شب دوم سه شنبه (5-5-1395)
(مشهد مکتب الزهرا(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یک سوال بسیار مهم را با کمک آیات قرآن و روایات پاسخ بدهم که توجه به این پاسخ، دانستن این پاسخ، بر همه ما لازم است ضروری است.
با این پاسخ بخشی از مشکلات فکری ما نسبت به خودمان، نظام خلقت، و جریانات هستی حل میشود، سوال این است که مشکلات و گرههایی که برای انسان به وجود میآید تولید میشود عارض میشود کار کیست؟ آن مشکلساز و مخترع گره در زندگی انسان کیست، که انسان برود دم او را ببیند و طرح رفاقت و دوستی با او بیندازد به رحم بیاید و مشکلات به وجود آمده برای انسان را و گرههای افتاده در کار را حل کند باز کند.
اول میرویم سراغ کارگردان عالم، مدیر عالم، مدبر عالم، او که میلیاردها چرخ در این عالم به اراده او دارد میگردد و سرچشمه تمام جریانات هستی قدرت اوست، اراده اوست، خواست اوست، ببینیم درباره مشکلاتی که برای انسان هست و همه هم دارند در دنیا این مشکلات رالمس میکنند، حس میکنند، گرهها را دارند میبینند، آیا از ناحیه اوست مشکلات بشر کار خداست، گرههایی که در زندگی انسانها هست او زده، این سوال را از وجود مقدس او که بپرسیم بخیل در جواب دادن که نیست، دریغ از پاسخ دادن که نمیکند. چون در حریم وجود مقدس او نه بخلی هست و نه دریغی هست.
ما به حضرت او میگوئیم که انسانها یکیش هم خودمان مشکلاتی دارند، گرههایی در زندگی دارند، تو هم آفریننده انسان هستی و کارگردان خلقت هستی و اراده تو در این عالم دارد کار میکند و جریانات هستی به خواست تو در جریان است. آیا این مشکلاتی که مردم دارند در همه دنیا گرههایی که زمینیان در زندگیشان افتاده، کار تو است؟ اصلا ببینیم گره انداختن عدالت است، مشکل ایجاد کردن محبت است، یا نه مشکل ایجاد کردن علتش چیز دیگر است، گره انداختن علتش چیز دیگر است.
عدالت مشکلگشا است، رحمت گرهباز کن است، آنی که ایجاد مشکل میکند یا حریص است، یا طمعکار است، یا ظالم است، یا خائن است، یا پست است وگرنه اگر ظالم نباشد، پست نباشد، خائن نباشد، مشکل ایجاد نمیکند، گره نمیاندازددر زندگی، حالا ببینیم خودش سوال را چی جواب میدهد چون هر حرفی که با بشر دارد در قرآن کریم مطرح کرده قران مجید گفتار خداوند با بندگانش است، ما در بسیاری از آیات میبینیم میگوید یا ایها الناس یعنی مخاطب من شما هستید حرف من با شماست، یا ایها الذین آمنوا یعنی ای مردم مومن حرفم با شماست یا مشرکین، یا کافران، یا یهودیها، یامسیحیها، یا زرتشتیها، اسم همه رادر قرآن برده و با همه هم حرف زده، روی حرفش در قرآن با بندگانش است یعنی با مردم کره زمین است شمادر تمام آیات قرآن مجید بگردید ببینید خدا با غیر از انسان سخنی دارد با گاو و خر با شتر، با حیوانات دیگر، با دریاها، با صحراها، با آسمانها مخاطب او در قرآن جنس دوپا است، پس آنچه که باید برای انسان بگوید در قرآن گفته و هیچی را هم پنهان نگذاشته هیچی را، نهج البلاغه میگوید نه چیزی را ناقص گفته و نه چیزی را از شما پنهان کرده در رابطه با زندگی خودتان، حالا یک اسراری در عالم هست که اگر پرده از روی آن اسرار بردارد به درد ما نمیخورد، یا ما را به وحشت میاندازد، نیازی نیست که ما از آن اسرار خبر بشویم بعد هم ما طاقت حفظ سرّ نداریم، وگرنه اگر مثل انبیاء خداو ائمه طاهرین طاقت نگه داشتن سرّ را داشتیم از ما هم دریغ نمیکرد طاقت در ما ببیند سرّی از اسرار را برای ما بیان میکند الهام میکند به ما.
