لطفا منتظر باشید

جلسه سوم شنبه (2-5-1395)

(مشهد حسینیه همدانی‌ها)
شوال1437 ه.ق - تیر1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

رحمت پروردگار در نزدیک به سیصد بار در قرآن مجید ذکر شده است. شروع خود قران مجید بارحمت حق است، یعنی اولین آیه قرآن مجید آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم است و یک آیه بعد از این آیه دوباره رحمت خدا مطرح است، الحمدلله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین، مالک یوم الدین مربوط به قیامت است ولی آیات بعدش مربوط به وضع انسان در دنیاست.

ایاک نعبد و ایاک نستعین مسائل معنوی دنیایی  انسان است، اهدنا الصراط المستقیم تا آخر حمد هم در رابطه با وضع دنیای انسان است، دنیا جلوتر از آخرت است، آخرت بعد از دنیاست، با اینکه آخرت بعد از دنیاست اما در سوره حمد ذکر آخرت مقدم بر دنیا شده چرا؟ معمولا قرآن و روایات یک نظم خاصی را در بیان مسائل دارند، اگر بنا باشد درباره دنیا و آخرت سخن گفته شود دنیا را مقدم می‌کند قرآن، اما اینجا آخرت بر دنیا مقدم شده وضع آخرت بر اوضاع دنیا. علتش این است که می‌خواهد به بندگان هشدار بدهد خبر بدهد، که شما که می‌خوانید بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین مالک یوم الدین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین بدانید که این خدایی که در دنیا نسبت به شما رحمان و رحیم است در آخرت هم رحمان و رحیم است نترسید از آخرت، وحشت نکنید، اضطراب نداشته باشید.

شما وضع خودتان را در دنیا به این گونه قرار بدهید اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم در دنیا کاملا صددرصد مشمول رحمانیت و رحیمیت پروردگار خواهید بود، در حقیقت ترکیب اول سوره حمد می‌خواهد ترس از قیامت را از دل مردم با ایمان و دارنده عمل صالح معالجه کند، که معنی ندارد شما بندگان من از آخرت دغدغه داشته باشید، وحشت داشته باشید چون همه کاره آخرت مالک اخرت همان الرحمن الرحیم در بسم الله و این الرحمن الرحیم بعد از الحمدلله رب العالمین است.

شما در حد خودتان مومن باشید اهل عمل هم باشید، با این ترکیب اول سوره حمد خیالتان از آخرت راحت باشد. خب اینجا من دو تا روایت هم برایتان بخوانم خیلی مهم است که یک روایت مربوط به حضرت موسی ابن جعفر است و یک روایت مربوط به حضرت جواد الائمه.

ناقل هر دو روایت وجود مبارک عالم کم نظیر شیعه مرحوم فیض کاشانی است، اعلی الله مقامه الشریف که در کاشان هم دفن است. من جوان بودم یک تعدادی مومن نمره بالا در آن روزگار نوجوانی من بودند بسیار آدم‌های پاک مخلص، و اهل عبادت و خدمت بودند، اینها هر وقت گرفتاری برایشان پیش می‌آمد جمع می‌شدند ده تا، پانزده تا یک ماشین می‌گرفتند می‌رفتند کاشان سر قبر مرحوم فیض آنجا دعا می‌خواندند قرآن می‌خواندند برای فیض هدیه می‌فرستادند یقین صددرصد هم داشتند برگردند مشکلشان حل می‌شود و همینطور هم بود. یعنی اینها در زمان حیات و در زمان ممات که در عالم برزخ هستند گره‌گشا هستند، کار از دستشان برمی‌آید چون پیش پروردگار عالم خیلی آبرو دارند و در برزخ هم اینگونه افراد حالت خواب ندارند بلکه دارای زندگی برزخی هستند.

