شب دوم جمعه (23-7-1395)
(خـــــــــــــــوی بقعه شیخ نوایی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یکی از کلماتی که در قرآن مجید از جزء اول تا پایان قرآن زیاد به کار گرفته شده و چون روایات بیش از آیات قرآن است به تناسب بیشتر بودن روایات این کلمه در روایات بیشتر به کار گرفته شده کلمه دنیاست.
دنیا از نظر لغت عرب افعل و تفضیل است، ببخشید مونث است مذکرش دنوّ است، معنای دنیای یعنی جای نزدیک، نسبت به عالم آخرت دنیا به ما یک زمان متصل و یک زمان نزدیک است، اگر بخواهیم با دقت به این کلمه نگاه بکنیم که دنیا یعنی چه، دنیا کجاست، چیه؟ دنیا یک ظرف زمانی است امروز است که در تعبیرات روایات هم به همین معنا آمده امروز، عاجل الان، این ظرف بسیار ظرف پرارزشی است چرا؟ چون تمام نعمتهای مادی پروردگار و نعمتهای معنوی پروردگار در این ظرف قرار داده شده. دلیلم هم یک آیه سوره لقمان است عنایت بفرمایید به این آیه.
میگوید امروز در این دنیا یعنی در این ظرف وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً ﴿لقمان، 20﴾، لغت اسبغ با سین و غین است، اسبغ اسباغ، سبغ، به معنی تمام و کمال است، من در این ظرف تمام نعمتهای مادی و معنویام را به شما کامل عنایت کردم، هر چه که انسان نیاز داشته در جهت مادی در این ظرف پر کرده، از منظومه شمسی گرفته تا گردشها دریاها، صحراها، زمینهای کشاورزی، انواع حیوانات نباتات، جمادات، هیچی برای انسان از نعمتهای مادی فروگذار نکرده خب پس فقیر چرا در دنیا زیاد است؟ اگر میگوید علیکم خب این همه فقیر برای چی در کشور ما کشورهای دیگر.
برای اینکه ثروت مادی و نعمت مادی حق که پر در این ظرف قرار داده شده سالهاست قرنهاست، دست ستمگران و قلدران و زورگویان و غارتگران است، کاری ندارد به ملتها میگوید تحمل ظلم معصیت است، سکوت در برابر ظالم گناه است ظالم را دستش را از زندگیتان کوتاه کنید. اگر درست بگویم هفتاد درصد امکانات کره زمین که فعلا هفت میلیارد بخور دارد دست امریکاست هفتاد درصد، در امریکا هم از این هفتاد درصد امکانات طبق تظاهرات و شعارهای سه چهار سال پیش خودتان نود و نه درصدش دست غارتگران و دزدان و مسیحیان بدتر از یهود امریکاست یک درصدش پخش بین مردم است.
نعمت از طرف او در این سفره کامل قرار داده شده راه نمیدهند به ما، خدا هم به ما عقل داده قدرت داده، جمعیت داده ما هفت میلیارد نفر هستیم تعداد دولتیهای امریکا انگلیس، اسرائیل، اروپا چین چقدرند؟ این هفت میلیارد زورشان به این تعداد دزد غارتگر غاصب نمیرسد؟ کاملا میرسد با این ارزیابی تمام اشکالات و ایرادات از ذهن ما میرود بیرون که فقر کار خدا نیست، مسکنت کار خدا نیست، آنی که کار پروردگار است اسباغ نعمت است یعنی قرن به قرن سر این سفره امکانات کامل گذاشته.
از نظر فیزیکی مگر هفتاد و دو نفر که شش هفت تا هم ده یازده ساله تا شش ماهه بودند زورشان به حکومت یزید میرسید؟ نه هفتاد و دو نفر با حکومت گسترده بنی امیه جنگشان جنگ صددرصد نابرابر بود، ولی جنگی بود که خدا انبیا، ائمه، تایید کردند چون اگر این جنگ هم اتفاق نمیافتاد سیدالشهدا فرمود ته مانده دین را هم لیسیده بودند و رفته بود پرچم توحید برای ابد سرنگون میشد این جنگ نابرابر لازم بود، اما فقط اگر آن هجده هزار خائن بیوفای خبیث آلوده که نامه به ابی عبدالله نوشتند که بیا کمک میدادند، سیر تاریخ را ابی عبدالله عوض کرده بود. امام جنگش منتهی به این شد که دین بماند دین هم ماند، اما تاریخ به طور کامل عوض نشد هنوز هم میبینید بعد از هزار و پانصد سال قلدران ودزدان و زورگویان حکومت دارند بعد هم اگر یک جامعهای حرکت کند برای دفع ظلم، دیگر جوامع کمک نمیدهند، پنج سال است شیعیان بحرین دو سال است شیعیان یمن دارند کشته میدهند آتش میگیرند، همه چیزشان را دارند تخریب میکنند دولتها و ملتها نشستند و میخندند ما هم که تنها هستیم اگر ایران به تنهایی وارد دفاع فیزیکی شود چهار تا بمب ده برابر هیروشیما را هم خرج مامیکنند باز پرچم دین میخوابد.
