روز هفتم شنبه (8-8-1395)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
روایت رسول خدا و دو سه آیه از قرآن را در مقدمه قرائت میکنم تا نگاه پروردگار مهربان را به پیغمبر عظیمالشأن اسلام بدانید. در یکجا میفرماید: «وَ ما ینْطِقُ عَنِ اَلْهَوی» ﴿النجم، 3﴾، پیغمبرِ من، حرفی، سخنی، گفتاری از پیش خودش ندارد. نمینشیند مستدلاً حرف بسازد! سخن بسازد! مطلب من درآوردی درست بکند و به شما ارائه کند! سخن او این است: «إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْی یوحی» ﴿النجم، 4﴾. همهٔ مطالب و همهٔ سخنان و همهٔ حرفها را از من میگیرد و به شما ارائه میدهد. با توجه به این دو آیه معلوم میشود که کلام پیغمبر ازنظر ارزش برابر با کلام خداست.
تأیید این مطلب این آیه است: «و مَنْ یطِعِ اَلرَّسُولَ» ﴿النساء، 80﴾ کسی که از پیغمبر اطاعت کند، «فَقَدْ أَطاعَ اَللّهَ» از خدا اطاعت کرده است. یک روایتی هم نقل شده که یک شخصی به حضرت باقر عرض کرد: یابنرسولالله! یک روایت سنددار برای من ذکر کنید. اگر کتابهای روایتی را دیده باشید، بهخصوص دورهٔ شریف کافی که ده جلد و حدود پنجهزار صفحه است. روایات دورهٔ من لا یحضر، دورهٔ تهذیب، و استبصار، این چهار کتاب بنیانی شیعه سند دارد.
فرض بفرمایید یعقوب کلینی در کتاب کافی میگوید که من از پدرم نقل میکنم، او از احمدبناسحاق قمی نقل میکند، او از فضلبنشاذان نقل میکند، او از یونسبنعبدالرحمان نقل میکند، او از محمدبنمسلم و محمدبنمسلم از امام صادق نقل میکند. این را روایت سنددار میگویند؛ البته این اسناد را علمای بزرگ شیعه بررسی کردهاند که این اسناد یعنی این اشخاص را پیجویی کردهاند ببینند که کدامهایشان شیعهٔ دوازده امامی هستند، عادل هستند، مورد وثوق هستند، عالم هستند، چه زحماتی برای حفظ این دین کشیدند و این بررسیها نهایتاً به کتاب رجال کشی تبدیل شد که خیلی قدیمی است! به رجال ابنداود تبدیل شد! به رجال مامقانی تبدیل شد! به جامع الرُواة اردبیلی تبدیل شد که این کتاب برای حدود پانصدسال پیش است و در زمان ما هم به سه منبع بسیار عظیم بیستجلدی معجم رجال نوشتهٔ مرحوم آیتاللهالعظمی خوئی تبدیل شد که روی این کتاب خیلی ایشان زحمت کشیدند و کتاب فوقالعادهای است! حدود سیزدهچهارده جلد کتاب رجال شوشتری که صاحبش بعد از انقلاب ازدنیا رفت. ایشان در شوشتر زندگی میکرد و شخصیت بسیار مهم علمی بود. من خدمتشان رسیده بودم، از نوادههای حاجشیخجعفر شوشتری بود و بالای بیستجلد رجالشناسی آیتاللهالعظمی بروجردی تبدیل شد که ایشان چهاردههزار نفراز این راویان احادیث را بررسیِ کامل کرده و شناسانده است. از عجایب علمی ایشان این است که یکی از شاگردانش که مدت شانزدهسال -که ایشان قم بودند- در درسش شرکت میکرد، خودش به من گفت(که حالا جزء مراجع است): ایشان با اینکه 88 سالش شده بود، اما کل این چهاردههزار راوی را حفظ بود و دانهدانه میشناخت که عرب هستند یا عجم هستند یا آفریقایی هستند! عادل و مورد وثوقاند! عالماند! معمولی هستند! حتی شغلهایشان را هم میشناخت.