امام صادق می‌فرماید بیشتر مردم وقتی می‌میرند مثل آدم‌های خواب هستند هیچی حالیشان نمی‌شود، این بیشتر مردم هم مومنین معمولی هستند و هم بی‌دینان معمولی، اما مومنان رده بالا نه حالت خواب ندارند. بلکه در برزخ یک زندگی شبیه زندگی بهشت قیامت را دارند شبیه، نه کاملا مثل آن زندگی، و بدان رده بالای دنیا هم در عالم برزخ یک زندگی شبیه زندگی جهنمی‌ها را در قیامت دارند نه به آن صورت کامل، این آیه در سوره مومن است که درباره کافران رده بالا می‌گوید بی‌دین‌های رده بالا که خیال نکنند مردند تا برپا شدن قیامت راحت هستند کاری به کارشان ندارند خوابند. نه.

اَلنّٰارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهٰا غُدُوًّا، آتش در دنیای برزخ به آنها دمیده می‌شود و بعد وَ يَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ، قیامت که برپا می‌شود دستور داده می‌شود که وَ عَشِيًّا أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ اَلْعَذٰابِ  ﴿غافر، 46﴾ ببینید در آیه دو تا عذاب مطرح است دو تا آتش، یک آتش در عالم برزخ، یک آتش و یوم تقوم الساعة، بعد از برپا شدن قیامت.

برای مومنین رده بالا هم همینطور است، یک زندگی پاک باکرامت برزخی دارند نمونه زندگی در بهشت، تا کی؟ تا قیامت برپا بشود، این عنایت و رحمت پروردگار به مومنین است، حالا مومنین رده پایین حالت خواب دارند در برزخ، مومنین رده بالا زندگی شبیه زندگی بهشت را دارند که در قرآن مجید هم مطرح است یک طایفه‌ای از اینها مومنان شهیدند، وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ  ﴿آل‏عمران‏، 169﴾، البته برای غیرشهید در آیات دیگر هم همین مسئله مطرح است.

ولی این دیگر حد اعلی زندگی برزخی است، یک دانشجویی بود در این مشهد در دانشگاه فردوسی اهل شیراز، من سالی یکی دو بار که می‌آمدم مشهد می‌آمد پیش من، یک دانشجوی درسخوان با ادب، ولی از یک خانواده متجدد اروپامسلک بود، اینجا در دانشگاه به یک دانشجوی متدین قوی برمی‌خورد که خیلی تحول پیدا می‌کند، البته من از جریان تحولش خیلی خبر نداشتم ولی وقتی می‌آمد پیش من معلوم بود یک چهره با ادب آرام تقریبا دینی دارد، جنگ ایران و عراق شهید شد، من هم بی‌خبر بودم از این شهید، یک روزی تهران یک خانواده‌ای به من پیغام دادند که یک خانواده‌ای از شیراز آمدند منزل ما و سراغ شما را می‌گیرند، اسم آن خانواده را هم بردند، گفتم من می‌آیم الان، بلند شدم رفتم خانه آن شخص تهرانی که این زن و شوهر شیرازی آنجابودند، گفتند ما از شیراز آمدیم برای دیدن شما، گفتم به چه مناسبت؟ گفتند پسر ما در مشهد دانشگاه فردوسی بود، گاهی که تعطیلات دانشگاهی می‌آمد شیراز از شما برای ما صحبت می‌کرد، گفتم من خیلی وقت است ایشان را زیارت نکردم، یکی چند بار هم رفتم مشهد دیگر نیامد پیش من، گفتند شهید شد. شهید شد و شهادتش هم روی ما خیلی اثر گذاشت، ما خانواده مذهبی و حجاب و نماز و روزه و اینها نبودیم، بعد گفتند یک داستانی را از این شهید برای شما نقل بکنیم پدر و مادرش.

گفتند ما بعد از شهادتش اولا برایمان قابل قبول نبود مسئله شهادتش، چون ما یک خانواده امروزی بودیم و در این مسائل هم نبودیم مثلا ناراحت بودیم که چرا بچه‌مان رفت و بعد هم شهید شد، گفتند ما چون قبولش برایمان مشکل بود، تحمل داغش تک پسر بود برایمان خیلی مشکل بود بیست و چهار پنج سالش بود. خیلی گریه می‌کرد و واقعا بی‌تاب بود، اینکه اسلام می‌گوید در مصیبت جزع و فزع نکنید، یعنی بی‌تابی نکنید، خودتان را اذیت نکنید گریبان پاره نکنید، زندگی را به هم نریزید، صبر کنید در مصیبت اما گریه مانعی ندارد ولی جزع و فزع مانع دارد.

