شب اول پنج شنبه (20-8-1395)
(تهران حسینیه حضرت قاسم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مسائل بسیار مهمی برای دههٔ عاشورا یادداشت کرده بودم، بهنظر میرسید که همهٔ آن مسائل در ده شب بیان بشود؛ اما بخش عمدهای از آنها باقی ماند و بسیار حیف است که نشنوید. انشاءالله در این شبهایی که در محضرتان هستم، مسائل مانده را که بعداً خواهید دانست چقدر مهم است، بخشبهبخش برایتان بیان میکنم. مایههای همهٔ آن مسائل قرآن کریم و باارزشترین روایات اهلبیت است و حاشیه ندارد؛ به قول طلبهها تمام آن متن است، اصل است، مایه است، ریشه است و بنیانی است! محور مطلب این بود که وجود مبارک حضرت ابیعبداللهالحسین وارث هفت نفر است؛ یعنی امام از هفت نفر ارث کامل برده، ارث جامع برده است. این ارث هم ارث مادّی نبوده، زمین و پول و متاع نبوده؛ بلکه ارث سرمایههای معنوی ارزشها و کمالات بوده است؛ اما هفت نفر: پنج پیغمبر اولواالعزم، حضرت نوح، ابراهیم، موسیبنعمران، عیسیبنمریم، پیغمبر عظیمالشأن اسلام و دو نفر دیگرشان هم، یکی حضرت آدم و یکی هم وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است؛ به عبارت سادهتر، این زیارتی که ائمهٔ ما تدوین کردند و مرسوم است شبهای جمعه در مساجد، در محافل خوانده میشده است، از این ارث و ارثبر و ارثگذار صحبت کردهاند.
چه ارثی از آدم برده، آن را بیان کردم. چه ارثی از نوح برده، بیان کردم؛ اما ارثی که از ابراهیم برده، یک مقدار گستردهتر از ارثی است که از حضرت نوح و آدم و از موسی و از عیسی برده است؛ البته منهای پیغمبر عظیمالشأن اسلام که خاتم پیغمبران است و ارث ایشان که حضرت ارثبر ایشان بوده، خیلی ارث گستردهای است؛ آنقدر که پیغمبر اکرم فرمودند(هم کتب مهم اهلسنّت و هم کتب شیعه نقل کرده است): «حسین منی و انا من حسین»، یک روایت بسیار سنگینی است! «حسین منی و انا من حسین».
خب معلوم است با توجه به این روایت، ارثی که حضرت از پیغمبر بردند، بیش از ارثی است که از انبیای گذشته بردهاند. آن را فکر نمیکنم برسم تا در این چند شبی که این جلسه برپاست توضیح بدهم؛ چون آیات مهمی از قرآن مجید را باید بخوانم و حقایق آن آیات را بیان بکنم تا معلوم شود ارث عظیمی که حضرت از پیغمبر برده، چه بوده است.
اما ابراهیم، آیهای را که در دههٔ عاشورا مطرح کردم، این بود(آخرهای سورهٔ نحل است): یک، «کان ابراهیم امة»؛ دو، «قانتا لله»؛ سه، «حنیفا»؛ چهار، «و ما کان من المشرکین»؛ پنج، «شاکرا لانعمه»؛ شش،«اجتباه»؛ هفت، «و هداه الی صراط مستقیم». در آیهٔ بعد، پروردگار آثار این حقایق و نتیجهٔ این حقایق را بیان میکند: «وَ آتَیناهُ فِی اَلدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّالِحِینَ»﴿النحل، 122﴾. این آیهٔ سوم «آتیناه فی الدنیا حسنه» را ملاحظه میکنید! کلمات عربی خیلی «الف» و «لام» دارد؛ اما اینجا «حسنه» در قرآن کریم و در این آیه «الف» و «لام» ندارد. چون «آتیناه فی الدنیا حسنه»، «الف» و «لام» ندارد، «حسنه» اشاره به چیز خاصی نیست و اگر اشاره به حقیقت خاصی بود، «الف» و «لام» داشت. عرب به این لغت بدون «الف» و «لام» نکره میگوید و «الف» و «لام»دار را معرفه میگوید. پروردگار میفرماید: به ابراهیم در دنیا بهخاطر این ارزشهایی که داشت، حسنه دادم؛ یعنی همهٔ خوبیها را دادم. همسر خوب مثل ساره که یکدانه فرزند برای ابراهیم آورد و پیغمبر شد. این خوبی برای ما واقعاً قابل ارزیابی است؟ ما میتوانیم این خوبی را ارزیابی بکنیم که این خوبی چه آثاری داشته است؟ چه نتایجی داشته است؟ چه بوده است؟ فقط ما میتوانیم «حسنه» را معنی بکنیم که یک حسنه، همسری مانند ساره بوده است. از این ساره یک پسر به اسم اسحاق بهدنیا آمده که بچهٔ این اسحاق هم پیغمبر شد که یعقوب نوهٔ این خانم میشود. بچهٔ یعقوب هم پیغمبر شد. ایشان حضرت یوسف که بخشی از قرآن مجید بیان ارزشهای اوست و نزدیک 111 آیهٔ پروردگار در قرآن دربارهٔ یوسف مطلب دارد و باز از نسل همین خانم و از طریق بچههای دیگر یعقوب، تا جایی که من یادم است، این پیغمبران بهوجود آمدند: یونس، یحیی، زکریا، عیسیبنمریم، و انبیای دیگر! ذوالکف و حضرت لوط، اینها انبیایی هستند که کل ریشهشان حضرت ساره است و این یک حسنهٔ خدا در دنیاست.
