لطفا منتظر باشید

شب نهم سه شنبه (18-8-1395)

(کرمانشاه مسجد آیت الله بروجردی)
صفر1438 ه.ق - آبان1395 ه.ش
6.03 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

قرآن کریم چند حقیقت را در سوره‌های گوناگون و آیات متعدد، به‌عنوان مایهٔ ایمان ذکر می‌کند. این چند حقیقت از زمان آدم -اوّلین پیامبر- به همهٔ ملت‌ها و امت‌ها اعلام شد و کامل و جامع آن با قرآن مجید ارائه شد. یک حقیقت، پروردگار مهربان عالم است. باور او یک بخش از ایمان است و باورکردن او کار مشکلی نیست. خداوند به هر بنده‌اش فطرت داده، یعنی جهت‌گیری وجودش را به‌طرف حضرت خودش قرار داده است. به عبارت روشن‌تر، روی وجودیِ همهٔ موجودات به‌طرف خداست و مخلوقی را پشت به خود نیافریده است؛ اگر هم انسانی خطا کند، اشتباه کند و از او روبرگرداند، توبه را برای او قرار داده است که این‌ روبرگردانی را جبران کند و دوباره رو به‌حق کند. اینکه کلمهٔ توبه را در قرآن به‌کارگرفته، «تاب»، توبه در لغت عرب به‌معنی رجوع و برگشتن است.

این داستان فطرت، یعنی ذات انسان، حقیقت انسان، هستی انسان به‌طرف او جهت دارد. روی برگشتن از خدا عارضی است و ذاتی نیست. بیماری است و جزء گِل انسان نیست؛ اگر بود، ابداً توبه امکان نداشت؛ ولی از اینکه روبرگردان می‌تواند دوباره به خدا رو کند، معلوم می‌شود که روبرگردانی عارضی است، پیشامد است، اتفاق است. عقل هم داده و من می‌توانم با عقلم، با خودم حرف‌های خیلی خوبی بزنم. از خودم سؤال بکنم و خودم هم جوابِ خودم را بدهم. سؤال مثبت! چه کسی من را ساخته است؟ وقتی اندیشه کنم، خودم جوابِ خودم را می‌دهم و می‌گویم یک قدرت، یک اراده، یک نیرو. کیست؟ نمی‌دانم. اسمش را نمی‌دانم، ولی خودم به خودم جواب می‌دهم که یکی من را ساخته است. 124 هزار پیغمبر مأمور بودند تا اسم خدا را به مردم یاد بدهند؛ مأمور نبودند که خدا را اثبات کنند. کار قرآن مجید بیدارکردن مردم غافل و خواب نسبت به پروردگار است. خداوند برای وجود خودش دلیل نمی‌آورد، استدلال نمی‌آورد و قرآن کتاب فلسفه نیست؛ بلکه قرآن مجید کتاب هستی است، کتاب فطرت است، کتاب وحی است، کتاب عقل است، کتاب علم است. من تا اینجا را می‌توانم به خودم جواب بدهم که چه کسی من را ساخته است و عقلم به من جواب می‌دهد یک قدرتی تو را ساخته است. اسمش چیست؟ نمی‌دانم، اما به انبیا که مراجعه می‌کنیم -که از جانب خدا مأمور بودند تا اسم خدا را معرفی بکنند- می‌بینیم که فرموده‌اند: اسمش «الله» است. «الله» مطلقاً معادل فارسی ندارد. اینکه «الله» را به خدا ترجمه می‌کنند، یک ترجمهٔ غلطی است؛ ولی در ایران از تنگیِ قافیه می‌گویند «الله» یعنی خدا! ولی معنی واقعی «الله» این است که خلقت هم این معنا را نجات می‌دهد. ذره‌ذرهٔ موجودات این معنا را نشان می‌دهد. شما همین امشب گلدان در اتاق خانه‌تان را دقت کنید، این معنا را نشان می‌دهد. خودتان را دقت کنید، این معنا را نشان می‌دهد. بچهٔ به‌دنیا آمده را دقت کنید، این معنا را نشان می‌دهد. «الله» یعنی ذات مستجمعِ جمیع صفات کمال؛ هرچه را ساخته کامل است، نیکوست و زیباست. «اَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» ﴿السجده‏، 7﴾؛ اگر یک موجود زیبا توانستی نازیبا توانستی نشان بدهد، اصلاً از نگاه او موجود نازیبا وجود ندارد. نگاه من نگاه غلطی است؛ این زیباست! این متوسط است! این نازیباست! از این خوشم نمی‌آید! از این خوشم می‌آید! عجب قیافهٔ خوشگلی! عجب قیافهٔ بدگِلی! در قرآن می‌گوید: تمام این دری‌وری‌ها برای شماست. شما یک چشم کاملی ندارید وخطای در دید میلیون‌ها سال است که ثبت شده است؛ اما خودش که ساخته‌های خودش را نگاه می‌کند، همه زیبا هستند! چون خودش زیبای مطلق است، کمال مطلق است، قدرت مطلق است.

