جلسه دوم شنبه (20-6-1395)
(قم بیت آیت الله بروجردی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدقم شهادت امام محمد باقر
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
همه ما میدانیم از زمانی که بنایی در کره زمین شروع شده بناها ولو با وسائل ابتدایی، ابزاری را اختراع کردند که با کمک آن ابزار بتوانند بنای صحیح، محکم، پابرجا بسازند و بنا از اعوجاج و انحراف و کجی در امان بماند. البته تاریخ دقیقی از اختراع این ابزار در دست نیست. من در چند سفر اروپایی که برای تبلیغ رفته بودم از کنار ساختمانهایی که رد میشدم این ابزار را آنجا هم میدیدم.
خب برای اینکه یک دیواری که ده متر میخواهد ارتفاع داشت باشد پنجاه متر، سی متر، دو متر، از انحراف در امان بماند و انحراف عامل تخریب نشود یکی از ابزاری را که به کار میگرفتند و میگیرند شاغول است . هنوز از عرصه بنایی حذف نشده و هیچ روزگاری هم صاف ساختن دیوار، کار چشم نبوده. اگر واقعا چشم بنا استاد، معمار، توان بالا بردن ساختمان را بدون انحراف داشت با چشم کار میکردند. نه با چشم میشود دقیقا دو متر سه متر پارچهای را که مردم از پارچه فروش میخواهند ،اندازه گیری کرد حتما متر که ابزار کار است لازم است که میلیمتر را هم حساب میکند در بنایی هم شاغول ضروری است به کار گرفته شود، چشم نمیتواند جانشین شاغول بشود.
این مقدمه را که برایتان عرض کردم به خاطر این بود که یک زمانی یکی از جلدهای بحار را بررسی میکردم، این کتاب واقعا بحار را، یک روایتی -مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه الشریف این خدمتگزار کم نظیر به فرهنگ اهل بیت -را دیدم نقل کرده که امام صادق فرمودند با معارف ما یعنی همه آیات قرآن و روایات ما به عنوان شاغول برخورد بکنید یعنی این کلمه در روایت بود من الان یادم نیست در کدام جلد بحاردیدم اشتباه هم کرد م که ضبطش نکردم کدام جلد بود کدام صفحه بود روایت چندم بود، این معارف الهیه شاغول است کمتر هم مردم از قدیم تا امروز حاضر بودند اکثریت یا کمتر توجه داشتند که در همه امور زندگیشان ا زعباداتشان، اخلاقیاتشان، رفتارشان، کردارشان، ازدواجشان، بچهداریشان این شاغول اداری را که مجموعه آیات و روایات است اگر خودشان بلدند به کار بگیرند که انحرافی در شئون زندگی و کجی در شئون زندگی پیدا نشود؛ چون این شاغول الهی نشان میدهد، کج داری بالا میبری اخلاقت را، اعمالت را، منشت را، حرفت را، برخوردهایت را، آرائت را . خب من اگر واقعا عاشق خیر دنیا و آخرتم باشم وقتی شاغول یک جای زندگی من را نشان بدهد که کج دارد بالا میرود اصلا رضایت به کج بالا رفتن نمیدهم، تسلیم این اندازهگیری میشوم جلوی انحرافم را، جلوی کجرویم را، جلوی تخلفم را میگیرم. اگر عاشق خیر دنیا و آخرت باشم، نباشم که اهل شاغولگیری نخواهم بود . این حرفها به درد آنهایی میخورد که میخواهند یک دنیا و آخرت آبادی داشته باشند، اینها حاضر به شاغولگیری هستند، اگر آدم خودش آیات و روایات را میفهمد خب خودش ، خودش را با آیات و روایات شاغولگیری کند، نمیفهمد بالاخره خداوند متعال زندگی را بیحجت که نمیگذارد، انبیا حجت بودند ائمه حجت هستند، عالمان ربانی واجد شرایط هم حجت هستند.
خب دارد در روایاتمان العلماء ورثة الانبیا آنها نیستند که ما برویم با آنها خودمان را شاغول گیری بکنیم اگر آگاه به آیات و روایات نیستیم، وجود مبارک امام دوازدهم غایب هستند خب به کی مراجعه کنیم؟ برای شاغول گیری، به عالم ربانی چقدر هم روایات به عالمان احترام گذاشتند. چقدر آیات برای عالمان جایگاه قائل شدند، قدردانی از عالمان دین واجب است و شکر پروردگار است سبب رضایت پیغمبر اسلام وائمه طاهرین علیهم السلام است.