شما هر روایتی را که میبینید، سند دارد. حالا نمونهاش را برایتان گفتم. این شخص به امام باقر میگوید: یک روایت سنددار برای من بگویید! جواب حضرت باقر را ببینید. ایشان فرمودند: من از پدرم زینالعابدین، ایشان از حضرت حسین، ایشان از امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین از پیغمبر، چند نفر شدند در سند؟ امام باقر، امام چهارم، ابیعبدالله، امیرالمؤمنین و پیغمبر؛ ولی وقتی به اسم پیغمبر رسیدند، قطع نکردند و روایت را باز هم به کس دیگری مستند کردند. من از پدرم زینالعادین، او از امام حسین، او از امیرالمؤمنین، او از پیغمبر و پیغمبر از پروردگار؛ یعنی فرمودند: کل روایات ما به خدا میرسد و ما از پیش خودمان چیزی نگفتیم و نمیگوییم؛ یعنی پیغمبر و ائمهٔ طاهرین اتصال صددرصد به علم الله دارند؛ اگر میگوییم «قال رسول الله اذا احب الله عبدا»، یعنی «قال الله»؛ اگر میگوییم «قال الصادق انما شیعت جعفر»، یعنی «قال الله»؛ اگر میگوییم امیرالمؤمنین فرمودند: «اتق الله بعض التقی»، یعنی «قال الله»؛ درحقیقت یک بخش کلام خدا کل قرآن است و یک بخش آن هم کل روایات است. قرآن مستقیم از علم الله نازل شده و روایات بهواسطه نازل شده است؛ بهواسطهٔ ائمهٔ طاهرین. البته روایات هم بررسی شده که چه روایتی، روایت متواتر و صحیحه و موثق و حسن است. اینها کاملاً قابلقبول فقهای بزرگ شیعه است.
یک روایاتی هم داریم که سند ندارد و از قدیم هم نداشته است. همینطور کتابهای بزرگ دین، حتی شیخ صدوق، نوشته قالالباقر(علیهالسلام) و دیگر نمیگوید از کجا نقل کردم و از چه کسی نقل کردم. این روایات بیسند، به این راحتی هم مقبول بزرگان دین نیست. اینها میآیند و این روایات را با قرآن میسنجند، چون ترازوی اصلی ما برای درک حق و باطل قرآن است؛ اگر قرآن روایت را قبول بکند، میگویند برای عملکردن ملاک دارد و اگر نه، قرآن روایت را رد کند، مثلاً یک روایتی است که از آن خلاف توحید استشمام میشود، پس میگویند روایت مردود است و قابلقبول نیست. اینها هم حساب شده است؛ یعنی این بخش را من اگر بخواهم برایتان توضیح بدهم -که سالها درس آن را در قم خواندهام- خیلی بهنظرتان جالب میآید. اسلام با یک زحمات بسیار طاقتفرسایی در بخش روایاتش شناسانده شده است. چقدر عمر که در کنار این روایاتِ باسند و بیسند، روایات متواتر، موثق، حسن، ضعیف، مجهول و خبر واحد هزینه شده است! آدم بهتزده میشود که خدا چه توفیقی به این علمای شیعه داده! چه حالی به اینها داده! چه حوصلهای به اینها داده! که با آن کار گستردهٔ علمیشان -برای اینکه دین سالم به مردم برسد- چه زحماتی را متحمل شدند! این مقدمهٔ بحث امروز.
