شب ششم یکشنبه (24-5-1395)
(اصفهان بیت الاحزان)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- علت انتخاب یک شخص برای امامت
- نبود امام و تاریکی و گمراهی
- علت امامنشدن سایر بندگان
- مراد از ابتلای حضرت ابراهیم(ع)
- مراد از «بِکلِمٰاتٍ» در سوره بقره
- سربلندی حضرت ابراهیم(ع) در تمام تکالیف
- تواضع علیابنجعفر(علیهماالسلام) برابر امام
- ادای وظیفه مردم مقابل تکالیف الهی
- مودت به اهلبیت(علیهمالسلام)
- عشق دانشمند مسیحی به امیرالمؤمنین(ع)
- دعای پایانی
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
علت انتخاب یک شخص برای امامت
در سوره مبارکه بقره علت انتخابشدن امام از جانب پروردگار مهربان عالم بیان شده است. اگر این علت را درست بفهمیم، زمینه هر چونوچرایی را در ذهن ما از بین میبرد. از ایام قدیم نسبت به انتخاب یک انسان به منصب امامت، ایراد و اشکال بوده؛ سبب اين انتخاب از جانب خدا بهروشنی در سوره بقره بیان شده است.
مسئله دوم این است که پروردگار میفرماید: اگر من امامی را انتخاب کردهام، به نفع جامعه بشری بوده است، نه به نفع مردم مؤمن. در مسئله انتخاب امام، بحث کل جامعه انسانی مطرح است. در حقیقت پروردگار عالم میخواهد بگوید که سِیر در راه زندگی بدون امام انتخابشدۀ من، حرکت در تاریکی صددرصد است؛ زیرا شما را به مقصد مثبتی نمیرساند، سرگردان و ضربهپذیرتان میکند.
فرهنگهای باطل هم صددرصد شما را به اسارت خواهد برد. این مسئله دلیل نمیخواهد،اما دلیلش تجربه تاریخ است. اینکه الان شب است، دلیل علمی، عقلی و فلسفی نمیخواهد؛ زیرا خورشید به نیمکره غربی رفته و نیمکره شرقی تاریک شده است. حرکتی اتفاق افتاده که تاریکی پدید آمده.
نبود امام و تاریکی و گمراهی
به چه دلیل اگر امام در زندگیمان نباشد، سلوک ما در تاریکی صددرصد است. در تاریکی تشخیص حق از باطل امکان ندارد. اگر کل چراغهای این مجلس را خاموش کنند، بهگونهای که هیچ نوری نتابد و به هرکدام از شما بگویند انگشتتان را روی گل قالی (صورتی، قرمز، آبی و سفید است) بگذارید، نمیتوانید گل را پیدا کنید. در تاریکی، حق از باطل مشخص نیست و سرگردانی و تحیر قطعی است. نهایتاً هم در پایان زندگی، آدم دچار افسردگی شدیدی میشود و احساس میکند هیچ پناه و دستاویزی برای نجات ندارد.
خدا نمیخواهد بندگانش به این بلاها (تحیر، سرگردانی، پوچی و پوکی) مبتلا شوند، بلکه میخواهد در این دنیا زندگی پاک و جاده روشن که روشنایی آن برای چراغ وجود امام است، داشته باشند و وظیفهشان را هم بفهمند که با خودشان، نعمتها، زن و بچه، کسبوکار و صندلی (ریاست) چگونه باید معامله کنند؟
خدا برای تمام شئون زندگی عبادش که میخواهند یک حکومت صددرصد الهی داشته باشند، امام قرار داده است؛ یوسف، سلیمان و امیرالمؤمنین(ع) را قرار داده که امام هدایتاند. بدون سرمشقگیری و اقتدای به اینها، حکومت الهی و عقل محال است و امکان ندارد برپا شود. آدم بدون امامِ هدایت در تاریکی بهسر میبرد و هر تیری که میاندازد، پرتاب تیر در تاریکی است؛ چراکه هدف پیدا و روشن نیست. بنابراین یک مسئله درباره امام، علت انتخاب امام است.
