شب چهارم جمعه (22-5-1395)
(اصفهان بیت الاحزان)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
بهشت، دستمزد تاجران باهمت
جلسه قبل گفتیم که بخشی از آیات و روایات مردم را بهسوی همت بلند و تصمیمات مثبت هدایت میکنند. وقتی انسان همت بلند و تصمیم مثبت قاطعی پیدا کرد، تمام نعمتهایش را از اسارت آزاد و در راهی که پروردگار مهربان عالم برای آن نعمتها ترسیم کرده است، هزینه میکند؛ بهقول سوره مبارکه صف، به یک تاجر الهی و بهقول رسول خدا(ص)، به «اَلکاسبُ حَبیبُ اللهِ»[1] (روایت فوقالعاده مهمی است) تبدیل میشود.
آدمهایی که در تمام امور زندگی اهل تفکر، حرکت، کوشش و هجرت از خود هستند، کاسبِ حبیبالله هستند. امیرالمؤمنین(ع) هم در حکمتهای نهجالبلاغه، اولیای خدا را که تعریف میکنند، میفرمایند: اینها کاسب هستند؛ اما کاسب چه هستند؟ «اکتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ»[2] اینها در دنیا با فکر، عمل، رفتار، همت بلند و تصمیمات مثبتشان کاسب رحمت پروردگارند و سودی که از این کسب میبرند، بهشت پروردگار است.
شما خودتان هم قبول دارید که آدم با فروش دو کیلو برنج، نیم کیلو پنیر و یک کیلو نخود و لوبیا حبیبالله نمیشود و در این مرحله تا کنار پیغمبر(ص) که حبیبالله است، بالا نمیآید. «اَلکاسبُ حَبیبُ اللهِ» چنین عنوان باعظمت معنوی را نصیب خودش کرده و خودش را در زمره انبیای الهی که «اَلکاسبُ حَبیبُ اللهِ» بودند، قرار داده است.
داستان باعظمت کربلا و زندگی پاکان عالم، همین «اکتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ» است. آنها در دنیا خیلی خوب فهمیدند که باید کاسب باشند، کسبِ رحمت کنند و سود این کاسبی هم جنت است: «رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ».
طریق کسب رحمت خدا در تمام شغلها
آدمی که همت بلند و تصمیم مثبت قاطعی دارد، تمام نعمتهای الهی را در مسیر کسب رحمت قرار میدهد. البته این منافاتی ندارد که من مغازهدار، مهندس، طبیب یا صنعتگر باشم. اگر مغازهداریِ من هماهنگ با فقه پروردگار باشد (جنسی را که سالم میخرم، سالم و با سود منصفانه بفروشم و پنجاه سال هم از این خط نورانیِ زحمت پاک و حلالخوری بیرون نروم)، «اَلکاسبُ حَبیبُ اللهِ» میشوم؛ چراکه با باطن همین کسبم، رحمت خدا را کاسبی میکنم.
پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: کسی که برای تأمین معاشش مطابق با فقه کار میکند، «کالمجاهد فی سبیل الله»[3] درست مانند جهادگر در راه خداست. در سوره مبارکه بقره هم میگوید: «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أُولٰئِک یرْجُونَ رَحْمَتَ اَللّٰهِ»[4] وقتی کاسبِ پاک (پاکطینت، پاکاخلاق و درستکار)، حتی در شرایط سخت زمانی (مانند زمان ما) کارش برابر با فقه قرآن باشد، کاسب رحمت خداست.
آیات دقیق فقهی، شاخصی دقیق برای کاسبان
فقه قرآن، فقه دقیقی است؛ مثلاً «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَواْ»[5] یک گوشه از فقه قرآن است. فقه الهی عبارت است از: «یا أَیّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَأْکلُواْ أَمْوَالَکم بَینَکم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکونَ تِجٰارَةً عَنْ تَرٰاضٍ»[6] بین خودتان معاملات حرام نداشته باشید، جنس تقلبی را به جای سالم جا نیندازید، کمفروشی نکنید، قرض ربایی از بانک و مردم نگیرید، در کارتان تقلب نداشته باشید، هنگام فروش قسم نخورید، هنگام خرید بر سر جنس نزنید و بازار را در انحصار خودتان درنیاورید.
