لطفا منتظر باشید

شب نهم چهارشنبه (27-5-1395)

(اصفهان بیت الاحزان)
ذی القعده1437 ه.ق - مرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

ناکارآمدی علم برابر دین

انسان چنان‌که تجربه زندگی‌اش ثابت کرده، نه با عقل می‌تواند راه زندگی صحیح، درست و سودمند را پیدا بکند و نه با علم. عقل انسان جزئی است و عقل جزئی تمام خوبی‌ها و بدی‌ها را فرانمی‌گیرد. علم هم اندک است «وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً».[1] وجود مبارک حضرت باقر(ع) می‌فرمایند: اگر علم از «الف» تا «یاء» (28حرف) باشد، هنگامی که امام دوازدهم ظهور می‌کنند، انسان آن زمان به «الف» علم رسیده و از «ب» تا «ی» را امام به مردم تعلیم می‌دهند. 

اینشتین، پدر فیزیک و کاشف نسبیت چهارم می‌گوید: همه ما دانشمندان بشری، از زمان آدم تا الان، به دمِ در خانه علم رسیده‌ایم، هنوز در باز نشده و نمی‌دانیم داخل چه خبر است.

کارل فرانسوی که دانشمند مشهور دنيا و آدم باتربیتی بوده، می‌گوید: دانش ما دانشمندان به شناخت طول، عرض، حجم و آثار موجوداتی محدود است که توانسته‌ایم کشفشان کنیم؛ چیز دیگری بلد نیستیم! 

به ‌ابن‌عباس گفتند: تو که مفسر قرآن هستی، تفسیر و فهم قرآنت به‌اندازه علی‌ابن‌ابی‌طالب(علیهماالسلام) (پسرعمویت) هست؟ گفت: تمام دانش قرآنی من مانند یک قطره است و دانش قرآنی علی‌ابن‌ابی‌طالب(علیهماالسلام)، دریای بدون ساحل. من این قطره را هم از آن دریا برداشته‌ام.

 

علم امیرالمؤمنین(ع) از دیدگاه اهل‌سنت

یکی از عالمان باانصاف اهل‌سنت کتاب بسیار باارزشی با عنوان ینابیع‌المودة دارد که در چهار جلد چاپ شده است. در این کتاب می‌گوید امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: اگر هفت آیه سوره حمد را تفسیر کنم و آنها را بنویسند، بار هفتاد شتر قوی می‌شود.

مگر ما چقدر بلد هستیم؟ تمام علومی که در اختیار امریکا، اروپا و روسیه است و به میلیون‌ها کتاب تبدیل شده و در کتابخانه‌ها چیده‌اند، پروردگار می‌فرماید: «یعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الحَیوةِ الدُّنْیا»[2] یک علم صددرصد مادی است. کنار این علم مادی «وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»[3] از علوم معنوی و تربیتی یک نکته هم نمی‌دانند.

 

پیداکردن راه سعادت در دنیا و آخرت

با این عقل جزئی و علم اندک، در این شب تاریکِ زندگی چطور می‌شود راهی پیدا کرد که انسان را به سعادت دنیا و آخرت برساند؟ پیدا نمی‌شود! اگر پیدا می‌شد، عقل و علم با کمک همدیگر آن راه را که راه خدا، همه موجودات عالم هستی و انعمت علیهم «صِرٰاطَ اَلَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»[4] است، پیدا می‌کردند.

من و شما که در این صراط مستقیم هستیم، با همه ایرادهای اخلاق، عمل، کردار و رفتارمان، این راه را خودمان پیدا نکرده‌ایم؛ وحی، نبوت و امامت این راه را به ما نشان داده‌اند: «قُلْنَا اِهْبِطُوا مِنْهٰا جَمِیعاً فَإِمّٰا یأْتِینَّکمْ مِنِّی هُدىً».[5] خداوند 114 کتاب را فقط برای این فرستاد که با کمک آنها راه را بیابیم و در چاه نیفتیم. نباید با پروردگار مبارزه كنيم و بگوييم قرآن، وحی و راهنمایی‌ات را نمی‌خواهيم.

