روز چهارم چهارشنبه (5-8-1395)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کلام در یکی از مهمترین روایات وجود مبارک رسول خدا بود. روایتی که کتابهای مهم روایتی نقل کردهاند و استاد بزرگ علوم مختلف اسلامی، شیخ بهایی به این روایت نظر داشته و یک جملۀ آن را بهطور مفصّل تفسیر کرده است. تمام پیکرۀ روایت از اهمیت برخوردار است. شما این روایت را نزد هر روایتشناسی ببرید، بهعنوان یکی از مهمترین روایات تلقی میکند. جملۀ اولش این است: «اذا احب الله عبدا الهمه ثمانیة خصال»، هرگاه محبت خداوند به سوی انسانی جلب شود و او را دوست داشته باشد، زمینۀ آراستهشدن به هشت خصلت را به او عنایت میکند. یکی از روزها هر هشت خصلت را عرض کردم، اما خودِ همین جملۀ اوّل، اقتضای بیان یک مقدمات مهمی را از قرآن و روایات دارد. اینکه چکار کنیم تا محبوب خدا بشویم؟ تا پروردگار عالم برای آراستهشدن به این هشت خصلت به ما کمک کند و یاری بدهد. خدا دوست دارد زیباییهای معنوی را بر بندهاش ببیند و بنده هم نباید نسبت به این اموري با عظمت بخل بورزد و دستش را ببندد که در این مدت عمر چیزی گیر نیاورد. آیات قرآن و روایات، مخصوصاً روایات جلد دوم اصول کافی و روایاتی که در دو جلد کتاب معروف دانشمند بزرگ شیعه «ابوفراس» به نام مجموعۀ ورام نقل کردند و راهنمایی میکنند که عبد چکار بکند تا محبوب خدا شود.
امروز دو آیۀ فوقالعاده از سورۀ مبارکۀ حجرات انتخاب کردم که برایتان قرائت کنم. راه محبوبشدن در پیشگاه پروردگار در این دو آیه ذکر شده است. مخصوصاً در پایان آیۀ دوم، یکی از آن هشت خصلت بیان شده است. هر دو آیه نشان میدهد اینها محبوب خدا شدهاند که پروردگار در پایان آیۀ دوم انتخاب شده و یکی از آن هشت خصلت را برایشان بیان میکند که دارای این هستند؛ ولی فکر کردم که اگر من هر روز به مقدمات بپردازم، از شناخت و تفسیر آن هشت خصلت محروم میشویم. امروز یکدانه از آن خصلتها را -که خصلت اول است- براساس یک آیه قرآن و سیزده روایت (که فکر نمیکنم به قرائت هر سیزده تا برسم) برایتان عرض میکنم.
آیه در سورۀ نور است. سیزدهچهارده روایت در کتابهای بسیار مهم روایی است که تاریخ بعضی از این کتابها برای 1200سال پیش است؛ مثل کتاب محاسن برقی. من این روایات را از کتابهای مختلف جمع کردم که برایتان عرض میکنم؛ البته بیشتر بود و من این تعداد روایت را انتخاب کردم.
حضرت میفرمایند: کسی را که خدا دوست داشته باشد، زمینهای فراهم میکند تا به هشت خصلت آراسته شود. یک آقایی از پای منبر پیغمبر عرض کرد: «یا رسولالله! و ما هن؟»، این هشت خصلت چیست؟ برایمان میگویید؟ حضرت هر هشت خصلت را بیان کردند(خصلت اوّل که خیلی مهم است! حالا شما مهمبودنش را از متن روایاتی که میخوانم، بهدست میآورید؛ چون اگر آدم به همین یک خصلت آراسته شود، یقیناً به فیوضات الهیّه وصل میشود. حالا در متن همان روایت هم میبینید که آراستهشدن به همین خصلت، چه منافعی را از جانب خداوند نصیب انسان میکند. بیشتر هم باید آنهایی که بین چهاردهپانزده تا پنجاهشصتسالشان است، به این روایات توجه کنند؛ چون سن به یک درجهای که میرسد، دیگر انسان عمداً هم به این گناه آلوده شود، تحت تأثیر قرار نمیگیرد. فقط یک گناه مفتی میکند و کارش به عمل و به حرکت نمیرسد، چون مایههایش را ندارد): «غض البصر عن محارم الناس»، خیلی جالب است که نمیفرمایند: «عن محارم المؤمنین» یا «عن محارم المسلمین»! چشمش را از دیدن ناموس کل مردم فرو بپوشد. کلمۀ «غض» خیلی جالب است! چون نمیگوید در خیابان، در اداره، در مدرسه، در دانشگاه، در کوچه و بازار چشمت را ببند! نمیشود که آدم چشمش را ببندد؛ اگر ببندد، نمیتواند