لطفا منتظر باشید

روز نهم دوشنبه (10-8-1395)

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1438 ه.ق - مهر1395 ه.ش
5.34 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

آیات قرآن از سورهٔ مبارکهٔ حمد تا جزء آخر و سورهٔ آخر، دربارهٔ مردمی است که مردود پروردگار هستند و علایم و نشانه‌هایی را ذکر می‌کند و همچنین دربارهٔ آنهایی هم هست که محبوب پروردگار هستند و اوصافی را برای آنها بیان می‌کند. روزبه‌روز که زمان جلو می‌رود، بر تعداد غافلان از این دو حقیقت افزوده می‌شود، فاصله با قرآن سرعت گرفته و مرد و زن از این دو موضوع بسیار مهم کتاب الهی بی‌خبر هستند. من اگر ندانم نشانه‌های مردودین از پیشگاه خداوند چیست و ندانم علایم محبوبین کدام است؛ چه‌بسا که مردود خدا بشوم و نفهمم! چه‌بسا که زمینه برای محبوب‌شدن فراهم باشد و شرایطش را ندانم! در هر صورت، جهل به این دو حقیقت منبع بسیار خطرناکی است.

مغز گفتار دوزخیان در قیامت، در سورهٔ مبارکهٔ تبارک بیان شده است. کارگردانان دوزخ فرشتگان‌اند که قرآن دو خصوصیت برایشان بیان می‌کند: «علیها»، علیها یعنی موکلین بر دوزخ و کارگردانان جهنم؛ «ملائکةٌ»، فرشتگانی هستند «غلاظ شداد»، ساختمانشان را خدا این‌گونه آفریده است که در اوج خشونت و عصبانیت و در اوج سخت‌گیری هستند. این ملائکه دوزخ هستند. اجازه هم دارند که با دوزخیان حرف بزنند. یکی از حرف‌هایشان این است که در سورهٔ تبارک مطرح است، به دوزخیان می‌گویند: «الم یأتکم نذیر»، شما در دنیا که بودید، هیچ هشداردهنده‌ای برایتان نیامد که این وضع فعلی را به شما هشدار بدهد؟ واقعاً نیامد که شما حالا در دوزخ گیر افتادید؟ کسی نبود که تذکر بدهد و بیدارتان کند؟ هشیارتان کند که با هشیار او به‌گونه‌ای زندگی کنید که حالا گرفتار آتش نشوید! کل دوزخیان از آن که در دهات‌های آمریکا و چین و آفریقا و اروپا زندگی می‌کرده و حالا به جهنم رفته تا آن که در قلب تهران و کنار صدتا مسجد و حسینیه و تعدادی از عالمان واجد شرایط بوده است؛ البته نه هر ا هل لباسی، بلکه صحبت با کل است. آیا هشداردهنده نیامد؟

جواب می‌دهد: «قالوا بلی قد جائنا نذیر»، خب حالا آن که در یک ده دوردست چین یا آمریکا یا آفریقا یا در جنگل بوده است، کدام پیغمبر به سراغش رفته و به او هشدار داده است! کدام امام، کدام ولیّ، کدام عالم ربانی؟ هشداردهندهٔ او طبق آیات قرآن و طبق جواب خودِ جهنمی‌ها  عقلشان است. در آن دهِ منتهی‌اِلیهِ چین یا آفریقا وقتی می‌خواسته مال کسی را بدزدد یا غارت کند یا کار ظالمانه‌ای در حق کسی انجام بدهد، نمی‌فهمیده بد است؟ قطعاً می‌فهمیده بد است! خودِ عقل از حجت‌های خداست؛ یعنی چراغ الهی است. وجود مبارک موسی‌بن‌جعفر یک روایتی در جلد اوّل اصول کافی دربارهٔ عقل دارد که شاید نزدیک ده صفحه است. این ناب‌ترین روایت دربارهٔ عقل است که یک خط این روایت را هیچ فرهنگی در دنیا ندارد. حتی هزارها کتب اهل‌سنّت را هم ورق بزنید، نمونهٔ این روایت در روایاتشان نیست. ما روایت زیاد نداریم؛ چون بازرگانِ ساختِ روایت در شیعه نبودیم، اما آنها بازرگان روایت‌ساز خیلی داشتند و با پول‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس روایت می‌ساختند. یک وقتی در یکی از کتاب‌های بسیار مهمّشان که ظاهراً تألیف شافعی است، آنجا دیدم که می‌گوید: من از بین یک‌میلیون روایت، چهل‌هزارتا را قبول کردم که روایت است و بقیه همه دروغ و ساختگی و قلابی بود. تازه این چهل‌هزارتا را برای سنجیدن به دست ما بدهند، با آیات قرآن و اندیشهٔ اهل‌بیت که بسنجیم، از این چهل‌هزارتا هم چهارصدتا روایت از آن درست درنمی‌آید.

