدا را خوب میشناسند، هم عظمت امر خدا در افق وجودشان تجلی دارد و هم از آثار امر خبردار هستند، با ما فرق میکنند در بین ما انسانها این معرفت را به خود حضرت حق انبیا و ائمه و اولیا داشتند، در بین ما عظمت امر را آنها خوب میشناختند در بین ما آدمیان آثار آن امر را اینها خوب میشناسند البته اگر ما هم بخواهیم یک معرفت پختهای را به دست بیاوریم به عظمت امر و آثار امر آشنا بشویم، راه برایمان باز است. چون او بخیل از فیض که نیست وجود مقدس حضرت او غنی مطلق است، اگر یک عبدی از او کمک بخواهد که راه یک معرفت جامعی را برایش باز بکند که هم او را بشناسد هم عظمت امر در قلبش جلوه کند، هم به آثار امر آشنا بشود کمکش میکند معنیاش این است که راه برای کمال و رشد معنوی باز است. فقط ما باید بخواهیم چون تا نخواهیم کمکی به ما نمیرسد، کمکهایی هم که خدا به ما میرساند بیشتر بدنی است برای شکم است و برای غریزه است و برای خورد و خوراک است و برای مرکب است و برای همین حرفهاست که این کمک را به همه حیوانات هم میرساند، اما کمک معنوی را نه مجانی نمیرساند در کمک گرفتن برای امور معنوی خواستن جدی لازم است آنی که جدی بخواهد خب کمک بهش میرسد اهل معرفت میشود به خودش، به امرش به آثار امرش نمونهاش هم یاران پیغمبر و ائمه طاهرین هستند که هم رسول خدا آنها را تایید کرد و هم ائمه طاهرین علیهم السلام.
مثلا سلمان، خب شما ببینید که در دوره جوانیاش به این نقطه رسید که مکتب اهورمزدایی را نخواست جدی هم نخواست یعنی یک مدتی که در خانواده پدری و مادری با آئین اهورمزدایی تربیت شد دید آرامش برایش نمیآید، بعد از اینکه هجرت کرد و رسید به منطقه بصرای شام آنجا به یک کشیش مسیحی برخورد، و مسیحی شد، اما بعد از مدتی دید این آئین هم آبی ازش گرم نمیشود سیرابش نمیکند آرامش برایش نمیآورد شکایت کرد از حالش آن کشیش با انصاف بهش گفت کسی بنا است در منطقه جزیرة العرب مبعوث به رسالت بشود، آئینی را به مردم ارائه بدهد بلند شو برو بگرد اگر آمده باشد که پیدایش میکنی اگر به دنیا نیامده باشد همین روزگار باید به دنیا بیاید، طبق اخباری که ما از کتابهای گذشته خودمان داریم و گفت من هیچ اطلاعی ندارم نمیدانم اصلا به دنیا آمده نیامده مبعوث به رسالت شده بلند شو برو بگرد. دنبال آب بگرد در تشنگی نمان، اگر در تشنگی بمانی میمیری، آب جو تا بجوشد آبت از بالا و پست، اما اگر بیکار بشینی و خیالت این باشد که آب بیاورنددر حلقت بریزند نه نمیآورند در حلقت بریزند بلند شو برو آب پیدا کن بنوش تشنگیات برطرف میشود.
خطبه متقین امیرالمومنین را یکی از حکما و عرفای ناب شیعه بسیار انسان والایی بود من پیشش شاگردی کردم به نظم کشیده، کل خطبه را که صد و ده ویژگی درباره عاشقان خداست و امیرالمومنین بیان کرده تبدیل به شعر کرده که در مقدمه خطبه ایشان سوال، سوالکننده را از امیرالمومنین به بیست خط شعر توضیح داده یکیش این است که به محضر حضرت عرض میکند که چون آن تشنهکامان آب جستند، در این تاریک شب مهتاب جستند، به امیرالمومنین میگوید علی جان توضیح بده برای من خب همه انسانها تشنه به دنیا میآیند نه تشنه فقط شیر مادر نه، سازمان خلقت انسان را پروردگار عالم به گونهای قرار داد که تشنه معرفت است حالا اگر جای درستی پیدا نکند بالاخره این تشنگی را نگه نمیدارد یا میرود زرتشتی میشود یا یهودی میشود، یا مسیحی میشود، یا کمونیست میشود یا به مکتبی دل میبندد، این تشنگی ذاتی انسان است ولی به امیر المومنین میگوید که برایم بگو اهل تقوا و عاشقان الهی که تشنه خدا بودند تشنه معرفت بودند، تشنه آخرت آباد بودند تشنه دنیای سالم بودند که چون آن تشنهکامان آب جستند، چی کار کردند که سرچشمه را پیدا کردند در این تاریک شب، در این ظلمت جهان، در این تاریک شب مهتاب جستند، که گفت ان اندلیبان را به گلزار، نکو ذکر و نکو فکر و نکوکار، چی شد که در قرآن مجید و فرمایشات شما این بزرگواران به نکوذکر، نکوفکر و نکوکار تعریف شدند. یعنی قران میخواهد از آنها تعریف کند شما امیرالمومنین میخواهی از آنها تعریف کنی میگویی نکوذکرند، نکوفکرند، نکوکارند، در قرآن مجید میگوید ولذکر الله اکبر که در کام اینهاست میگوید و ما یتذکر الا اولوالالباب نکوفکرند، میگوید من عمل صالحا و نکوکارند.