حرکت کند. «غض» یعنی چشم را به ناموس احدی ندوز؛ اگر یکمرتبه هم دیدی(پیغمبر میفرمایند)، در جا از دیدنآن برگرد، چون نیت قبلی و عمدی نداشتی. حالا داری در خیابان میروی، یک خانمی از کوچه درآمد یا از خیابان درآمد و نگاهت افتاد؛ اما تو اهل «غض بصر» باش، چون آن نگاهِ بیاختیار( پیغمبر میفرمایند) در پروندهات نوشته نمیشود؛ چون از خانه به نیت دیدن ناموس مردم که بیرون نیامدی، بلکه از منزل به این نیت بیرون آمدی که سر کار مشروع بروی؛ مغازهات، ادارهات، مدرسه! و اتفاقی خیلی سریع چشمت افتاد و خیلی سریع سرت را پایین انداختی. کوچه را که میبینی، خیابان را که میبینی، او رادیگر نمیبینی. آن دیدنِ اتفاقی(حضرت میفرمایند) مانعی ندارد، چون هیچ نیتی هم پشت سرش نبوده و اهلش هم نبوده است؛ اما اگر همان دیدن ادامه پیدا بکند، آن دیدن ادامهای(حضرت تعبیرشان این است)، «علیک» به ضرر توست؛ ولو آلوده به هیچی هم نشوی، ولی پشت آن ادامه نیت است! دلت خواست که ببینی و بالاخره گناه پای تو ثبت میشود!
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» ﴿النور، 30﴾، به تمان بندگان مؤمنم بگو که دیدنشان را فرو بگذارند، خیره نشوند، ادامه ندهند، هوسرانی نکنند. عین همین امر هم به جنس زن شده است: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ» ﴿النور، 31﴾، خیلی جالب است هر دو امر است! امر پروردگار به مردان مؤمن و امر پروردگار به زنان مؤمن. خود این عملکردن به امر پروردگار عبادت است؛ یعنی ما صبحها از خانه که بیرون میآییم تا شب که برگردیم، صدبار نگاه کنیم، خب صدتا عبادت کردیم؛ یعنی ما این عبادت را تکرار کردیم. این یکدانه عبادت نیست. پرهیز از دیدن، باز پرهیز از دیدن، باز پرهیز از دیدن، مثل نماز که ما صبح میخوانیم، ظهر هم میخوانیم، عصر هم میخوانیم، مغرب هم میخوانیم، عشا هم میخوانیم؛ اما یک نماز که پای ما نمینویسند، بلکه پنجتا نماز مینویسند. من وقتی در نگاهنکردن به نامحرمان صدبار امر پروردگار را اطاعت کردم، این نشانۀ این است که من برای پروردگارم و برای امر پروردگارم عظمت قائل هستم؛ یعنی یک آدمی هستم که قدرشناس خداوندی هستم که با این امر «یغضوا من ابصارهم» خواسته تا من را از درگیرشدن با فسادهای متعدد حفظ بکند. همین امر را که اطاعت میکنم، هم شکر است؛ چون پروردگار خیلی به من خدمت کرده، خیلی لطف کرده، خیلی محبت کرده و این شکر دارد.
خب، این یک آیه در قرآن مجید! این آیه را من در تفسیر سورۀ نور خیلی توضیح دادم که آن تفسیر بهتدریج دارد چاپ میشود. حدود سیجلد آن نوشته شده و سهجلد آن هم درآمده است. مفصّلترین تفسیری که من در آیات قرآن دارم، یکی در آیه نور است: «الله نور السماوات و الارض»، شاید حدود صد صفحه باشد و نظری هم که در این آیه دارم، با نظر کل مفسّرین گذشتۀ شیعه و سنّی فرق میکند. خود «الله نور السماوات و الارض» است، ولی مفسّرین گذشتۀ شیعه و سنّی میگویند که این کلمۀ نور، اسم فاعلیاش منظور است و «الله منور السماوات و الارض» است که یک مسئلۀ مثلاً خورشیدمانند که صبح طلوع میکند و دیگر زمین تاریک نیست! من اصلاً این را قبول نکردم، «منور السماوات» نیست و خود وجود مقدس او نور آسمانها و زمین است. ثابت هم کردم، حتی با علوم روز که کل موجودات عالم ترکیبی از نور هستند؛ نه اینکه اینها را تاریک ساخته و از بیرون به آنها روشنایی میدهد. ذات کل موجودات نور است. همین الان که ما اینجا نشستیم، کل ترکیب وجودمان نور است؛ نور فیزیکی، نور معنویمان برای دین است، برای ایمان است، اما همین گوشت و پوست و استخوان و خون و سلول، همه نور است که این دیگر در دانش امروز بشر ثابت شده است.