در این روایت(این برای خود ما هم خیلی مهم است)، به هشام‌بن‌حکم می‌فرماید(هشام یک چهرهٔ بسیار برجستهٔ ایمانی و علمی است): «یا هشام ان لله علی الناس حجةِ»، خدا دوتا حجت، دوتا دلیل، دوتا چراغ برعهده‌اش بوده است که برای بندگانش قرار بدهد. «لله حجة ظاهرة»، یک چراغ آشکاری که در راه مردم قابل دیدن است و «و حجة باطنة»، یک چراغ درونی و پنهان است؛ «امّا الظاهرة»، آن چراغی که دیده می‌شود، «فالرسل والانبیاء والائمه» که اینها هشداردهندگان‌اند؛ «اما الباطنة»، این چراغی که با چشم سر دیده نمی‌شود، ولی حجت خدا پیش بندگان است، «فالعقول»، عقل‌هاست.

حالا اگر من به پیغمبری، به امامی، به عالم ربانیّی، به ولیّي برخورد نکردم که به من هشدار بدهد، آخر این شکل زندگی تو دوزخ است؛ ولی برنخوردم! عقل که پیش من است. او که به من می‌فهماند این تجاوز، این ظلم، این بردنِ مال مردم، این به‌ناحق‌زدن گناه است، خطا است، غلط است، اشتباه است. همین هشدار! بنابراین در ذهنتان نباشد که خیلی‌ها در این عالم، میلیون‌میلیون آدمیزاد است که هیچ‌کس نبوده تا به آنها هشدار بدهد، بلکه خدا در خودشان هشداردهنده قرار داده است؛ عقل جزء حجت‌های الهی است. امام صادق یک روایتی دارند که در همین جلد اول کافی نقل شده است(این کافی هم واقعاً معجزهٔ فرهنگ  اهل‌بیت است. چه کتابی!): «انما یجاز الناس بقدر عقولهم»، پاداش و کیفر در قیامت به‌اندازهٔ کارکرد عقل مردم است. این هم یک پشتوانه برای حرفم که اگر کسی با پیغمبری، امامی، عالم ربانی برخورد نکرد؛ چون در دهات‌های توکیو و پکن و دهات‌های نیویورک و دهات‌های تانزانیا زندگی می‌کرد. نه! تک‌تک مردم عالَم حجت دارند.

حالا آل‌سعود با هیچ عالمی برنخوردند، پیغمبری ندیدند، امامی ندیدند، حجتی ندیدند! واقعاً در این یک‌سال‌ونیم بدیِ کشتن بی‌گناهان را از بچهٔ در رحمِ مادر تا پیرمرد و پیرزن هشتادساله را درک نکردند که این ظلم است! همین حجت برای آنها در قیامت است. اصلاً هیچ‌کسی در عالم بی‌حجت نیست. خیلی جالب است که قرآن می‌گوید! خیلی جالب است! می‌گوید: «لعلی یکون علی الناس لله حجة»، من برای تک‌تک انسان‌ها حجت قرار دادم تا در قیامت بهانه نیاورند و خودشان را معذور نشان بدهند که من هم به آنها بگویم خیلی خب، چون پیغمبر ندیدی، امام ندیدی، عالم ربانی ندیدی و هشتادسال جنایت کردی؛ چون ندیدی، خیلی خب سرت را پایین بینداز و به بهشت برو! هیچ‌کسی در قیامت بر من حجت ندارد و همه دارای حجت هستند. امیرالمؤمنین در دعای کمیل هم دارد که «فلک الحجة علی فی جمیع ذلک»، برای پلک‌زدن‌هایم هم در قیامت بر من حجت دارد! برای نفس‌کشیدن‌هایم هم بر من حجت دارد! برای حرکات چشم و دست و گوش و زبانم هم بر من حجت دارد! «فلک الحجة علی فی جمیع ذلک و لا حجة لی فی ماجری علی فیه قضاوک و الزمنی حکمک و بلائک»، اما من برای یک‌دانه خلافم هم دلیل قانع‌کننده ندارم. قیامت خیلی روزگار روشنی است! خیلی روزگار پاکی است! خیلی روزگار درستی است! اصلاً بی‌حجت در عالَم نیست که به‌خاطر گناهانش معذور باشد.