ائمه ما هم خیلی مردم را سفارش کردند به این که در پیشامد مصیبتی جزع و فزع نکنید، جایز نیست جزع و فزع در مصیبت الا بر ابی عبدالله، فقط. در مصائب حضرت سید الشهدا اجازه جزع و فزع دادند، اما در بقیه مصائب نه ممنوع کردند، گفتند ما مدتی گریه‌های زیاد، بیداری، ناله، رنج، جزع فزع یک روز صبح حدودهای ساعت هشت در منزل ما را زدند، پدر می‌گفت من خودم رفتم دم در، در را باز کردم یک آدمی بود حدود پنجاه سال نمی‌شناختم، سلام کرد و به من گفت که منزل آقای صمیمی اینجاست؟ گفتم بله، چون پلاکی هم روی در آن وقت‌ها رسم نبود هنوز اسم ما هم روی در نبود ولی اسم من را برد با اینکه من نمی‌شناختم گفتم بله، کاری دارید، گفتند عرضی دارم باید بیایم داخل برایتان بگویم، گفتم تشریف بیاورید گفت خانم‌تان را هم صدا کنید، گفت خانم را صدا کردم و سه تایی نشستیم.

به من گفت که من معلم دینی کلاس چهارم فرزند شما بودم، کلاس چهارم یعنی آن وقت بچه‌تان ده سالش بود یازده سالش بود، از کلاس چهارم که رفت کلاس پنجم من دیگر ندیدم بچه‌تان را چون ظاهرا مدرسه من عوض شد و کاملا از آقازاده شما بی‌خبر بودم تا دیشب، یعنی ده سال و پانزده سال بیست و پنج سال، می‌گفت من پانزده سال تمام از آقازاده شما بی‌خبر بودم نمی‌دانستم این بچه کلاس چهارم که کلاس دینی من بوده چی شد، کدام مدرسه رفت کدام دبیرستان رفت، سربازی رفت، عروسی کرد، دانشگاه رفت نمی‌دانستم. دیشب من پسر شما را خواب دیدم، به من گفت که تو معلم کلاس چهارم من بودی، اسمت هم فلانی است، من شهید شدم، پدر و مادر من جزع و فزع می‌کنند، بی‌تاب هستند، شما فردا صبح برو در خانه پدر و مادرم آدرس خانه هم این است گفت دقیقا چون من شماها را که نمی‌شناختم، چه می‌دانستم در شهر شیراز به این بزرگی خانه شما کجاست، آدرس شما را پسرتان داد این هم آدرس من بیدار شدم نوشتم، به من گفت برو پیش پدر و مادرم بگو برای چی اینقدر برای من جزع و فزع می‌کنید، اگر می‌خواهید من آدرس خودم را بدهم که من کجا هستم، که شما دیگر جزع و فزع نکنید، این آدرس من. يٰا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ  ﴿يس‏، 26﴾ بِمٰا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ اَلْمُكْرَمِينَ  ﴿يس‏، 27﴾، این آیه در سوره یس است آدرس زندگی مومن انتاکیه است، حبیب نجار مومن قوم انتاکیه که مردم کافر انتاکیه اینقدر به او زدند و زیر مشت و لگد گرفتند که از دنیا رفت دفنش کردند خدا بعدا در سوره یس از زندگی برزخی او خبر داد کسی که نمی‌دانست خدا می‌گوید در عالم برزخ آرزو کرد یا لیت قومی ای کاش این مردمی که من را زدند، من را کشتند می‌دانستند که بما غفرلی ربی، خدا من را مورد آمرزش قرار داد و جعلنی من المکرمین و من را از بندگان مکرمش قلمداد کرد.