علت امامنشدن سایر بندگان
ما هم مثل امامانِ هدایت، بدن، زن و بچه، عقل و فکر داریم، چرا خدا ما را انتخاب نکرد؟ آیا در حق ما ظلم شده؟ آنها انسان بودند، ما هم انسان هستیم. چرا ما انتخاب نشدیم؟ بنابراین یک مسئله درباره خود امام هست و یک مسئله هم درباره تکلیف واجب عقلیِ شرعیِ انسانیِ مردم نسبت به امام.
چرا تعداد معیّنی امام انتخاب شدند؟ این را با فکر مبارکتان گوش بدهید، نه با گوشتان؛ چون خیلی مهم است و بعد خودمان را با علت انتخاب بسنجیم تا معلوم شود ما نباید انتخاب میشدیم و او باید انتخاب میشد. علت این مسئله در این آیه بیان شده است: «وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً»؛[1] «قال» به او اعلام شد. «انی» منِ خدا. «لِلنّٰاسِ» لام للناس در ادبیات عرب لام منفعت نامیده شده است؛ یعنی من تا روز قیامت تو را برای (به نفع) تمام انسانها پیشرو و مقتدا انتخاب کردهام که مردم دنبال تو راه بیفتند و در حد ظرفیت خودشان ارزشهای تو را پیدا کنند. چه لطفی خدا به بندگانش کرده است!
امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: اکثر مردم علنی از لطف، احسان و نعمتهای معنوی او روگرداناند و بااینکه مسیر بهشت و جهنم یادشان داده شده، از این مسیر فراری و بهطرف شیاطین عالم رویآور هستند؛ زیرا از هدایت پروردگار نفرت دارند و از تمایل به شیطانها لذت میبرند. این درد و رنجی است که بر دل امیرالمؤمنین(ع) سنگینی میکرده.
مراد از ابتلای حضرت ابراهیم(ع)
این متن آیه بود، اما معنای آیه «وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمٰاتٍ» چنین است: بعضیها فکر میکنند «ابتلا» به معنای «مصائب» است؛ یعنی ابراهیم را در مضیقه بسیار قرار دادم تا ناله کند، سپس به او گفتم تو امام ناس باش. این معنای آیه نیست! «کلمات» به معنای «مصائب» نیست. اگر پروردگار میخواست، بهجای «کلمات» مصائب، رنجها، سختیها و مشکلات اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی و فردی میگذاشت؛ اما کلمات گذاشته است. در قرآن دنبال این کلمه بگردیم، ببینیم جای دیگر هم آمده! چقدر هم زیبا آمده.
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِماتٍ»،[2] معنای این آیه چیست؟ یعنی آدم مصیبت، رنج و بلا را از خدا دریافت کرد! خدا که در قرآن میگوید: «فَإِمّٰا یأْتِینَّکمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدٰای فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لاٰ هُمْ یحْزَنُونَ»[3] هدایت من اگر قبول بشود، نمیگذارد شما با غصه و ترس زندگی کنید، بلکه با شادی، امنیت و بدون ترس زندگی میکنید.
با توجه به واژه «کلِمٰاتٍ» در سوره بقره (درباره حضرت آدم)، اینجا خیلی راحت میشود آیه را معنا کرد. «وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمٰاتٍ»؛ «رب» مربی، مالک و تربیتکنندهٔ ابراهیم است. بهکارگیری این لغات در قرآن معجزه است. در دعای جوشن کبیر هزار اسم از خدا داریم، اما اینجا خدا از بین هزار اسم، «رب» را انتخاب کرده است. خدا به مربیگری و تربیتکنندگی و مالکیت مادی و معنوی خودش بر بندهاش، ابراهیم را با تمام تکالیف رودررو کرد. این معنای جمله اول بود.
مراد از «بِکلِمٰاتٍ» در سوره بقره
بنا بر نقل امیرالإسلام طبرسی در تفسیر مجمعالبیان (هم سنیها این تفسیر را قبول دارند و هم برای شیعه تفسیر باارزشی است)، وجود مبارک امام باقر(ع) میفرمایند: «بِکلِمٰاتٍ» سی نوع تکلیف بوده که مادر همهٔ تکالیف است؛ یعنی یک درخت سیشاخهای که خودِ این شاخهها هم شاخههای متعددی دارد. این سی تکلیف را (تکالیف خانوادگی، اجتماعی، مادی، معنوی، بدنی، مالی و...) امام باقر(ع) بیان کردهاند.