دنبالهٔ حرف ملائکهٔ دوزخ: «الم یأتکم نذیر»، هیچ‌کس نیامد به شما هشدار بدهد که بد زندگی نکنید تا در قیامت بد نبینید؟ «قالوا بلی قد جائنا نذیر»، چرا هشدار برای ما آمد، هشداردهنده آمد؛ «لو کنا نسمع» اگر ما به هشدار آن هشداردهنده گوش می‌دادیم. این برای ما که انبیا را می‌شناسیم، ائمه را می‌شناسیم و قرآن داریم: «لو کنا نسمع»، اگر ما حرف‌های هشداردهندگان را شنیده بودیم. اما برای آنهایی که در دهات‌های توکیو و پکن و واشنگتن و آفریقا و جنگل‌ها زندگی می‌کنند: «او نعقل»، اگر ما به قضاوت‌های عقلمان گوش می‌دادیم، اگر خردورزی می‌کردیم، «ما کنا فی اصحاب السعیر»، امروز در جهنم نبودیم! خدا ما را به جهنم نیاورده، بلکه گوش‌ندادن ما به زبان پاکان، تعقل‌نکردن‌ ما و توجه‌نکردن به قضاوت‌های به حقِ عقل، ما را به جهنم آورده است.

گوش‌ها در تمام کرهٔ زمین از شنیدن‌ها دور شده است. شما در تهران زندگی می‌کنید، در کدام کوچه هستید؟ در کدام خیابان هستید؟ مغازه‌تان کجاست؟ دایم آدم طاغی و گنهکار و بی‌تربیت و بی‌ادب و بی‌نماز و بی‌روزه و بی‌حجاب می‌بینید. گوش از شنیدن‌ها دور شده است؛ وگرنه صدای انبیا، صدای ائمه، صدای خدا در فضای عالم که هست. خود اروپایی‌ها ثابت کرده‌اند چیزی که به‌وجود می‌آید، محال است نابود بشود؛ البته آنها این حرف را روی مسئلهٔ موسیقی و خوانندگی می‌زنند و می‌گویند یک روزی احتمال دارد بتوانیم صدای داود را ضبط بکنیم؛ چون صدا موجود است، چون چیزی که موجود می‌شود، دیگر فنا ندارد؛ یعنی عدم نمی‌شود و تمام منبرهای 23 سالهٔ پیغمبر الان در فضا هست. حالا علمای ما این صداها را از راویان و از ائمه شنیدند و در صد جلد، پنجاه جلد، بیست جلد کتاب ثبت کردند و تمام صداها موجود است. تمام صداهای مستقیمی که خدا با موسی داشته موجود است، ولی گوش نیست؛ وگرنه مایه‌های نجات که در کل عالم پخش است. به قول حاج‌ملاهادی سبزواری در دیوان شعرش(بیست‌سی جلد کتاب دارد و خیلی کتاب‌هایش پرمایه است، دیوانش هم پر مایه است) می‌گوید:

