فارسی
جمعه 12 خرداد 1402 - الجمعة 13 ذي القعدة 1444
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اصفهان بیت الاحزان ذی القعده 1395 سخنرانی سوم


روش تربیتی امام رضا(ع) - شب سوم پنج شنبه (21-5-1395) - ذی القعده 1437 - بیت الاحزان -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

در بعضی از روایات حضرت رضا چه روایاتی که در آنها داستان‌های کوتاهی را امام بیان کردند، چه روایاتی که جنبه علمی دارد و سراسر روایت حکمت است، مردم تشویق به تصمیم صحیح، همت عالی و بلند شدند که مال خود را، آبروی خود را، بدن خود را، و نعمت‌های الهی که به آنها عطا شده در بهترین کار مفیدترین برنامه، هزینه کنند، این نعمت‌ها را معطل نگذارند، نیت‌های را ضعیف نگیرند، همت‌ها پوک و پوچ و بی‌ریشه نباشد.

من با پیروی از قرآن مجید که گاهی برای تشویق و بیداری مردم داستان‌های مهمی را بیان می‌کند امشب به چند قطعه ناب مفید اشاره می‌کنم و این امید را دارم که بیان این قطره‌های مفید در وجود همه ما اثر مثبتی داشته باشد و یک حرکات بهتر و بالاتری را در این باقیمانده عمر نصیب ما کند و ما این باقیمانده عمر را بیکار نگذرانیم و نعمت‌های خدا را اسیر نکنیم و معطل نکنیم که هم خودمان و هم دیگر مردم تا جایی که ظرفیت ما اقتضا می‌کند از وجود ما و نعمت‌هایی که در اختیار ماست بهره ببرند.

این معطل کردن نعمت‌ها و اسیر کردن نعمت‌ها مثل پول، آبرو، قدرت، چنانکه در قرآن کریم و روایات است سبب سنگین‌ترین عذاب در روز قیامت است و خیلی باید به این معنا مردم توجه داشته باشند و دلشان برای خودشان واقعا بسوزد. در کتاب شریف اصول کافی است که عالمی را می‌برند جهنم که اهل جهنم از بوی بد بدن آن عالم به پروردگار شکایت می‌کنند، حالا هفت طبقه جهنم چه عذاب‌هایی دارد گوشه‌ای از آنها را قرآن بیان می‌کند شب جمعه است علاقه ندارم متاثرتان کنم ولی یکی دو تا را برای نمونه برایتان عرض می‌کنم.

قرآن مجید می‌فرماید از مس گداخته شده به اندازه بدن دوزخیان لباس به آنها پوشانده می‌شود مس گداخته‌ شده‌ای که از بدن جدا نمی‌شود روان نمی‌شود آبکی نیست مس مانند یک زغال آتشین شده و به صورت یک لباس به اندازه اندام  اهل دوزخ به دوزخیان پوشانده می‌شود یا آبی که برای تشنگان جهنم آماده کردند که همیشه هم تشنه هستند و این آب تشنگی‌شان را برطرف نمی‌کند از چرک و خون جوشان است. و نوع عذابهایی که در سوره‌های مختلف قرآن کریم به ویژه سوره غاشیه، واقعه، و الرحمن بیان شده است.

با اینکه عذاب هفت طبقه کامل است، ولی جهنمی‌ها به پروردگار التماس می‌کنند ما را از این بوی بد نجات بده حالا در عذاب که هستیم ما را که بیرون می‌آوری، راه نجاتی که نداریم حداقل این خواسته ما را اجابت کن و این بوی بد آزاردهنده را از جهنم بردار، پیغمبر می‌فرماید البته بو را که برنمی‌دارد ولی پیغمبر می‌فرماید این بوی بدن عالمی است که یک عمری بین مردم بوده و جامعه ذره‌ای از علم او بهره‌مند نشده. یعنی یک علم اسیر، یک علم حبس شده. دعاهایی که از پیغمبر نوشتند در کتابهای مهم ما خیلی دعاهای عجیبی است مثلا یکی از دعاهایشان این است اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع، خدایا من به تو پناه می‌برم از علمی که سود نداشته باشد بیست سال حالا یا حوزه دیده یا دانشگاه دیده یک نان بخور و نمیری دارد یک ارثی از پدر بهش رسیده کنار همان سفره ارث نشسته و دانشش را انتقال نمی‌دهد، آنی که حوزوی است نمی‌آید در جامعه زحمت بکشد مردم را بیدار کند هدایت کند، با حلال و حرام خدا آشنا کند آنی هم که دانشگاه‌دیده است کنار املاک پدر نشسته و یک جایی خوش آب و هوا برای خودش خانه‌ای باغی آماده کرده و عمرش را در آنجا می‌گذراند و به داد جاهلان جامعه نمی‌رسد.