الان مادو تا گنهکار در دنیا داریم یکی دولتهای دزد و ظالم یکی ملتهای ساکت وگرنه نعمت کم نیست، این را من از قول خارجیها برایتان بگویم بااینکه ذرهای ارادت به این پستهای مسیحی و یهودی از عالم و غیر عالم ندارم، ولی آنها ارزیابی کردند که پنج قاره زمین که در آب نیست بیرون از آب است با این پنج اقیانوس در آغوش زمین توان دارد که پنجاه برابر جمعیت فعلی کره زمین را خانهدار کند جوانهایشان را زن بدهد، دخترهایشان را شوهر بدهد و یک زندگی نسبی با رفاه برایشان فراهم کند این مادر که اسمش کره زمین است شیر کم ندارد که به بچههایش بدهد پنجاه برابر اضافه دارد، ولی میبرند میخورند، نابود میکنند، اسراف میکنند. جنایت میکنند. آتش میزنند میلیارد میلیارد عربستان پولش را میدهد به امریکا اسلحه میخرد آتش میزند نابود میکند کم نداریم اشتباه داریم نه اینکه کم داریم.
خب بحثی در زمینه نعمت مادی و اقتصاد و بازار و تعادل و اینها ندارم خواندم اما کار من نیست که روی منبرها بگویم، نه استاد اقتصاد هستم نه بحث اقتصادی درخور من است بگویم کسی گوش نمیدهد ما در این بحثها گوش بده هم نداریم که حالا کسی گوش بدهد که بتواند مشکل راحل کند این یک نوع نعمت که در ظرف دنیا کامل و تمام تا حالا ریخته از زمان آدم.
یک پیام هم داده که خشک نکنید این سفره را با آتش گناه این پیام هم داده در قرآن، پیام داده که مخالفت با من ضرر دارد شما را دچار قحطی میکند، خشکسالی میکند، طوفان میکند، سونامی میکند، زلزله میکند، دچار چه کنم چه کنم میکند، کلاف سردرگمتان میکند، یک جا گشنه میمانید، یک جا دارید گیرتان نمیآید بخورید، یک جا باران نمیآید، یک جاانقدر باران میآید که زمین زراعتی را نابود میکند یک جا رنج دارید دریایتان آرام است، یک جا سونامی میآید در پنج دقیقه دویست هزار نفر را با هر چی هتل و خانه لب دریاست میخورد اثری ازش باقی نمیگذارد یک جا سرسبز است دویست و پنجاه کیلومتر باد میزنم ماشینها را ببرد، طاقها را بلند بکند، چند هزار تا را بکشد، یک ده دقیقه یک تکان سونامی به ژاپن میدهم یک سوم مملکت را نابود میکند خب گناه نکنید که این نعمتها بماند این را هم هشدار میدهد.
بحث بلاها و گناهان را هم ندارم این هم گوش بده ندارد نه اینکه ندارد مسخره هم میکنند این بحثها را ولی قرآن است چه کنیم، اما در این ظرف نعمتهای معنوی هم پر کردم نعمه ظاهرة و باطنة، عقل لازم داشتید بهتان دادم فطرت لازم داشتید بهتان دادم، روح الهی لازم داشتید نفخت فیه من روحی بهتان دادم، دین لازم داشتید بهتان دادم، کتاب آسمانی نیازتان بود صد و چهارده تا دادم، معلم دلسوز بیاجر بیجیره مواجب، بیویزیت لازم داشتید صد و بیست و چهار هزار تا بهتان دادم، در این ناحیه هم من هیچی کم نگذاشتم هیچ.