امام باقر، شنیدید روز گذشته به یکی از عالیترین یارانشان فرمودند جریانات تلخ و شیرینی که برایت ایجاد میکنند نه به شیرینش دل خوش کن و نه به تلخ که اوقاتت تلخ شود، ملاک شناخت تو مردم نیستند، ملاک تعیین جایگاه تو جریانات تلخ و شیرینی نیست که برایت درست میکنند، ملاک قرآن کریم است، اعرض نفسک علی کتاب الله، خب این دستور امام است یعنی خود امام یک شاغول است که دارد به من میگوید بیا خودت را با قرآن کریم شاغولگیری کن، اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ؛
فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِيلَهُ زَاهِداً فِي تَزْهِيدِهِ رَاغِباً فِي تَرْغِيبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِيفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ، این چهار تا را در قرآن ملاک خودت قرار بده که خودت خودت را بفهمی این نعمت عظیمی است خودفهمی، که من بفهمم کجا هستم چه کاره هستم آیندهام چه میشود، قیامتم چه میشود این خودفهمی نعمت بسیار عظیمی است.
من در لندن شنیدم یک خانمی با دخترش با شوهرش، هر سه که اصالتا اهل لندن هستند نسلها از آنجا بودند اینها شیعه شدند، و شیعه نابی هم شدند من به آن بزرگواری که خبر این خانواده را به من داد گفتم از این خانواده اجازه بگیر من بروم دیدنشان، فردا به من گفت که آنها با کمال میل حاضر شدند که با شما ملاقات بکنند من وقتی رفتم روی منبر پیغمبر دارم میگویم راست میگویم حجاب این زن ودخترش از حجابهای باحجابهای مابیشترشان بهتر بود یعنی عمقی اینها شیعه شده بودند، عمقی اینها خودشان را با آیات و روایات شاغولگیری کرده بودند.
متکلم ، خانم خانه بود و معلوم بود که در آیات و روایات هم در حد خودش کار کرده، یک دفتری هم این خانم زده بود برای شیعه کردن دخترهای لندن ، جوانهای لندن، مراجعه هم داشت جوان بود شاید حدود چهل سالش بود، من بهش گفتم که خانم ، جامعه اروپا و جامعه غرب چرا اینگونه شدند؟ در کردار، رفتار، عمل، اخلاق، ازحیوانات هم پستتر رفتند چرا؟ گفت جواب شما در قرآن در سوره مبارکه حشر است، وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ﴿الحشر، 19﴾، مشکل غرب این است که اینها دچار بدترین بیماری شدند و این بیماری خودفراموشی است یعنی مردم غرب میگفت اصلا یادشان نمیآید اینها مملوکند اینها عبد هستند، اینها مخلوقند، اینها خدا دارند، اینها انبیا دارند، اینها قیامت دارند میگفت اصلا کسی یادش نمیآید .
خودفراموشی در برابرش نعمت خودفهمی است، شما ببینید وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی که هم عالم بوده هم راوی بسیار بزرگواری بوده هم مایه تقوای بالایی داشته در عین حال بلند میشود میآید خدمت حجت زمان؛ امام معصوم و به حضرت عرض میکند اجازه میفرمایید من دینم را به شما عرضه کنم یعنی خودم را به شما ارائه بدهم بفهمم در کجا قرار دارم، درست است، درست نیست امام میفرماید بگو حالا چقدر طول کشیده نمیدانم ولی حضرت عبدالعظیم وقتی افکارش را عقایدش را، اعمالش را، اخلاقش را عرض میکند باریک الله به او، امام میفرماید این دینی که تو داری هذا دینی و دین آبائی ،این دین من و دین همه پدران من است تا پیغمبر. یعنی تو یک آدم میزانی هستی، یعنی تو یک آدم شاغول گرفتهای هستی، یعنی تو آدم سالم و آدم صحیحی هستی، در دنیا خدا بیشتر از این را که از ما نمیخواهد ما سالم باشیم، و از ما هم نخواسته که حتما حتما باید وزنت از نظر شخصیتی سلمان باشد ابوذر باشد، مقداد باشد، مالک اشتر باشد، هر کسی یک ظرفیتی دارد لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها .
خیلی این آیه جالب است پروردگار مهربان عالم با گنجایش، آدم با آدم معامله میکند اضافه که از ما نمیخواهد توقع هم ندارد ما کم بگذاریم، یک حالت اعتدال، آنی که از ما میخواهد این است که ما سالم زندگی کنیم، سلامت زندگی کردن هم به این است که ما باقرآن و با روایات زندگی کنیم شاغولمان در ساختن وجودمان و زندگیمان کتاب خدا باشد، اهل بیت باشد، و این کار حالا برای ما هفتهای یک بار، یا یک ماه یک بار، یایک سال یک بار، یا اگر جایی گیر کردیم نفهمیدیم این قدمی که میخواهیم برداریم حق است یا باطل، این ازدواجی که میخواهیم بکنیم حق است یا باطل، این معامله اقتصادی که میخواهیم بکنیم حق است یا باطل نمیدانم،خب نمیدانم قرآن مجید نشان میدهد روایات نشان میدهند که کارت حق است، قدمت حق است، قلمت حق است، زبانت حق است، دیدنت حق است، شنیدنت حق است یا باطل است، ما اگر راه به باطل بدهیم آن باطلگرای خائن ؛ یعنی شیطان خیلی راحت راهش را به طرف ما باز میکند. ولی وقتی که ما با شاغول قرآن و روایات زندگی بکنیم جا برای او نمیماند آخه او جا میخواهد که جا بگیرد، وقتی در وجود انسانی جا پیدا نکند نه در عقلش، نه در قلبش، نه در روحش، نه در عملش، نه در اخلاقش کجا برود بشیند ، این حرف خودش است، قٰالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿ص، 82﴾ إِلاّٰ عِبٰادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِينَ ﴿الحجر، 40﴾. اینجا من راه ندارم.
میشود تمام راههای نفوذش را با قرآن و باا هل بیت بست؛ یعنی با عمل به قرآن با عمل به فرهنگ اهل بیت، خب اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ
فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِيلَهُ نگاه کن ببین، تو رونده راهی هستی که قرآن ترسیم کرده، این یک موردش از چهار مورد، خب راهی که قرآن ترسیم کرده چیه؟ شما قرآن مجید را با کتاب معجم المفهرس بگیرید ببینید در کتاب خدا چند بار صراط مستقیم آمده و جالب این است برای اینکه دائم این مسئله صراط مستقیم را به مشاعر ما انتقال بدهد آمده یک سورهای را خواندنش را در نماز واجب کرده شبانه روز مردم ده بار به صورت واجب بگویند اهدنا الصراط المستقیم، ان وقت آمده برای نماز شرایط بسیار مهمی گذاشته یکی اینکه داری نماز میخوانی بفهم داری چی کار میکنی لاٰ تَقْرَبُوا اَلصَّلاٰةَ وَ أَنْتُمْ سُكٰارىٰ ﴿النساء، 43﴾، یا کسالا شما با کسالت وارد نماز نشو شما با بیتوجهی و بیهوشی وارد نماز نشو، نماز اقم الصلاة لذکری، نماز یاد من است یا حرف زدن با من است، کلمه ذکر به معنی گفتار هم هست. خب من شبانه روز ده بار میگویم اهدنا الصراط المستقیم، به خودم هم نگاه میکنم که دارم این آیه را میخوانم خودم هم در صراط مستقیم هستم این به خود نگاه کردن خیلی مهم است، عذر میخواهم من که خیلی باز حرف میزنم اینجا هم جای باز حرف زدن نیست جای بیان مطالب خیلی بالاتر و معارف آسمانی است من دارم میگویم اهدنا الصراط المستقیم دروغ هم میگویم، خب دروغ که ضد صراط مستقیم است. تهمت هم میزنم، لقمه حرام هم میخورم، اذیت هم میکنم،دلها را میسوزانم، رنج به مردم میدهم، تخلفات مختلف هم دارم، در خانه آدم شیرینی نیستم، این صراط مستقیم است!!