پیغمبر از این علم بی‌استفاده پناه به خدا برده و عالم این علم غیر از  عذابهای دوزخ بویی دارد بدنش که کل دوزخیان متاسی هستند و ناراحت و آزار می‌بینند. این نعمت حبس شده یعنی جریمه نعمت حبس شده این نعمت به اسارت گرفته شده وقتی مردم نعمت‌های خدا را به دست بیاورند اسیرش کنند، معطلش بکنند مستحق عذاب دوزخند.

یک روایتی را خیلی کتابها نقل کردند من برایتان این روایت را از یکی از معتبرترین کتابها نقل بکنم کتاب پنج جلدی واقعا باارزش نور الثقلین، که علامه طباطبایی صاحب المیزان نظرشان این بود این کتاب از حسنات عالمان شیعه است، خیلی کتاب مهمی است و کل پنج جلد این کتاب با ناب‌ترین روایات اهل بیت توضیح آیات قرآن مجید است، ایشان نقل می‌کند از وجود مبارک رسول خدا که قیامت آتش از دوزخ درمی‌آید در محشر می‌چرخد و سه نفر را محاصره می‌کند البته توجه داشته باشید که در روایات ما و آیات قرآن آمده مردم مومنی که دارای عمل صالح و اخلاق حسنه هستند در صحرای محشر قبل از بهشت رفتن زجری نمی‌بینند رنجی نمی‌بینند، ناراحتی نمی‌بینند، یک آیه‌ای در سوره نور است که پروردگار می‌فرماید يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ  ﴿النور، 24﴾، در دادگاه قیامت چشم مردم گوش مردم دست مردم، پای مردم، بر ضد مردم شهادت می‌دهند، یعنی گوش به پروردگار می‌گوید من در دنیا که در بدن صاحبم بودم این صاحب من من را وادار کرد هر دروغی را هر تهمتی را، هر شایعه‌ای را بشنوم و قبول هم بکنم، آخه یک وقت آدم می‌شنود آدم عاقلی است می‌گوید نه برای من این مسئله‌ای که شنیدم باور کردنی نیست، امام باقر می‌فرماید اگر به یک مردی مثلا تهمت زنا زدند به یک مردی حضرت به راوی می‌گوید اگر به این مرد تهمت زنا زده شد هفتاد نفر آمدند گفتند ما با چشم خودمان دیدیم که این زنا کرده ولی خودش گفت انجام ندادم برای خودش را قبول کنید.

اما گوشی که شنیده، قبول هم کرده، خیلی هم غصه خورده ای داد بیداد یک همچنین آدمی زنا کرده نباید، عجب و بعد هم می‌رود نقل هم می‌کند برای دیگران، زبان گوش، دست، پا، شهادت می‌دهند بر ضد صاحبشان، اما حضرت می‌فرماید چنین شهادتی در دادگاه قیامت بر ضد مومن انجام نخواهد گرفت، این برای مجرمان حرفه‌ای است، نه برای آنهایی که عبد خدا بنده خدا، آدم‌های خوب، مرد پاکدامن، و زن پاکدامن هستند شما اگر درباره قیامت مسائل زجرآوری را شنیدید مسائل ناراحت‌کننده‌ای را شنیدید بدانید که مطلق نیست، یعنی تمام مردم مومن استثنای از این مسائل هستند چنانکه ما در متن قرآن می‌خوانیم وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا كٰانَ عَلىٰ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا  ﴿مريم‏، 71﴾، ورود به جهنم حتمی است. پروردگار مسلم قرار داده که مردم وارد جهنم بشوند برای چی وارد جهنم بشوند؟ چون راه بهشت از درون جهنم می‌گذرد نه از روی جهنم.

