شب هفتم جمعه (7-8-1395)
(شهرری آستان مقدس امامزاده ابوالحسن (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
هر انسانی مرد یا زن تا زمانی که در دنیا زندگی میکند در محاصره دشمنان بیرحم ظالم و زیانزننده است. از کی خداوند متعال انسان را نسبت به این مسئله هشدار داده، ما هیچ مدرکی را در این زمینه سالمتر درستتر، و ریشهدارتر از قرآن کریم نداریم.
اولین مرد و زنی که آفریده شدند پروردگار مهربان به هر دویشان هشدار داد که شما دشمن دارید. و دشمنتان هم هدفی جز لغزاندن شما از مقاماتی که برای شما قرار داده شده ندارد. و همه آرزوی دشمن این است که درهای بهشت آخرت را و درهای زندگی سالم را به روی شما ببندد.
این هشدار پروردگار هم میوه رحمت حضرت حق است، میوه لطفش است، میوه آقایی و بزرگواریاش است چرا که هیچ صانعی، هیچ سازندهای در این عالم دوست ندارد کسی به ساخته شدهاش ضربه بزند، زخم بزند، ضرر بزند، یک نجاری که یک صندلی زیبایی را ساخته به شدت از این صندلی محافظت میکند نبرند، ندزدند، نشکنند، از قیافه نیندازند، هر صانعی عاشق مصنوعش است، هر سازندهای عاشق ساخته شدهاش است.
شما یک خانه تمیزی ساختید و نمای خانه را زیبا درست کردید داخل خانه را اصولی درست کردید، اگر یک روزی در حال نزدیک شدن به خانهتان ببینید یک نفر بچه، نوجوان، جوان، متوسط، یک ذغال دستش است و قصد دارد که نمای خانه شما را زغال بکشد این را در ک میکنید که میخواهد این کار را بکند آمادگی او را میبینید داد میکشید فریاد میزنید، این داد شما و فریاد شما هشدار است چون دوست دارید ساختمان را و دوست ندارید این نمای زیبا خراب بشود آلوده شود.
تمام سازندگان عالم به ساختشان علاقه دارند و میخواهند به ساخته شدهشان لطمه نخورد، ضرر نخورد، اینکه تمام سازندگان عالم به ساختهشان علاقه دارند، این علاقه را از کجا آوردند؟ درسش را خواندند؟ ما هیچ کداممان تا حالا یک همچنین کلاسی ندیدیم که برای ما یک استادی قرار بدهند به ما یاد بدهد که به خودت علاقمند شو به بچهات علاقه داشته باش به خانهات علاقه داشته باش، به ساختهات علاقه داشته باش این کلاس نمیخواهد، معلم نمیخواهد، محبت سازنده به ساخته شدهاش شعاع محبت پروردگار به مخلوقاتش است، دوست دارد مخلوقاتش را، شما حق داری بیعلت شرعی، بیعلت عقلی، یک باغی که ملکت است خشک کنی؟ نه، یک همچنین حقی نداری خیلی جالب است که در روایات آمده اگر کسی آماده بشود برای کاشتن یک نهال، حالا در حیاطش، در پیادهرو خانهاش، در زمین کشاورزی، یک نهال، با بیل چاله درمیآورد، سطل آب هم میگذارد، نهال را هم میآورد کنار چاله میخواباند که چاله که آماده شد بکارد خاک بریزد آبد بدهد یک نفر میآید بهش میگوید ده دقیقه دیگر، پنج دقیقه دیگر تمام نظام این عالم به هم میریزد خورشید خاموش میشود، ماه نابود میشود ستارگان از بین میروند، آسمانها و زمین شکل عوض میکنند، میشود قیامت، راست هم میگوید. حقیقت میگوید. پنج دقیقه دیگر میشود قیامت.