خب اگر این مرده بود و خواب بود همچنین حرفی را نمی‌زد، معلوم می‌شود حبیب نجار مومن قوم انتاکیه که در همین منطقه شامات است لبنان و سوریه خواب نبوده در برزخ، حیات برزخی داشت، زندگی برزخی داشت پس یادتان می‌ماند، امام صادق تمام از دنیا رفتگان را به سه دسته تقسیم می‌کند، گروهی که ضعیف بودند در دنیا چه در ایمان چه در غیر از ایمان، در بی‌دینی، در مومنی، آدم‌های ضعیفی بودند اینها بعد از مرگشان حالت خواب دارند تا قیامت، قیامت صدایشان می‌کنند بیدار می‌شوند این یک دسته، یک دسته بدان رده بالا هستند که در سوره مومن آمده در آتش هستند در برزخ، یک عده‌ای هم مومنین رده بالا هستند مثل شهدا، مثل حبیب نجار، که دارای زندگی پاک و خوب برزخی هستند، خب اگر خداوند متعال در قرآن وعده داده که مردم مومن نه مشکل برزخی دارند نه قیامتی، به خاطر اینکه بعد از مرگشان زیر دست مالک یوم الدین هستند که در دنیا به آنها رحیم بود در آخرت هم به آنها رحیم است، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیمی که مالک یوم الدین است، خب دیگر چرا باید مومن اینجا ترس داشته باشد؟ نگران باشد؟ وحشت‌زده باشد؟ چرا؟

وقتی ابی عبدالله در مسیر کربلا هنوز نرسیده بودند روی زین اسب خوابشان برد، از خواب که بیدار شدند این آیه را خواندند انا لله و انا الیه راجعون، علی اکبر بغل دستش روی اسب در حرکت بود، عرض کرد بابا چی شد کلمه استرجاع به زبان جاری کردی؟ انا لله و انا الیه راجعون برای وقتی است که آدم یک مرده‌ای را می‌بیند یاد مرگ می‌افتد یا در قبرستان می‌رود ابی عبدالله فرمود پسرم من خوابم برد خواب دیدم که یک نفر دارد فریاد می‌زند این قافله برای افتادن در کام مرگ دارد حرکت می‌کند، و معلوم می‌شود در این سفر علی جان کار ما تمام است، عمر ما تمام است.

پسر از پدر سوال کرد گفت ابتاه السنا علی الحق، ما مومن نیستیم؟ ما شیعه نیستیم؟ ما اهل قرآن و اهل ولایت اهل بیت نیستیم؟ حق معنی‌اش همین‌هاست، ابی عبدالله فرمود نعم چرا گفت خب ما که اهل حق هستیم اذا لا نبالی بالموت اصلا از مردن باکی نداریم، حال مومن باید این باشد یعنی مومن دردرونش نباید خدا را  متهم کند که ای وای بعد از مردن چطوری می‌خواهد جد و آباد من را دربیاورد و قیامت چطوری می‌خواهد من را خلاصه بیچاره کند. این اتهام را در قلبش مومن نباید به خدا بزند. مومن همیشه باید این قطعه سوره حمد تابلوی فکرش باشد، مالک یوم الدین کیست؟ قبل از آیه مالک یوم الدین بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین قبل از مالک یوم الدین، باز قبل از مالک یوم الدین الرحمن الرحیم، یعنی من دنیا و آخرت رحمان و رحیم هستم برای چه کسانی؟ برای مردم مومن، برای مردم درستکار، برای اهل عبادت، برای اهل خدمت برای اهل خوبی، هر کدام هم حالا به اندازه خودشان از ما دعوت نکردند که هم وزن حضرت یعقوب و هم وزن حضرت یونس و هم وزن حضرت سلمان و مقداد و ابوذر شو، به ما در قرآن یکی دو بار فرموده لاٰ يُكَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا ﴿البقرة، 286﴾، به اندازه گنجایشت آدم خوبی باش، چقدر گنجایش خوبی داری؟ چقدر گنجایش اخلاق حسنه داری؟ چقدر گنجایش عبادت داری؟ چقدر گنجایش پاکی داری؟ عرب از بیابان آمد پیش پیغمبر گفت از نمازهای واجب یک رکعت نماز اضافه نمی‌خوانم، از روزه واجب یک روزه مستحبی هم نمی‌گیرم، چیزی هم ندارم زکات بدهم پولی هم ندارم مکه بروم بدنی هم ندارم بیایم بجنگم با دشمن کنار تو، من هستم و نماز یومیه و روزه ماه رمضان، جای من قیامت کجاست؟