یکی از موجوداتش شتر است که در قرآن مجید می‌گوید: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى اَلْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» ﴿الغاشية، 17﴾، دقت نمی‌کنید، اندیشه نمی‌کنید که من شتر را چگونه آفریدم؟ اما چشمِ خطاکار، شتر را بی‌ریخت می‌بیند! شکمت خیلی بزرگ است، پایت خیلی دراز است، گردنت خیلی بی‌قواره است، هیچی‌ات به هیچی نمی‌خورد.

ابلهی دید اشتری به چرا

(چرا یعنی چریدن).

گفت نقشت همه‌کژ است چرا؟

(کله‌ات به گردنت نمی‌خورد! گردنت به شکمت نمی‌خورد! شکمت به پایت نمی‌خورد! پایت به شکمت نمی‌خورد)! گفت اشتر که اندرین پیکار

عیب نقاش می‌کنی هُش‌دار

آن بلد نبوده که نقاشی خوب بکشد! بلد نبوده زیباسازی بکند! تو راست می‌گویی و کار او کار نادرستی بوده است! نه تو راست نمی‌گویی!

در کژی‌ام مکن به نقش نگاه

تو ز من راه راست رفتن خواه

من حیوان هستم و تو زمن راه راست رفتن خواه. من حیوان هستم و در صراط مستقیم هستم، اما تو جنس دوپا هستی و چشمت عوضی می‌بیند!

تا همین امشب چون من مطلب جدیدی ندیدم، دانشمندان حیوان‌شناس شرق و غرب می‌گویند: هنوز بشر نتوانسته جرثقیلی ازنظر فیزیکی دقیق‌تر از شتر بسازد؛ شکل و ترکیب جرثقیل است! بچه‌ها در فیزیک و در بحث دانش مکانیک دربارهٔ جرثقیل خوانده‌اند. تمام حیوانات باربر را باید ایستاده بار کنند و اگر بخوابانند و بارشان کنند، نمی‌توانند بلند ‌شوند؛ اما شتر را باید بخوابانند، سنگین‌تر از همهٔ حیوانات بار روی او بگذارند، با به‌کارگرفتن قواعد جرثقیلیِ بدن و با یک حرکت، بار را بلند می‌کند. حالا این‌بار را در کاشان روی کوهانش می‌گذارند و بعد کنار حوض استخر می‌برند؛ می‌داند که از کاشان باید بیاید و وارد کویر نطنز و اردستان و نائین و یزد و رفسنجان و کرمان بشود. این را می‌داند نه در این کویر و نه در شهرها آب پیدا نمی‌شود؛ آب یک‌هفته تا ده‌روزش را می‌خورد و ذخیره می‌کند. تا کرمان، مقداری که در گرما آب نیاز دارد، خودش را از ذخیره‌اش سیراب می‌کند و راهش را ادامه می‌دهد. آن‌وقت‌ها که جاده نبود، علامت نبود تا صدسال پیش صاحب شتر روی بار راحت می‌خوابید و شتر هم روز و شب در بیابان بی‌جاده می‌رفت و در کرمان بار را زمین می‌گذاشت؛ صاحبش هم بیدار می‌شد و می‌دید کرمان است! جاده را گم نمی‌کرد. الآن جادهٔ خدا را هفت‌میلیارد جمعیتِ زمین گم کرده‌اند! صراط الهی و صراط مستقیم را گم کرده‌اند و در راه انحرافی افتاده‌اند؛ اما یک‌دانه شتر تا حالا راه را گم نکرده است. بیچاره بشر!