اگر میگوییم «قال رسول الله اذا احب الله عبدا»، یعنی «قال الله»؛ یعنی کلام واقعاً وحی است، ولی از زبان پیغمبر عظیمالشأن اسلام طلوع کرده است. قرآن وحی است، ولی مستقیم از علم پروردگار طلوع کرده است. خب اگر کسی محبوب خدا باشد، خداوند او را آمادهٔ پذیرفتن هشت خصلت میکند که هرکدام از این خصلتها برای خودش مصالحی برای ساختن ساختمان انسانیت است. اوّلی روی ردهبندی خود پیغمبر -که این ردهبندیهای در روایات هم از این هشتتا معجزه است- اوّلی: «غض البصر عن محارم الناس»، خیلی جالب است که پیغمبر در این هشت بخش فقط یک حرام را بیان کرده است که اگر مردم از این حرام رد نشوند، نوبت به آن هفتتای دیگر نمیرسد؛ چون به قول سعدیان اگر چشمچرانی به نامحرمان بماند، آن هفتتای دیگر مثل گردو است که روی گنبد بگذارند. گردو روی گنبد نمیایستد، رها میشود و پایین میآید. گردو اگر بخواهد بایستد، باید روی سطح صاف بگذارند؛ یعنی آدم باید نسبت به این اوّلی آدم صافی باشد که آن هفتتای دیگر در وجودش بتواند قدم ثابت پیدا بکند.
این مجموعهٔ حرامها در بخش «لا اله» است. لا اله! اگر این حرامها نفی نشود و مردم ردشان نکنند، «الا الله» ظهور نمیکند. این خیلی مهم است!
هرگز نبری راه به سرمنزل مقصود تا مرحلهپیما نشوی وادیِ لا را
آنهایی را که پروردگار عالم نفی کرده که میگوید نمیخواهم در شما باشد. اگر من هم نفی بکنم، صاف میشوم و آن وقت گردوی تربیت الهی روی وجود من استوار میشود و میماند.
روایات نابی از پیغمبر اکرم و ائمهٔ طاهرین دربارهٔ نگاه به نامحرمان نقل شده که دو روایت آن -یک روایت با دو آیهٔ قرآن- را شنیدید. امام ششم میفرمایند: من از پدرم حضرت باقر نقل میکنم که پدرم میفرمودند که پیغمبر فرموده است. این همانی است که در مقدمه گفتم! من از پدرم، پدرم از پدرش، پدرش از پیغمبر؛ یعنی از خدا اینقدر روایات ما ارزش دارد. پیغمبر فرمودهاند: «کل عین باکیة یوم القیامه»، هرچه چشم در این عالم است، میلیاردها چشم که در صورت مردم جهان است(از زمان آدم تا آخرین نفری که بهدنیا میآید)، کل این چشمها در قیامت اشک میریزد و گریان است؛ «الاّ ثلاثة اعین»، فقط سه تا چشم است که بیگریه وارد قیامت میشود و راحت است. آنهایی که در قیامت گریه میکنند، چرا گریه میکنند؟ از دست خودشان!
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
پیغمبر اکرم هر هفته در خطبههای نماز جمعهشان در مدینه(هر هفته) در دو تا خطبه این جمله را داشتند: «اعوذ بالله من شرور انفسنا»، خدایا ما به تو از شر خودمان پناه میبریم. حالا آن که شر ندارد، خب در قیامت برای چه گریه کند؟ آن که قیامت گریه میکند، پشیمان است، ناراحت است، رنجیده است، متأسف است، محزون است؛ چون میبیند با چشمش در دنیا کاری کرده که حالا این چشم باید کیفر ببیند و از ترس آن کیفر گریه میکند. اما سه تا چشم است که در قیامت گریان نیست: «عین بکت من خشیة الله»، یکی چشمی است که از درک عظمت خدا گریه میکند که عرض کردم، ا ین گریه همان گریهٔ اولیای خدا در سحر است. این گریه در آنها خیلی قوی بوده است. «بکت من خشیة الله، و عین غضت ان محارم الله»، و چشمی که دایم نامحرم در معرضش بوده، ولی اهلِ نگاه و چشم دوختن و چشمچرانی نبوده است.