شما فقط قوانین الهی را درباره حیوانات ببینید هیچی کم نگذاشته شب نوزده ماه رمضان یکی از شبهای احیاست که در این سه شب آن یک شب مبهم است، یا نوزدهم است یا بیست و یکم است یا بیست و سوم است شب احیا، امیرالمومنین با همه وجود توجه به قانون رعایت حقوق حیوانات را دارد شب نوزدهم دارد میرود کشته شود میداند هم کشته میشود اما وقتی در حیاط خانه زینب کبری مرغابیها میآیند عبایش را به دهان میگیرند یعنی امشب را نرو مسجد میایستد، زینب را صدا میزند میگوید دخترم اینهاحق آب و دانه و استراحت دارند اگر میتوانی حقوق این حیوانات را رعایت کنی نگهشان دار عزیز دلم، اگر نمیتوانی آزادشان کن، اینجا گشنه نمانند بیآب نمانند حق حیوانات است، یک وضو مردم میخواهند بگیرند برای نماز واجب آیه وضو سه اثر برای وضو بیان کرده ششم سوره مائده خود شما بزرگواران خانمها آقایان محبت کنند امشب ان آیه را ببینند.
من هوا سرد است نمیخواهم بروم در حیاط شیر راباز کنم وضو بگیرم، روشویی هم نگذاشتم هنوز در خانه، کتری را یک خرده آب گرم میریزم میآیم در پنجره را باز میکنم وضو بگیرم، مگر وضو چقدر آب میخواهد؟ من گاهی در اتاق نشستم نیاز به وضو دارم یک بشقاب میگذارم جلویم با یک استکان وضو میگیرم یک خرده هم آب اضافه میماند بیشتر که نمیخواهد اسراف مذموم است، با این کم آبی و گرانی تامین آب شیر را باز کنم نگه دارم تا آخر که میخواهم وضو بگیرم وضو که ده لیتر آب نمیخواهد یک استکان، غسل جنابت برای نماز اگر واجب میشود با یک کاسه آب میشود غسل کرد یک استخر لازم نیست آدم با دوش حمام بریزد روی سرش، تمام را برای ما گفتند، حالا آمدم در پنجره را باز کردم که آب روی فرشم نریزد، دارم وضو میگیرم، یک زمین ملک دیگران پای دیوار خانهام است یک زمین دویست متری، نمیدانم صاحبش راضی است یا نه که من آب روی زمینش بریزم گرچه از لای انگشتهایم پنج تا قطره بریزد اگر رضایت صاحب زمین را ندارم وضو باطل است، باطل.
در سفر هستم در جاده هستم، آب پیدا نمیشود، مقداری جنوب جاده را رفتم شمال جاده را رفتم، شرق را رفتم، غرب را رفتم، واجب است نمازم را بخوانم آب پیدا نشد یک ماشین آمد رد بشود یک فلاکس کوچک آب به من داد و رفت در فلاکس را شل کردم نماز دارد دیر میشود یک سگ تشنه رسید کنارم دارد له له میزند وضو بگیرم یا آب را بدهم به سگ؟ پیغمبر میگوید حق نداری وضو بگیری آب را بده به این تشنه تیمم کن نمازت را بخوان، در نعمتهای مادی چیزی فروگذار نشده مردم روی سر عروس و داماد تهران ما میگویند شاباش اینجا نمیدانم چی میگویند، سکه میریزند، نقل میریزند، شکلات میریزند، اینهایی که میریزند روی سر عروس و داماد آیا ملک عروس و داماد است؟ ملک ریزندگان است؟ حق تصرف با مهمانهاست؟ تمام را دقیقا فقه اهل بیت بیان کرده. تمام را.
یک بار من یک روایت معنوی دیدم به نظرم چیزی نیامد جوان بودم البته نفهم بودم، طلبه هم نبودم اما هنوز نمیفهمیدم حالا هم نمیفهمم حالا که بزرگتر شدم بیشتر نمیفهمم، چون هر چی آدم بزرگتر میشود میبیند بیشتر نمیفهمد یک خرده دیگر بروم جلو میفهمم که اصلا نمیفهمم، اگر خدا لطفی کند به خاطر آقایی خودش است نه من، روایت از علامه مجلسی بود که پیغمبر میفرماید از اتاق میآیید بیرون کفشهایتان را میخواهید پایتان کنید بردارید بتکانید، من پیش خودم گفتم این دیگر خیلی خندهداره این هم شد قانون، معنویت، پایم را کردم تا کفش تا مچ پایم بعد تا زانویم سوخت درآوردم تکاندم دیدم یک زنبور زرد بزرگ از شدت سرمای حیاط ما رفته ته کفش که از باد و سوز پناه بگیرد زد به من گفت آقا شیخ فضولی موقوف غلط کردی که فکر کردی این هم شد قانون، برای پا در کفش کردن هم به ما تعلیمات دادند. ریز نکنم حرفم را یک آیه بخوانم.
اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِيناً ﴿المائدة، 3﴾، این مقدمه بحث امشب. کنار این همه نعمت مادی، کنار این همه نعمت معنوی خدااز ما دعوت کرده بیا یک تاجر عاقل خردمندی باش این دو نوع نعمت را زیر نظر من و طرح من هزینه کن که هیچ ضرر و خسارتی در دنیا و آخرت بهت نزند. آیاتش را در جلسات بعد میخوانم اگر خدا بخواهد توفیق بدهد چه آیات فوق العادهای است آخر یکی از آیات تجارت میگوید تجارة لن تبور.
آیه یک مقدار مفصل است بعدا قرائت میکنم میگوید اینهایی که این گونه با نعمتهای من برخورد میکنند، اینهایی که نعمت هر دو را در آیه دارد مادی و معنوی، اینهایی که با نعمتهای معنوی من بعد میگوید مادی، مادی را د وم میگویم برخورد صحیح دارند که برخوردشان هم به هدایت من است که با این لقمه نان چه کار کن، بااین لباس چه کار کن، با این ماشینت چه کار کن، بااین درآمد مالی چی کار کن بااین خانهات چی کار کن، بااین زن و بچت چی کار کن همه را راهنمایی کرده همه را، راهنماییهایش هم عجیب است میگوید پدر و مادری که بچشان را بغل میکنند بزرگ و کوچک فرقی نمیکند گاهی میخوانند در روضهها میگویند امام حسین میخواست علی اکبر را ببوسد چون بزرگ بود مثلا رویش نمیشد یاحیا میکرد اینها دری وری است، آدم عاشق بچه است حالا کوچک باشد متوسط باشد بزرگ باشد هر وقت میبیند دلش میخواهد بچه را ببوسد هر وقت، هیچ پدری مادری از بوسیدن بچش حیانمیکند نباید حیا بکند غلط است حیا بکند. ماپدر و مادرها دو منبع محبت هستیم واجب است این نعمت محبت را انتقال بدهیم که یکی دیگر نیاید محبت غلط به بچمان انتقال بدهد بدزدد و ببرد، چهار روز بعد بچهمان را از بیرون و از دانشگاه بیدین تحویل بگیریم، ما دائم باید در حال انتقال محبت باشیم نه به زن و بچهمان به پدر و مادر، به اقوام به همه مردم، مانباید در مقابل کسی گارد بگیریم که هان منم طاووس علیین شدم، مواظب باش به من تعظیم کن دست من را ببوس، ادب کن، جلوی من حرف نزن، جلوی من نشین. مگر من خدا هستم؟
ما یک شناسنامه بیشتر نداریم نه آنی که اداره آمار ایران به ما داده یا به پدرمان داده، ما اداره آمارمان برای صدور شناسنامه امیرالمومنین است این هم شناسنامه ما و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین، هر کسی غیر از این است همین الان از تو جمعیت بلند شود بایستد اگر من غیر از این باشم که خدا هستم اینها همه پنج تا خصلت عبد است و اناعبدک الضعیف اگر نیستم خدا هستم یعنی فرعون، یعنی نمرود، اگر نیستم.
دین ما میگوید بچهات را هم به خانمها و هم به آقایان، بغل بگیر ببوسید خدا را عبادت کردید، چی کم گذاشتند از ما؟ میگویم من نمیتوانم ریز بشوم در مقررات الهی ریز شدنش سالها وقت میخواهد، سالها کتاب روی منبر آوردن و باز کردن و خواندن میخواهد، همین مقدار بدانیم الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.