سربلندی حضرت ابراهیم(ع) در تمام تکالیف
با قرائت این سه آیه (در هر آیهای ده تکلیف مطرح است) مشخص شد که تمام تکالیف به ابراهیم(ع) ارائه شده است. ابراهیم(ع) در مقابل این تکالیف چه عکسالعملی نشان داد؟ در جمله بعد میفرماید: «فَأَتَمَّهُنَّ» تمام این تکالیف را با عشق، همت و معرفت کامل انجام داد.
چرا خدا ما را امام نکرد؟ ما از اول تکلیفمان تاکنون هزار جور تکلیف سراغمان آمده، اما عذرخواهی کردهایم و زیر بارش نرفتهایم. آیا هفتادمیلیون شیعه در ایران، هر تکلیفیکه دارند، ادا میکنند؟ اگر آنها تکالیف الهیه را ادا میکردند، یک فقیر، مشکلدار و طلبه به حد اجتهادرسیده نداشتیم که درسش را رها کند. درصورتیکه در قم و جاهای دیگر صدها نفر را داریم که بر اثر مضیقه اقتصادی، طلبگی را کنار گذاشتهاند و دنبال کسبوکار رفتهاند؛ مشغول کارهای دفترداری، هنری و بنایی شدهاند یا با دانششان در دانشگاه دنبال معماری، مهندسی و دکتری هستند. اگر اینها میماندند، از قبل انقلاب تا حالا، صد تا مثل آیتاللهالعظمی بروجردی داشتیم! اما اکنون نداریم، چون تکلیف ادا نمیشود. آیا همه این هفتادمیلیون خمس و زکاتی را که در قرآن مطرح است، میدهند؟ خیر.
با عرض معذرت از اینهایی که شبها لب رودخانه بیآب اصفهان، در پارکها و میدانها تا سه نصفهشب بیدار هستند و دور همدیگر بگووبخند و بزنوبکوب دارند، اینها چند نفرشان صبح نمازی میخوانند که «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى»[4] باشد؛ طوری که متوجه شوند چه میخوانند! اصلاً خیلیها تا ساعت نه صبح میخوابند و نماز نمیخوانند!
چرا خدا ما را به امامت انتخاب نکرد؟ چون میدانست که ما لیاقت امامشدن نداریم. خیلی دقت بفرمایید، اگر آدم بفهمد به چه علت خدا کسی را به امامت انتخاب میکند، واقعاً بیایراد و بیاشکال میشود و نمیگوید که چرا مرا انتخاب نکردی!
خدا مرا مأموم انتخاب کرده است و اگر حد مأمومبودنم را رعایت بکنم، والله اهل بهشت میشوم. رعایت حد مأمومیت به این است که تا آخر عمرم مشتاقانه به امام انتخابشدۀ خدا اقتدا بکنم.
تواضع علیابنجعفر(علیهماالسلام) برابر امام
کتاب شریف اصول کافی عجب کتابی است. عربی آن دو جلد است و حدود چهارهزار روایت دارد. غوغایی است این کتاب. من خیلی از کلینی تعجب میکنم؛ خودم اهل قلم هستم و بالای صد جلد کتاب نوشتهام، اما زمانی این کار را کردهام که روزگار سایت، کامپیوتر، سیدی و نرمافزارهای علمی است. درحالیکه کلینی زمانی اصول کافی را نوشته که این ابزارها و دانشگاهها نبود، اما بهقدری کتابش منظم است که بهنظر میرسد در یک دانشگاه عظیم روش تنظیم کتاب را یاد گرفته. در باب امامت این کتاب مینویسد:
امام صادق(ع) پسری داشتند به نام علی. علیابنجعفر(علیهماالسلام) خیلی از پدرش استفاده علمی کرد و واقعاً عالمِ فرزانه شد. امام صادق(ع) که از دنیا رفتند، طبق وصیتشان (این وصیت طبق وصیت امام باقر(ع)، زینالعابدین، ابیعبدالله(ع)، امام مجتبی(ع)، امیرالمؤمنین(ع)، پیغمبر(ص) و خدا بود) امامت به فرزند کوچک ایشان، موسیابنجعفر(علیهماالسلام) رسید.