چی دارم میگویم، خدا نکند من مصداق این روایت باشم که حضرت میفرماید عبد دارد میگوید صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم دارد میگوید اهدنا الصراط المستقیم پروردگار هم بهش میگوید که دروغ داری میگویی! آخه در برابر حق ایستادم با حق دارم حرف میزنم اهدنا الصراط المستقیم یعنی اعلام این معنا را میکنم من میخواهم صراط مستقیم تو را، خب اگر میخواهی تمام انحرافهایت را بریز اگر میگویی اهدنا الصراط المستقیم و بعد از نماز وارد مسائل انحرافی میشوی خب پروردگار وسط نماز میگوید کذبت بنده من داری دروغ میگویی به من، همینطور قرآن مجید را ورق بزنید اهدنا الصراط المستقیم به شکلهای مختلف به صورت خبر در ایات زیاد است.
وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً ﴿الأنعام، 153﴾، در قرآن ،مختلف آمده صراط مستقیم. فان کنت عجب روایتی است سالکا سبیله، اگر تو راهرو راه قران هستی خب برایت ملاک باشد آدم درستی هستی، آدمی هستی مقبول پروردگار، آدمی هستی که عمل داری میکنی به قرآن سالکا سبیله، سبیل قرآن صراط مستقیم است این آیه درباره حضرت ابراهیم است. آخرهای سوره نحل است هداه الی صراط مستقیم من دست ابراهیم را از همان اول آوردم گرفتم و وارد صراط مستقیم کردم این معلوم میشود که نعمت خاصی است که آدم در صراط مستقیم الهی باشد.
بعد از خود ابراهیم نقل میکند انی ذاهب الی ربی سیهدین، ذاهب اسم فاعل است معنی مضارع را میدهد که دلالت بر تداوم دارد غیر از معنای حالیه یک معنی هم تداوم است، انی ذاهب یعنی من رفتنم به سوی پروردگار دائمی است تا نفس آخر.
یک جای دیگر هم میگوید حنیفا مستقیم بدون انحراف به چپ و راست حرکت میکنم. حنیفا هداه الی صراط مستقیم انی ذاهب الی ربی، صراط مستقیم آدم را به پروردگار میرساند خب این یک جمله در روایت.
من برای توضیح بیشتر برای دوستان غیر از اهل علممان یک آیه از قران را میخوانم که چگونه خود را عرضه کنیم به قرآن آیه صد و هفتاد و هفت سوره بقره که در آنجا پروردگار هم مایههای اعتقاد صحیح را بیان کرده، هم درباره مال، راه سالم هزینه کردن را بیان کرده، هم درباره عبادات و هم درباره اخلاقیات. یعنی یک آیه انگار پروردگار به صورت تلگرافی کل اسلام را در این آیه ریخته کل دینش را.
لَيْسَ اَلْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ ﴿البقرة، 177﴾ این بر نیست، حالا اول آیه ظاهرا تعریف به یهود و نصاری است که رو کردن به اینور، به آنور، به شرق، به غرب، این اصلا ملاک بر نیست، ملاک نیک بودن نیست، و لکن البرّ نیک این آدم است ولکن البر یعنی تمام وجودش نیک است آنی که وَ لٰكِنَّ اَلْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اَلْمَلاٰئِكَةِ وَ اَلْكِتٰابِ وَ اَلنَّبِيِّينَ قلب باید جایگاه باور داشتن خدا باشد، باور داشتن قیامت باشد، باور داشتن فرشتگان باشد، خب فرشتگان را برای چی باور داشته باشم، یک دوستی من داشتم از اولیاء خدا بود؛ چون صفاتی که درباره اولیا، من در باب حکمتهای نهج البلاغه دیده بودم در او میدیدم عملا انسان عجیبی بود، گاهی میخواست مطلبی را به من بگوید زیاد اتفاق میافتاد این چشمش پر از اشک میشد میگفت ببین حرفی که میخواهم بهت بزنم اول توجه دارم که کرام کاتبین دارند پایم مینویسند رقیب دارد پایم مینویسد ،این ایمان.
من وقتی به کرام کاتبین، به رقیب، مٰا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ ﴿ق، 18﴾ ایمان داشته باشم خیلی قوی مواظب خودم خواهم بود، خب میدانم دارند مینویسند فردا هم پروردگار کتابم را پخش میکند باز میکندو به من میگوید اقرأ کتابک خودت پروندهات را بخوان من قاضی کنارت نمیگذارم. خودت اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم حسیبا، خودت نمره به این پرونده بده، خودت حسابگر پرونده خودت باش، من قلبم را به قرآن عرضه کنم ببینم این پنج حقیقت در قلب من جا دارد و کار دارد میکند، واقعا جدی است، ایمان به خدا، ایمان به قیامت، ایمان به فرشتگان، باور داشتن قرآن، باور داشتن همه انبیاء الهی. این عرضه قلب به قرآن، خب هر کجایش لنگ است قرآن نشان میدهد که تو اینجا لنگ هستی.