وجود مقدس پروردگار که مهر و رحمت بی‌نهایت است، کتب آسمانی را برای نشان‌دادن راه فرستاده تا من سالک این راه بشوم. در این راه چاله وجود ندارد، چه برسد به چاه. ولی تمام جاده‌های انحرافی چاه است، وقتی آدم در چاه بیفتد، از ته چاه سر از دوزخ درمی‌آورد.

 

مأموریت پیامبران اولوالعزم

این راهی هم که 114 کتاب نشان می‌دهند، یک راه بیشتر نیست. لغت «دین» در قرآن مفرد است؛ خدا یک راه بیشتر ندارد. آیه‌ای برایتان بخوانم که پنج پیغمبر اولوالعزم را نام برده و بعد مسئلهٔ راه را مطرح کرده است. «شَرَعَ لَکمْ مِنَ اَلدِّینِ»[6] این راهی که برایتان قرار داده‌ام، راهی است به سود همۀ انسان‌های کره‌ زمین. لام «لَکمْ» برای انتفاع است. 

من نکردم امر تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم

خداوند می‌فرماید: من غنی مطلق هستم. آن‌وقتی که شما نبودید، من چیزی کم نداشتم و الان هم که شما را خلق کرده‌ام، چیزی به من اضافه نشده «کان‏ الله‏ و لم‏ یکن‏ معه‏ شی‏ء».[7] من همیشه همین بودم، هستم و خواهم بود، خواه عالَم باشد، خواه نباشد؛ معنای غنی و صمد این است. من به نفع شما هستم، با من جنگ، چون‌وچرا، آره‌ونه و مشت بلند نکنید، شانه بالا نیندازید، «نمی‌خواهم» نگویید؛ اینها در برابر من بی‌ادبی، به ضررتان و زشت است.

«شَرَعَ لَکمْ مِنَ اَلدِّینِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِی أَوْحَینٰا إِلَیک وَ مٰا وَصَّینٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسىٰ وَ عِیسىٰ أَنْ أَقِیمُوا اَلدِّینَ»[8] من به‌وسیله پنج پیغمبر اولوالعزم، همین دینی را که به نفع شماست، فرستادم و سفارش کردم اگر می‌خواهید دین‌دار بشوید، این دین و این راه است. در این راه یک ذره ضرروزیان وجود ندارد.

در سوره مبارکه انعام خیلی جالب به ما می‌گوید: «وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِی مُسْتَقِیماً»[9] این راه من و مستقیم است، کج‌ومعوج و انحرافی نیست. شما اگر اول این جاده قرار بگیرید و به اختیار خودتان شرایط این جاده را قبول بکنید، بعد از پنجاه‌شصت سال حرکت در آن، دم در بهشت تحویلتان می‌گیرم. خیلی هم راهش کوتاه است. 

 

داستان مراسم احیای ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر عارف معروفی است که کاری به زندگی او ندارم، ولی در زندگی‌اش اتفاقی افتاد که درسی عالی و بسیار باارزش است. ایشان قول داد برای احیای رمضان از محل زندگی‌اش (ده مهنه در نیشابور) به مسجد جامع نیشابور بیاید. آن مسجد الان هم هست. مسجد بزرگی است، فکر ‌کنم بزرگ‌تر از مسجد سید اصفهان است. تمام صحن و پشت‌بام مسجد جمعیت نشسته بود تا احیای ابوسعید را درک کنند. وقتی ابوسعید روی منبر نشست، خادم مسجد فریاد زد: مردم، یک قدم جلو بیایيد تا برای کسانی که بیرون هستند، جا باز شود. ابوسعید وقتی این جمله را شنید، از منبر پایین آمد که برود. به او گفتند: مردم با چه عشق و شوقی آمده‌اند که احیای شما را گوش بدهند. گفت: احیا نمی‌گیرم؛ حرفی که 124000 پیامبر به مردم زدند، امشب این خادم گفت. یک قدم که جلو بیایید، صراط مستقیم است و از راه انحرافی فاصله می‌گیرید، نیازی به احیا ندارد. اگر حرف همین خادم را گوش بدهید، به بهشت می‌روید. 