گم هم نمی‌کند! هیچ حیوانی اهل توبه نیست؛ چون در حیوانیتِ خودش اهل گناه نیست. هیچ حیوانی! نه مار، نه عقرب، نه سوسمار، نه ماهی، نه خرچنگ، نه نهنگ، نه کلاغ، نه کبوتر، نه گنجشک، نه زنبور! در همه بیابان‌های این استان کندو می‌گذارند. زنبور جاده را زمینی طی نمی‌کند و هوایی است. هوا که جادهٔ آسفالته ندارد، علامت ندارد، اینجا دره است، اینجا کوه است، اینجا پیچ است، اینجا سه پیچ است، هوا که این حرف‌ها را ندارد؛ زنبوری که به‌اندازهٔ نصف سرِ انگشت است، از کندو برای خوردن گل درمی‌آید و چهارده فرسخ در روز و در هوا به این باغ، آن باغ، آن تپه، آن دره، این گل و آن گل می‌رود. هوا تاریک نشده، اشتباه نمی‌کند و برمی‌گردد. در بین هزارتا کندو، در کندوی خودش می‌رود و در کندوی همسایه‌اش نمی‌رود و منحرف نمی‌شود. اندازهٔ نصف انگشت است! ماشاءلله به این هفت‌میلیارد که از دویست کیلو تا پنجاه‌شصت کیلو وزن در آنها هست و هر روز جاده را گم می‌کنند و در جادهٔ زنا، عرق، ورق، شراب، دروغ، غیبت، تهمت، بخل، کینه، نزاع، کتک‌کاری، طلاق لعنتی، از هم پاشیدن خانواده‌ها، به‌هم زدن تعهدات، به‌هم زدن امضاها می‌افتند؛ اما زنبور راه را گم نمی‌کند. اصلاً!

خودتان هم می‌توانید مجلات علمی را بخوانید! مرتب برای من می‌آید. زنبور برای ساختن خانه‌اش در کندو، در کوه‌ها و سرْدرخت‌ها تا خودش را به عسل برساند، 460 رشتهٔ علمی را به‌کار می‌گیرد که کل این 460 رشته هم در مغز اوست و نصف یک عدس است؛ گم هم نمی‌کند! مغزش را تعطیل نمی‌کند! کارش را چندین میلیون سال است تعطیل نکرده؛ خدا به او گفته است: «کلی من کل الثمرات»، از بهترین محصولات بخور و به این بندگان من عسل تحویل بده. کاری هم به کارشان نداشته باش؛ شمر هستند، یزید هستند، اوباما هستند، کلینتون هستند، ترامپ هستند، پَست‌اند، نامرد هستند، بی‌وفایند، ناجوانمردند، بی‌نمازند، بی‌روزه هستند، بی‌حجاب‌اند؛ خلقشان کردم، گشنه هستند و بده بخورند.

پیغمبر می‌فرمایند: دنیا اگر به‌اندازهٔ بال مگس پیش خدا ارزش داشت، یک استکان آب به کافر نمی‌داد و می‌گفت آب خیلی پیش من می‌ارزد، به تو بدهم؟ بعضی‌ها هم می‌نشینند و با پروردگار جنگ لفظی می‌کنند! ما که بالاخره دو رکعت نماز می‌خوانیم، یک روزه می‌گیریم، کربلا می‌رویم؛ چرا به ما ثروت نمی‌دهی؟ چرا ثروت ما را گرفتی؟ چرا به ما یک پاساژ ده طبقه نمی‌دهی؟ چرا این ماشین دویست‌میلیون تومانی را به این بابا دادی، مگر این کیست؟ اگر ارزشی داشت که این نصف لیوان آب را به یک کافر نمی‌داد.