پیغمبر اکرم میفرماید این کارنده نهال حق ندارد نهال را رها کند و برود، باید بکارد خاک هم بریزد آب هم بدهد اندازه پنج دقیقه زمین خدا سرسبز باشد. خدا به گیاهان، به درختان، به آسمانها به زمین به ستارگان به تمام موجوداتش که ساخته اش هستند علاقه دارد، محبت دارد، واقعا این جا اسلام چقدر مسائل شگفتآوری دارد، ده دقیقه یک ربع مانده به شهادت امیرالمومنین به حضرت مجتبی و ابی عبدالله میگوید در تاریکی مسجد ابن ملجم یک ضربت به من زد، دو تا نزد، اگر من از این بستر بلند شدم سالم شدم، خودم میدانم، ابن ملجم کاری به شما ندارد، اما اگر من با این ضربت از دنیا رفتم حسن جان، حسین جان، فرزندان عبدالمطلب با از دنیا رفتن من اسلحه نکشید تعدادی را بکشید بگویید علی را کشتند پس ما هر تعدادی را به جای علی بکشیم کم کشتیم، این کار حرام است، چون آن، یک نفر را کشت و بعد هم اگر من از دنیا رفتم شما خواستید قاتل را قصاص بکنید فقط یک ضربت شمشیر حق دارید بهش بزنید ضربت دوم حرام است. خدا هیچ زیانی را دوست ندارد حتی به دشمن، حتی به یک گیاه، حتی به یک حیوان که بیعلت عقلی و شرعی، کسی ضربه به حیوان بزند .
سحر شب نوزدهم وقتی از اتاق آمد بیرون مرغابیها آمدند عبایش را با دهان گرفتند دخترش را صدا زد، فرمود اگر آب و دانه این ها را دائم مواظب هستی نگه شان دار اما اگر در خانه تو یک وقت بیآب بمانند ضرر کنند بیدانه بمانند لاغر بشوند، ناراحت شوند نگه شان ندار چون شرعی نیست، در روایات ما آن وقت که ماشین نبود بار مردم را شتر، اسب، الاغ، قاطر میکشید.
امر کرده اسلام که هیچ حیوانی را بیشتر از حد طاقتش بار رویش نگذارید ضرر زدن به حیوان حرام است، خسته نکنید حیوان را دچار استخواندرد نکنید نگویید الاغ است حدش پنجاه کیلو بار است ما هفتاد کیلو بارش میکنیم شما اگر بیست کیلو اضافه بارش کنی قیامت، گیر هستی، پیغمبر داشتند میرفتند درکوچه، دیدند یک شتری ایستاده، زیر بار است هوای مدینه هم گرم است خودشان آمدند جلو، دهانهبند شتر را گرفتند آرام شتر را خواباندند بعد فرمودند من ایستادم، بروید صاحبش را پیدا کنید و بیاورید، در یکی دو تا خانه را بزنید ببینید مالک شتر برای این خانهها نیست پیدایش کردند آوردند پیش پیغمبر، حضرت فرمود شتر وقتی بار رویش است و راه میرود راحت است وقتی بار رویش است و خوابیده راحت است، وقتی بار رویش است ایستاده با وزن خودش و بار به زانوهایش فشار میآید به همین مقداری که شتر را زیر بار نگه داشتی قیامت خدا زیر بار نگهت میدارد.
حیوانات مخلوق حق هستند نباتات مخلوق حق هستند، من حق ندارم وقتی جلسه تمام شد چون این جا در محاصره باغ است در حالی که دارم میروم برگ یک درخت را بکنم حرام است این حق را به من ندادند درخت را اذیت کنم این را من به شما بگویم شاید خیلیهایتان ندانید الان من فرصت ندارم که یک آیه از سوره اسراء برایتان بخوانم یک آیه از سوره مبارکه نور برایتان بخوانم این را هنوز جهان علم، دانشگاههای امریکا و اروپا هم حالیشان نیست به یک مقداری از این حقیقت رسیدند کم، من یک کتابی دارم خیلی وقت پیش این کتاب را خریدم پنجاه سال پیش به نام شعور و نطق حیوانات، البته کشف نکردند این مسئله را چون نطق و شعور حیوانات را قرآن در سوره نمل بیان کرده شما همین امشب بعد از منبر قرآن را بردارید سوره نمل را ببینید دو تا داستان از دو تا حیوان جاندار در سوره نمل است، قرآن است کتاب داستان نیست قرآن است وحی خداست، خدا دارد درباره این دو تا حیوان حرف میزند.