آنها هم الان مورد نیاز ما نیست، عدد ستارگان پیش خودش است حالا برگردد به ما بگوید که ستارگان به این تعداد است خب به چه درد ما میخورد، ما کلی ستارگان را داریم میبینیم که بعضیهایش پانصد میلیارد سال نوری با ما فاصله دارد دلیل بر عظمتش است بر قدرتش است، تعداد مهم نیست که حالا بدانم یا ندانم، تعداد سلولهای بدن من چندتاست، من تعدادش را میخواهم چه کار شما سلولها در اختیارت است اینها را در عبادت به کار بگیر و در خدمت به مردم، اینها را نبر در حقشان گناه بریز، شراب بریز، ربا بریز، زنا بریز، به تعدادشان چی کار داری هر تعدادی که هستند از زمانی که ما در رحم مادر بودیم دارند برای ما حمالی میکنند تا حالا تو فقط زهر در دهان اینها نریز تعدادشان را میخواهی چی کار، خب بپرسیم از خودش که این مشکلاتی که ما داریم، ما یعنی ما انسانها، این گرههایی که در زندگی ما افتاده کار تو است؟ که ما را آفریدی کار تو است که قدرت فوق ما هستی؟
جواب، چند جور جواب داده من چند جورش را برایتان بگویم خیلی هم طولانی نیست جواب پروردگار، وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَيْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ ﴿آلعمران، 182﴾، من ذرهای ظلم و پایمال کردن حق بندگانم را ندارم، من ظالم به احدی نیستم، من پایمالکننده حق یک بندهام در این عالم نیستم، ان الله لیس بظلام للعبید. همین به این کوتاهی.
اعلام دارد میکند در قرآن ظالم گره به کارتان میاندازد، ظالم حقتان را پایمال میکند، ظالم تجاوز به حدود شخصیت و انسانیت شما میکند، ولی من ظالم نیستم چون نیازی به ظلم ندارم، من مثلا میخواهم با ظلم به شما چی به دست بیاورم آنی که ظلم به شما میکند مالتان را میبرد میخواهد مال شما را به مال خودش اضافه بکند، من نیازی به مال شما ندارم که کل عالم برای خودم است، لله میراث السماوات و الارض، چه نیازی داردمن به شما ظلم مالی بکنم یا ظلم حقوقی بکنم یا ظلم بدنی بکنم خب من ظالم به احدی نیستم یک.
یک پاسخ دیگر این پاسخش چقدر لطیف است چقدر مهربانانه است، چقدر عاطفی است، این پاسخ در قرآن دو سه بار آمده، من یک بارش را بخوانم از سوره مبارکه مائده آیه ششم، يُرِيدُ اَللّٰهُ بِكُمُ اَلْيُسْرَ وَ لاٰ يُرِيدُ بِكُمُ اَلْعُسْرَ ﴿البقرة، 185﴾، آنی که من تا ابد برای شما بندگانم میخواهم آسانی و راحتی و سبکباری و سبکبالی شماست یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر، من سختی و مشکل و گرهداشتن در زندگی شما را نخواستم، نخواستم یعنی من مشکلساز نیستم من گرهبینداز در زندگی شما نیستم، یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر.
یسر یعنی راحتی، آسانی، آرامش، عسر یعنی سختی، مشکل، شدت، ناراحتی، و به هم خوردگی زندگی دومی کار من نیست بندگانم، اولی کار من است. یک جواب دیگر، این جواب در سوره مبارکه آل عمران است البته آیهاش مفصل است من آخر آیه را برایتان میخوانم که یادتان بماند بِيَدِكَ اَلْخَيْرُ إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿آلعمران، 26﴾ ، آنچه که از من صادر میشود و به شمامیرسد فقط خیر است، فقط خوبی است مشکل که خیر نیست، گره که خیر نیست، مشکل شر است، منفی است، گره شر است، و منفی است. این سه تا آیه که هر سه به یک جواب جهت دارد، من خدا در زندگی شما نه مشکل ایجاد میکنم و نه گره میاندازم، خب خیالمان از طرف خدا راحت شد معلوم شد که وجود مقدس او رحمت بینهایت است عدل بینهایت است، کرم بینهایت است، احسان بینهایت است، رأفت بینهایت است، لطف بینهایت است، غفران بینهایت است عفو بینهایت است و یک ذره مشکل و یک گره در زندگی ما کار او نیست.
