لطفا منتظر باشید

شب دوم سه شنبه (11-8-1395)

(کرمانشاه مسجد آیت الله بروجردی)
صفر1438 ه.ق - آبان1395 ه.ش
5.67 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

خداوند مهربان در قرآن کریم به طایفه‌ای و جمعیتی وعدهٔ اجر کریم و پاداش عظیم، بهشت‌های دایمی و همیشگی و لذ‌ت‌های بی‌پایان عقلی و روحی و جسمی داده است. برای این گروه و این جمعیت، اوصاف بسیار پرارزشی را بیان کرده که با آراسته‌شدنشان به این اوصاف پرارزش شایسته و لایق وعدهٔ صادقانه و تخلف‌ناپذیر پروردگار مهربان عالم شدند. در جلسهٔ قبل به یک آیه از آیاتی که خداوند وعدهٔ خودش را در آن اعلام کرده، اشاره کردم. هیچ زمینه‌ای ندارد که خدا از وعده‌اش تخلف کند. زمینه‌ای در حریم او نیست که به بندگانش دروغ بگوید! ناروا بگوید! بندگانش را گول بزند! این اوصاف، کار دشمن او و دشمن بشریت یعنی ابلیس است؛ کار شیاطین است. در قرآن مجید از قول شیاطین نقل می‌کند که در قیامت به تمام پیروانش می‌گوید: «ان الله وعدکم وعد الحق»، خداوند در دنیا به شما وعده داد؛ وعدهٔ حق، وعدهٔ ثابت، وعدهٔ قابل‌وفا. «و وعدتکم فاخلفتکم»، اما من هم به شما وعده دادم، ولی وعده‌های من دروغ بود. وعده‌های من غیرصادقانه بود. وعده‌های من نادرست بود. «اخلفتکم»، و همهٔ وعده‌هایم را تخلف کردم. این صفت دشمنان خدا و بشریت است. کتابی هست که نمی‌دانم الان در کتاب‌فروشی‌ها هست یا نه! کتابی به‌نام تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در هشت جلد است. من این کتاب را خوانده‌ام. حداقل سیصدسال است انگلستان به دولت‌های ایران و به ملت  ایران وعده‌ها داده که تمام آنها هم دروغ بوده، فریب بوده، کذب بوده است و به هیچ وعده‌ای و قرارداد امضاشده‌ای تا الان عمل نکرده است. در حدود 150 سال است که ایران با آمریکا رابطه برقرار کرده، یعنی از زمان قاجاریه تا زمانی که رابطهٔ ایران و آمریکا بعد از به اسارت‌گرفتن جاسوسان خطرناکشان قطع شد؛ از آن زمان تا الان حدود 36 سال است که صدها قرارداد را آمریکا با ایران امضا کرده و آخرین آن هم «برجام» بوده؛ ولی این وعده‌هایش دروغ بوده و همه را تخلف کرده است. این همانی است که خدا در سورهٔ ابراهیم می‌فرماید: شیاطین در قیامت می‌گویند ما به شما مردم وعده دادیم، «وعدتکم فاخلفتکم» و خلافِ وعده کردیم؛ اما زمینه‌ای در حریم مقدس پروردگار برای خُلف وعده نیست. به چه دلیل خدا به بندگانش دروغ بگوید؟ به دروغ نیاز دارد؟ به چه دلیل پروردگار خُلف وعده کند؟ ندارد؟ خزانه‌اش خالی است؟ قدرتش محدود است؟ چرا تخلف کند؟

دوسه آیه دربارهٔ وعده‌های خدا برایتان قرائت می‌کنم که چه وعده داده است. چقدر این آیات زیباست! چقدر این آیات پرمعناست! چقدر این آیات نورانی است!

«وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ» ﴿المائدة، 9﴾.

«وعد الله الذین امنوا و عملوا الصالحات»، من به تمام مردم مؤمنی که دارای عمل شایسته هستند، وعده داده‌ام؛ نه اینکه می‌خواهم وعده بدهم؛ یعنی وعدهٔ قطعی  در علم خودم داده‌ام و حالا این وعده را در قرآن اعلام می‌کنم که به مردم مؤمنِ دارندهٔ عمل شایسته وعده داده‌ام آمرزش من ویژهٔ آنهاست. این خیلی آیهٔ فوق‌العاده‌ای است؛ چون «لهم» بر کلمهٔ مغفرت مقدّم است و اختصاص را می‌رساند، ویژگی را می‌رساند. «لهم مغفرة»، آمرزش من برای آنهاست و اجر کبیر، و پاداش بزرگ من برای آنهاست. ما هم نمی‌دانیم پاداش کبیر چیست! آن پاداشی که به‌نظر مبارک خودش -که وجودی بی‌نهایت است- کبیر آمده، آن پاداش چیست! برای یک وجود بی‌نهایت چه حقیقتی است که آن را کبیر دیده است! معمولاً آن که خیلی بزرگ است، خیلی چیزها پیش او کوچک می‌نماید. پاداش و ثواب مؤمنان دارندهٔ عمل صالح چیست که می‌گوید کبیر؟ این یک قلبِ آگاهی می‌خواهد. یک نورانیت کامل باطنی می‌خواهد. یک طهارت همه جانبهٔ قلبی می‌خواهد که انسان بتواند کبیربودن پاداش را درک بکند.