فکر مؤمن خیلی فکر درستی است؛ خب ما با نگاه‌کردن به خودمان، به بچه‌مان، به گل در اتاقمان، به شتر، خیلی راحت می‌توانیم خدا را پیدا کنیم. حالا اسمش را بلد نیستیم، عیبمان نیست؛ چون علم گسترده نداریم. قرآن اسمش را گفته، دعای جوشن‌کبیر اسم‌هایش را گفته و این هم اسم‌هایش. شما نمی‌توانید یک نفر را در عالم پیدا بکنید که در باطن خودش قانع بشود و منکر خدا باشد. اصلاً ما منکر خدا نداریم! اشتباه در یافتن معبود داریم! من اگر در محرابم، در منبرم، در درس قم، در نوشته‌هایم زحمت بکشم و خدا را خوب نشان بدهم؛ مردم هیچ‌وقت گاو را به‌عنوان خدا انتخاب نمی‌کنند. هیچ‌وقت درخت را به‌عنوان خدا انتخاب نمی‌کنند. بت را به‌عنوان خدا انتخاب نمی‌کنند. علی را به‌عنوان خدا انتخاب نمی‌کنند؛ پس خدا را قبول دارند، ولی در مصداقش اشتباه دارند؛ یعنی ما منکر نداریم و کافر یعنی آن که حق را پوشانده و خدا پیش او پوشانده است. من به او کمک نکرده‌ام و خدای اصلِ کاری را پیدا نکرده و دنبال یک‌مشت بت بی‌جان و جاندار رفته و خودش را قانع کرده است. یک‌میلیارد نفر در هندوستان گاو را مقدس‌ترین جنس کرهٔ زمین می‌دانند. آنها قبول دارند که یک حقیقت مقدسی در این عالم هست، ولی به آنها نگفته‌اند و خودشان را با گاو قانع کرده‌اند! خودشان را با بت قانع کرده‌اند! خودشان را با دلار قانع کرده‌اند! الآن دلار هم یکی از بت‌های قابل‌پرستش جهان است و خیلی‌ها هم در همین شهر بت‌پرست‌ هستند؛ هواپرست‌اند، شکم‌پرست‌اند‌، پول‌پرست‌اند، زن‌پرست‌اند! نمی‌آیند که به آنها بگوییم اینهایی که خدای تو هستند و به آن قناعت کرده‌ای، خدای واقعی نیستند و قلابی هستند.

اینجا مرکز استان است، چقدر جمعیت دارد؟ کل جمعیت این شهر، برای فهم حقایق قرآن فقط شما هستید که می‌آیید؟ یعنی شما کل مردم شهر هستید؟ مردم کجا هستند؟ به مسجد می‌گویم مردم کجا هستند! به دین می‌گویم مردم کجا هستند! برای خودم نمی‌پرسم! من هنوز هم که نزدیک مرگ هستم و نزدیک رفتن هستم، جمعیت میلیونی دارم و به جمعیت نیاز ندارم. یک نفر هم بیاید، همین بحث‌ها را برای آن یک نفر می‌کنم و کم نمی‌گذارم؛ اگر بیایند و بفهمند، از بت‌پرستی درمی‌آیند. اینها بت را جای خدا گذاشته‌اند که قانع باشند! بالاخره یک تکیه‌گاه داشته باشند! تکیه‌گاه را دارند و اشتباهی یکی دیگر را به‌جای او تکیه‌گاه قرار داده‌اند. ما در عالم بی‌خدا نداریم و همه خدا دارند. شما مردم مؤمن، خدای واقعی را دارید و بقیه هم خدای قلابی دارند. اصلاً بی‌خدا در عالم نیست! با پولتان، با زبانتان، با مساجدتان، با هیئاتتان به دادِ مردم بی‌دین برسید! شمایی که در محرّم و صفر میلیاردی برای سینه و عَلَم و کُتَل و چلوکباب و چلوخورشت خرج می‌کنید، در قیامت مسئول هستید! میلیاردی هم خرج بکنید و عالمان واجد شرایط و وارد به حقایق را بیاورید و دهه‌ها را دستش بدهید تا مردم را بیدار بکنند و از بت‌پرستی دربیاورند.