انسانی که مؤمن، کاسب، کارخانهدار، مهندس، معمار، سبزیکار یا باغدار است و تمام فقه الهی را در کارش رعایت میکند، طبق آیه سوره بقره، «أُولئِک یرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ»[7] کاسبِ رحمت خدا شده است. در همین کاسبِ رحمت خدابودن، خانه، ماشین و زندگی خوبی پیدا میکند و تحتتأثیر جوّ حاکم بر مردم (جوّ محرّمات، ربا، اختلاس، سندسازی، دزدی و کمفروشی) قرار نمیگیرد.
پیغمبر(ص) میفرمایند: «الْکادُّ عَلَى عِیالِهِ»[8] کسی که برای تأمین معاش زن و بچهاش زحمت میکشد، «کالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه» است و سوره بقره میگوید: «جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ یرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ»[9] و کسب رحمت میکند. این پاکترین زندگی و دلیل بر همت انسانی است که تمام همتش را در عمل پاک، درآمد پاک، خوردن پاک و هزینه پاک هزینه میکند.
همنشین موسیابنعمران(ع) در بهشت
موسیابنعمران(ع) به پروردگار مهربان عرض کرد: همسایه من در بهشت کیست؟ خداوند متعال آدرس کاسبی را داد که قصاب بود. موسیابنعمران(ع) یک شبانهروز با او بود.
بعضی از مردم نظر خوبی به قصاب و راننده ندارند؛ میگویند کارد و ساطور دستشان هست یا تیپ لاتها را دارند! حتی خیلی از خانوادهها حاضر نیستند به راننده و قصاب دختر بدهند! درحالیکه مردم این توجه را ندارند و باید متوجهشان کرد که خداوند در هر گروهی حجت و چراغ دارد تا بهوسیله او در قیامت گریبان تمام منحرفین آن صنف را بگیرد. مبادا روز قیامت به پروردگار بگویند در قصابی و رانندگی نمیشد در حد بالای تقوا بود! قصابی بود و لاتبازی (چاقو هم دستم بود) و رانندگی و اعتیاد، برای اینکه بیشتر بیدار باشم و اتوبوس، تریلی و کامیون را برانم؛ ای خدا، گاهی برای رفع خستگی چهارپنج سیر عرق هم لازم بود که بدنمان را گرم بکند.
وجود حجت خدا بین تمام اقشار جامعه
تجربه پنجاهساله من در اجتماع این است که خدا در هر صنفی حجت دارد. در تهران قصابی داریم که نود سالش است. او از جمع رفقای اوایل طلبگی من است که خدا نصیبم کرده. این جمع که جوانترینشان من بودم (حدود بیست سالم بود و آنها چهل و پنجاه به بالا داشتند)، در تهران مرتب روضه میگرفتند و بزرگان دین و آیتاللهالعظمی وحید بهعنوان مستمع در روضهشان شرکت میکردند.
ما نمازهای واجبمان را به امید قبولشدن پشتسر این قصاب اقتدا میکردیم. الان هم که قم زندگی میکنم، وقتی درس تعطیل است، برای دستبوسی او به تهران میروم. او به من نفَس میزند و نحوه شکر خدا را یاد میدهد. پیش او میروم فقط برای اینکه با یک دعایش بتوانم کار یک سال نوشتن ومنبرم را تأمین بکنم. این قصاب واقعاً «اَلکاسبُ حَبیبُ اللهِ» است.
حرکت اتوبوس با آب
دو راننده را هم بگویم که حجت خدا در این صنف هستند. جریانی که میخواهم بگویم، چشمی و حسی است؛ نقلی نیست که جوان دانشگاهی پای منبر بگوید اینها چه حرفهایی است میزنید! چیزی را که آدم دیده و حس کرده، برایش وجدانی است و حداقل خودش نمیتواند انکار بکند!
رانندهای بنز قدیمی داشت که هشت نفر در آن جا میگرفتند؛ کوچکتر از مینیبوس بود. معمولاً سفرهایش بین تهران و مشهد یا تهران و قم بود. من هم جزو مسافرانش بودم. علمای زاهد الهیِ تهران هم با این راننده به مشهد میرفتند و پشتسرش هم اقتدا میکردند. من خیلی با او نماز خواندهام؛ نماز او تأمینکننده انرژی انسان است؛ زیرا هنگام نماز در حال خودش نبود و بهاندازه گریه روز عاشورا گریه میکرد. من حداقل بیست سال از عمرم را با این راننده بودهام.
هنوز همهٔ جاده مشهد آسفالت نبود. ده بار از تهران تا مشهد را از آن جاده خاکی رفتهام. در این جاده پمپبنزین کم بود.