 

نزدیکی خدا به بندگانش

بین ما و پروردگار یک قدم فاصله است. خدا می‌فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ»[10] من از رگ گردن و جان مردم، به مردم نزدیک‌تر هستم. رگ گردن کنایه از جان است؛ چون وقتی رگ گردن را بزنند، آدم می‌میرد. من از جان مردم به مردم نزدیک‌تر هستم. در سوره انعام می‌گوید: «وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ»[11] یک راه مستقیم و میلیون‌ها راه انحرافی وجود دارد. «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکمْ»[12] راه‌های دیگر را نروید، چون متلاشی‌، دیوانه‌ و افسرده‌تان می‌کند و امنیتتان را به هم می‌ریزد. اینهایی که الان در دنیا رواج دارد، ناموستان را از دستتان می‌گیرد، قطعه‌قطعه‌تان می‌کند و نمی‌گذارد آدم درست، باامنیت و بافکر آرامی باشید. تمام ظرف وجودتان را پر از دغدغه، اضطراب، وحشت، ناامنی و چه‌کنم‌چه‌کنم، می‌کند.

 

مبارزۀ با هوای نفس

ارائه وحی که دعوا ندارد. برای چه با خدا دعوا کنیم! ما باید با آنهایی دعوا کنیم که به ما ضرر می‌زنند. باید با هوای نفسمان که خواسته‌های نامشروعی دارد و گاهی مثل گرگ از باطن سر می‌کشد و از ما حرام می‌طلبد، دعوا کنیم که برای چه می‌خواهی امنیت ما را به هم بزنی؟ ما باید با درونمان بجنگیم و جهاد اکبر کنیم: «قَضَوُا الجِهادَ الأصْغَرَ و بَقِی علَیهِمُ الجِهادُ الأکبَرُ».[13] در واقع باید با این حیوانات وحشی کمین‌گرفته در باطن (بخل، حسد، کبر، تمایلات آزاد و غرایز شیطانی) دعوا کنیم؛ خدا که دعوا ندارد. این چند کتابی هم که در قرآن اسم می‌برد (تورات، انجیل، صحف و زبور)، گاهی کنارشان کلمه رحمت گذاشته است؛ مثل خود قرآن: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ»[14] قرآن من مهر و عشق به شماست. آدم عاقل که با مِهر و عشق دعوا نمی‌کند، برابر مِهر مشت بلند نمی‌کند. 

 

تحریف کتب آسمانی به ‌دست یهود

ما از این 114 کتاب، فقط یکی را داریم و بقیه‌اش نیست. چهار کتابی هم که هست، به‌وسیله یهود دست‌کاری شدیدی شده است. ما اصلاً مسیحیت نداریم، بلکه مسیحیت یهودی و صهیونیست داریم. آن جاده انحرافی خطرناک کنار این همه جاده، جاده صهیونیست است که هزارگونه راه انحرافی در برابر مردم باز کرده. ابزار هم زیاد دارد. برای خاموش‌کردن چراغ دین اصلی، همه‌جور ابزاری (ماهواره، هالیودد، کاباره و هزاران رقاصه) در دستش است. من باید مقابل آنها دعوا کنم، نه با پروردگارم. «أُولٰئِک یدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ اَللّٰه یدْعُوا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ».[15]