کسی آمد خدمت حضرت مسیح گفت که آقا ما دو تا برادر هستیم هر دو هم گرفتاری داشتیم، این برادر من شب بلند شد به گریه و ناله و زاری و دعا، گرفتاری او برطرف شد ولی من خیلی بیشتر از برادرم دعا کردم زاری کردم، بیداری کشیدم، هیچ خبری نشد، عیسی فرمود از خدا باید بپرسم برای چی دعایت را مستجاب نکرده، ظاهرا روایت را حضرت باقر نقل میکنند در علل الشرایع وجود مبارک صدوق این انسان کم نظیر روایی است.
پروردگار خطاب کرد عیسی اگر این آدم تا آخر عمرش در خانه من ناله بزند دعایش را مستجاب نمیکنم، چون قلبش یک گیر بدی دارد، و گیر دلش هم این است که در نبوت تو شک دارد، این آدم اهل یقین به نبوت نیست، دعایش را مستجاب نمیکنم. دل را باید هفتهای یک بار، ماهی یک بار، هر چقدر که آدم بتواند به کتاب خدا عرضه کند.
مردم بچههایی که تکلیف نشده بودند در روایات دارد میآوردند بغلشان میگرفتند روبروی امیرالمومنین به بچه میگفتند این آقا را دوست داری دل بچهها را با علی امتحان میکردند این امتحان دائم باید باشد به دست خود ما، یک امتحان خدا از ما میگیرد آن ارائه تکالیف است که حالا من چند مرده حلاج هستم، اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات یک امتحان هم گردن خودم است خودم را عرضه کنم به قرآن.
خب مایههای دل، این پنج تا باید باشد، دل جای حسد نیست، حسد انحراف قلبی است، لا تزغ قلوبنا. کبر، نفاق، حرص، طمع، تنگنظری، کینه ناحق، اینها همه انحرافات دل است. و بعضی از این انحرافات عزیزان یک دا نهاش اگر در دل جا بگیرد و علاجش نکنیم قطعی ما را جهنمی میکند یک دانهاش، شما همین امروز بعد از منبر، آیه صد و هشتاد سوره مبارکه آل عمران را ببینید خداوند از انحراف دل در آیه صد و هشتاد یک بخل را فقط بیان کرده یک بخل. دیگر از بقیه انحرافات ساکت است این هم دلیل نمیشود اگر آدم بخیل باشد حسود هم باشد نه، طمعکار هم باشد نه، کینهورز هم باشد نه، ولی میگوید آنهایی که يَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِه ﴿آلعمران، 180﴾ هستند ثروت در کفشان است، ثروت حلال، و بخل میکنند از هزینه کردنش در راههایی که من گفتم سَيُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ، کل ثروتشان را قیامت به صورت گردنبند فلزی آتشی درمیآورم و میاندازم گردنشان. این انحرافات گاهی خیلی خطرناک است یک دانهاش، من این روایت را یادم رفته کجاست هشام ابن حکم از عالمان بزرگ مدرسه اهل بیت است.