چی شد اینها اینگونه شدند؟ که آنان را ز حیوانی رهانید، چی شد کی بود به اینها کمک داد از شکم آزاد شدند، از شهوات آزاد شدند، آمدند درباره شکم فقط به حلال الهی قناعت کردند آن هم با دقت در حلال، چی شد، و در شهوات نفسانی فقط به نکاحی که پروردگار برایشان مطرح کرده بود قناعت کردند، یا اگر ازدواج نکردند تعفف نفسی به خرج دادند کی به آنها کمک کرد، که آنان را ز حیوانی رهانید، به اوج قدس انسانی رسانید. اینها خیلی مقامات عالی علی جان برایشان پیدا شد چی شد پیدا شد، یک کی به اینها کمک کرد که این سیرهای معنوی را تا پایانش بدون خستگی، بدون تعطیل حرکت کردند.
بگو اوصاف آن پاکان که چونند، علی جان برای من کامل وضع اینها را تعریف کن، بگو اوصاف آن پاکان که چونند، این خیلی مهم است که در نهج البلاغه هم در یک خطبه دیگر خود امیرالمومنین اشاره کرده به تن اندر جهان بدنشان روی زمین است وز جان برونند، اما آن جانشان روحشان، حقیقت انسانیشان روی زمین زندگی نمیکند نمیتواند اینجا زندگی کند کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست، بدن بین مردم است، در خانه است اما جان جای دیگر است، کجاست؟ خود حضرت تعبیر میکند به محل اعلی، جان در محل اعلی زندگی میکند، از آنجا دارد به بدن فرمان میدهد که این چند لقمهای که یقین به حلیتش داری بخور این راه را که یقین به درستی داری برو، این حرف را که یقین به حقیقتش داری به مردم بگو، اینجا نیستند بدن کنار بدنهای زنده و موجودات زنده روی زمین است ولی جان بیرون از اینجاست.
این است که اینها را اگر پیدا بکنید که من داشتم یک تعدادی را از سن هجده سالگی بهشان برخوردم آخرین نفر از این گروه را که من شناخته بودم هم در تهران، هم در چند تا شهر دیگر ده سال پیش از دنیا رفت، آخرینشان من از ده سال پیش تا الان در محضر حضرت رضا میگویم احساس غربت کامل میکنم یعنی میبینم نمونه آنها نیست دیگر با من و نمیبینم. به تن اندر جهان وز جهان برونند، امیرالمومنین میفرماید قلبشان دچار حزن دائم است، الحزن دائم یعنی درونشان در غصه است غصهشان هم اصلا به خاطر امور مادی نیست ابدا ارزشی قائل نیستند برای امور مادی داشته باشند خدا را شکر میکنند، نداشته باشند دعا میکنند، صبر میکنند، اصلا وابستگی به امور مادی ندارند غصه مربوط به پول و خانه و مغازه و کمبود و گرانی و ارزانی و بودن و نبودن نیست، الحزن دائم در قلبشان حزنشان برای این است که نگران هستند مبادا خوب دقت بکنید ببینید خود من چقدر آدم عقبافتادهای هستم مبادا در این شصت ساله گذشته عمر در عبادت الله کوتاهی کرده باشم و مبادا در آینده خدا عباداتشان را نپذیرد، یعنی یک غصه دو جانبه دارند یک حزنشان خطش به گذشته عمرشان کشیده، و یک رشته حزنشان خطش به آینده عمرشان تا قیامت کشیده، دائم خود را مقصر میدانند خودشان.