موسعی نیست که دعویِ اناالحق شنود

 کسی که حال موسی را داشته باشد، پیدا نمی‌شود که این صدا را بشنود: «إنی انا الله لا اله الا أنا فاعبدنی و اقم الصلاة لذکری»، این صدای خدا در کوه طور است که در عالم ثبت هم هست و خدا این صدا را به قرآن هم کشانده است. «و إن الساعة لاتیة اکاد اخفیها»، موسی قیامت را حتماً برپا می‌کنم. این برای آن وقتی است که هنوز خدا به او اعلام نبوت نکرده و جوان است، زن و بچه‌اش را دورتر گذاشته و خودش در کوه طور آمده است. این اولین صداست! عبادت، توحید، نماز، قیامت: «إِنَّنِي أَنَا اَللّهُ»، توحید؛ یعنی بت در کنار من عَلَم نکن که معبودی غیر از من وجود ندارد. «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِي»، فقط من شایستهٔ اطاعت و عبادت هستم. «وَ أَقِمِ اَلصَّلاةَ لِذِكْرِي» ﴿طه‏، 14﴾، می‌خواهی همیشه با من باشی، نمازِ درست و حسابی بخوان؛ می‌خواهی با من باشی، «إِنَّ اَلسّاعَةَ آتِيَةٌ»، موسی یقیناً قیامت آمدنی است، ولی زمانش را پنهان نگه داشته‌ام. «أَكادُ أُخْفِيها» ﴿طه‏، 15﴾ «فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها» ﴿طه‏، 16﴾، موسی! کسی در بین این مردم، تو را از اعتقاد به روز قیامت باز ندارد، گولت نزند، وسوسه‌ات نکند، دری‌وری نگوید که چه کسی رفته از آنجا خبر بیاورد و دلت را نسبت به قیامت آشوب نکند! «فَتَرْدى»، اگر تو را از ایمان به قیامت سست بکنند، گمراه شده‌ای، بیچاره شده‌ای، بدبخت شده‌ای.

خب اگر شنیده بودیم، یک: «لو کنا نسمعُ»، چون «او» دارد، دوتا مسئله است. آیاتی که «او» دارد، برای ما شهری‌ها و ایرانی‌ها و عرب‌هایی که کنار مساجد و حسینیه‌ها و عالمان ربانی هستند. «لو کنا نسمعُ یا نعقل»، به صدای عقل را اهمیت می‌دادید که می‌گفت رفیقت در دل جنگل به شکار رفته، به زنش نظر ندوز، به مالش نظر ندوز و ظالم نباش! اگر ما قضاوت عقل را قبول می‌کردیم، «ما کنا فی اصحاب السعیر». خب چقدر غصه داریم! امام صادق می‌فرمایند: هفتادسال آدم در دنیا زندگی کند و نفهمد. امام سن را می‌گویند هفتادسال در دنیا زندگی کند و ملاک‌های شقاوت و سعادت را نفهمد! امام صادق می‌فرمایند: تا ازدنیا نرفتید، یقین بکنید که اهل بهشت هستید؛ یعنی به‌گونه‌ای زندگی بکنید که مطمئن شوید وقتی مُردید، کاری به شما ندارند! از خودتان مطمئن بشوید! اینکه می‌شود مطمئن شد، وقتی کارهایی انجام ندهم که این کارها دادگاه دارد. وقتی انجام ندهم، خب دیگر با ورود به قیامت معطّلی ندارم؛ چون دادگاه ندارم. وقتی دادگاه ندارم که من را محاکمه کنند، محکوم کنند؛ پس نمی‌گویند برو جهنم، چون بی‌دادگاه‌ها همه اهل بهشت هستند. یک کاری کن دادگاهی نشوی. مطمئن بشوی که اهل بهشت هستی و بعد بمیر. تردید نداشته باش! یقین داشته باش!

خب بیشتر مردم از این ملاک‌ها خبر ندارند که ملاک مردودبودن از پیشگاه خدا چیست؟ ملاک محبوب‌بودن چیست؟ البته یک مقدار ما هم مقصر هستیم؛ ما که می‌گویم، یعنی ما که در محراب و منبر هستیم. تا چهل و پنجاه‌سال پیش که من نوجوان بودم، بچه بودم، منبرها براساس قرآن و روایات بود. خیلی منبرهای خوبی بود که خودِ منبری به حرف‌هایش یقین داشت. من یادم است حالا یک دانه هم نبود، یک تعدادی را من هم تهران دیده بودم و هم گاهی که پدرم ما را به مسافرت می‌برد؛ چون به منبر عادت داشت، ما را هم پای  منبر می‌برد. این منبری‌هایی که من در تهران یا بیرون دیده بودم، برای مردم یک‌ربع بیست‌دقیقه که از قرآن و روایات حرف می‌زدند، بعد از یک‌ربع و بیست‌دقیقه از محاسن خودشان روی پیراهنشان اشک می‌ریخت. از آن منبرها هم دیگر در ایران خیلی کم دارد و خالی شده است. ما هم مقصر هستیم! روزنامه را که خودتان می‌خوانید، ولی بعضی از ما روی منبر روزنامه‌خوان هستیم. اخبار را هم که شما می‌دانید، بعضی از ما اخبارگوی روی منبر هستیم؛ یعنی ادای رادیو و تلویزیون را درمی‌آوریم. خب مردم با این منبرها هم ملاک‌های مردودیت و مقبولیت را نمی‌فهمند و این هم یک مصیبتی است. اغلب پیش‌نمازهای تهران، هر شب بعد از نماز عشا روی یک صندلی می‌نشستند و یک‌ربع بیست‌دقیقه با ناله، با اشک، با گریه -این را هم من دیده بودم- مردم را موعظه می‌کردند؛ مردم هم حالی داشتند، تقوایی داشتند، ملاک‌ها را می‌شناختند و آدم‌های دقیقی بودند.