پیداکردن خدای واقعی لابه‌لای میلیون‌ها بت قلابی کاری ندارد! یک دقت، یک دقت در شتر که آیه چه می‌گوید: «افلا ینظرون الی الابل»، من را می‌خواهی پیدا کنی، شتر را نگاه کن! کجا داری می‌روی؟ چشمت را باز کن! نه این چشم سر، این چشم سر که باز است، پنیر را خوب می‌بیند! کره را خوب می‌بیند! روغن را خوب می‌بیند! شیرینی را خوب می‌بیند! کباب‌برگ را خوب می‌بیند! کباب‌کوبیده را خوب می‌بیند! کدو و بادمجان را خوب می‌بیند! سیب و پرتقال و انار را خوب می‌بیند! آن یکی چشم را باز کن! به شما نمی‌گویم، چون توهین به شما حرام است! دارم به خودم حرف می‌زنم، آن چشم را باز کن!

به مجنون گفت روزی عیب‌جویی

که پیدا کن به از لیلی نکویی

چه خبرت است دیوانه یک دختر شده‌ای، مگر این کیست؟ یک دختر چادرنشینِ بیابان‌گرد در این بیابان‌های سوزان عرب! چه خبرت است!

به مجنون گفت روزی عیب‌جویی

 که پیدا کن به از لیلی نکویی

که لیلی گرچه در چشم تو حوری است

به هر جزئی ز حُسن او قصوری است

هی قیافه‌اش را به‌به می‌کنی که حورالعین هم قیافهٔ لیلی را ندارد! عجب هیکلی! عجب زیبایی!

ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت

در آن آشفتگی خندان شد و گفت

همه‌اش عیب‌جویی! این بد است، آن زشت است، آن خراب است، خدا به من نظر ندارد، خدا با من خوب نیست، خدا مال را به قارون داده، خدا قدرت را به اوباما داده، این چه وضعیه! چقدر جهان درهم‌برهم است! هیچ هم درهم‌برهم نیست و خیلی هم جهان سر جایش است. چهارتا جنس دوپای عوضی منحرف‌اند و پای هیچ‌کس و هیچ‌چیز نگذار.

تو مو می‌بینی و مجنون پیچش مو

تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

کجای کاری؟ بیا با چشم من نگاه کن! بیا جهان را با چشم امیرالمؤمنین نگاه کن! همین جهانی که همه را به‌هم‌خورده می‌بینی! آشوب، ناامن، نامنظمی می‌بینی! علی وقتی جهان را نگاه می‌کند، نگاهش این است. ترجمه نمی‌کنم و خودتان در حکمت‌های نهج‌البلاغه ببینید. علی در دیدن درست غوغا کرده است: «ان الدنیا دار الصدق لمن سبقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنا لمن تزود منها، محبة وحی الله مصلی ملائکة الله مسجد احباء الله اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنه»، آنهایی که این دنیا را درست می‌بینند، پایان کار سر از بهشت درمی‌آورند. آن که درست فکر می‌کند، پایان کار سر از بهشت درمی‌آورد. آن که اندیشه دارد، پایان کار سر از بهشت درمی‌آورد.