در «قل للمومنین» هم همینطور! توضیحات خیلی دقیقی داده شده، ولی آنکه بهنظرم نیامد بنویسم، همین است که امروز برایتان عرض کردم(حالا باید گوشه خطی یادداشت کنم تا بعداً وارد بکنم). این «یغضوا من ابصارهم امرالله» است، عمل به امرالله عبادت است و عبادت سبب پاداش است. این امر اگر تکرار بشود، خب چندتا عبادت میشود و ممکن است آدم این عبادت را هزاربار در روز تکرار بکند و خدا هم پاداشش را تکرار میکند؛ اما روایات وجود مبارک رسول خدا میفرمایند: «من ملأ عینه من حرام ملأ الله عینه یوم القیامة من النار»، اگر کسی عمداً چشمش را از نگاه به نامحرمان پر بکند، یعنی در نظربازی و نظردوزی خیلی آدم پرکاری باشد، اصلاً از خانه برای نگاهکردن بیرون بیاید. یک نیت او این است که هرچه زن و دختر ببیند، کامل به آنها خیره شود! یا نیتش این است اگر مهمانی قوم و خویشی گرفته شد، به زنان و به دختران مهمان نظر بدوزد! آنهایی که نامحرماند، مثل خواهرزن، مثل بچۀ خواهرزن، آنهایی که نامحرماند.
«من ملأ عینه من الحرام»، آن که چشمش را در نظربازی و نظر اندازی پر میکند، درحالیکه حرام است، خداوند هم چشمش را در قیامت از آتش پر میکند: «ملأ الله عینه یوم القیامة من النار»! خب حالا یکی چشمش را بیستسال است پر کرده است، این باید منتظر بماند تا قیامت هر دو چشم را از آتش پر بکنند؟ اینجا پیغمبر اکرم چه جور به ما دلخوشی داده و چقدر به ما مرحمت کرده که این مطلب را فرموده و ما را از اضطراب و ناامنی و ترس از قیامت نجات داده است: «الا ان یتوب و یرجع»، مگر اینکه توبه کند و این چشم را از پرکردن از نامحرمان برگرداند. این دیگر چشمش را در قیامت پر از آتش نمیکنند. توبه یعنی چه؟ اصلاً کلمۀ تاب در لغت عرب بهمعنی رجع است. مثالش را بگویم: من یک پول حسابی برداشتم و قصد دارم به یکی از همین کشورهای نزدیک مثل امارات و قطر بروم. به من گفتهاند که آنجا مکانهایی برای هر نوع گناهی ساخته شده است. خب من دارم این مسیر را میروم! فرودگاه میروم، اما به خود میآیم! کجا داری میروی؟ چکار میخواهی بکنی؟ کنار گیشۀ بلیط میروم و میگویم آقا بلیط مشهد داری؟ میگوید نه ندارم، میگویم دو برابر میدهم و او هم خوشش میآید، میگوید: خب، یک بلیط میدهیم و پول یک بلیط هم به جیب میزنیم. این کارها را میکنند! بیا این بلیط مشهد. پروردگار اسم این آدم را در قرآن «تائب» گذاشته است؛ یعنی از جادۀ گناه برگشت و در جادۀ الهی آمد، از ضلالت برگشت و در حوزۀ هدایت آمد، از گناه و در آغوش شیطانافتادن برگشت و بهطرف من آمد. توبه همین است! توبه گریه نیست. گریه در عربی «بکاء» است و نه توبه؛ البته اگر توبه با گریه توأم شود، خیلی توبۀ پرقیمتی میشود! بسیار پرقیمت! بهخصوص اگر این توبه و گریه به سحر بیفتد. خداوند چه تعریفهایی از سحرداران در قرآن مجید کرده است! سه آیه در سورۀ آلعمران است که من خیلی علاقه دارم. یک وقتی این سه آیه را در یک ماه رمضان بگویم؛ چون مطلب دارد و یکی از حرفهای خدا دربارۀ بندگان واقعیاش در آن سه آیه این است: «و بالاسحارهم