صراط یعنی راهی که در جهنم است از محشر کشیده شده و از درون جهنم رد می‌شود یک راه زیرگذردار است، مثل همین خیابان‌هایی که در شهرهای بزرگ زیرگذر دارند مردم در زمین محشر هم وقتی دستور حرکت بهشان داده می‌شود راه می‌افتند ولی این جاده زیرگذرش درون دوزخ است، ان منکم الا واردها کسی را هم استثنا نمی‌کنند همه باید وارد شوند، مومن، متقی، نماز شب خوان مرجع تقلید، فقیه، عالم بازاری، کاسب، خیابان، مرد و زن همه باید بروند در جهنم، خب این آتش عظیم آتشی که پیغمبر می‌فرماید اگر یک کوه را در دنیا تبدیل به یک گلوله آتش کنند جهنمی را دربیاورند بیندازند روی ان کوه از استراحت خوابش می‌برد آن آتش، که در دعای کمیل می‌گوید هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض آسمان‌ها و زمین در برابرش مقاومتی نمی‌توانند بکنند.

خب حالا مردم مومن هم وارد این جهنم شدند چی می‌شود؟ ابراهیم را انداختند در آتش چی شد؟ نمونه‌اش که در دنیا اتفاق افتاده خدا می‌فرماید ثُمَّ نُنَجِّي اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا ﴿مريم‏، 72﴾ من اهل تقوا را نجات می‌دهم بدون اینکه یک نخ لباسشان آتش بگیرد. آتش از دوزخ درمی‌آید دور محشر را دور می‌زند ولی مردم مومن حرارتش را حس نمی‌کنند، می‌آید سه نفر را محاصره می‌کند، یعنی در دایره خودش قرار می‌دهد یکی حاکم و سلطان یا امروز که شاه در دنیا کم است رئیس جمهورها، یکی ثروتمندان و یکی هم دانشمندان، اما آتش حرف می‌زند با حاکم با شاه، با رئیس جمهور، چی می‌گوید؟ مگر آتش زبان حرف زدن دارد؟ قرآن مجید مدرک همه حرفهای ما باید باشد، و ان الآخرة لهی الحیوان، آخرت زنده است، موجود زنده، چشم حرف می‌زند دست حرف می‌زند تکلمنا ایدیهم یوم تشهد علیهم جلودهم پوست مردم قیامت حرف می‌زند.

ما نمونه‌اش هم در دنیا داریم، مریض می‌شود پیش دکتر می‌گوید این ناراحتی را دارم این رنج را دارم می‌گوید چشم‌هایت دارد می‌گوید زبانت را ببینم زبانت هم دارد می‌گوید نبضت را ببینم می‌گیرد می‌گوید نبضت هم دارد می‌گوید تو چت است، ولی در قیامت  این نطق نطق علنی است، تکلمنا ایدیهم دست‌های مردم قیامت با من خدا حرف می‌زند کلمه می‌گوید، کلمه. نه اینکه خدا رنگ دست را نگاه کند به گنهکار بگویددستت دارد می‌گوید تو امضای ناحق دویست تا زدی، تو در گوش مردم ظالمانه زدی، نه حرف می‌زند اینجا دیگر جای توجیه آیات قرآن مجید نیست، وقتی پروردگار می‌گوید سلیمان با آن حشمتش، با لشگرش، از وادی مورچگان آمد عبور بکند مورچه‌ای که رئیس مورچگان آن بیابان بود برگشت به تمام مورچه‌ها گفت یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحتمنکم سلیمان  و جنوده، سلیمان با لشگرش دارند می‌آیند همه بروید در لانه‌هایتان که زیر دست و پای لشگر سلیمان و اسب‌ها و قاطرها و شترها  له نشوید، یعنی مورچه دارد می‌بیند سلیمان ر ا، می‌شناسد سلیمان را، لشگرش را می‌شناسد، ضعف مورچه‌ها را می‌داند.