علیابنجعفر(علیهماالسلام) خیلی آدم خوبی بود. وقتی دید برادر کوچکترش امام شد، تا آخرین لحظه عمرِ حضرت، مطیع صددرصد موسیابنجعفر(علیهماالسلام) بود. بعد از ایشان نیز كه علیابنجعفر(علیهماالسلام) پنجاهشصت سال داشت، صددرصد و بدون چونوچرا مطیع امام هشتم(ع) (پسر برادرش) بود؛ یعنی حق مأمومبودنش را ادا میکرد. بعد از شهادت امام هشتم(ع)، علیابنجعفر(علیهماالسلام) پیرمرد نودسالهای شده بود که محاسن سفید و قد خمیده داشت و چون از امام ششم(ع)، موسیابنجعفر(علیهماالسلام) و حضرت رضا(ع) علم دین گرفته بود، در مسجد پیغمبر(ص) برای هفتادهشتاد دانشجو درس میداد. او روبهدر ورودی حرم پیغمبر(ص) مینشست و شاگردها پشتبهدر بودند. یک روز شاگردها دیدند استاد با این قد خمیده و ضعف، مثل اسپند از جا پرید، شاگردها را شکافت و دم در مسجد آمد، خم شد و دست بچه هفتسالهای را بوسید و با یک دنیا ادب مقابل او ایستاد.
آدم به ذهنش میآید که پیرمرد خِرِف شده! بعد از اینکه آن بچه رفت، از استاد پرسیدند علت این کار چیست! علیابنجعفر(علیهماالسلام) فرمود: این بچه هفتساله، امام زمان من حضرت جوادالائمه(ع) است. اگر خدا این لیاقت را در من میدید که امام شوم، مقام امامت را به من میداد؛ من لیاقت ندارم و باید مأموم باشم!
ادای وظیفه مردم مقابل تکالیف الهی
آیا همین حال را هفتادمیلیون مردم ایران دارند؟ چه تعدادشان برابر ائمه طاهرین(علیهمالسلام) و امامت انبیای خدا تکبر ندارند و اگر امام جوانی را ببینند، با محاسن سفیدشان خم میشوند و دستش را میبوسند! چه برسد به اینکه تمام دستورات امام را که واجب است، اجرا بکنند.
خوب شد که ما امام نشدیم. اگر امام میشدیم، خرابکاریمان خیلی زیاد بود؛ چون تحملش را نداشتیم. امامت ریاست معنوی عظیمی در دنیا و آخرت است؛ خدا به آدم بگوید «جاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» تو از حالا تا قیامت امام مردم هستی، باد در دماغ آدم نیفتد و او را مَنَمیّت نگیرد، تواضعِ آدم زخم نخورد و... .
چرا ابراهیم(ع) را انتخاب کردم؟ چون قبل از انتخاب، او را با تمام تکالیف روبهرو کردم و گفتم عملکردن اینها بر عهده توست. «فَأَتَمَّهُنَّ» او هم تمامش را بهطور کامل انجام داد. هر تکلیفی را بامعرفت، همت، عشق و لله انجام داد و نشان داد که چقدر لیاقت دارد، آنوقت به او گفتم «إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً».
مودت به اهلبیت(علیهمالسلام)
این پرونده مربوط به امامت و علت انتخاب امام بود، پرونده ما هم مربوط به مأمومیت ماست. ما مأموم انتخاب شدیم که دنبالهروی امامِ انتخابشده خدا باشیم؛ چراکه به نفع و سود خودمان است. من آیهای از سوره شوری را برایتان بخوانم؛ عجب آیهای است. به پیغمبر(ص) میگوید: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[5] بگو من برای زحمات پیغمبری و امامتم (امامت هدایت) هیچ پاداشی از شما نمیخواهم، مگر مودت به اهلبیتم را. من در قویترین کتابهای اهل تسنن، از جمله جلد هفتم تفسیر المنار دیدم که رشیدرضا (عرب بود، ایرانی نبود که بگوییم به این مسائل تعصب دارد) میگوید: «مودت» محبتی است که از دلِ آن اقتدا دربیاید. اگر اقتدایی در کار نباشد، فقط محبت است و محبت بیاقتدا کاربرد ندارد.