میرزای شیرازی در سامرا وقتی فتوا داد که امروز استعمال توتون و تنباکو، محاربه با امام زمان است؛ تمام مردم ایران -تنباکوکار و تنباکوفروش- تنباکوها را آتش زدند. یک‌نفر در شیراز تاجر ردهٔ اوّل تنباکو بود. این تنباکوها را تابستان از زمین‌های کشاورزی چیده بود و پهن کرده بود تا خشک بشود. به میرزای شیرازی نامه نوشت که یابن‌رسول‌الله! مرجع من! شما فتوا دادید استعمال توتون و تنباکو حرام است. من اگر گونی ببرم، این برگ‌ها را جمع بکنم تا در بیابان آتش بزنم، آیا این هم جزء استعمال توتون و تنباکو است یا نه، رها کنم که باد بیاید و همهٔ برگ‌ها را به خانه‌های مردم در شهر ببرد و پخش بکند؟ استعمال یعنی به‌کارگرفتن. آیا من بروم برگ‌های ولو شده را جمع بکنم و ببرم بسوزانم، این هم جزء به‌کارگرفتن و جنگ با امام زمان است؟ ایشان نوشت نه! این‌جوری مردم با منبر و محرابیِ اهل خدا و دارای شرایط الهیه تربیت می‌شدند. حالا یک گوشی هم که می‌آید بشنود، من به او نمی‌شنوانم! حالا یک  عقلی هم که در کلهٔ مردم دنیاست، عقل را با خودشان قطع رابطه داده‌اند و نمی‌شنوند.

 خب برویم سراغ دوتا آیهٔ سورهٔ حجرات و ملاک مردودبودن: «قالَتِ اَلْأَعْرابُ آمَنّا»، حبیب من! این عرب‌ها و بیابان‌نشین‌های اطراف، پیش تو می‌آیند و می‌گویند: ما مؤمن واقعی شدیم. صدایت را شنیدیم، قرآنت را شنیدیم، حلال و حرام را شنیدیم؛ اینها دروغ می‌گویند. آن هم دروغ پیش چه کسی! دیروز شنیدید پیش چه کسی.

«قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا»، بگو شما مؤمن نشدید! برای چه پیش پیغمبر من و در محضر من دروغ آمدید و می‌گویید؟ شما از اینکه به ایمان و دین پیوستید، یک هدف صددرصد شکمی دارید. «وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»، به اینها بگو دروغ نگویید! راست می‌خواهید بگویید، بگویید ما شهادتین را به زبان جاری کردیم. همین! اما دلمان به‌دنبال این شهادتین نرفته، چون قبول نداریم. «وَ لَمّا يَدْخُلِ اَلْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ»، هیچ‌کس از دل شما خبر نداشته باشد، خودم که شما را ساخته‌ام، خبر دارم. دلتان خانهٔ شرک است، خانهٔ کفر است، خانهٔ نفاق است، خانهٔ آلودگی است و ایمان در هیچ جای قلبتان وارد نشده است و دروغ می‌گویید! حالا من خدا هستم، ارحم‌الرّاحمین هستم، اکرم‌الأکرمین هستم و راهنمایی می‌کنم. «وَ إِنْ تُطِيعُوا اَللّهَ وَ رَسُولَهُ»، اگر واقعاً بیایید مطیع خدا و پیغمبر شوید که ایمان قلبی بیاورید و حرکاتتان را هم طبق خواستهٔ خدا و پیغمبر انجام بدهید؛ «لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً» ﴿الحجرات‏، 14﴾، من از زحماتتان هیچ‌چیزی را کم نمی‌کنم و زحماتتان را نگه می‌دارم. «ما تقدموا من خیر لانفسکم»، هر کار خیری برای خودتان بکنید، من نمی‌گذارم نابود بشود و «تجدوه عند الله»، در قیامت به‌صورت بهشت به خودتان تحویل می‌دهم. «إِنَّ اَللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»،  بیایید، من دروغتان را می‌بخشم! بیایید، این دوز و کلکی را که جلوی پیغمبرم سوار کردید، می‌بخشم؛ من غفورم، و رحمتم را شامل حال شما می‌کنم. اینها مردود هستند. آن که به خدا و پیغمبر دروغ می‌گوید، مردود است! خب کسی که راحت به خدا و پیغمبر دروغ بگوید، به من و شما خیلی راحت‌تر دروغ می‌گوید، خیلی!

