جلسه نهم جمعه (8-5-1395)
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
وجود مبارک امام صادق علیه السلام برای گروهی از یارانشان صحبت میکردند. یک داستانی را نقل کردند داستانی بسیار پرفایده، سودمند، که اگر ما خود را بتوانیم که میتوانیم مصداق این داستان قرار بدهیم یقینا به خیر دنیا و آخرت میرسیم.
داستان این است میفرماید من یک روزی همراه پدرم حضرت باقر برای رفتن به حرم مطهر پیغمبر عظیم الشأن اسلام حرکت کردیم. کسی هم با ما نبود من بودم و پدرم امام باقر. وقتی از در حرم وارد شدیم جمعیتی در حرم پیغمبر بود، پدرم توجهی به جمعیتی که در حرم بود نکردند، برخوردشان با این جمعیت حرم معمولی بود عادی بود، عکس العملی نشان ندادند، آمدیم جلو، رسیدیم به قطعه بین قبر و منبر، منبری که ده سال پیغمبر اسلام روی آن منبر تبلیغ دین کردند، مردم را هدایت کردند، دلسوزی برای مردم کردند، آنجا که رسیدیم فاذا اناس، یک مرتبه پدرم حضرت باقر به چند نفر برخورد کردند، که این چند نفر در آن ناحیه نشسته بودند، پدرم وقتی چشمش به این چند نفر افتاد که من از برخورد حضرت باقر پدر بزرگوارم دانستم که این تعداد کم شیعه هستند، این که در ورود به حرم پیغمبر جمعیت زیادی را دید پدرم و عکس العملی نشان نداد عادی برخورد کرد، اما اینجا از برخورد خاصشان، از حالشان، فهمیدم که این تعداد کم شیعه هستند، شیعه یعنی شیعه، شیعه واقعی.
اگر شیعه اسمی بودند باز حضرت باقر عکس العملی نشان نمیداد، ولی ائمه ما به شیعه واقعی که برخورد میکردند خیلی عکس العمل الهی و ملکوتی نشان میدادند، چراکه پیغمبر اسلام فرموده بودند آقای تمام مردم جهان شیعهها هستند، آقای همه مجالس جهان مجلس شیعه است، فوقف علیهم، پدرم حضرت باقر با دیدن این تعداد شیعه ایستادند، ولی از کنار مردم دیگر خیلی آرام رد شدند. انگار نه انگار چشمشان به آدم افتاده به آدمیزاد افتاده.
ایستادند بالای سر این چند نفر فسلم علیهم، به جمع اینها پدرم حضرت باقر سلام کردند، خب خیلی حرف است سلام امام باقر چون امام طبق روایات مهم ما وجودش کل شی احصیناه فی امام مبین است که من این آیه را ده شب در تهران بحث کردم مفصل که امام طبق این آیه و تاویل این آیه به تنهایی همه عالم است، کتاب آفرینش در وجود امام مبین است کل شیء بی استثناء احصیناه فی امام مبین.
یعنی شمااگر بخواهی با تمام حقایق عالم هستی ارتباط بگیری باید با امام ارتباط بگیری، ما از پیش خودمان هم حرف نمیزنیم که دیگران ایراد بگیرند بگویندنه معنی آیه این نیست ما یک آیه را که بحث میکنیم بیست تا آیه دیگر کمک میآوریم برای حرفی که در آیه میزنیم.
ابراهیم لیثی یک وقتی یک سوال کوتاه از امام صادق کرد، با تعجب، یک چیزی را شنیده بود به حضرت صادق گفت این شدنی است؟ امام ششم بیش از بیست و پنج آیه از قرآن شاهد آورد به ابراهیم لیثی فرمود شدنی است یا نه؟ گفت یابن الرسول الله من همه وجودم مطمئن شد که شدنی است بیست و پنج تا آیه، آیات صریح نه آیاتی که تاویل شود به معنای باطنی. سوالش هم این بود که من شنیدم شیعه واقعی این که من هی میگویم واقعی برای اینکه واقعا دایره مسئله تنگ است، مطلب به قول لاتهای تهران خیلی گل و گشاد نیست نه هر کس، شیعه واقعی، گفت من شنیدم روز قیامت خوبی و نیکوکاری تمام بدان غیرشیعه را خدا منتقل میکند به شیعه و لغزشها و گناهانی اگر شیعه داشته اگر داشته منتقل میکند به آنها، آنها در پروندهشان یک خوبی نمیماند شیعه هم در پروندهاش یک بدی نمیماند این درست است با تعجب؟ مگر همچنین چیزی ممکن است، امام صادق هم خیلی آرام بیست و پنج تا آیه قرآن را خواندند قرآن سند است، مدرک الهی است فرمودنددرست است یا نه؟ گفت آقا من با همه وجود درک کردم که درست است.
اصلا جهان جهان انتقال است، شما خاک را میبینید انتقال پیدا میکند به گندم، به عدس، به گل رز، به درخت گردو، میوههای درختها انتقال پیدا میکند به بدنها، بدنها تراکم انرژی پیدا میکند بدنهای مومنین این انرژیها تغییر پیدا میکند به عبادت و خدمت، آن عبادت و خدمت تغییر پیدا میکند به قبولی خدا قبولی خدا تغییر پیدا میکند به بهشت دائم.