یکی هدهد است که قرآن نشان میدهد پرندگان از شعور بالایی برخوردارند در بارگاه سلیمان هدهد جای معینی داشت یکی دو روز سلیمان دید هدهد پیدایش نیست گفت این پرنده که به من خبر نداده و رفته بینظمی کرده بیتربیتی کرده، چون آدم وقتی یک بزرگتر دارد باید به آن بزرگتر ادب کند جایی میخواهد برود باید بهش بگوید اجازه بگیرد فرمود اگر هدهد برگردد مستحق جریمه سنگین است که هم خودش ادب بشود هم بقیه حیواناتی که در اختیار من هستند ادب بشوند بعد از دو سه روز هدهد آمد سلیمان بهش گفت کجا بودی؟ باید برای من دلیل قانعکننده بیاوری غایب شدنت را، این متن قرآن است به سلیمان گفت من از بالای جو یک کشوری رد شدم به نام صبا، که حالا اسمش یمن است و به جرم اینکه این یمنیها به شدت وابسته به اهل بیت هستند زیر بمبهای اسرائیل و آل سعود کثیفتر از اسرائیل دارند قطعه قطعه میشوند، ال سعود در یمن دنبال عقیق نیستند دویست سال است یمن دیگر معادنش عقیق ندارد، یک مشت بیابان و کوه و تپه و مردم فقیر و چه جرمی کردند دارند کشته میشوند قرآن میگوید وَ مٰا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّٰ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَمِيدِ ﴿البروج، 8﴾. به جرم مومن بودن دارند کشته میشوند به جرم حجاب. به جرم نماز، به جرم روضه گرفتن، به جرم گریه کردن، دارند کشته میشوند جرمی دیگر ندارند. به جرم ناله زدن برای آزادی، به جرم فریاد کشیدن برای اینکه مملکت برای خودمان است، گفت من از جو این مملکت سلیمان، عبور کردم این ها یک پادشاهی دارند زن است پادشاه این ها یک تختی دارد که هیچ پادشاهی از آن هایی که من دیدم نمونه این تخت را ندارد. وقتی خبر صبا را به سلیمان داد، خب شعور دارد این هدهد، شناخته که این زن سلطان است، تخت را شناخته، دینشان را هم شناخته بود به سلیمان گفت اینها خورشیدپرست هستند، این شعور حیوانات، هم اشیاء را میشناسند هم ا شخاص را و هم فرهنگ و دین یک مملکت را میشناسند بقیه آیات هم خودتان بخوانید که بعد از اینکه سلیمان خبردار شد، چی شد وکار بین سلیمان و ملکه صبا و آن تخت به کجا کشید آیات بعد بسیار نکات مهم تربیتی دارد.
این یک حیوان، آیات بعدهم راجع به شعور و نطق مورچه. پروردگار مطالبی را مطرح کرده، البته روایات هم به معنی کردن آیات کمک دادند وگرنه ما عمق این آیات را درک نمیکردیم، ائمه ما برای ما حقایق این آیات را کشف کردند.