آیهٔ بعد: همهٔ این آیات کلمهٔ وعده دارد و لغت وعده در این آیات به‌کار گرفته شده است. «مَثَلُ اَلْجَنَّةِ اَلَّتِي وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها» ﴿الرعد، 35﴾، وصف بهشتی که من به اهل تقوا وعده داده‌ام، این است: از زیر تمام درختان این بهشت نهرها جاری است. خودِ آن آب، جریان آب کنار درختان چه طراوتی، چه زیبایی به بهشت می‌دهد که باید دید و ما نمونه‌اش را در دنیا نداریم! «اکلها دائم و ظلها»، تمام محصولات این بهشت ابدی است و از این سفره هیچ‌چیزی کم نمی‌شود و پایان‌ناپذیر است. این‌جور نیست که بهشتیان کنار یک درختی باشند، دوهزار تا دست ببرند و میوه بچینند و جای این دوهزار تا خالی شود. همان وقتی که بهشتی‌ها میوه می‌چینند، درجا مشابه آن میوه به درخت ظهور می‌کند؛ یعنی خداوند یک حیات و حرکتی به تمام نعمت‌های بهشت عنایت کرده که هرچه را بهشتیان مصرف می‌کنند، بلافاصله میوهٔ دیگر جایگزین می‌شود. «و ظلها»، یک سایهٔ بسیار آرام‌بخش در فضای بهشت است که این سایه هم پروردگار می‌فرماید دایمی است و از فضای بهشت جمع نمی‌شود و کم هم نمی‌شود. این بهشت با نهرهایش، با محصولات پایان‌ناپذیرش و با سایهٔ آرام‌بخشش، «تِلْكَ عُقْبَى اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا»، فرجام کار مؤمنان و اهل تقواست. این بهشت با اوصافش!

«وَ عُقْبَى اَلْكافِرِينَ اَلنّارُ»، فرجام کسانی که حقایق عالم را بی‌دلیل، بی‌علم، بی‌حکمت، بی‌برهان و بی‌خردمندی انکار کردند و چوب‌انداز هیچ دلیلی هم نداشتند، همین‌طوری وسط میدان زندگی پریدند و گفتند این عالم خدا ندارد! همین‌جوری وسط جادهٔ زندگی پریدند و گفتند پیغمبران و امامان هم دانشمندانی مثل بقیهٔ دانشمندان بودند و ما الزامی نداریم از آنها اطاعت کنیم! بی‌دلیل وسط خیمهٔ زندگی پریدند و گفتند چه حلالی! چه حرامی! برای چه عرق نخوریم! برای چه گوشت خوک نخوریم! برای چه روابط آزاد با زن و مرد نداشته باشیم! اینها منکر حقایق شدند و هیچ دلیلی هم برای انکارش نداشتند. واقعاً اگر دلیلی برای انکارشان دارند، آدم تابع دلیل است و آدم با انصاف قبول می‌کند. می‌گوید انکارت دلیل دارد، حجت دارد، برهان دارد، می‌پذیرم و رد نمی‌کنم. هرچه آدم عوضی، لات، بی‌دین، لائیک، هرچه آدم خودخواه و مغرور به مسجد و پیش پیغمبر آمد تا حرف‌های پیغمبر و قرآن را رد کند و فرهنگ خودش را به کرسی بنشاند، پروردگار به پیغمبر فرمود: یک کلمه بیشتر با اینها حرف نزن! رد و ایراد نکن! مجادله نکن! گفت‌وگوی طولانی نکن! همهٔ حرف‌هایشان را گوش بده، تمام که شد، بگو: «هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین»، اگر در ادعایتان اهل راستی هستید، دلیل بیاورید.