امیرالمومنین میفرماید پیغمبر سرش روی دامن بود چشمش دو لبش، بینیاش، نشان میداد دارد از دنیا میرود، روز بیست و هشت صفر، چشمش را باز کرد، گفت علی جان سه بار به امت من از قول من بگو مال مردم را به مردم پس بدهید گرچه به اندازه نخ ته سوزنی باشد که زنها دیگر نمیتوانندبا آن نخ بدوزند باید آن نخ را دربیاورند دور بیندازند، اگر از مال مردم بعد برو بالا مال بیت المال، برو بالاتر مال مسلمین، برو بالاتر نفت و گاز مسلمین، که الان از زیر قبر پیغمبر و کعبه این نفت و گاز سی درصدش میرود برای اسرائیل هفتاد درصدش میرود در دهان امریکا و انگلیس، به امت بگو مال مردم را به مردم پس بدهید گرچه به اندازه نخ ته سوزنی باشد که خانمها دیگر نمیتوانند بدوزند این دین است، دیندار کجاست؟ چند تاست؟ در مردم در ادارات، در بدنه دولت اینجوری چند تا دیندار داریم که مال ملت اگر به اندازه یک نخ ته سوزن است به مردم برگردانید. ان الله یامرکم ان تعد الامانات الی اهلها،
گسترده راجع به تجارت و خسارت میخواهم حرف بزنم امروز تمام نوشتههای سال قبل را نگاه میکردم نود و چهار که اینجا راجع به تجارت و خسارت چی گفتم، این داستانی که میخواهم بگویم نبود یا اگر هم گفتم یادداشت نکردم ولی احتمال نود درصد میدهم نگفتم این را هم بگویم و حرفم تمام، چهار تا منبر داشتم سن سی سال بود، صبح داشتم و بعدازظهر داشتم و دو تا هم شب. از روز دوم و سوم متوجه شدم یک پیرمردی لنگ لنگ هر چهار تا منبر را میآید، مسیر ماشینش هم کوتاه بود حالا من که با ماشین میرفتم مینشستم تا نوبت منبرم بشود قاری بخواند مداح بخواند آن پیرمرد میرسید، در یکی از مجالس عصر دهه اربعین یک سه ربع زودتر رفتم، البته من پنجاه سال است هیچ مجلس مردم را دیر نرفتم نه تهران نه شهرستانها چون یک روایت محرک من بوده از جوانی که پیغمبر فرمود من کان یومن بالله و الیوم الآخر فالیف اذا وعد اگر دین داری، اگر خدا و قیامت را قبول داری به مردم وعده میدهی وفا کن نکنی بیدین هستی شوخی ندارد، جامعه باید سالم و منظم باشد، هی نگوید گناه را عیب ندارد عیب ندارد چیزی نشد، چیزی نبود حالا مگر آسمان آمد زمین اینها را نباید گفت، ما بعضی گناهان داریم نمیخواهم روی منبر اسم ببرم پیغمبر میفرماید وقتی که مرد یا زن وارد به آن گناه میشوند عرش خدا به لرزه میآید.
یکیش دست دادن به زن نامحرم است، کم نیست دست دادن مقدمه صد جور فکر است و بعد هم تحقق زنا، که دیگر همه میدانید که. زودتر رفتم دیدم پیرمرد نشسته نشستم بغلش، گفتم از این چهار تا منبر من خسته ن میشوی؟ گفت نه چون چهار تا منبر مختلف هم بود بحثها یکی نبود گفت نه خسته نمیشوم، چند سالت است؟ نود، گفتم از نود سال عمرت چیزی داری به من یاد بدهی؟ گفت دارم، گفتم یادم بده، من الان یک عالم دینی هستم چقدر بلد هستم، هیچی، تا به جایی رسید دانش من که همی دانمی که نادانم، این یک کلمه را خوب یاد گرفتم که فهمیدم که نمیفهمم نمیدانم، ما دائم باید در حال یادگیری باشیم ولو از یک پیرمرد، ازکسی دیگر، دائم باید در حال یادگیری باشیم.
گفتم از دوران عمرت اگر چیزی داری یاد من بده گفت دارم، گفتم بگو، گفت گوش بده، اینی که من میگویم برای سال پنجاه است، چهل و پنج سال است، آن وقت که او شروع کرد برای من گفتن که نود سالش بود گفت شصت سال پیش، به الان میشود صد و پنج سال، گفت شغلم پینهدوزی بود سه تومن پنج شش ماه پس انداز کردم با این سه تومن حرکت کردم از تهران رفتم کربلا، بااین سه تومن سه تا تک تومن یک ماه ماندم، پول داشت تمام میشد آمده بودم نجف، میدانستم پیغمبر گفته گدایی حرام است من متدین به دین پیغمبر بودم بازو دارم، دشنه و شمع و موم و نخ و مشته و درفش را با خودم در یک کیسه ریخته بودم برده بودم اگر پول کم آوردم بشینم پینهدوزی کنم خرج دربیاورم، امدم در بازار نجف بازار هویش، که الان هم هست، قیافه یک بزازی را دیدم دیدم مومن است، دین دینداری، رفتم در مغازه سلام کردم گفتم ایرانی هستم زائر هستم، سه تومن پول آورده بودم دارد تمام میشود پینهدوز هستم به من اجازه میدهی روزها بر بازار به جزر دیوار مغازهات تکیه بدهم پینهدوزی کنم؟ این دین است مسلم به توعه گفت هنوز نشناخته بود مسلم را، گفت من خانه ندارم امشب رادر این کوچه هستم اجازه دارم به دیوار خانهات تکیه بدهم؟ گفت نه بیا تو، چرا به دیوار خانه تکیه بدهی.