سلیمان با لشگرش از یک بیابانی عبور کرد که صدها هزار مورچه لانه داشتند ولی وقتی بود که مورچهها همه از لانه بیرون آمده بودند دنبال معیشت بودند بروند برای خودشان رزق جمع کنند بیاورند در لانه، مورچهها قدیمیترین متمدنان کره زمین هستند، زیر زمین لانه دارند چهار طبقه، طبق آخر برای دفن اموات است هیچ وقت مورچهها جنازه مورچه مرده را نمیگذارند روی زمین بماند میآیند برمیدارند میبرند دفن میکنند، یک طبقه دانشگاه مرکز تربیت نوزادان است یک طبق برای کارگران است و به گونهای هم این لانه را درست میکنند که زمستان سرمای کشنده ندارد تابستان هم گرمای کشنده ندارد یعنی بیست میلیون سال قبل مورچهها تهویه مطبوع اختراع کردند یعنی به گونهای درست کردند لانه را که تابستان خنک است، زمستان گرم است، و در لانه هم باز است در ندارد یک دفعه پنج هزار مورچه از آن محل و راه میریزند بیرون اگر در بیابان سه ماه سیل بیاید، یک قطره آب وارد لانه نمیشود در مهندسی و معماری حرف اول را در دنیا میزنند و اولین موجوداتی هستند که گوشت را کنسرو کردند، تا شش ماه گوشت را نگه میدارند نه بو میگیردنه فاسد میشود نه متعفن، تابستان میآیند میچرخند و این حیوانات ریزی که پر قرمز دارند روی پرهایشان هم خال خال سیاه است ما بچه که بودیم در مدرسه وقتی این ها را روی دیوار میدیدیم میگفتیم پینهدوز اسمش را گذاشته بودند پینهدوز، میآیند این پینهدوزها را می گیرند یک نیشی دارند مورچهها یک سم دارد به اندازه چند سی سی سم به بدن این حیوان میزنند که نه بیهوش میشود نه میمیرد و نه میتواند پرواز بکند یعنی اینقدر شعور دارند که این زهر را چند سی سی به بدن پینهدوز بزنند وقتی نتواند پرواز بکند میآیند این پینهدوزها را میچرانند چاق میکنند میکشند میبرند در لانه گوشتشان را کنسرو میکنند، برای چهار ماه زمستان، این گوشت همیشه تازه است و میخورند نه میکروب میگیرد نه بو میگیرد نه خراب میشود نه فاسد میشود ما بعد از چند میلیون سال روی کره زمین تازه چند سال است فریزر اختراع کردیم آن هم میگویند گوشت و مواد را فریز میکنید زیاد نگه ندارید حداکثر یک ماه یک ماه و نیم دو ماه مصرف بکنید چون بعدش برای بدنتان سود ندارد شاید اصلش هم سود نداشته باشد، میگویند غرب کلاه سر ما خیلی گذاشته یکیش هم این.
به ما میگویند مواد، سه چهار ماه در فریزر میماند برای اینکه جنس اختراعیشان را بفروشند، دارند به همه کره زمین هم میفروشند و ما هم میخریم، پیغمبر اکرم یک دستور داده به این دولتها که هر چی کافه، چلوکبابی، غذاخوری، در شهر است ماموری بگذارید که بعد از خلوت شدن شهر و خوابیدن مردم بروند بازجویی کنند بازنگری کنند اگر غذایی را برای فردا گذاشتند همه را نابود کنند که به خورد این امت داده نشود، الان که در غذای فاسد فروختن غوغا میکنند مردم منافق پلید خبیث، گوشت مرده گربه به خورد مردم میدهند من یک بار در تلویزیون دیدم وانت گوشت مرده گرفته بودند داشتند میبردند چلوکباب بکنند بدهند به این ملت معصوم، چند تن گوشت فاسد، مرغ فاسد، برنج فاسد دیگر گناه را این جنس دوپا از حد گذرانده ولی کارگران لانه مورچه نمیگذارند یک ذره غذای فاسد به افراد مملکتشان داده شود نمیگذارند اینقدر زیبا غذا را نگه میدارند که تا روز آخر فاسد نشود.
حالا چند هزار مورچه ریختند بیرون، این را الان دنیا میگوید که حیوانات شعور و نطق دارند من میخواهم گستردهترش را از قرآن برایتان بگویم که هنوز قویترین دانشگاههای دنیا نفهمیدنداگر فهمیده بودند اعلام میکردند، سلیمان با لشگرش رسیدند به این بیابان پر از مورچه قرآن میگوید این نه روایت است نه داستان، خدایی که مورچه را آفریده میگوید یعنی سازنده دارد میگوید پادشاه مورچگان بزرگ مورچگان، دهانش را باز کردچون این ها نطق دارند به کل مورچهها گفت يٰا أَيُّهَا اَلنَّمْلُ اُدْخُلُوا مَسٰاكِنَكُمْ ﴿النمل، 18﴾، تمام مورچهها امر میکنم به لانههایتان سریع برگردید لاٰ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمٰانُ وَ جُنُودُهُ، مبادا سلیمان و لشگرش شما را زیر پای شترها، قاطرها، اسبها و ارتش پیاده له کنند.