ما ارادتمند به دلیل هستیم. اگر بت‌پرستی حق است، شهوت‌پرستی حق است، غارت ملت‌های دنیا حق است، زنا حق است، ربا حق است، ظلم حق است، انکار حقایق حق است، دلیل بیاور! خدا به پیغمبر فرمود: تو تابع دلیل باش! اگر دلیل قابل‌قبولی داشتند، می‌آوردند. از زمان آدم تا امشب که شما در این جلسه حضور دارید، دشمنان و هرکسی ضد خدا و انبیا و قرآن و حلال و حرام خدا بوده، تا حالا دلیلی ارائه نکرده و همهٔ حرف‌هایشان چوب‌انداز بوده، باطل بوده، بیهوده بوده است. «ذلک عقبی المتقین و عقبی الکافرین النار»، بهشت با همهٔ ویژگی‌هایش فرجام مردم مؤمن و باتقواست و آتش دوزخ فرجام منکران حقایق است.

 اما آیهٔ دیگر: این آیه یک مقدار مفصّل است. چهارپنج خط است و از آیات نخبهٔ قرآن است. آیهٔ معرکه‌ای است و در سورهٔ مبارکهٔ توبه است. «ان الله اشتری من المؤمنین»، من مشتری مردم مؤمن هستم. خدا می‌گوید: من در این بازار هستی مشتری مردم مؤمن هستم، خریدار هستم. چه جنسی را از مردم مؤمن می‌خرم؟ «اشتری من المؤمنین اموالهم»، پولشان را می‌خرم. خدا مشتری ثروتمندان بخیل نیست؛ چون دست به جیب نیستند و پولشان را نگه می‌دارند، به جای اینکه به خدا بفروشند؛ گاوصندوق‌های بانک‌ها را پر می‌کنند، به جای اینکه به خدا بفروشند؛ برای وارثِ بد می‌گذارند، به جای اینکه به خدا بفروشند؛ بخیل مورد معاملهٔ پروردگار عالم نیست و خیلی آدم بدبختی است که خدا در این بازار هستی برای خریدکردن به او رو ندارد؛ چون او جنسش را عرضه نمی‌کند. حالا می‌بینید بخیل از چه منافع سنگینی در این خریدوفروش محروم است! انسان باید مرد باشد، جوانمرد باشد، آقا باشد، فهمیده باشد، باکرامت باشد؛ میلیاردها تومان پول را می‌خواهد چکار؟ این ثروت سودی برای شکم این گاوصندوق‌ها دارد؟ این ثروت برای خودش و برای زن و بچه‌اش سودی دارد، درحالی‌که با کمربند بخل بسته، چه سودی دارد؟ بدترین ضررش هم این است که آدم از معرض خرید خدا محروم می‌شود. کدام مشتری در این عالم برای جنس ما بهتر از خداست! پُرخِیرتر از خداست! کریم‌تر از خداست! سوددهنده‌تر از خداست! آن هم نمی‌گوید پولتان را به من ربا بدهید، بلکه می‌گوید پولتان را به من بفروشید. چقدر پول به خدا بفروشیم؟ هر چقدر که می‌توانید! اگر زیاد داری، زیاد بفروش؛ متوسط داری، متوسط بفروش؛ کم داری، کم بفروش.

من نمی‌دانم عدد نان‌دهندگان آن شب چندنفر بودند! اصلش را یقین دارم چهارنفر بودند: صدیقه‌ٔکبری، امیرالمؤمنین، امام مجتبی و حضرت حسین که این چهارتا یقینی است. شبی چهارتا نان یا یک شب، دوازده‌تا نان. اوّل شب یک ازکارافتاده آمد، گفت: به من کمک کنید! چهارتا نان به او دادند و رفت. یک یتیم آمد، چهارتا نان به او دادند و رفت. یک اسیر آمد، چهارتا نان به او دادند، رفت. الان در کرمانشاه، پول دوازده‌تا نان تافتون چقدر است؟ من بچه بودم، نان تافتون در محلهٔ ما در تهران دو ریال بود، دو تا یک قِرانی! به 1500 سال پیش برگردیم. دوازده‌تا نان خالی، چون آنها در آن شب، یک‌ذره ماست، یک‌ذره پنیر، یک‌ذره دوغ یا یک‌ذره میوه در خانه‌شان نبود. این دوازده نان در 1500 سال پیش چقدر قیمت داشت؟ به هر سه مسکین و اسیر و یتیم گفتند: «انما نطعمکم لوجه الله»، ما با شما معامله نداریم، چون شما مزد ما را ندارید که به ما بدهید؛ بلکه مزد انسان فقط به دست خداست. «نطعمکم لوجه الله»، ما این دوازده‌تا نان را با خدا معامله کردیم. پاداش آن چیست؟ خدا چند خرید؟ شما امشب زحمت بکشید! یک زحمت مثبت! سورهٔ مبارکه انسان را بعد از آیهٔ «وَ يُطْعِمُونَ اَلطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» ﴿الإنسان‏، 8﴾، «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اَللّهِ لانُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لاشُكُوراً»  ﴿الإنسان‏، 9﴾، را تا آخر سوره بخوانید و ببینید این دوازده‌تا نان را پروردگار چقدر گران خریده و آنچه در مقابل این خرید به این چهار نفر در برابر این دوازده نان داده، ابدی و جاوید و همیشگی است. بخیل خیلی بدبخت است! ثروتمند خیلی بدبخت است! کریم خیلی خوشبخت است! کریم در این شهر نشسته، ببیند از شهرهای ایران، این پنجاه‌هزار نفری که از آذربایجان شوروی سابق، از ترکیه و از کشورهای اطراف می‌آیند و تعدادی‌ از آنها از این شهر برای رفتن به‌سوی ابی‌عبدالله‌الحسین به مهران می‌روند. کریم با همهٔ وجود خوشحال است و در دلش خدا خدا می‌کند که یک چندهزارتا از این شهر رد شوند تا من به‌اندازهٔ توانم به اینها جا بدهم، صبحانه و ناهار و شام بدهم. خدا این را چقدر می‌خرد؟