آنهایی که مقبول و محبوب من هستند، اینها هستند: «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ»، من را حالا یا با مطالعه یا با دیدن منبر خوب یا با درس‌خواندن در قم باور کردند، پس پیغمبرم را باور کردند، «انما المؤمنون الذین» باور کردند. «آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا»، دیگر هم تا وقت مرگشان هیچ شکی به من و پیغمبرم ندارند. «جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ»، ثروتشان اسیر بخل نیست و با پولشان در راه خدا هزینه می‌کنند، جانشان را در راه خدا هزینه می‌کنند. «أُولئِكَ هُمُ اَلصّادِقُونَ» ﴿الحجرات‏، 15﴾، اینها اهل صدق هستند. صدق یکی از آن هشت‌تایی است که هر هشت‌تا در روایت پیغمبر هست که در روز دوم گفتم؛ اما نرسیدم این هشت‌تا را برایتان توضیح بدهم. خیلی مسائل عالیّی است و اگر زنده بمانم و خدا توفیق بدهد، برای یک فرصت دیگر باشد. کسی که محبوب خداست، خدا هشت‌تا خصلت به او می‌دهد که یکی آن صدق است. «اولئک هم الصادقون»، مؤمنان واقعی صدق دارند.

دلم می‌خواست یک مقدار بیشتر ادامه بدهم، ولی عجله دارم فرودگاه بروم. باید یک شهر دیگری در جنوب غربی کشور بروم. آنجا از امشب تا ده‌شب منبر دارم. این است که مطلب را همین‌جا خاتمه می‌دهم. امشب شب اوّل ماه صفر است و فردا روز سه‌شنبه، بسیار روز مصیبت‌باری برای اهل‌بیت بود. حالا بیشتر اهل کوفه امیرالمؤمنین را دیده بودند، حکومتش را دیده بودند و به این زن و بچه در کوفه هجوم نشد، اصلاً! فقط سر بازار و در میدان آوردند و گرداندند، اما کارشان نکردند خیلی‌ها هم گوشه و کنار گریه می‌کردند؛ اما شام! این‌قدر علیه اینها تبلیغات سوء شده بود که مردم شام به خودشان واجب و می‌دانستند بیایند و به اینها سنگ بزنند، کلوخ بزنند، چوب بزنند، آتش بیندازند! بسیار روز مصیبت‌باری بود!

امام هشتم می‌فرمایند: یابن شدید، مسئلهٔ کربلا و دنباله‌اش با ما اهل‌بیت و ما امامان کاری کرد که از بس گریه  کردیم، پای چشممان زخم شده است. خیلی سنگین بود! همه به اینها اشاره می‌کردند.

آن یکی گفتا که اینها کیستند؟               دیگری گفتا مسلمان نیستند

آن یکی گفتا که این بیمار کیست؟           دیگری گفتا که بابش خارجی است

آن یکی گفتا چرا افسرده است                     دیگری گفتا برادر مُرده است

زین‌العابدین با چهارتا آیهٔ قرآن، خودش را به یک پیرمرد شناساند. وقتی پیرمرد فهمید که علی‌بن‌الحسین است، گفت: آقا! کدام حسین بابای شماست؟ فرمودند: حسین پسر فاطمه. گفت: پدرتان با شما نیامده است؟ گفتند: چرا، پدرم با ما همسفر است. پیرمرد گفت: پدرت کجاست تا بروم دستش را ببوسم؟ امام اشاره کردند بالای سرت را نگاه کن! این سری که روبروی محمل من است، این سر بریدهٔ ابی‌عبدالله است.

 

برچسب ها :