انسان فوق العادهای است، یک وقتی چهل سال پیش من یک کتابی خریدم - یک استاد دانشگاه نوشته بود استاد بسیار باسوادی بود - به نام هشام ابن حکم، معلوم بود این استاد آدم دینی است آدم متدینی است و آدم خیلی باسوادی است خیلی تحقیقات جالبی درباره هشام ا بن حکم کرده بود، این یک روز به امام صادق عرض کرد یابن الرسول الله بعد از مرگ پیغمبر علی ابن ابیطالب آدم مجهولی بود؟ فرمود نه، مردم میشناختند؟ فرمود همه میشناختند گفت مردم میدانستند علی اعلم است اتقی است، ازهد است، فرمود میدانستند، گفت یابن الرسول الله فاصله مرگ پیغمبر تا غدیر که طولانی نبود، مردم میدانستند جانشینی ایشان را، فرمود میدانستند گفت پس چرا بعد از مرگ پیغمبر چنین بلای عظیمی را به وجود آوردند؟
امام صادق فرمودند الحسد، همین. ساکت شدند. گاهی یک دانه از این انحرافات قلبی دنیا و آخرت آدم را به آتش میکشد. خب این بخش قلب آیه. و اما بخش مالی آیه، وَ آتَى اَلْمٰالَ عَلىٰ حُبِّهِ ذَوِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينَ خیلی آیه فوق العادهای است و المساکین وَ اِبْنَ اَلسَّبِيلِ وَ اَلسّٰائِلِينَ وَ فِي اَلرِّقٰابِ، شش طایفه جناب ثروتمند در مالت حق دارند حق الهی، اتی المال علی حبه خب من ثروتمند اگر خودم را با این آیه شاغولگیری بکنم به من نشان میدهد که من ارتباطم با مال، یک ارتباط الهی است یا یک ارتباط ابلیسی است، چطور هستم، یتیم قوم و خویش، مسکین، سائل، گرفتار، با مال من مشکلاتش حل میشود یا نه اگر حل میشود که من اهل قرآن هستم حل نمیشود منحرف هستم همین.
بخش بعدی آیه عبادت است، وَ أَقٰامَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتَى اَلزَّكٰاةَ، خب من اهل اقامه نماز هستم یا نه یک نمازی میخوانم که از سر خودم باز کنم نمازم همراه با معرفت و همت و عشق است، در نماز حالم تغییر میکند دلم به لرز میافتد، کیف میکنم از این که من را راه داده و اجازه داده با این زبانم با او حرف بزنم یا نه نماز را چپر در قیچی میخوانم سلام را که میدهم میگویم آخ راحت شدم مگر نماز کوه دماوند بود روی شانهام که راحت شدم.
وَ أَقٰامَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتَى اَلزَّكٰاةَ این دو تا عبادت
و اما بخش اخلاق آیه، وَ اَلْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذٰا عٰاهَدُوا پیمانها، قراردادها، امضاها باید بهش وفا بشود. حالا من اگر پیمان شکن هستم، اگر زیر امضایم میزنم، اگر یک قولنامه نوشتم خانهام را فروختم صد میلیون تومان، دری به تختهای خوردو شده حالا صد و پنجاه میلیون تومان به خریدار میگویم نمیدهم در حالی که بیعانه گرفتم ملک شرعا برای خریدار است، خب من معلوم است آدم منحرفی هستم، معلوم است آدم کجرویی هستم، این که دائم باید آدم خودش را شاغولگیری بکند وَ اَلصّٰابِرِينَ فِي اَلْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ حِينَ اَلْبَأْسِ آنهایی که شکیبایی دارند در مشکلات زندگی در بیماریها، و در جنگ، أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ صَدَقُوا اینهایی که این پانزده مسئله در زندگیشان است اینها مومن صادقند وَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُتَّقُونَ ﴿البقرة، 177﴾، این شکل عرضه کردن خود به قرآن مجید.
همه هم باید خودشان را عرضه کنند هر کسی در هر حالی، در هر موقعیتی است، لازم است عرضه به قرآن بشود خب و ان کنت سالکا سبیله، به بقیش نمیرسم زاهدا فی تزهیده اگر تو زاهد قرآنی هستی ان وعد الله حق، بنده من وعده بهشتم، وعده لذتهای بهشتم، وعده نعمتهای بهشتم حق است وفا میکنم فَلاٰ تَغُرَّنَّكُمُ اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا کلاه سرتان نرود از این زندگی مادی و ابزار مادی وَ لاٰ يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّٰهِ اَلْغَرُورُ ﴿فاطر، 5﴾، دشمنان من سرت را کلاه نگذارند همه لذتخواهیات را اینجا تمام بکنی و جا برای لذتخواهی قیامتت نماند یک خرده زاهدانه عمل کن و راغبا فی ترغیبه فَمَنْ كٰانَ يَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً ﴿الكهف، 110﴾ این ترغیب خداست، و خائفا لتخفیفه، وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوىٰ ﴿النازعات، 40﴾ فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِيَ اَلْمَأْوىٰ ﴿النازعات، 41﴾.
این چهار تا آیه هم به مناسبت چهار بخشی که امام باقر به یارشان، به دوستشان به صحابیشان فرمودند.