این روایتی که می‌گویم، دیده‌ام. من بیشتر حرف‌هایی که روی منبر می‌زنم، در معتبرترین کتاب‌هایمان دیده‌ام. موسی‌بن‌عمران در کوه طور با پروردگار عالم مناجات دارد و حرف می‌زند و خدا با او بی‌واسطهٔ فرشته حرف می‌زند. «کلم الله موسی تکلیما»، یکی از حرف‌های آن شب خدا این بود: موسی کسی که تا قیامت برای حسین یک دِرهم خرج بکند، تا وقتی که هفتصد برابرش را در دنیا و آخرت برای او رقم نزنم، او را از دنیا نمی‌برم. یک درهم! بخیل خیلی بدبخت است و کریم خیلی خوشبخت است! کریم خودش بلند می‌شود، راه می‌افتد و با شوق در اطراف شهر می‌گردد تا ببیند کدام کوه، کدام خانه، کدام دیوارْخشتی نتوانسته گاز بکشد که زن و بچه را در این زمستان گرم بکند. خیلی با حفظ شخصیت برای صاحبخانه گاز می‌کشد! کدام خانه یخچال ندارد؛ کدام خانه فرش ندارد؛ کدام مسجد فرش‌هایش در برابر اهل‌سنت آبروریزی است، می‌آید و کل فرش‌ها را نو می‌کند؛ کدام مسجد دستشویی تمیز به دردخور ندارد و برای آبروی شیعه ضرر دارد، می‌آید سی‌تا دستشویی مردانه و زنانهٔ امروزی تمیز، جامع و کامل می‌سازد که تا چند میلیون در آینده بیایند و وضو بگیرند و نماز بخوانند و در نماز چندمیلیون شریک شود. این معاملهٔ خدا با بندگان مؤمن!

خدا به کریم یاری می‌دهد و او را بلند می‌کند و از درون تشویق می‌کند تا خودش به سراغ نیازمندان برود. کریم نمی‌نشیند که نیازمند بیاید، گردن کج کند و اشک بریزد تا یک پول اندکی بگیرد و برود. کریم اصلاً این کار را نمی‌کند. هیچ! کریم چهل‌سال بارِ مردم مدینه را -که حتی او را دوست نداشتند- به‌دوش می‌کشد و خانه‌های شناسایی‌شدهٔ مستحق‌ها را می‌رود و برایشان کفش و کلاه و لباس و غذا و پول می‌گذارد؛ جوری می‌رود که نشناسند. بعد از چهل‌سال، دو شب که از شهادت زین‌العابدین گذشت، مردم مدینه فهمیدند چه کسی چهل‌سال بارشان را به‌دوش می‌کشیده است. اینها به این آیات یقین داشتند. اینها به مشتری‌بودن خدا یقین داشتند. اینها به خرید خدا و مُثْمَنی که می‌فروختند، به ثَمَن آن یقین داشتند. خب، من از مردم مؤمن، مالشان را می‌خرم. «و انفسهم»، و وجود خودشان را هم می‌خرم. اینهایی که بدن و روح و جانشان را در عبادت می‌آورند، در نماز می‌آورند، در روزه می‌آورند، در کوشش‌های مثبت می‌آورند و در جهاد فی‌سبیل‌الله می‌آورند؛ همانا من جانشان را و خودشان را می‌خرم. این پول اندک و این جان ناقابل را چند می‌خرد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»، در برابر بهشت. «يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّهِ»، اینها هیچ باکی از جنگ با دشمنان ندارند. «فیقتلون»، دشمن‌کُش هستند؛ و «و یقتلون»، شهید می‌شوند. اینها دشمن‌کُش هستند و شهید می‌شوند: «فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ».