می‌گوید اگر بیرون بمانید بروید زیر دست و پای این لشگر له می‌شوید، یحتمنکم کوبیده می‌شوید، مورچه در دنیا اینقدر عقلش می‌رسد دست ما در قیامت نمی‌تواند حرف بزند آنی که خلقش کرده به حرفش می‌آورد او که کاری ندارد. آتش زنده است و گویاست، باز در قرآن می‌بینید که پروردگار بعد از اینکه جهنمی‌ها را ریخت در جهنم هفت طبقه برمی‌گردد به دوزخ می‌گوید هل امتلات؟ پر شدی؟ شکمت باز هم جا دارد؟ به پروردگار می‌گوید هل من مزید اگر باز هم لقمه د اری بینداز در من جا دارم، همه چیز آنجا زنده است، الان همه چیز در عالم ثابت شده دارای شعور است اینجا هم حیات و هم شعور، شما دوا می‌خورید می‌دهید به معده‌تان، سرتان درد می‌گیرد، دوا را می‌دهید به معده معده شعور دارد که این دوا را به سر شما برساند، هیچ وقت دوای سردرد شما را نمی‌آورد سراغ کلیه، نمی‌آورد سراغ شش، نمی‌آورد سراغ کبد بلد است می‌فهمد معده رگها را می‌داند که این دارو را باید از درون این رگها یعنی بدن حالیش است دوا را کجا ببرد اصلا شعور بر عالم حاکم است، دست و پای ما و گوش ما شعور دارند که هر کاری ما می‌کنیم اینها به خاطر داشتن آگاهی در خودشان ثبت می‌کنند، این پرونده پرونده‌ای که می‌گویند در قیامت باز می‌شود ورق‌های این پرونده اعضا و جوارح خودمان است نه اینکه الان کرام کاتبین پوشه دارند و قلم دارند و روان نویس دارند و هر کاری ما می‌کنیم روی کاغذ یادداشت می‌کنند و صحافی می‌کنند و قیامت وقتی ما درآمدیم سی جلد پرونده را وارد محشر می‌کنند پرونده خودمان هستیم، اوراق پرونده خود ما هستیم.

آتش به رئیس جمهور می‌گوید حالا هر رئیس جمهوری که اینگونه است می‌گوید خدا این قدرت، این تخت و این حکومت را به توداد برای اینکه در بین مردم عدالت هزینه کنی ولی تو عدالت را اسیر کردی حبس کردی ظلم هزینه کردی، بعد پیغمبر می‌فرماید این آتشی که او را محاصره کرده می‌بلعد و برمی‌گردد در جهنم و این حاکم ستمگر را که عدالت را حبس کرده بود و هزینه نکرده بود می‌اندازد در جهنم.

اما به ثروتمند می‌گوید، یادت است شبی که مردی یک صد میلیارد پول و پاساژ و زمین و مغازه و هتل و ویلا از خودت به جا گذاشتی؟ خدا این ثروت را به تو داده بود به داد فقرا، مساکین، بی‌نوایان، جوان‌ها، دخترهای در خانه مانده برسی چرا حبس کردی او را هم می‌بلعد و وارد جهنم می‌کند، به عالم هم می‌گوید تو تمام حلال و حرام خدا و حقایق اخلاقی را یاد گرفته بودی چرا خودت عمل نکردی حبس کردی؟ چرا نعمت علم را اسیر کردی؟ می‌کشد در جهنم، پروردگار عالم حق است، ذلک بان الله هو الحق، یعنی جدی است، امام باقر می‌فرماید دلگرم به ما نباشید که هر گناهی دلتان می‌خواهد مرتکب شوید ما با خدا قوم و خویش نیستیم ما نماینده خدا هستیم راه را بهتان نشان بدهیم، راه را برو وارد شفاعت ما شو، راه را نمی‌روی جایت جهنم است.

اینها یک نکات دقیقی است در قرآن و در روایات. در هر صورت بخشی از روایات امام هشتم یا به صورت داستان، یا به صورت بیان حکمت، برای این است که مردم را از نظر همت، تصمیم عزم به شدت تقویت کند، تقویت بشوند تصمیم‌های خوبی برای آبرویشان برای صندلی‌شان برای مقام‌شان، برای جانشان برای ریاست‌شان، برای استانداری‌شان، برای فرمانداری‌شان، برای ثروتشان، برای علمشان بگیرند بینا باشند به جامعه که این جامعه نیازمند به هدایت علمی است، نیازمند است که آبرویش را این آدم خرج کند مشکل این فرد را حل کند، نیازمند به پول است برود صد میلیارد بگذارد در صندوق قرض الحسنه بدون اینکه بچه‌هایش بفهمند یواشکی بنویسد بعد از مردن من مال مال صندوق است بدهید به مردم مستحق قرض ضمانت هم بگیرید که پول را برگردانند.