او وارد به مسئله گنجایش نبود ولی گنجایش خودش را بیان کرد، او نمی‌دانست قران می‌گوید لا یکلف الله نفسا الا وسعها او مسلمان شده بود، رب را قبول کرده بود، نبوت را قبول کرده بود ماه رمضان هم قبول کرده بود، زکات هم که گفت به من تعلق نمی‌گیرد پولی هم ندارم بروم مکه جانی هم ندارم بیایم جبهه، ما هستیم و یک نماز واجب و یک روزه ماه رمضان جای ما کجاست؟ عرب بیابانی بود دیگر، می‌خواست مطمئن برگردد خدا را باور کرد، این باور کردن خدا خیلی مهم است، اطمینان داشتن به خدا، اعتماد به خدا، توکل به خدا، نگاه به رحمت پروردگار، خیلی مهم است خیلی. مخصوصا نگاه در ترکیب سوره حمد، برای مومن.

پیغمبر اکرم فرمود جایت کجاست قیامت، عین این دو تا انگشت من جایت بغل دست من است، ولی سه تا مسئله را هم غیر از نماز و روزه به زندگی‌ات اضافه کن، زکات که می‌گویی تعلق نمی‌گیرد بهت، خمس هم که نداری بدهی، مکه هم که نداری بروی، بدن هم که نداری بیایی جبهه سه تا دیگر چیز غیر از نماز و روزه ماه رمضان به پرونده‌ات اضافه کن، یکی تا زنده هستی جلوی زبانت را بگیر گناه زبان نکن، این یکی دروغ نگو، غیبت نکن، فحش نده، آبروی مردم را نبر، شایعه‌پراکنی نکن، باطلی را نساز و علم کن، زبانت را نگه دار یک، شکمت هم از حرامخوری نگه دار، شهوتت هم از گناهان مربوط به شهوت مثل زنا و کاری دیگر و کار دیگر نگهدار، بهشت بغل دست خودم هستی این حد گنجایش این عرب.

رحمت خدا، پس ما که نمازخوان هستیم، ایمان به خدا و قیامت داریم، اهل کار خیر هستیم، در حدی ظالم هم نیستیم حرامخور هم نیستیم، ما باید با توجه به ترکیب اول آیات سوره حمد مطمئن به خدا باشیم. سوء ظن نداشته باشیم این اطمینان به خدا خیلی سرمایه است خب آن دو تا روایت را بگویم موسی ابن جعفر آمدند عیادت یک شیعه، به قول شماها در کما بود چشمش را باز نمی‌کرد، حرف نمی‌زد، کسی را نمی‌شناخت، جواب نمی‌داد، در کما بود، چند تا از شیعیانی که در کنار بسترش نشسته بودند به حضرت گفتند یابن الرسول الله این الان در چه حالی است، حضرت فرمودند آخرین درد در دنیا را دارد می‌گذراند به محض اینکه وارد آخرت شود تا قیامت راحت راحت است، این جان دادن آخرین درد دنیا است، همین.