بچه از مادر به دنیا میآید شیر که انتقالیافته از غذاهای خورده مادر است انتقال پیدا میکند به بدن بچه، شیر سفید گوارای آبکی در بدن بچه میشود استخوان محکم، شش ماه بعد میشود دندانهای سفید قوی، میشود قدرت جمجمه، اصلا جهان جهان انتقال است ما در عالم جای ساکن نداریم. همه چیز در حال انتقال و تغییر است. حالا این یکی را نمیشود باور کرد؟ که خوبیهای بدان غیرشیعه را قیامت خدا به پرونده شیعه منتقل میکند بدیهای شیعه را اگر یک وقت در درونشان یک بدی داشتند یا در بیرونشان یک لغزشی داشتند انتقال میدهد به پرونده دیگران، پرونده شیعه بدی در آن نمیماند پرونده غیرشیعه هم خوبی در آن نمیماند این تعجب دارد؟ گفت نه یابن الرسول الله خب ما علممان کم است فهممان هم نسبت به قرآن کم است گاهی گیر میکنیم. در خودمان فکر میکنیم این کار شدنی است اما کلی جهان را که نگاه بکنیم بله شدنی است.
من یک وقت در کتاب کامل الزیارات که یقینا از کتاب شریف کافی معتبرتر است، و همینطور تفسیر عیاشی آن هم معتبرتر از کافی است آنجا دیدم که امام صادق میفرماید کسی که برای حضرت سید الشهدا گریه کند اشکش به سه چیز برمیگردد، همین اشک تبدیل به سه حقیقت دیگر میشود رحمت خدا، شفاعت ما، آمرزش گناهان. این شدنی است؟ خب بله شدنی است مگر قدرت خدا محدود است؟ مگر خزانه خدا محدود است؟ مگر کرم پروردگار محدود است؟ مگر در عالم چیز ساکن هم داریم؟ ما یک چیز در جهان هستی داریم که اصلا تغییر نمیکند تبدیل پیدا نمیکند، تحول پیدا نمیکند آن هم وجود مقدس پروردگار است.
آن که تغیر نپذیرد توئی، اما بقیه چیزها تغییرپذیر است، تبدیلپذیر است، انتقالپذیر است، ساکن در عالم یقین بدانید نداریم. خب پدرم وقتی این چند نفر را دید سلم علیهم، سلام کرد به آنها، سلام امام باقر یعنی سلام کل هستی، تو شیعه باش رفتی خدمت امام سلام نمیخواهد بکنی او به تو سلام میکند. ما راه زندگی درست را باید یاد بگیریم راه درست.
فکر میکنم آنی که برای من نقل کرد مسافت کار بیش از هزار و پانصد کیلومتر بوده، آن هم با یک حالی برای من میگفت آخه اهل حال را اگر ببینید بیربط حرف نمیزنند، اهل حال محرمند، محرم دروغ نمیگوید ولی نامحرم دروغ میگوید، او برای من نقل کرد زمانی که ماشین نبود برق هم نبود، یک پدر و پسری بالای هزار و پانصد کیلومتر از بیابانها حالا با شتر، با اسب با قاطر با هر چی بود میآیند مشهد، یک ماه طول میکشد، آن زمان هم خانه اجاره میدادند مسافرخانه هم خیلی کم بود مردم میرفتند درکاروانسرا، شهرها کاروانسرا داشت میرفتند آنجا
وقتی میرسند مشهد دیگر نزدیک غروب بود، گرد و غبار و خستگی راه و پدر به پسر میگوید بارهایمان را که گذاشتیم بلند شو برویم حرم، گفت نمیآیم، گفت چرانمیآیی؟ گفت من وارد به حضرت رضا هستم او باید بیاید اول دیدن من بعد من بروم زیارتش، گفت پسرجان بیادبی نکن، امام است حریم امام است، گفت نه من بیادبی نمیکنم، من از قول خود امام رضا میگویم ایشان فرموده هر کسی بیاید دیدن من من سه جا میآیم دیدنش، من آمدم حالا نوبت امام هشتم است دید حریف بچهاش نمیشود، شب هم پدر حضرت رضا را در عالم رویا مشاهده کرد هم پسر، اما به پدر فرمود چرا به زائر من ایراد گرفتی، او که حرف بیربطی نزد راست گفت پسر حضرت رضا را خواب دید فرمود درست گفتی من آمدم دیدنت فردا بیا حرم دیدن من. تو شیعه باش کارت نباش آنها خودشان تو را میبرند سلام بهت میکنند در بهشت را برایت باز میکنند تعارفت میکنند هدیه بهت میدهند، آدمی که شیعه واقعی است راحت است کسی دیگر کارهایش را میکند.