چه دختری تربیت کرده است! سرهای بریده روبروی ابن‌زیاد، بچه‌ها همه به اسارت گرفته شده‌اند و دشمن دارد سرزنش می‌کند، تحقیر می‌کند! تا زینب کبری را شناخت، به زینب کبری گفت: حالت چطور است؟ دیدی چه شد؟ دیدی همه‌تان کشته شدند؟ دیدی از شش‌ماهه تا هشتادساله‌تان قطعه‌قطعه شدند؟ دیدی بیابان از خونشان رنگین شد؟ دنیا را چه دیدی؟ به کام چه کسی دیدی؟ زینب کبری درست می‌بیند و ابن‌زیاد اشتباه می‌بیند! زینب کبری گفت: «ما اری الدنیا الا جمیلا»، همه‌چیز را زیبا می‌بینم! همه‌چیز را! اگر شهادت زیبا نبود که برادر من، خودش را در دامن شهادت نمی‌انداخت. زیباست! چهارتا کله‌پوکِ منحرف حرف‌هایی می‌زنند، فکرهایی می‌کنند، مقاله‌هایی می‌نویسند، دری‌وری‌هایی می‌گویند؛ شما جوان‌ها این‌قدر این ماهواره‌ها به طبل می‌کوبند و سایت‌ها و همراه‌های در جیبتان، این‌قدر به‌اندازهٔ کرهٔ زمین دم گوشتان سروصدا بلند کردند که این صداهایی که من امشب گفتم نشنوید! کار دنیا شده مثل کار عمرسعد و ارتشش! تا ابی‌عبدالله آمد که برای هدایت حرف بزند؛ نه می‌خواست التماسی بکند و نه از آنها راهی بخواهد! ابداً! همه شهید شده بودند و خودش تنها مانده بود. آخرین بار گفت بروم و صحبت کنم، شاید اینها جهنم نروند؛ اگر توبه کردند، هم من از خون این 72 نفر می‌گذرم و هم به خدا می‌گویم که آنها را ببخشد. فقط برای هدایت آمد، اما وقتی شروع کرد، عمرسعد گفت: هرچه شیپور دارید بزنید؛ طبل دارید بزنید؛ اسب‌ها را جولان بدهید تا شیهه بکشند که صدای این را نشنوند! همین کار را دارد فیلم‌ها، هالیوود، صهیونیست، کلیساهای خانگی، مسیحیت تبشیری، مقالات، ماهواره‌ها دارند در گوش شما جوان‌ها می‌زنند. ما که آخر کارمان هست و هنوز صدا در گوشمان است. این صداها را هم که در خانه‌هایمان نداریم، بنشینیم بشنویم که صدای خدا را نشنویم.

از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر

یادگاری است که در گنبد دوار بماند

عزیز دلم! پیدا کردن خدا که کاری ندارد؛ یا در بعضی از اشیا دقت کن یا یک کتاب خداشناسی مطالعه کن یا سراغ آیات قرآن برو! می‌فهمی، درکش می‌کنی، لمسش می‌کنی. امام عاشقان ابی‌عبدالله‌الحسین در قسمت دوم دعای عرفه می‌گوید: «عنیت عین لا تراه»، کور شود چشمی که نمی‌بیندت! او که از همه پیداتر است. او که از همه ظاهرتر است. اگر نیست، پس چرا در قرآن می‌گوید: «هو الاول و الآخر و الظاهر»، من پنهان نیستم که من را نمی‌بینی؛ چشمت خراب است و آن را معالجه کن! سؤال علاج از طبیبان دین کن! توسل به ارواح آن طیبین کن! بیماری چشم دل را علاج کنم، او را می‌بینم. یک‌مرتبه تمام وجودم را جلوهٔ زیبایی مطلق می‌گیرد. «و خرّ موسی صعقا»، آدم را مدهوش می‌کند.

خب می‌خواستم وارد بند دوم ایمان به معاد بشوم؛ البته درخور همین امشب و فردا شب که پروردگار عالم مهار سخن را به‌طرف خودش کشید و نشد.

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست

امشب هم خودش را سهم ما کرد! خودش را در آینهٔ عقل و نظر و فکر ما و یک مخلوق شتر نشان داد. آن‌وقت زندگی‌کردن با این زیبای مطلق، تمام جوانب زندگی را زیبا می‌کند. تمام جوانب! خب امشب و فردا شب یک‌خرده بیشتر گریه کنید که بوی حرم ابی‌عبدالله می‌آید! پیاده‌ها راه افتاده‌اند. مردم، خوش به حالتان که از این پیاده‌ها استقبال می‌کنید، جا می‌دهید، غذا می‌دهید، غوغا دارید می‌کنید. برای ابی‌عبدالله غوغا دارید می‌کنید! بارک‌الله چشمتان باز است و می‌بینید. این چشم باز را نگه دارید!

 

برچسب ها :