خب یک قطعه را بگویم امشب، احتمالا این چند تا قطعه دو سه شب طول بکشد اینهایی که حالا من یادداشت کردم و نوشتم. این قطعه خیلی زیباست، خیلی، یک عالمی در تهران بود درس‌خوانده بود، آدم خدمتگزاری بود، این شایسته بود که در خیابان‌های بالای تهران در گران‌ترین منطقه تهران مسجد بهش داده بشود اما آمده بود رفته بود یک مسجدی تقریبا بین منطقه مقبره شیخ صدوق و حضرت عبدالعظیم یعنی وقتی ماشین می‌رفت طرف حضرت عبدالعظیم دست چپ آنجا یک پلی بود معروف به پل سیمان، می‌رفتیم در یک محله‌ای که تراکم جمعیت فقیر کارگر و ضعیف بود آمده بود آنجا پیش نماز شده بود، خیلی هم عالم باحال بود، من گاهی که تهران یک جلسه‌ای بود جمعه ده پانزده نفر دور همدیگر جمع می‌شدیم فقط برای دیدن همدیگر ولی آن جلسه ده پانزده نفره که فقط من از آن جلسه زنده هستم و یک نفر دیگر، آنجا دو ساعتی که دور هم بودیم بحث‌های الهی می‌شد، بحث‌های معارفی می‌شد یک صبحانه نان و پنیر هم بود یک نفر هم ده دقیقه یک ربع ذکر مصیبت می‌کرد.

این عالم من آن وقت بیست و یک و دو سالم بود، این عالم در گریه بر ابی عبدالله حرف اول را می‌زد، غوغا بود در اشک ریختن، چهار پنج سال بعد که باز من هنوز قم بودم پنجشنبه‌ها می‌آمدم تهران آرام آرام منبری شده بودم، آرام آرام هم در منطقه خودمان در تهران شناخته شده بودم، آرام آرام هم جمعیت منبر زیاد شده بود البته به خاطر این که خیلی جوان بودم، سعی هم می‌کردم منبر خوب بروم، بعدا می‌شنیدم مردم دهان به دهان می‌گفتند که یک طلبه جوانی تازه آمده منبرهای خوبی دارد این دهان به دهان جلسات را شلوغ می‌کرد.

یک روز جمعه این سید بزرگ، این عالم، این خدمتگزار، این از خود گذشته که بلند شده بود رفته بوددر فقیرترین مردم ودر پابرهنه‌ها ودر ضعیفان آنجا پیش نماز شده بود چیزی هم از آنجا برای زندگی‌اش درنمی‌آید، اصلا مردم سال تا سال خمسی به مالشان تعلق نمی‌گرفت که حالا به او بدهند یک مقدار طبق اجازه مراجع بزرگ شیعه خرج زندگی خودش بکند به اندازه ضرورت، خیلی جالب بود این آدم، اینور و آنور می‌رفت روضه می‌خواند زندگیش را اداره می‌کرد.

به من گفت آقا نمی‌خواهی شکر این منبری شدنت را، خوب شدن منبرت را، جمعیت آمدن پای منبرت را ادا بکنی؟ گفتم چی کار بکنم؟ گفت یک شب دو شب بیا مسجد ما برو منبر، خب می‌دانستم کجاست، با من هم شرط کرد گفت پول هم ندارم بدهم چون این جمعیت من فقیر است اگر هم بخواهم پول بدهم خجالت‌زده می‌شوم اگر بخواهم پول بدهم مثلا پنجاه تا تک تومان باید بدهم یک تومان میتوانم بدهم ندارم، گفتم مشکلی ندارد، می‌آیم، دور هم بود به منزل ما باید خودم ماشین می‌گرفتم می‌رفتم باز ماشین می‌گرفتم برمی‌گشتم اینقدر هم مردم ماشین نداشتند.

گفتم کی بیایم؟ شما گاهی می‌گویید حرف خیلی به دلم چسبید من هم دعوتش به دلم چسبید به خصوص که مفتی هم بود گفتم کی بیایم؟ گفت هر شبی خودت دلت می‌خواهد، گاهی معامله کردن با خدا چه می‌کند، گفتم شب پانزده شعبان خوب است؟ حالا شب پانزده شعبان من تهران چهار تا منبر می‌توانستم بروم، بعد ازظهر در جشن‌های مهم تهران دعوت هم می‌کردند گفتم شب پانزده شعبان خوب است؟ گفت یعنی شب پانزده شعبان تهران را می‌توانی رها کنی بیایی؟ گفتم آره گفت بیا، من شب پانزده شعبان رفتم خیلی جمعیت ناز، پاک، بی‌شائبه، پای منبر بودند، من وقتی نشستم روی منبر حالا مطلبی که در نظر گرفته بودم بگویم مثلا سه ربع طول می‌کشید من یک مرتبه دیدم که این مطلب در ذهن من سفره باز کرد، اگر ده شب هم بخواهم بگویم دارم بگویم، خیلی برایم عجیب بود، آمدم پایین بعد از منبر، نشستم پیشش، گفتم آقا این مسجد خصوصیتی دارد؟ گفت برای چی؟ گفتم برای اینکه من یک مطلب سه ربعه برایتان آماده کرده بودم در مردم مستضعف منبر طول نکشد خسته نشوند، ولی من وقتی شروع کردم دیدم این مطلب یک سفره خیلی بازی دارم دنبال هم می‌توانستم بیایم میشد حرف بزنم، گفت بله این مسجد یک خصوصیت خاصی دارد چیست؟ دقیق گوش بدهید دقیق.