این جوابهای خودش در قرآن است خیالتان از خدا راحت شد؟ از امشب به بعد دیگر نگویید خدایا چرا در زندگی ما گره انداختی، این حرف دروغی است خدایا چرا برای ما مشکل ساختی این حرف دروغی است، پروردگار پروردگار مشکلساز نیست، پروردگار گره بینداز نیست، اینجا ممکن است در ذهن شما یک سوال بیاید آن را هم من جواب بدهم از خودش، ممکن است این مشکل در ذهن شما این فکر در ذهن شما بیاید که جهنم مگر جای انواع مشکلات نیست؟ جهنم مگر جای انواع گرهها نیست؟ مگر هر کی گیر مشکلات جهنم بیفتد آزاد میشود؟ مگر هر کسی گیر گرههای جهنم بیفتد آزاد میشود، جهنم هم که حتما ساخت پروردگار است، در قرآن جواب میدهد خیلی جواب جالبی است، در سوره بقره میفرماید و اتقوا النار التی وقودها الناس، از آتشی که هیزمش آتشگیرهاش، هیمهاش، و سبب تمام عذابش خود انسان است بپرهیزید، یعنی صاف در این آیه میگوید مهندس جهنمسازی خودتان هستید، من بهشتساز هستم من جهنمساز نیستم یرید الله بکم الیسر، یک یسر بهشت است و لا یرید بکم العسر جهنم یک مشکل است، یک گره است ولی من اراده مشکلسازی و گرهسازی ندارم.
میگوید جهنم هر چی آتش دارد عذاب دارد، آتش و عذابش خود انسان است، خود انسان. به من ربطی ندارد، حالا توضیح همین مطلب را از امیرالمومنین بشنوید، فبالیقین اقطع لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من اخلاد معاندیک این جمله خیلی جمله فوق العادهای است، لجعلت النار کلها بردا و سلاما، اگر در این بین مردم عالم دشمن نداشتی، دشمن بیدلیل اگر منکر نداشتی، که این دشمنان و منکران آمدند جهنمسازی کردند، اگر اینها نبودند کل زمین جهنم هم وصل به بهشت بود آنجا هم بهشت بود، در حقیقت این انسانها هستند که این قطعه را از بهشت جدا کردند، یعنی اگر بهشت مثلا صد هکتار بوده بیست هکتارش را مخالفانت و دشمنانت تبدیل به دوزخ کردند و از بهشت هشتاد هکتار مانده اگر این دو گروه نبودند این بیست هکتار هم بهشت بود
خب پس جهنم هم کار خدا نیست، گاهی پرده از جلوی چشم اولیائش کنار زده از جلوی چشم ما کنار نمیزند منتظر نباشید مگر ما هم هم وزن آنها بشویم، پیغمبر، امیر مومنان، صدیقه کبری، امام مجتبی، ابی عبدالله علیهم السلام پنج تایی برای زیارت اهل قبور آمدند بقیع، مردم که میرفتند بقیع قبر میدیدند، اما پیغمبر و امیر المومنین و صدیقه کبری و حضرت مجتبی و ابی عبدالله غیر از قبر برزخ هم میدیدند یعنی ماورای قبور را هم میدیدند، وقتی وارد قبرستان بقیع شدند از یک قبری یعنی از برزخ آن میت این را دقت بفرمایید حرف امام ششم است، از برزخ یک میت دفن شده در قبرستان که یک جوان بیست و چهار پنج ساله بود تا جایی که چشم کار میکرد آتش شعله میزد، خب این آتش کار خداست، خدا که در قرآن گفت کار من نیست، من معمار و مهندس دوزخ نیستم اما اعدت للمتقین جنت را بهشت را برای اهل تقوا قرار دادم و خودم هم ساختم و وقتی هم ساختم با آن حرف زدم بهش گفتم خوش به حال آنهایی که در قیامت مسکنشان در تو خواهد بود یعنی چقدر آنجا عالی است که خدا به بهشتیها این پیام را میدهد که من به بهشت گفتم خوش به حالت که بندگان پاک من در تو قرار میگیرند.