یکی از دوستانم نقل میکرد(مطلب شیرینی است)، میگفت(این دوست من میگفت): من یک رفیق داشتم. صبح که از خانه بیرون میآمد یا در مغازه هر زن نامحرمی -چادری و بیچادر- رد میشد، به او چشم میدوخت تا برود. بعد که این زن از نظرش دیگر رد میشد و نمیشد ببیند، حالا دو دقیقه، یک دقیقه، سی ثانیه قشنگ نگاهی میکرد و میگفت: «لا اله الا الله!». یکبار داشتیم با همدیگر در خیابان میرفتیم. دو تا زن از آن طرف خیابان میرفتند و این حواسش نبود که به آنها نگاه بکند و حسابی بپاید. روی شانهاش زدم و گفتم: دو تا «لا اله الا الله» از آن طرف خیابان دارند رد میشوند، یادت نرود! از دستت نرود! یک چشمی که در قیامت گریان نیست، «عین غضت ان محارم الله» است. این جمله یک مقدار مطلق است. چشمپوشی از هرچه که حرام است، فقط زن نامحرم نیست! از ربا چشم بپوشد، از ظلم چشم بپوشد، از دروغ چشم بپوشد، از دیگر گناهان چشمپوشی کند؛ یعنی گناه را نخواهد و رد کند. چشم سومی که در قیامت گریان نیست، «باطت ساحرة فی سبیل الله»، چشم آن جهادکنندهٔ مؤمنی است که شب بیدار است، برای اینکه مردم در امنیت باشند؛ مثل این مرزداران ما در کمربند نقشهٔ جغرافیایی ایران. برادران زیادی از نیروی انتظامی، نظامی، سپاهی هستند. گاهی هم اینها خودشان داوطلب هستند که بروند و مرزها را بپایند؛ بهخصوص الان که این مردم بدتر از حیوان کافر نجسالعین، داعش به این مملکت چشم دوخته است؛ اگر نتواند مثل عراق و سوریه به جان مردم و به مال مردم بیفتد، در گوشه و کنار انفجاری ایجاد بکند. گروههایی را برای ماه رمضان، برای دههٔ عاشورا آماده کرده بودند که بیایند و در این مجالس بیفتند، کمربند و یا لباس انفجاریشان را منفجر کنند و صدتا هشتادتا، دویستتا را بکشند؛ ولی این چشمهای بیدار شبانه بِپای اینها بودند و با طرحهایی که میریختند، دستهدسته از اینها را، سهنفر، پنجنفر، چهارنفر با آن بیداریشان میگرفتند و تحویل میدادند. اینها هم کار را خیلی طول نمیدادند و پیش معاویه و فرعون و یزید میفرستادند.
این چشم را پیغمبر میفرمایند که در قیامت گریان نیست. اما روایت بعدِ این هم روایت بسیار مهمی است! امام صادق میفرمایند: «من نظر الی امرأة فرفع بصره الی السماء»، اگر کسی چشمش به یک نامحرم بیفتد(خب ما هر روز در خیابان، در ماشین ناگهان چشممان میافتد به نامحرم میافتد)، نایستد و چشمش را نگه ندارد و روی چهرهٔ نامحرم، روی هیکل نامحرم ثابت نکند. نظر را ادامه ندهد و بهمحض اینکه چشمش به نامحرم بیفتد، سرش را بهجانب آسمان بلند بکند که نبیند. حالا یا میایستد که آن زن رد شود یا آن مرد رد شود. من این را هم توجه بدهم که قرآن مجید میگوید: چشمچرانی مخصوص مردها نیست و هر زنی هم -که شوهر ندارد و شوهر دارد- نسبت به چهرههای جوانان و مردان زیبا چشمدوزی بکند، آن هم دارد حرام مرتکب میشود. حالا اینجا امام صادق نگاه به زن را فرمودهاند، اما بعداً در روایات راجعبه خانمهایی میخوانیم که نسبت به مردان نامحرم چشمچراناند؛ برادر شوهرشان، داماد برادرشان. اینها هم در روایات مطرح است. کسی که چشمش به یک نامحرمی بیفتد، ولی چشم را نگه ندارد و سرش را به آسمان بلند بکند؛ «او غمض بصره»، یا اینکه چشمش را فرو بیندازد؛ یعنی آن زاویهٔ دید را خراب بکند و بهجای نگاهکردن به آن زن، چشمش را به زمین بیندازد، «لم یرتد الیه بصره»، خیلی عجیب است! پلک بالا به پلک پایین نرسیده که «یزوجه الله عز وجل من الحور العین»، خود پروردگار عقد یک حورالعین را برای او میخواند؛ نه اینکه حالا برگردد و به میکائیل بگوید این بنده از یک نامحرم چشم پوشید، یک حورالعین برایش مقرر کن و بنویس. نه، واسطه ندارد و میگوید «یزوجه الله»، خود پروردگار یک حورالعین را تزویج او میکند.