ما یک کتاب آسمانی داریم و با دلایل متعدد ثابت می‌کنیم که تحریف نشده و همانی است که پروردگار عالم نازل کرده. ترتیب سوره‌هایش هم برای خود خداست و هیچ ربطی به عثمان ندارد؛ نمی‌دانم برای چه می‌گویند که قرآن زمان عثمان تدوین شده! خدا در قرآن می‌گوید: «إِنَّ عَلَینا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ»[16] تدوین سوره‌ها و شکل قرائتش به عهده خودم است. چه ربطی به عثمان دارد؟ این شکلِ فعلی قرآن را پروردگار نظام داده است. ما همین یک کتاب را داریم و دلمان هم می‌خواهد به 114 کتاب عمل بکنیم. 

وجود مبارک سیدالشهدا(ع) می‌فرمایند: خداوند تمام محتویات کتاب‌های نازل‌شده را به قرآن انتقال داده، شما اگر به قرآن عمل کنی، به کل کتاب‌ها عمل کرده‌ای. جاده آسانی است. وحی، نبوت و امامت راه درست را به ما نشان می‌دهد. 

 

روش راه انبيا

راهی که انبیای الهی و ائمه طاهرین(علیهم‌السلام) طی کرده‌اند، چگونه و با چه قاعده، قانون و روشی بوده است! پریشب یکی از روش‌های ابراهیمی را از سوره بقره برایتان عرض کردم که وجود مقدس او در قرآن سرمشق معرفی شده: «إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً»[17] تو مقتدایی و مردم باید به تو اقتدا کنند. 

در ساختن کعبه به ما یاد دادند که «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا» عمر،‌ اعضا و جوارح‌، زحمات کسب، ازدواج و بچه‌داری‌تان را حرام و ضایع نکنید. از اول بیدار باشید و کاری را انجام بدهید که پروردگار عالم قبول کند و مُهر بزند.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: یک‌وقت در عالم برزخ چشمتان را باز نکنید و ببینید هفتاد سالتان هدر رفته است. آنجا بیداری به درد نمی‌خورد، اینجا بیدار زندگی کنید.

دوسه روش دیگر از ابراهیم(ع) را هم می‌خواهم برایتان بگویم، اما فکر نمی‌کنم امشب فرصت بشود. 

 

داستان قهر مرد ثروتمند با همسرش

یک داستان جالب هم برایتان بگویم. شهرهایی که منبر رفته‌ام، برایم درس‌آموز بوده است و سعی کرده‌ام شاگردبودنم را حفظ بکنم. گاهی در تهران و شهرها به لات‌های عجیب‌غریب و داش‌مشتی‌هایی برخورده‌ام و درس‌های خوبی برای زندگی‌ام گرفته‌ام كه خیلی سودمند و بامنفعت بوده است. مجموع این خاطرات را دیگران در هزار صفحه نوشته‌اند که دوسه ماه دیگر چاپ می‌شود. 

چه می‌شود اگر خدا راه را به آدم نشان بدهد و آدم قبول کند!

در شهری برای منبر دعوت داشتم. در آن شهر مسجد، غسالخانه، مدرسه و حسینیهٔ تازه‌ساز دیدم و علتش را جویا شدم. گفتند: در این شهر تاجر ثروتمندی ساعت ده شب به خانه‌ بزرگ و مجللش می‌رود، به خانمش می‌گوید که خیلی خسته و گرسنه هستم،‌ برایم غذا بیاور. خانمش هم چون‌ خوابش می‌آمده، می‌گوید: هم نان در یخچال هست و هم پنیر و کره، خودت بخور و بخواب! به این مرد برمی‌خورد که با این همه ثروت، زحمت و امکانات، این برخورد زنم با من درست است!

گاهی قهر‌کردن خوب است؛ قرآن هم اجازه داده، اما قهر بامحبت و دل‌سوزانه، نه قهری که به طلاق بکشد، این قهر، قهر شیطانی است. 