پنج نفر از علمای بزرگ تهران (ازجمله حاجمیرزا عبدالعلی تهرانی، پدر مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانی که در ماه رمضان بحثهای اخلاقی ایشان را صداوسیما پخش میکرد) به او گفتند ما را به مشهد ببر.
پیرمردها شاید یادشان باشد. مسافت شاهرود تا سبزوار 240 کیلومتر بود. در این مسیر یک پمپبنزین هندلی در عباسآباد بود و چون باک اتوبوسها کوچک بود، بیشتر اتوبوسها از اولین پمپبنزین بیرون تهران، پیت هجدهلیتری بنزین بار میکردند که بین راه کم نیاورند.
در کویر بین شاهرود و سبزوار که گرم و خاکی بود، ماشین خاموش شد. این پنج آخوند گفتند چه شد؟ موتور خراب شد یا پنچر شد؟ گفت: جای نگرانی نیست، بنزین تمام شد. در این مسیر هم اتوبوس خیلی کم رفتوآمد میکرد و باید زمان زیادی میایستادند تا یک اتوبوس برسد. اگر هم ماشینی میرسید،حاضر نبود بنزین بدهد.
راننده پایین آمد و از ظرف آبی که پشت ماشینش برای رادیات بسته بود، آفتابه را پر کرد و در باک بنزین ریخت و تا پمپبنزین سبزوار با آن آب آمد! این راننده، حجت و چراغِ خدا در آن صنف است.
غفلتی از نوع محبت
گاهی یا خود آدم دچار غفلت میشود یا خدا برای نشاندادن واقعیتی آدم را به غفلت میاندازد که این محبت است، نه جریمه؛ خیلی از کارهای خدا نسبت به انسان محبت است. اینها چه همتها و عزمهایی داشتند! اینها یک نعمت اسیر نداشتند؛ نه نعمت چشمشان اسیر بود، نه گوششان، نه زبانشان، نه بدنشان، نه ماشینشان، نه فکرشان، نه حرکتشان، نه پولشان. اصلاً هیچچیزی را در زندگی اسیر نکرده بودند و همه در کار بود.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
اینها هم عین خلقت ابر و مه و خورشید و فلک، همهچیزشان در کار است.
راننده نمازشبخوان، حجت خدا بین رانندهها
در شهری برای منبر دعوت داشتم. البته شهر بزرگی نبود، قبل از انقلاب نزدیک پنجششهزار نفر جمعیت داشت. آن منطقه کویری مردم بامحبتی دارد. صاحبخانهای که آنجا مهمان بودم، قبلاً راننده بود، ولی پیر شده بود و پشت ماشین نمینشست. داماد او هم راننده بود و مسیرش بین شهرشان بود، تهران و جای دیگر نمیرفت. از آن شهر گچ، سیمان، گندم و خربزه بار میزد و ساعت نُه شب راه میافتاد، تقریباً اذان صبح به تهران میرسید. در میدان خراسان بار را تحویل میداد و میخوابید و شب دوباره برمیگشت. یک شب در میان کارش همین بود.
این راننده شاگرد نداشت. پدرزنش خیلی به او احترام میگذاشت؛ انگار با یکی از علمای بزرگ الهی برخورد کرده است! دامادش زود شام خورد و بهسمت تهران حرکت کرد. من به این پدرزن گفتم خیلی به این داماد احترام میکنی! من پدرزنی ندیدهام که اینقدر بااحترام با دامادش برخورد کند؛ چرا؟
گفت: من از وضع دامادم خبر نداشتم. یک بار که تهران کار داشتم، به دامادم گفتم اگر اجازه بدهی، من با تو به تهران بیایم و برگردم. گفت: تشریف بیاورید. حدود ده کیلومتر که رفتیم، خودم را به خواب زدم. وقتی که دامادم مطمئن شد من خواب هستم، پشت فرمان با پروردگار حرف میزد و گریه میکرد. یک جا که ترمز کرد، من چشمم را باز کردم و گفتم چه شده است؟ گفت چیزی نشده، میخواهم کمی استراحت کنم. شما بخواب. گفتم چشم، اما نمیخواستم بخوابم، بلکه میخواستم ببینم این کیست! دیدم کنار کامیون آمد و یازده رکعت نمازشب خواند. از گریه، نورانیت و حال، زمین را به آسمان چسباند؛ اما تا حالا این جریان را به رخش نکشیدهام.