یستغفرون»، اینها مشتری سحر هستند و سحرشان با طلب مغفرت هزینه میشود. در گوشۀ تاریک اتاق، زن و بچه هم خواب، زانویش را بغل گرفته و میگوید: خدایا کم گذاشتم! کم دارم! بد کردم! همه هم خواب هستند و فقط تو بیداری. حالا پیش تو آمدم. من را از گذشتههایم بیامرز و ببخش! میگویند مرحوم فیض سحر عجیبی داشت؛ حتی به یکی پول میداد و در استخدامش بودند که بیاید و بیدار بماند و بنشیند؛ وقتی فیض وارد نماز شب میشود، وقتی وارد سجدههای طولانی میشود، وقتی قنوت نماز وتر رامیخواند، او که آدم هنرمندی برای گریهکردن بیشتر است، به فیض کمک بدهد. استخدام کرده بود که او بنشیند و آن با صدای محزونش مناجات بخواند و فیض هم با کمک این مناجاتخوان، مثل مادر جوانمُرده در نمازش گریه کند و طلب مغفرت کند. «و بالاسحارهم یستغفرون»، این از نشانههای عباد خوب پروردگار است! حالا آدم چهلسال، سیسال واقعاً معتاد به نظرکردن به نامحرمان شده بوده و حالا برمیگردد. برمیگردد یعنی دیگر چشم را آن طرفی هزینه نمیکند و آمده این طرف! چشمش را و یک بخش از وقتش را در سحر هزینۀ گریهکردن در پیشگاه خدا میکند. حضرت زینالعابدین که به روایتی امشب شب شهادتشان است، میفرمایند چشمی پیش خدا محبوبتر از چشم گریان از خوف خدا نیست.
عنایت فرمودید که در به روی ما بسته نیست! «بازآی! هر آنچه هستی بازآی»، این همان جملۀ آخر روایت پیغمبر است: «ملأ الله عینه یوم القیامة من النار»، آن که معتاد به نظرکردن به نامحرمان است و پر نگاه میکند، خدا هم در قیامت چشمش را از آتش پر میکند. «الا ان یتوب»، این شعر معنی این «الا من یتوب» است. من شاعرش را میشناختم، پنجاهسال قبل فوت کرده است.
بازآی هر آنچه هستی بازآی گر کافر و گبر و بتپرستی بازآی
این درگه ما درگه نومیدی نیست صدبار اگر توبه شکستی بازآی
از هرچه دلسرد میشوی، از من دلسرد نشو! از هرچه ناامید میشوی، ولی از من ناامید نشو! من خدایی نیستم که مشت به سینهات بزنم و ردّت بکنم! این قیمتیترین گریه است. آن وقت اگر این گریه با گریۀ بر حضرت سیدالشهدا آمیخته شود، من در روایات امام صادق دیدم که گریۀ بر ابیعبدالله آب بهشت است، چشمۀ بهشت است. حالا این گریه در روز قیامت بهصورت چه چشمههایی برای گریهکن ظهور میکند، آن چشمهها را خدا در قرآن فرموده و ظاهراً چهارتا چشمه است.
بچۀ ششماههاش را بغل گرفته. اصلاً آدم بچهاش هم در بغلش گریه نکند و تشنه هم نباشد، یک حالت ترحم خاصی آدم نسبت به بچه دارد! بابا دارد با بچه حرف میزند:
ای یگانه کودک یکتاپرست ای به طفلی مست صحبای الست
گرچه شیر مادرت خشکیده است شیر وحدت از لبت جوشیده است
غم مخور ای آخرین سرباز من غم مخور ای مونس و همراز من
غم مخور ای کودک مدهوش من قتلگاهت میشود آغوش من
غم مخور ای کودک دردی کشم من خودم تیر از گلویت میکشم
در حرم زاری مکن از بحر آب چون خجالت میکشم من از رباب
میبرم تا آنکه سیرابت کنم از خدنگ حرمله خوابت کنم
مخفی از چشم زنان دل پریش میکَنَم قبر تو را با دست خویش
میگذارم صورتت را روی خاک تا ز خاک آید ندای عشق پاک.