این روایت هم خیلی وحشتناک است! عیبی ندارد بخوانیم و بترسیم! هم من بترسم و هم شما! پیغمبر میفرمایند: «من ملأ عینه حراما»، کسی که چشمش را از نگاه به نامحرم پر بکند، یعنی پربین باشد، نگاه میکند و میایستد تا نگاهش تمام بشود و نامحرم برود، «یحشوه الله یوم القیامة مسامیر من نار»، در قیامت با میخهای آتشین، چشم او را پر میکنند و تا جایی که چشمش جا دارد، با میخهای آتشین جهنم در این چشم فرو میکنند؛ چون این نظربازیها به حرامهای بزرگ دیگر تا حالا کشیده شده است. آن که نمیبیند، هوس زن نامحرم و زن شوهردار و زنا و روابط نامشروع نمیکند. گناه بهصورت مقدمهٔ نگاه، گناه خیلی سنگینی است! «ثم خساری نارا»، غیر از آن میخهای آتشی از آتش هم، آن چشم را پر میکند، «الا ان یقوم الناس»، تا کار مردم قیامت تمام شود، «ثم یومر به الی النار»، آن وقت دستور میدهد که این چشمچران بیتربیت را در آتش دوزخ بیندازید.
خب من این دهه را وعده دادم که مصائب را از کربلا به شام، دانهدانه تا جایی که فرصت هست، برایتان دنبال بکنم. یکی از جاهایی که واقعاً به اهلبیت ازنظر روحی خیلی سخت گذشت، در میدانگاه کوفه بود که وصل به بازار و به رفتوآمد جمعیت بود! شلوغ بود! عزیزترین زنان عالم را به اسارت گرفتهاند و در یک محملهای معمولی نشاندهاند و آوردهاند در بین مردم بگردانند. میدانید چرا اهلبیت ناراحت بودند؟ اهلبیت در حجاب کامل بودند. در کربلا هم نه مقنعهٔ کسی را بردند و نه چادرش را و نه روبندهاش را بردند. مشکلی که در کربلا و بعد از ابیعبدالله داشتند، این بود که این بچهها و زنها خیلی کتک خوردند، اما حجابشان محفوظ بود؛ چون ابیعبدالله به آنها خبر داده بودند. وقتی زینب کبری گفت: بعد از شهادت شما اوضاع چه میشود، فرمودند: خواهر، شما تا شام میروید و به مدینه برمیگردید و در حفظ پروردگار هستید. با این خبری که ابیعبدالله داده، خب مسلّم است که یک دانه چارقد هم از سر دختر کوچک هم نبردند، در حفظ پروردگار هستید! اما حالا اینها را برای چه از زندان بر سر چهارراه و در میدانگاه آوردهاند؟ زجر اهلبیت برای این بود که اینها را در معرض تماشای نامحرمان قرار دادهاند؛ اگرچه همهشان پوشیده بودند، ولی خیلی سخت بود! در این گیرودار هم که اهلبیت را در آن میدانگاه و در آن جمعیت نگه داشتند، یکمرتبه هفدهتا سر بریده را بالای نیزه و جلوی اهلبیت آوردند. چشم زینب کبری که به سر بریده افتاد، دوسهشب است که برادر را ندیده است.
به مهمانی چرا در خانهٔ بیگانگان رفتی بریدی از چه با ما روزی آخر آشنا بودی
که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟ مگر زخم تو را اینگونه دارویی دوا بودی
من توقع ندارم با من حرف بزنی، یک کلمه با این دختر کوچکت که خیرهخیره دارد سر بریدهات را نگاه میکند، حرف بزن! حسین من، این بچه در معرض مرگ قرار گرفته! حسین من، دارد قلبش از کار میافتد!