دنباله آیه، مورچه را صدا کرد سلیمان بهش گفت _قرآن میگوید_ سلیمان فرمود (علمنا منطق الطیر)، خدا زبان حیوانات را و طیور را به ما پیغمبران یاد داده، خب حالا این ها میگویند حیوانات نطق دارند شعور هم دارند درست است کلاغ مثلا سه جور نطق دارد یک نطقش آژیر آزادی است یک نطقش آژِیر خطر است یک نطقش آژِیر احتیاط است یعنی صدایش را سه جور میکند، وقتی ببیند ماری عقابی، لاکپشتی، از درخت دارد میآید بالا به لانهاش حمله بکند جوجههایش را ببرد آژیر خطر میکشدمن دیدم بغل درخت بایستید حالا در این منطقه در شهریار، مناطق دیگری که چنار و تبریزی زیاد دارد و کلاغها لانه دارند، تا میبیند مار دارد میآید آژیر خطر میکشد که هر چی کلاغ آن نزدیک است خبر میشوند همه میریزند و این مار را نابود میکنند لاک پشت را از درخت میاندازند پایین بچهها سالم میمانند اگر ببیند مار آمد بالا افتاد آژیر احتیاط میکشد اگر ببیند مار لاک پشت افتاد یک حیوان دیگر خورد آژیر اعلام وضعیت سفید میکشد.
ما با این خدا سروکار داریمها که خیلیهایمان کاری به کارش نداریم و شصت سال است یک بار پیشانی برایش روی خاک نگذاشتیم بگوییم سبحان ربی الاعلی و بحمده با این خدا. سلیمان به مورچه گفت در همین شهریار یک بار دوستان ما بودنددر باغی که پر از چنار بود تعریف میکردند خود دوستانم، یک پیشنماز بسیار باسوادی بود من مسجدش منبر میرفتم ایشان میگفت شهریار یک نهار دعوت داشتیم در یک باغی فرش انداخته بودند میوه آورده بودند غذا آورده بودند یک مرتبه یک ماری خیلی قوی از یک چنار پیچید شروع کرد به بالا رفتن ما توجهمان جلب شد نگاه کردیم دیدیم یک کلاغ آنجا لانه دارد، ناله کرد کلاغ نزدیک نبود، آژِیر خطر جواب نداد هر چی آژیر کشید دید یاری نیامد کمککاری نیامد، بلافاصله کلاغ شدید پرواز کرد دو سه دقیقه نکشید که یک گل پر از تیغ خارخاسک، به نوکش بود آمد پشت شاخه پنهان شد مار که رسید به لانه دهانش را که باز کرد مادر گل خارخاسک پر از تیغ را انداخت در حلق مار گیر کرد همه تیغها فرو رفت مار به خودش پیچید از بالا افتاد و مرد خفه شد این شعور موجودات
ما شبانه روز میدانید با چقدر خطر روبرو هستیم اما خدا نمیگذارد خطر به ما بخورد، شما میدانید شب ها که ما خواب هستیم چشممان در دارد درش بسته میشود آسیب نمیبیند گوشمان که در ندارد، ما که خواب هستیم این گوشمان که در ندارد هزار پا سوسک، مارمولک کوچک، میتوانند بیایند وارد گوش شوند که گوش ما در خواب شدید به خارش میافتد ما از خواب میپریم اما الان که شصت سالتان است بعضیها، هفتاد سالتان است، تا حالا خواب بودید در باغ، بیرون، پشت بام، چیزی در گوشتان رفته؟ نه، یک آب تلخی خدا در گوش شما ساخته که بوی بسیار بدی دارد بغل دماغتان است یک گونهای بینیتان را ساخته که هر بویی را حس میکند الا بوی بسیار بد گوش خودتان را ولی حیوانات این بو را استشمام میکنند و فرار میکنند.
شما حقش نیست بینمازها دو رکعت نماز برای این خدا بخوانید که پنجاه سال است گوشتان را سالم نگه داشته وقتی خواب بودید، نه، هنوز خیلیها خدا را لایق نمیدانند برایش عبادت کنند، نه، هنوز خیلی ها خدا را شایسته نمیدانند شکرش را بکنند هنوز خیلیها خدا را لایق نمیدانند که معصیتش را نکنند(و ما قدر الله حق قدره)، آنی که شایسته من است این جنس دوپا در حق من رعایت نمیکنند (قلیل من عبادی الشکور).