گناه نمیکنند، تقصیر اینها نه به معنی گناه است اینها به حلالش اصلا نگاه نمیکنند تا چه برسد به حرامش، غصه و حزنشان برای این است که مبادا در گذشته از خدا کم گذاشته باشند، مبادا در گذشته از دینش، از عمل، از اخلاق از رفتار با زن و بچه از مردم با عالمان دین کم گذاشته باشیم، همش نگرانند آن هم مبادا درست آمدند راه را، ولی غصه دارند و نسبت به آینده که مبادا پروندهمان را نقاد آفرینش که تا ذات هر عملی را میبیند جلوی رویمان باز کند کتابا یلقاه منشورا و به ما بگوید در شصت سال عبادتتان و خدمت به بندگان من این عیبها هست. مبادا.
ما اینجور هستیم؟ نیستیم، من خودم وقتی خودم را با این حقایق مقایسه میکنم خیلی غصهام بیشتر میشود ولی امیرالمومنین میفرماید با این حزنی که تمام قلبشان را اشغال کرده نسبت به گذشتهشان که مبادا مقصر بودم، نسبت به آیندهشان که مبادا قبول نشود ولی این حزن را شما در چهرهشان نخواهید دید چون میدانند چون اگر غصه را بیاورند در قیافه دیگران هم غصهدار میشوند، اهل غصهدار کردن دیگران نیستند. لذا در نهج البلاغه میفرماید حزنه فی قلبه غصه در دلش زندانی است، نمیگذارند غصه به چهره آشکار بشود زن و بچه را غصهدار کنند، مردم را غصهدار کنند و بشره فی وجهه اما قیافه ظاهرشان شاد است انگار از همه چی راضی هستند، از همه چیز خوشحالند این است وضعشان، که آنان را ز حیوانی رهانید به اوج قدس انسانی رسانید، که گفت خیلی عجیب هستند اینها اصلا آدم میخواهد حرفشان را بزند هول برش میدارد، سنگینی میکند بر روح انسان حرف زدن از اینها مثل کوه میماند، همی گفت ای علی ای سرّ اسرار، ز سرّ پاکبازان پرده بردار، اما امیرالمومنین چه کار کرد؟ با این التماسی که این شخص کرد امام یک آیه خواندند و ساکت شدند، دو تا امر کردند پشت این دو تا امر یک آیه خواندند به سوال کننده فرمودند وقتی به امیرالمومنین اصرار کرد همی گفت ای علی ای سر اسرار، ز سر پاکبازان پرده بردار، امام فرمودند اتق الله و احسن فان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون، آن اتق الله و احسن برای خود امیرالمومنین است إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ ﴿النحل، 128﴾، برای قرآن کریم است.
یعنی به اندازه گنجایشش حضرت راه را بهش نشان داد، یعنی گفت هنوز تو ظرفیت نداری که من خواسته تو را برآورده کنم چون خیلی خواسته بزرگ است خیلی، اصلا آمده کنار امیرالمومنین که همی گفت ای علی ای سرّ اسرار زسرّ پاکبازان پرده بردار، بگو اوصاف مرغان چمن را، که بگسستند از هم دام تن را، خیلی است مقام اینها که اصلا اسیر بدن و متعلقات بدن نبودند هیچ.
امام فرمودند اتق الله خود اتق الله هم خیلی بار سنگینی است خیلی، اتق الله یعنی از تمام گناهان باطن و ظاهر ببر، خب ببر، حالا بیشتر مردها و زنهای ایران اگر پای این منبر بودند این حرفها را میشنیدند میدیدند چقدر عیب دردرونشان متراکم است ودر بیرونشان یعنی خود ما هم داریم این تراکم را، اتق الله از حسد ببر، از بخل ببر، از کینه ببر، از بدزبانی ببر، از سوء ظن ببر، از تنگ نظری ببر، از دوروئی ببر، از شرک خفی ببر، چی بگوییم برای مردم در این روزگار پر از فساد و پر از ماهواره مردمی که حتی طلبههایشان را وصل به موبایلی کرده جهان کفر که با هر رشته فساد و کفری راحت بتوانند ارتباط برقرار بکنند اتق الله ببر، از تمام گناهان باطن اجتناب کن بپرهیز خودت را نگهدار و از همه گناهان ظاهر. خب درون و برون را پاک کن یک، این نصف راه است و احسن، و بعد هم خدا را عبادت کن الاحسان ان تعبدالله این توضیح و احسن برای پیغمبر اکرم است و احسن، خدا را عبادت کن و به مردم خدمت