این یادتان بماند، اینی که من میگویم هم در کتابها دیدم هم تجربه خودم را بهتان میگویم هم تجربه اولیای الهی را که دیده بودمشان، تو شیعه واقعی باش راحت راحت باش، دیگری مامور است که کارت را انجام بدهد امروز روز جمعه است ما در زیارت امروز امام عصر خواندیم بهش گفتیم و انت مامور بضیافة و الاجارة، امام زمان تو از جانب خدا مامور هستی هم از ما پذیرایی کنی هم به ما پناه بدهی مامور هستی. نگرفتید چی شد، انت مامور امر شده به شما امر واجب، که از شیعه پذیرایی کن شیعه را پناه بده. فکر میکنید از ما پذیرایی نکرده؟ پناه نداده اگر پذیرایی نکرده بود که الان ماهوارهها از ما پذیرایی میکردند، اگر پذیرایی نکرده بود که رقاصههای ماهوارهها الان از ما پذیرایی میکردند، خب پذیرایی کرده که پر هستیم، احساس نیاز به گناه نمیکنیم.
اگر پناه نداده بود که ما تا حالا صد دفعه بیدین شده بودیم، صد دفعه، اگر پناه نداده بود ما الان یک رکعت نماز نمیخواندیم، در پناه هستیم که داریم این کارها را میکنیم، سلام کرد به این چند نفر، فرمود والله این خیلی مهم است، راوی روایت امام صادق است میگوید پدرم به این چند نفر فرمود والله، والله قسم جلاله است، انی یقینا من احب ریحکم و ارواحکم و الله من عاشق روح شما شیعیان هستم و عاشق بوی شما هستم، چه خبر است؟ من عاشق بویتان هستم عاشق روحتان هستم، مگر شیعه بو دارد؟ اگر شیعه بو نداشت که وقتی اویس آمد مدینه در خانه پیغمبر گفتند نیست مسافرت است دو سه روز دیگر میآید به خاطر اینکه مادرش گفته بود پیغمبر را دیدی نمان برگرد برگشت یمن، سه روز بعد پیغمبر از سفر آمد رسید سر کوچه خانهاش برگشت به طرف یمن فرمود انی لاشم رائحة رحمان من طرف الیمن، بوی خدا از یمن استشمام میکنم کی امده بود اینجا؟ بله شیعه بو دارد. شیعه بهترین بو را دارد، بوی توحید میدهد، بوی نبوت میدهد، بوی ولایت میدهد، بوی عبادت میدهد، بوی خدمت میدهد، بوی اخلاص میدهد، من شامهام قوی نیست این بو را حس نمیکنم،والله انی احب ریحکم و ارواحکم.
بعد فرمود یک کاری برای مااهل بیت بکنید، فاعینونا علی ذلک بورع و اجتهاد، این بوی خودتان را، این شیعه بودن خودتان را، این محبوب بودن خودتان را در قلب ما با اجتناب از گناهان و کوشش در عبادت و خدمت به مردم نگه دارید نپرد، شیعه نباشی بعد مسیحی کلیسای خانگی از آب دربیایی، شیعه نباشی پایمال ماهوارههای پلید شوی، این شیعه بودنتان و بویتان را و روحتان را با تقوا، اجتناب از محرمات، و با عبادت و خدمت ببندید، این دو تا کمربند را به شیعه بودن خودتان ببندید که نبرندتان، از شیعه بودن برندارند شما را، شما اگر شیعه واقعی باشید رحمت خدا مسلما نصیب شما خواهد شد مسلما.
کدامهایتان تا حالا انتظار نکشیدید، آن هم یک انتظار هیجانی، که وقت بگذرد هیجانزده بشوید چرا نیامد، چرا تلفن نزد، چرا خبر نداد، حس میکنید انتظار و سختی انتظار را و گذشتن وقت را، سختترین انتظار را عصر عاشورا هشتاد و چهار زن و بچه کشیدند، انتظارشان هم امام زمان میفرماید این بود که ابی عبدالله برگردد، هیچ کدام هم بیرون نبودند یعنی بیرون خیمه نبودند همه داخل بودند، از درز خیمهای که جلو بود سکینه دید اسب دارد میآید اما ابی عبدالله باهاش نیست، شدیدا دارد سم به زمین میکوبد، شدیدا دارد همهمه میکند، یک مقدار که اسب آمد جلوتر دختر سیزده ساله دید زین اسب واژگون است، یک ذره دیگر اسب آمد جلوتر دید یال اسب پر از خون است، دیگر طاقت نیاورد از خیمه دوید بیرون، چنان ناله زد که تمام زن و بچه از خیمهها بیرون ریختند، من جایی ندیدم که دور اسب را گرفته باشند و ایستاده باشند و حرف زده باشند آنی که متن گفتار امام صادق و حضرت ولی عصر این است که با دیدن منظره اسب همشان با پای برهنه در حالی که گریبان پاره میکردند و داشتند با دست به صورتها سیلی میزدند، زیر چادر موهایشان را میکندند، با یک چنین حالی آمدند وسط میدان کربلا، امام زمان میفرماید راین همشان با چشمشان دیدند و شمر جالس علی صدره علیه السلام، پدر خاک این لقب امیرالمومنین است ابوتراب، پدر خاک کجایی پسرت دفن نشد، مادر آب کجایی پسرت آب نخورد.