خب اولیای الهی علت آتش را میدانند به ما هم یاد دادند البته اگر ما شرکت در مجالس علم را یعنی مجالسی که معارف قرآن و اهل بیت گفته میشود چون بعضی از مجالسمان محدود به فقط عزاداری است، یعنی یک کار خوب معمولی میکنیم میآئیم یک مداح بزرگواری هم میخواند بعد ما سینه میزنیم یک خرده هم گریه میکنیم بعد هم میرویم چیزی بهمان اضافه نمیشود یعنی اضافه فکری برای ما نمیآید یا اضافه قلبی، اگر ما در مجالسی که بار علمی دارد یعنی بار قرآنی و روایتی قرآن و روایات هم به ما یاد میدهند علتها را، سببها را، خب این آتشی که از برزخ این جوان دارد زبانه میکشد علت دارد، بیست و پنج تا علت آتش در قرآن بیان شده است، شاید هم بیشتر حالامن در ذهنم است بیست و پنج علت، یک علت آتش ربا است، یک علت آتش پرستیدن غیر از خداست، یک علت آتش کشتن انسان بیگناه است، یک علت آتش زنا کردن است، اینها همه در قرآن کنار آتش ذکر شده است، یعنی پرستش غیر از خدا، زنا، کشتن بیگناه، ربا، شهادت ناحق در دادگاهها که پرونده به نفع قوم و خویشم تمام شود در حالی که میدانم شهادتم دروغ است و ناحق است به این نوع گناهان قرآن وعده آتش داده یعنی این گناهی که داری مرتکب میشوی خود آتش است، خب یک سبب آتش نارضایتی پدر و مادر است نارضایتی به حق، این قید را من میزنم که خیال بعضی از جوانها و برادرهایم راحت بشود، ممکن است پدر من بگوید راضی نیستم نماز بخوانی این نارضایتی ناحق است راضی نباشد، ممکن است مادر من بگوید خدا را بندگی نکن اگرنه ازت راضی نیستم شما خدا را بندگی کن او هم ناراضی باشد نارضایتی او کاری نمیکند، یا من نیازمند به حلال و حرام یادگرفتن هستم نیازمند احکام خدا هستم، پدرم میگوید راضی نیستم بروی در این جلسه شرکت کنی شما شرکت کن برای شناخت دین آن نارضایتی ناحق است.
اما اگر پدر و مادری از جوانشان فرزندشان دلگیر بشوند، بگویند سیگار نکش، با رفیق بد نرو، این دختری که پیدا کردی به درد تو و زندگی ما نمیخورد میآید بقیه را بیدین میکند، میآید کرامت ما را میسوزاند جوان میگوید نه من میخواهم سیگار بکشم، تریاک بکشم هم دنبال روابط نامشروع بروم هم این دختر را بگیرم آنها هم بشینند گریه کنند انسان را آق بکنند، این جوان برای خودش از ناحیه آق کردن آتش شعلهور کرده، وقتی این پنج نفر این آتش را دیدند یکی آمده بود فاتحهخوانی، پیغمبر اکرم فرمود این صاحب قبر او که نمیدیده آتش شعله میکشد پیغمبر میدید و آن چهار نفر دیگر، فرمودند صاحب این قبر مادر دارد؟ اول مادر، آن آقا گفت بله آقا مادر دارد، زنده هم هست من هم خانهشان را بلد هستم فرمود زحمت بکش برو مادرش را صدا کن بیاید، پیرزن قدخمیدهای آمددر قبرستان بقیع نمیدید آتش را، پیغمبر فرمود صاحب این قبر فرزند تو است؟ گفت بله یا رسول الله، گفت که ناراضی هستی از او؟ گفت کاملا، دلم را سوزانده، زخم روی دلم گذاشته، ناراحت هستم مرد، ولی نتوانستم ازش راضی بشوم.
من با این بچه مشکل دارم یا رسول الله کاری به بقیه داستان ندارم که کار به کجا کشید یک مقدار مفصل است ولی در هر صورت سبب شعلهور بودن آتش از برزخ این جوان خود جوان بود، خب جهنم هم مسئلهاش حل شد کار خدا نیست، کار پروردگارنیست من یک بار دیگر آن متن ملکوتی و نورانی امیرالمومنین را برایتان بخوانم فبالیقین اقطع لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من اخلاد معاندیک لجعلت النار کلها بردا و سلاما، کل جهنم هم قبل از خلقت انسان جزو زمین بهشت بوده این جنس دوپا آمد تفکیک کرد و کردجهنم.
خب خیالمان از خدا و جهنم راحت شد که مشکلسازی و گرهسازی و جهنمسازی کار پروردگار نیست، پس کی مشکل در زندگی ما انداخت؟ برویم او را ببینیم، کی گره به زندگی ما زده، به قول تهرانیها کی کاسه چه کنم چه کنم دست ماداده، کی برای ما در خیلی از امور بن بست ایجاد کرده ما راه دررو نداریم، راه فرار نداریم، باز به قول تهرانیها باید بسوزیم و بسازیم کی این بلا را به سر ما آورده، باز به خدا بگوییم آدرس او را بده تو که عالم به همه چی هستی توبگو که این بلا را کی به سر ماآورده این گره را کی به کار مازده، این بن بست را در راه زندگی ماکی ساخته.