کن، به تمام مردم هر کسی هست، مسیحی گرفتار، زرتشتی گرفتار، بدکار گرفتار، قوم و خویش گرفتار، اصلا به قول پروردگار به حضرت عیسی فرمود خدا صبح که از خانه میروی بیرون این روایت در جلد هفتاد و هفتم بحار مرحوم مجلسی است باب مواعظ است، عیسی از منزل که میروی بیرون وجودت مثل خورشید باشد، خورشید وقتی میآید بیرون به کل خانهها میتابد نمیگوید اینجا خانه شیعه است، مومن است، ولی الله است، پیغمبر است، امام است بگذار اینجا بتابم اما این خانه بیدین عرقخور بدکار فاسق فاجر است نتابم، نه بتاب به گونهای که همه استفاده کنند از تو خورشید وقتی میتابد به زبالهها میکروبها را میکشد به بدکاران هم بتاب که بدکاریهایشان را بکشی، میکروبهای اخلاقیشان را بکشد، کالشمس باش، یعنی هفتاد و پنج میلیون چند تایشان مثل خورشیدند؟ بیشترشان دهانشان باز است که حتی لقمه گلوی دیگران را با چنگ بکشند بیرون و ببلعند چند تا خورشید است؟
و احسن عبادت خدمت، تقوا، سه قدم از انسان است تا بهشت، خیلیها هم که کاری به بهشت ندارند تا رضایت الله، تا لقاء الله خب فان الله سوالکننده یقینا خدا مع الذین اتقوا همراه با اهل تقواست اما اهل تقوایی که و الذین هم محسنون، نه فقط پاک ظاهر و باطنند اهل عبادت و خدمت هم هستند، سکوت کرد حضرت فلم یقنع همام به هذا القول، گفت علی جان من قانع به این گفتارت نیستم، ز سرّ پاکبازان پرده بردار، حتی عزم علیه، پافشاری کرد به قول ما امیرالمومنین را در ادامه کلام در منگنه گذاشت، گفت من علی جان رهایت نمیکنم، ز سرّ پاکبازان پرده بردار، امیرالمومنین دید خیلی اصرار خودش میخواهد، حضرت صد و ده ویژگی از عاشقان خدا را که خودش در رأس آنها بود بیان کرد به صد ودهمی که رسید شنونده یک ناله زد و از دنیا رفت، سنگین آمد برایش که مگر میشود بین جنس دوپا یک همچنین منابع ارزش و واقعیات هم پیدا شود میدید مردم کوفه را، بعد حرفهای امیرالمومنین را مقایسه میکرد با آن مردم ، میدید آن مردم حیوانات انساننما هستند، اینهایی که علی دارد میگوید اینها کی هستند؟ فکر کنید اگر یک کشوری از اینها پر شود چه خواهد شد.
خب اینهایی که امروز شنیدید دنبال بحث دیروز بود شعاعی از رحمت الهی به بندگان است، یعنی این یک شعاع است که در قرآن هم مطرح است یعنی باز کردن در معرفت و رشد و کمال به روی بندگان و کمک دادن به بندگان برای رسیدن به مقاصد عالیه این فقط اقتضای رحمت الهی است فقط.
چه لحظات سختی که ما نمیتوانیم درک بکنیم بر اهل بیت گذشت آن وقتی که دیگر قطع امید کردند از حیات ابی عبدالله، یعنی همشان ریخته بودند بیرون دیدند امام با یک دنیا وقار، عشق، به طرف مقتل دارد حرکت میکند، میدانند که این سفر برای مسافرشان بازگشتی ندارد، شنیدید که امام هشتم وقتی میخواست از مدینه بیاید بیرون امر اهله بنیایت علیه، به زن و بچهاش گفت بنشینید جلوی چشم من برای من زار زار گریه کنید، که یکی ازکارمندانش کارگرهایش، کنیزهایش عرض کرد یابن الرسول الله میگویند گریه در راه سفر مسافر میمنت ندارد، فرمود میگویند اما برای مسافری که میخواهد برگردد ولی من دیگر از این سفر برنمیگردم این هشتاد و چهار زن و بچه یقین دارند که ابی عبدالله دیگر برنمیگردد.
یک مقداری بین رفتن امام با اهل بیت فاصله شد که امام زمان میفرماید یک مرتبه صدای شیهه اسب و سم کوبیدنش به روی زمین اهل بیت را بیرون ریخت دیدند زین اسب واژگون است، یال اسب غرق خون است، دیدند ذوالجناح رویش را از خیمه به طرف میدان برگرداند و دارد میرود به طرف میدان زن و بچه با پای برهنه دنبال ذوالجناح آمدند وقتی رسیدند، امام زمان میفرماید دیدند و الشمر جالس علی صدری علیه السلام.