مرد با زنش قهر می‌کند و تنهایی در اتاق دیگری می‌خوابد و در را از پشت می‌بندد. ساعت دو نصفه‌شب می‌بیند داماد و دخترش که هنوز عروسی نکرده بودند، از مسافرت برگشتند. یواشکی می‌بیند خانمش این دو نفر، مخصوصاً داماد را خیلی تحویل گرفت. وقتی خانم فهمید اینها غذا نخورده‌اند، گفت الان برایتان غذا درست می‌کنم. مرد دید بوی کباب‌ چنجه، مرغ سرخ‌کرده و برنج بلند شد. سفره‌ای برای عروس و داماد انداخت که آدم هوس می‌کرد یک بار دیگر عروسی کند. گاهی حادثه به آدم راه خدا را نشان می‌دهد. 

از اتاق بیرون نیامد و بعد از اذان دسته‌چکش را برداشت، نماز صبحش را در مسجد ‌خواند و خدمت آیت‌الله‌العظمی بروجردی در قم ‌رسید. ایشان چه حال و نورانیتی داشت، چقدر انسان مفیدی بود. مرد بدون اینکه از زندگی‌اش چیزی بگوید، می‌گوید من این پاساژ، مغازه، انبار، سرمایه و پول نقد را دارم. خمس من چقدر است؟ 

این قضیه برای هفتاد سال پیش است. آقای بروجردی حساب می‌کند و می‌فرماید: حدود یک‌میلیون تومان. او چک می‌دهد و دست ایشان را می‌بوسد و می‌گوید: من در قیامت گیری ندارم؟ ایشان می‌فرماید: نه. 

به شهرش که برمی‌گردد، خانمش می‌گوید کجا بودی؟ می‌گوید: آن شب یک‌خرده ناراحت شدم، نمی‌خواستم با تو دعوا کنم، یک سفر زیارتی رفتم. این مرد مطابق با قرآن مجید ارث زن، دختر و دو پسرش را جدا می‌کند و در محضر به نامشان می‌زند. بقیه را هم می‌فروشد و با پول آن یک مسجد، غسالخانه، حسینیه و مدرسه می‌سازد. فقط یک مغازه برای معاش خودش نگه می‌دارد. 

شب تاریک و بیم موج و گِردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها

اگر کسی در این مسجد نمازی بخواند، در آن مدرسه عالم شود، در غسالخانه مرده‌ای بشویند یا در حسینیه عزاداری بکنند، ثوابش در برزخ به این بانی می‌رسد.

دین می‌گوید: انفاق کنید، بخیل نباشید، ثروت میلیاردی نگذارید و با خودتان بیاورید. معنا ندارد که آدم بخواهد با خدا، قرآن، نبوت و امامت دعوا کند. خیلی از حرف‌های امسال هم ماند. واقعاً نمی‌دانم آینده چه می‌شود؛ ما در سنی هستیم که گذرنامه‌مان روی میز ملک‌الموت منتظر ویزاست!

 


[1]. سورۀ اسراء: آیهٔ 85.
[2]. سورۀ روم: آیهٔ 7.
[3]. سورۀ روم: آیهٔ 7.
[4]. سورۀ فاتحه: آیهٔ 7.
[5]. سورۀ بقره: آیهٔ 38.
[6]. سورۀ شوری: آیهٔ 13.
[7]. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج‏54، ص234.
[8]. سورۀ شوری: آیهٔ 13.
[9]. سورۀ انعام: آیهٔ 153.
[10]. سورۀ ق: آیهٔ 16.
[11]. سورۀ انعام: آیهٔ 153.
[12]. سورۀ انعام: آیهٔ 7.
[13]. معانی‌الأخبار، ج1، ص160.
[14]. سورۀ إسراء: آیهٔ 82.
[15]. سورۀ بقره: آیهٔ 221.
[16]. سورۀ قیامت: آیهٔ 17.
[17]. سورۀ بقره: آیهٔ 124.

برچسب ها :