پاسخ، خوب آدرس خدا را گوش کنید، خیلی جالب است، خیلی خدای خوبی است خیلی، هیچی را از ما دریغ نکرده، نسبت به ما در هیچی بخل نورزیده، رحمت محض است، کرم محض است، محبت محض است، خیرمحض است، صفای محض است، یک دل محض است، خدایا تو گفتی حل مشکلاتتان را از من بخواهید خودت نگفتی در قرآن ادعونی استجب لکم با من حرف بزنید من جوابتان را بدهم حالا حرف ما امشب این است که آنی که این همه مشکل و گره در زندگی ما انداخته کیست، آنی که پنهانش نکردی میدانی کیست بگو کیست، پاسخ یک آیه مٰا أَصٰابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ ﴿النساء، 79﴾، در آن آیات قبلی که شنیدید دیدی که تمام خوبیها از جانب من است، و اما مشکلات و گرهها آدرس مشکلساز و گرهزن هم بهت بدهم، وَ مٰا أَصٰابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ هر چی مشکل و گره در زندگیت است فمن نفسک سازندهاش خودت هستی. این مشکلات و گرهها ماندنی نیست، من در قرآن و به زبان اهل بیت کلید حل آن را بهتان دادم راه باز کردن گره را هم بهتان دادم مشکل دارید؟ گره در زندگیت است، مشکل را خودت انداختی، گره را خودت زدی، میخواهی باز بشود؟ میخواهی حل بشود؟ یک راهش این است چهار تا شما گوش میدهید این هفتاد و پنج میلیون که گوششان بدهکار به این مسئله نیست اگر گوششان بدهکار بود که با ماه رمضان سخنرانیهای ماه رمضان محرم و صفر گوش میدادند همه مشکلات حل میشد گرهها باز میشد.
من یتق الله یجعل له مخرجا، خودت که نمیتوانی مشکلت را حل کنی، خودت هم که نمیتوانی گره را باز بکنی، تو بیا من مشکلت را حل میکنم گرهات هم باز میکنم مشکلی که خودت ساختی گرهای که خودت انداختی، از همه گناهان درونی و برونی برو بیرون، و من یتق الله درونت را بتکان، اگر طمع در آن است اگرحرص هست، اگر بخل هست، اگر حسد هست، اگر کینه نابجا است، اگر تنگ نظری است، اگر بدبینی ناحق به دیگران است اینها را بریز، تمام گناهان چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و پا را هم پاک کن، این دو تا کار را بکن که یک کار است تقوا ولی در دو شعبه درونی و برونی. یجعل لکم مخرجا، من راه بیرون رفت از مشکلات و گرهها را برایت باز میکنم.
کاری ندارد برادران، یک ماه خدا را بااین کار امتحان کنید یک ماه امتحان کنید خدا را، اگر قسمت عمدهای از مشکلات و گرهها باز نشد و حل نشد، باز میشود حل میشود. خب سه تا کلید خدا در قرآن برای حل مشکلات و باز شدن گرهها داده که امام صادق در ضمن یک روایت به هر سه اشاره میکند خدا بخواهد فردا شب برایتان میگویم. خدا میخواهد خدا خیر میخواهد، خدا آسانی میخواهد، خدا راحتی میخواهد.
بچه در بغل بابا زبان نداشت حرف بزند اما زبان حال که داشت، ابی عبدالله وقتی که شش ماهه را بغل گرفت آرام آرام دارد میآید به طرف میدان، شش ماهه نمیتواند حرف بزند اما زبان حال که دارد اهل حال زبان حال این شش ماهه را به نظم کشیدند، انگار دارد در بغل بابا با بابا حرف میزند، شیرخوارم من ولی شیر حقم، زهره شیران بدرد ابلقم، بابا داری من را میبری طرف خدا کارت کار بالایی است لایق شاه ارمغان کوچک است، کو به قیمت بیش و در وزن اندک است، بابا نیست دست از بهر دفع دشمنت، اما دست آن دارم که گیرم دامنت. پدر بزرگوارم گر ندارم بازوی شمشیر جو، تیر عشقت را سپر سازم گلو، در بغل ابی عبدالله بال و پر زد، امام برگشت دید تیر سه شعبه سر بچه را از بدن جدا کرده، بچه را زیر عبا گرفت برگشت کنار خیمه روایات درستمان این را میگوید خواهرش را صدا زد، بچه خون آلود را داد به زینب کبری، خودش روی زمین نشست، دو سه جمله با پروردگار سخن گفت، خدایا این مردم به کوچک و بزرگ من رحم نکردند، خدایا این بچه شش ماهه را ذخیره قیامت من قرار بده، بعد هم با قلاف شمشیر آن خاکهای نرم را کنار زد یک قبر درست کرد، بدن خون آلود بچه را میان قبر گذاشت آمد لحد بچیند دید صدای مادر بچه میآید مچین خشت لحد تا من بیایم تماشای رخ اصغر نمایم.