حالا جان دادن مومن درد هم ندارد حضرت به زبان آنها حرف زد، خب وقتی رحمت پروردگار به این کیفیت شامل حال مومن است که تمام دردها و رنج‌هایش در وقت جان دادن پرونده‌اش بسته می‌شود و بعد از رفتن دیگر دردی، مشکلی، مذیقه‌ای ندارد چرا آدم باید بدبین به خدا باشد، بد است، چرا باید آدم سوء ظن به پروردگار داشته باشد خیلی بد است، ادم باید حسن ظن به خداوند داشته باشد و اما روایت حضرت جواد، امام جواد آمدند بالای سر یک بیمار شیعه تا چشمش به حضرت جواد افتاد به شدت گریه کرد، امام نشستند و فرمودند چرا گریه می‌کنی؟ گفت چشمم به شما افتاد یاد مردن و برزخ و گرفتاری‌های دم مرگ و دیدن ملک الموت و رفتن در برزخ و مذیقه‌ها و مشکلات و قیامت و، این معلوم می‌شد که هنوز خوب درک نکرده واقعیات را، امام جواد فرمودند تو گفت گریه‌ام برای این است که من دارم می‌میرم من دیگر از این بستر بلند نمی‌شوم خودم می‌دانم، حضرت جواد فرمودند تو تا حالا دیدی یا شنیدی که یک کسی از نوک سر تا نوک پا بیماری تاول چرکی بگیرد دائم از این نوک سر تا نوک پا، پشت، روی شکم، روی پا، پشت پا پشت شانه تاول بزند، تاول چرکی هی بترکد، زخم، خون، چرک، دوباره تاول بزند، گفت یابن الرسول الله شنیدم، این بیماری یک روزگاری در عرب بوده که فخر رازی هم در تفسیر سوره تبت یدا ابی لهب نقل می‌کند، در مکه بوده، گفت شنیدم.

فرمود حالا گوش بده، اگر یک کسی بیاید به این بیمار بگوید دواها که خوبت نکرد، ضمادها که خوبت نکرد، روغن‌ها که خوبت نکرد، یک حمامی امده هر کسی برود در این حمام به قول ما دوش را باز کند به محض اینکه آب دوش سرازیر بشود تمام این دمل‌ها و تاول‌های چرکی را می‌شوید درجا پوست بدن عین زمان تولد از مادرش می‌شود اگر یک همچنین خبری به یک همچنین مریضی بدهند چه حالی پیدا می‌کند؟ گفت آقا دیگر خوشحالی او قابل تعریف نیست، فرمود تمام شیعیان ما که می‌خواهند بمیرند در یک همچنین حمامی می‌برند و بعد می‌برند، تمام رنج‌هایتان را تمام می‌کنند، غصه‌هایتان را تمام می‌کنند، دردهایتان را تمام می‌کنند بعد جانتان را می‌گیرند حالا چرا گریه می‌کنی؟ خب دیگر آدم گریه‌اش نمی‌آید آدم خوشحال می‌شود.

و خدایا ما را شیعه واقعی بمیران، یعنی می‌خواهیم برویم دیگر آن طرف اول گرفتاری‌های سنگین و سخت و گره‌های غیرقابل باز شدن نباشد خیلی مشکل است آنور آدم گرفتار بشود. با سر بریده نیمه شب در خرابه دختر عاشق با پدر محبوب، با پدر مهربان، چقدر زیبا درد و دل کرده حرفهای خودش را شعرای ما و شعرای عرب خیلی عالی توجیه کردند خیلی زیبا تفسیر کردند، خیلی زیبا.

اگر دست پدر بودی به دستم، چرا اندر خرابه می‌نشستم، به بالینم طبیبی یا حبیبی، از این هر دو یکی بودی چه بودی، اگر دردم یکی بودی چه بودی، اگر غم اندکی بودی چه بودی، پدر سه سوال از تو دارم سوال اول این است من الذی ایتمنی فی صغر سنی، بابا الان که وقت یتیمی من نبود، بابا من الذی قطع وریدک به من بگو کی گلویت را برید، کی سرت را از بدن جدا کرد؟ سوال سوم بابا من الذی خضب شیبک، محاسنت را کی به خون سرت خضاب کرد، خرابه باغ و توئی گل منم بلبل، من این خرابه به باغ بهشت نفروشم.

 

 

برچسب ها :