مسلم ابن عقیل است برای تکیه دادن اجازه میگیرد این دین است، همینجور میلیاردها مال مردم و ملت و بیت المال را خوردند فاتحه، هیچ کس در این عالم نیست یقه آدم را بگیرد خدا قیامت، دادگاهها، انبیا پس اینها چیه؟ گفت آقا هر چی پول کم داری نوکرت هستم بهت میدهم تا وقتی کربلا و نجف هستی گفتم نه، فقط اجازه بده من پینهدوزی بکنم، گفت بفرما، کفش پارههارا میآوردند به من میدادند میدوختم پول خوبی هم میدادند، دیگر با این صاحب مغازه رفیق شده بودیم چایی بهمان میداد گاهی نهار میگفت بیا پیش من بخوریم، با هم نماز جماعت میرفتیم، یک روز که کارم تمام شده بود رفتم در مغازش آن وقت صندلی میز نبود کاسبها یک تشکچه داشتند رویش مینشستند من نشستم روبرویش، گفتم چند سال است در این بازار هستی؟ گفت هشتاد سال، گفتم از این هشتاد سال عمرت چیزی داری به من یاد بدهی همین سوالی که تو از من کردی گفت آره، گفتم بگو.
گفت این مغازه روبرویی را میبینی ما با هم رفیق جون جونی بودیم ظهرها با هم نماز میرفتیم غروب با هم نماز میرفتیم با هم حرم میرفتیم با هم پیمان بستیم هر کدام زودتر مردیم اجازه بگیریم به خواب زنده بیاییم از برزخمان خبر بدهیم، این پیمان را کنار ضریح علی با هم بستیم، گفت این مُرد به خواب ماکه نیامد گفتم حتما اجازه ندارد هفت هشت شب گذشت یک شب آمد به خوابم، گرفته بود چهرهاش سلام کردم گفتم چه خبر برزخ؟ چه خبر؟ گفت که رفیق تمام پروندهام را امضا کردند گفتند قبول است نمازهایت روزههایت، زیارتهایت، کاسبی همه قبول است. یک گیر داری نمیتوانیم ردّت کنیم، باید بمانی تا قیامت آنجا گیرت رد بشود. لااله الا الله.
چی کار بکنیم ما در برزخ، اجازه دادند به خواب تو بیایم گیرم هم این است یک روز نهار خانهمان آبگوشت خورده بودم گوشتش هم فراوان بود، یک ذره گوشت لای دندانم گیر کرده بود در راه که میآمدم اذیتم میکرد خلال پیدا نکردم این خرمافروش دم صحن که حصیر خرما در حصیر میفروشد من دیده بودم آن حصیرها را خوزستان هم داشت، یک حصیر گردی بود سبد گرد بود در کوچکی داشت گفت نبود ولی ظرف خرمایش روی زمین بود من خم شدم اندازه یک خلال از آن حصیر کشیدم بیرون دندانم را خلال کردم انداختم کنار، به من میگویند بیاجازه مالک برای چی در ملک مردم تصرف کردی؟ رد هم نمیکنند ماندم. تو را به جان علی فردا برو پیش این خرمافروش من را نجات بده، رفاقتت را با من تمام کن یا پولی بهش بده راضی بشود یا رضایتش را بگیر. آمدم بهش گفتم هر چی پول میخواهی بهت بدهم رفیق من گیر تو است گفت خدا رحمتش کند پول نمیخواهم شب جمعه بعد خوابش را دیدم دعایم کرد گفت آزادم کردی گیر بودم.
اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة با این مجموعه نعمت بیاییم تاجر خوبی باشیم.