عشق دانشمند مسیحی به امیرالمؤمنین(ع)
دانشمندی در بیروت بود که پارسال در 92-93سالگی فوت کرد. من یک دوره کتاب پنججلدی از او دارم، به نام صوت العدالت الانسانیه که شخصیتشناسی امیرالمؤمنین(ع) است. مرحوم آیتاللهالعظمی حکیم در نجف برای این کتاب جشن مفصّلی گرفت و نویسنده آن را دعوت کرد و به او جایزه داد. کتاب بالایی است. این نویسنده مسیحی مارونی است که بر اثر عشق شدید به امیرالمؤمنین(ع)، بهعنوان یک انسان عرب که به مردم دنیا بگوید ما عربها علی داریم (نمیگوید جهان، ملائکه و انسانها خوش به حالتان که علی دارید)، این پنج جلد کتاب را نوشته است. واقعاً هم زحمت کشیده و به چند زبان هم ترجمه شده است. او در یک وعده غذایش، هم گوشت خوک میخورد و هم برای رفع خستگی و توان بدن آبجو! ولی عاشق علی بود. او مسیحی مارونی از دنیا رفت و در قبرستان مسیحیها خاکش کردند.
محبت بدون اقتدا به درد نمیخورد، خدا به پیغمبر(ص) میگوید: به مردم بگو پاداش رسالت من، محبت به اهلبیت(علیهمالسلام) من، توأم با اقتدای به آنها در همهچیز است. پس ما شیعیان 1500 سال است که داریم به پیغمبر(ص) مزد میدهیم. الان این مزدها روی همدیگر چقدر شده است! اما خدا در آیه دیگری به پیغمبر(ص) میگوید: «قُلْ ما سَأَلْتُکمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ»[6] به ملت بگو این مزدی هم که به من میدهید، در جیب خودتان میرود و چیزی گیر من نمیآید؛ همهاش برای شما. چه سفرهای پروردگار عالم برای بندگانش باز کرده؛ او چه کار کرده است!
امیرالمؤمنین(ع) میگویند: با نفرت از خدا فرار میکنند و از طریق الهی درمیروند، ولی با شوق و رغبت، به ابلیس و شیاطین رو میکنند.
نکات خیلی مهمی هم از امامت ابراهیم(ع) یادداشت کرده بودم، انشاءالله برای جلسه بعد باشد. امروز را هم که روز عید است، به شادی بگذرانیم تا به فرمایش امام صادق(ع) (در شادیهای ما محزون نباشید) عمل کرده باشیم.
دعای پایانی
خدایا، بهره ما، زن و بچه و نسل ما را از امامت امامانی که قرار دادی کامل کن.
خدایا، دنیا و آخرت ما را مأموم امامان انتخابشدهات قرار بده.
خدایا، خیمه زندگی ما را از حوزه امامت امامان انتخابشدهات به عرصه فرهنگهای ابلیسی مینداز.
خدایا، به حقیقتت گذشتگان ما را بیامرز.
خدایا، شادی و نشاط در عبادت را در ما زیاد فرما.
خدایا، نفرت از گناه را در ما شدید فرما.
خدایا، خدمتگزاران صادق این مملکت را که به مردم و ملت در هر لباسی خدمت میکنند، بر توفیقشان اضافه کن.
خدایا، چوب لای چرخ بگذارها را هم زمینگیر کن.
خدایا، جوانان دختر و پسر ما را دوباره به دینت برگردان.
خدایا، عمل، اخلاق و وجود ما را دینگریز قرار نده.
[1]. سورۀ بقره: آیهٔ 124.
[2]. سورۀ بقره: آیهٔ 37.
[3]. سورۀ بقره: آیهٔ 38.
[4]. سورۀ نساء: آیهٔ 43.
[5]. سورۀ شوری: آیهٔ 23.
[6]. سورۀ سبأ: آیهٔ 47.