حالا کلمهٔ وعده در این آیه: مسئلهٔ وعده در این آیه غوغایی است! در هیچ آیه‌ای دیگر در قرآن نیست(من از همهٔ آیاتی که کلمهٔ وعده در آن است، خبر دارم)! «وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْراةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ» ﴿التوبة، 111﴾، این وعده‌ای که من به مؤمنین داده‌ام که در برابر پولشان و جان و وجودشان به آنها بهشت بدهم، وعدهٔ حق و درست و راستی است که من بر خودم واجب کردم. «وعدا علیه حقا»، علیٰ یعنی برعهدهٔ خودم واجب کردم. این وعده را من قبلاً هم در تورات داده بودم، در انجیل هم داده بودم و الان هم در قرآن می‌دهم. «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّهِ»، بندگانِ من، وفادارتر از من به عَهدش در این عالم کیست؟ وفادارتر از من کیست؟

بعد، به کسانی که با خدا معامله مالی و جانی دارند، می‌گوید: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ اَلَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ»، بشارت به شما می‌دهم! به شما که حاضر شدید با مال و جانتان با منِ خدا معامله کنید. «وَ ذلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ»، این پاداشی که من به شما می‌دهم، این فوز عظیم است. باز اینجا باید بگوییم این پاداش به‌نظر خدا چیست که کلمهٔ عظیم را در کنار آن گذاشته است؟ این هم ما نمی‌دانیم! این هم یک آیه.

خب، یک روایت هم برایتان از وجود مبارک حضرت رضا(علیه‌السلام) بگویم. ایمان چیست که خدا دارندگان آن را به مؤمن نامگذاری کرده است: «ان الله اشتری من المؤمنین». ایمان چیست که در وجود هر کسی باشد، مؤمن، کریم، معامله‌کنندهٔ با پروردگار، سخی، جواد، دست به جیب و اهل عمل صالح می‌شود! برادرانم، خواهرانم، اگر بین شما پولدار هست، امشب بیایید با خدا معامله کنید؛ بیایید به این آیهٔ شریفه یقین کنید؛ بیایید خودتان را از عنایات ابدیِ خدا محروم نکنید؛ بسیاری از مردم را تحریم در فشار شدید اقتصادی گذاشته است؛ از اداری و غیراداری، آنهایی که دزدی ندارند، اختلاس ندارند، آنهایی که فریبکاری ندارند، آنهایی که متدین هستند و نمی‌خواهند خودشان و زن و بچه‌شان را با لقمهٔ حرام نجس کنند، به آنها برسید! همین‌جوری که اهل‌بیت، هر چهارنفرشان یک شب به مسکین و یتیم و اسیر رسیدند و گفتند: «انما نطعمکم لوجه الله»، ما داریم با خدا معامله می‌کنیم. حالا میلیاردها تومان نباشد، دوازده‌تا نان تافتون باشد؛ ولی وارد معامله با خدا بشوید.

امام هشتم می‌فرمایند: «الایمان عقد بالقلب»، عقد یعنی گره؛ اینکه می‌گویند این جوان را با این دختر عقد بستند، یعنی به همدیگر گره زدند و با این گره مَحرَم شدند. «الایمان عقد بالقلب»، ایمانْ گره‌خوردنِ دل به پروردگار است؛ گرهی که باز نشود. «و لفظ باللسان»، ایمانْ با زبان وارد میدانِ عبادت شدن، نمازخواندن، قرآن‌خواندن، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، «عقد بالقلب و لفظ باللسان و عمل بالجوارح»، ایمان یعنی چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و پا را در گَردانهٔ عمل صالح قراردادن. ایمان یک حقیقت مرکّبی از قلب و زبان و اعضا و جوارح است؛ هرکسی این ایمان را دارد، قرآن اسم او را مؤمن گذاشته است و مال و جانش را به آن قیمتی می‌خرد که شنیدید؛ وعده‌ای هم که داده، به بهشت عملی می‌کند؛ وعده‌اش را هم در تورات و انجیل و قرآن اعلام کرده است.

 اینجا ما نزدیک کربلا هستیم و سلام از اینجا خیلی ارزش دارد!

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَاعَبْدِالله»

 

 

برچسب ها :