برادران خواهران هیچ نعمتی را حبس نکنید، حبس نعمت عذابش قطعی است، گفت که پنجاه سال پیش یک دختر بیست و یکی دو ساله در یکی از دهات‌های فقیر آذربایجان شرقی ازدواج می‌کند، دختر نداری بود داماد هم ندار بود پدر و مادر هر دو هم ندار بودند، اما این دختر با آن پسر مناسب هم بودند، شوهر یک سال بعد از عروسی می‌میرد، و این خانم هجده نوزده ساله بیوه می‌شود، پدرش نداشت خرجی او را بدهد، پدر و مادر پسر نداشتند خرجی او را بدهند، این دختر دیگر نوزده بیست ساله تصمیم می‌گیرد بیاید تهران، کلفتی کند ولی دختر پاکدامن، متدین، اهل نماز روزه، اهل خدا.

با اتوبوس می‌آید، در گاراژی که پیاده می‌شود آن وقت تهران هشت نه نقطه گاراژ داشت معمولا ماشین‌هایی که از آذربایجان می‌آمدند در بوذرجمهری یا ناصر خسرو مسافرها پیاده می‌شدند دختر که پیاده می‌شود یک خانمی کنار شمس الاماره دم گاراژ این دختر را می‌بیند می‌بیند دختر وجیه و باوقاری است، به نظرش می‌آید بپرسد که تو از این اتوبوس پیاده شدی برای چی آمدی تهران؟ می‌رود می‌پرسد، دختر می‌گوید که من شوهرم مرد، یک سال بیشتر با هم نبودیم خیلی فقیر هستیم من توانستم از پس اندازم یک بلیط تهیه کنم بیایم تهران آمدم کارگری، بهش می‌گوید دختر خانم تهران گرگ خیلی دارد می‌برند تو را نابود می‌شوی، از بین می‌روی، الان گرگ بیشتر است البته، تو بیا برویم خانه ما برای من کار کن. این خانم خانم متدین پاکی بوده بد هم نبوده وضعش، می‌رود خانه این خانم، چند سالی خانه این خانم بوده بهش می‌گوید تو صبحانه و نهار و شام و لباست را من می‌دهم پول کارگری‌ات را جمع کن به دردت می‌خورد. می‌گوید باشد.

بعد از مدتی این خانم می‌میرد، همسایه‌ها این دختر را شناخته بودند خانه این خانم خانه به خانه می‌برند، این عالم پیش نماز مسجد گفت سی سال که دیگر این خانم پنجاه سالش شده بود کار کرد آن وقت هم ماشین لباسشویی نبود در خانه‌ها با دست لباس مردم را می‌شست، سی سال کار کرد پول جمع  کرد، گفت گذر این خانم افتاد به این محل، این زمین مسجد را خرید، مسجد را تا سقف رساند آماده نماز که شد از دنیا رفت گفت این مسجد پول سی سال کلفتی و رختشوری و خانه تمیز کردن مردم است این همت بلند، دیگر همت چگونه بلند باشد که سی سال یک خانمی بیاید جان کلفتی بکند بعد همت کند پولش را با خدا معامله کند، الان هفتاد سال است آن مسجد سرپاست، پیغمبر می‌گوید هر کسی یک مسجدی بسازد بمیرد در نماز خواندن کل مردم نمازخوان تا قیامت صاحب مسجد شریک است غیر از حالا مردمی که هدایت می‌شوند این همت بلند.

قیامت نیاورند این پیرزن کلفت را و بگویند تو دو میلیون سال از این عقب افتاده هستی برو جهنم، آبرویمان نرود قیامت، با حبس نعمت. با اسیر کردن نعمت.

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
اصفهان بیت الاحزان اصفهان بیت الاحزان ذی القعده 1395 سخنرانی سوم ذی القعده 1395 سخنرانی سوم

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^