رئیس مورچهها را صدا زد گفت تو میدانی من پیغمبرم؟ گفت بله من میدانم تو پیغمبر هستی، گفت میدانی انبیا گناه نمیکنند؟ گفت میدانم گفت با اینکه خبر داری انبیا گناه نمیکنند لشگری هم که در اختیار من است لشگر ظالمی نیست برای چی به مورچهها گفتی بپرید در لانه سلیمان پایمالتان نکند، یعنی من را گنه کار میدانی لشگرم را ظالم میدانی؟ گفت نه، تو پیغمبر هستی تو معصوم هستی لشگرت هم آدمهای خوبی هستند من هم میدانم یک مورچه را نه تو له میکنی نه لشگرت این که گفتم بروید در لانه چون هیچ پادشاهی جلال و شکوه و حشمت تو را ندارد من به مورچهها گفتم بروند که مشغول تماشای عظمت تو نشوند که در آن چند لحظه تماشا از یاد خدا غافل بشوند میخواستم روح این ها له نشود. نه تنها حیوانات و پرندگان شعور و نطق دارند این متن قرآن مجید است (ان من شیء الا و یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم) چیزی را در این عالم خلق نکردم حتی یک سنگریزه مگر اینکه شعور دارد عالم خدا دارد و برای خدا هم تسبیح میگوید هم حمد، خب اگر شاخه درخت را بشکنی درخت شعور دارد گناه کردی، اگر برگ درخت را بگیری به ناحق بکنی اگر یک مورچه را له کنی، اگر یک حیوانی را آزار بدهی، آزار! پیغمبر میفرماید پیرزنی را خدا جهنم میبرد به خاطر یک گناه. کل نود سال عمرش یک گناه کرد، آن هم یک گربه در خا نهاش بود خوشش نمیآمد چند بار گربه را برد بیرون دوباره برگشت، گربه را گرفت برد در یک اتاق تاریکی در زیرزمین خانه حبس کرد در را بست این گربه از تشنگی و گرسنگی اینقدر ناله زد تا مرد خدا به گناه کشتن این گربه پیرزن را قیامت میبرد جهنم، خدا دوست ندارد به ساخته شدهاش لطمه بخورد خدا دوست ندارد ساختهشدهاش زنا بکند، عرق بخورد، قمار بکند، دروغ بگوید، تهمت بزند، ظلم کند، مال مردم را بخورد چون این خنجر گناه، این ساخته شده را نابود میکند و خدا دوست ندارد ما دشمن داریم یک دشمن هوای نفس خودمان است، میلیونها دشمنمان هم آدمهای عوضی لات بیغیرت پست بیدین لائیک چه بیسواد چه باسواد دشمن داریم از استاد دانشگاه تا یک بیسواد که همه متحد هستند برای بیدین کردن ما یعنی برای اینکه سنگینترین زخم را به ما وارد کنند نباید مواظب باشیم که ما ساخته شده خدا هستیم، لطمه بهمان نزنند؟ خودمان به خودمان لطمه نزنیم، نباید مواظب باشیم؟
روز قیامت وارد شویم با کل اعضای لطمه خورده و بو گرفته و کثیف و یک چهرهای که پروردگار میفرماید سرها مثل سر شیاطین است، بد ریخت، سیاه، کریه المنظر خب این زدن صنعت خدا خیلی گناه بزرگی است خیلی. برادران و خواهران مواظب خودتان باشید نه وادارتان بکنند به گناه و نه خودتان گناه بکنید.
خب من خسته شدم دیگر در چهارچوب خواندن مصیبت برایتان نیستم چهار پنج جور هم دوا خوردم آمدم شدید افت تقریبا توانایی الان پیدا کردم چند تادعا میکنم خدایا به حقیقت قمر بنی هاشم در ترک گناه به ما کمک بده در انجام عبادت ما را یاری کن، تمام گذشتگان ما را غریق رحمت فرما بیماران ما را شفا بده، عراق و یمن را بر دشمن نابکارشان پیروز کن، امام زمان را دعاگوی همه ما قرار بده.