ایجاد عُجب با تعریف از دیگران
ما اجازه نداریم ساختمان معنوی کسی را با بهرخکشیدنش خراب بکنیم و بگوییم عجب آدم باحالی هستی! چقدر تو خوبی! چقدر تو باسوادی! زیرا باد در دماغ آدم میافتد؛ آدم که پیغمبر و امام نیست.
چه پدرزن عاقلی بود. گفت: تا حالا به رخش نکشیدهام، ولی نوکر او شدهام.
خدا همهجا انسانهای باهمت و مصمم دارد و اینها هستند که با همت و تصمیم بالا و باارزششان «اَلکاسبُ حَبیبُ اللهِ»، «اکتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ»، «الْکادُّ عَلَى عِیالِهِ کالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه» و «جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ یرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ» شدهاند.
این حرفها را که میزنم، تعارف نمیکنم و روی منبر پیغمبر(ص) دروغ نمیگویم، یقین دارم که پایم نوشته میشود. گاهی برای خودم غصه و حسرت میخورم که در این مسیر یک بقال معمولی هم نشدم، چه رسد به یک تاجر که سوره صف میگوید: «یا أَیهُّا الَّذِینَ آمَنُواْ هَلْ أَدُلُّکمْ عَلىَ تِجٰارَةٍ تُنجِیکمُ مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»؛[10] این تجارت است.
سود واقعی تجارت از دیدگاه قرآن
من شما را در این دنیا به تجارتی راهنمایی بکنم که یک سودش نجات از عذاب الیم قیامت است. اغلب مردم ایران و دنیا چون تاجر نیستند، دائم به خودشان خسارت میزنند. خوردن حرام، آتش است. قرآن میگوید: «إِنَّ الَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا»[11] که این یک نوع مال حرام است. ملت بهجای بهدستآوردن رحمت و جنت، برای خودشان عذاب میسازند! آیاتی در قرآن درباره مَحرم و نامحرم وجود دارد که خیلی برای من جالب است، البته این نوع آیات در ترجمهها هم بهصورت حقیقی ترجمه نشده.
خدا میگوید: «إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»[12] من به حرکات شما آگاه هستم. درباره مسائل روابط نامشروع (نظربازی، نظردوزی، پاییدن زنان نامحرم و آنجایی که زنان نسبت به جوانها نظرباز هستند و خودشان را برای روابط نامشروع آماده میکنند) میگوید: «إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یصْنَعُونَ»؛[13] نه «یعملون». میگوید: من میدانم که شما با این کتشلوار، فکل، عطرزدن و پیراهن، خودت را برای دزدی ناموس مردم میسازی و تو (زن) هم با این آرایش و لباس خودت را برای دزدیدن مردها میسازی! «یصْنَعُونَ» یعنی به ساختوسازتان آگاهم، نه عملتان. وگرنه خانمی که با حجاب بیرون میرود و برمیگردد یا مردی مثل شما که باوقار و متدین است و با نیت بد هم بیرون نمیرود، «یصْنَعُونَ» نیست؛ اینکه خودش را برای تورانداختن نساخته است.
قرآن عجب کتابی است! میگوید: «هَلْ أَدُلُّکمْ عَلىَ تِجٰارَةٍ»[14] شما را برای تاجرشدن راهنمایی بکنم؟ تاجری که (در آیات بعد میگوید) سود تجارتش نجات از عذاب دردناک و «جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[15] است.
[1]. اين روايت در نهجالفصاحه، ص618 به اين صورت آمده است: «اَلْکاسِبُ بِیَدِهِ حَبیبُ الله».
[2]. نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، حکمت 131.
[3]. وسائلالشیعه، ج17، ص66؛ عدةالداعی و نجاحالساعی، ص83: «اَلْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ».
[4]. سورهٔ بقره، آیهٔ 218.
[5]. سورهٔ بقره، آیهٔ 275.
[6]. سورهٔ نساء، آیهٔ 29.
[7]. سورهٔ بقره، آیهٔ 218.
[8] . وسائلالشیعه، ج17، ص66؛ عدةالداعی و نجاحالساعی، ص83.
[9]. سورهٔ بقره، آیهٔ 218.
[10]. سورۀ صف: آیهٔ 10.
[11]. سورۀ نساء: آیهٔ 10.
[12]. سورۀ حشر: آیهٔ 18.
[13]. سورۀ فاطر: آیهٔ 8.
[14]. سورۀ صف: آیهٔ 10.
[15]. سورۀ آلعمران: آیهٔ 15.