حسنهٔ دیگر، یک خانمی به اسم هاجر است که خدا به ابراهیم داد. معلوم میشود که پروردگار عالم، ارزشها را مجانی به بندگانش نمیدهد؛ اما هوا را به همهٔ موجودات زنده مجانی داده است! نور خورشید را به همهٔ موجودات زنده مجانی داده است! مؤمنین از نور خورشید بهره میبرند و کفار هم بهره میبرند! هر دو از هوا بهره میبرند! هر دو از روییدنیها بهره میبرند! هر دو از خوراکیها بهره میبرند! اما ارزشها مجانی داده نمیشود و به قول مشهورترین شاعر کشورمان، کاری نکردی، زحمتی نکشیدی، ندویدی، رنجی نبردی، کوششی نکردی، درسی نخواندی، خدمتی به عباد خدا نکردی، پروردگار را عبادت نکردی، همهٔ اینها همه میشود:
نابرده رنج گنج میسّر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
در ارزشهای معنوی که انسان به یک چهرهٔ پاک، وارسته، کامل، پخته، جامع و بامنفعت تبدیل میشود، خدا پاداشهای عظیم دنیایی میدهد؛ حالا آخرتش را که خودتان میتوانید در سورهٔ الرحمن، واقعه، دهر، تبارک، و جزء بیستونهم و سیام قرآن مجید ببینید. اینها مزدهای آخرتی است و حالا دنیای ابراهیم را میگوید که بهخاطر بهدست آوردن این ارزشهایی که در دو آیهٔ قبل بیان شد: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یک مِنَ اَلْمُشْرِکینَ» ﴿النحل، 120﴾ «شاکراً لِأَنْعُمِهِ اِجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ﴿النحل، 121﴾، بهخاطر این هفت ارزشی که دنبال آن رفت، کوشید و زحمت کشید و بهدست آورد. «آتیناه فی الدنیا حسنه»، یک حسنهاش همسرش ساره بوده است. خب این یک نیکی بوده! یک خوبی بوده! یک اجر زیبا بوده که خدا به ابراهیم داده و از این زن، پیغمبری مثل اسحاق بهدنیا میآید؛ نوهای مثل یعقوب؛ نبیرهای مثل یوسف؛ از بچههای دیگر یعقوب هم تمام انبیای بعد از یوسف تا حضرت مسیح بهدنیا آمدند. در زمان مسیح، سهتا پیغمبر برای مردم کار کردند: مسیح و زکریا و یحیی. این در ذهن مبارکتان باشد، میخواهم «حسنه» را خیلی خوب دریافت بکنید و میتوانید هم دریافت بکنید!
من این روایت را در کتابهای مختلف دیدم، در ضمن شب جمعه هم است و شما را به یاد پدر و مادرهایتان بیندازم. امام باقر میفرمایند: پدر و مادرها شبهای جمعه مشرف به بچههایشان هستند و گاهی هم روحشان از بچهها گلایه میکند که چرا برای ما کاری نمیکنید؟ چرا یاد ما نیستید؟ چرا یک کار خیری برای ما انجام نمیدهید؟ این اِشراف ارواح اموات در روایاتمان است. بدنهایشان اشرافی ندارد و بدنها ازبین رفته است؛ ولی خودشان که ازبین نرفتهاند و در یک عالمی بین دنیا و بین آخرت هستند که خدا اسم آن عالم را در قرآن «برزخ» گذاشته است. عالمی بین دنیا و آخرت که ارواح نابود نیستند و وجود دارند.
همین امسال بود نه سال گذشته و دو روز به دعای عرفه مانده بود. بنا بود من دعا را بخوانم. دو روز مانده بود! واقعاً عجیب است! این روایات ما خیلی فوقالعاده است! این اِشراف ارواح پدران و مادرانمان یک حقیقت است. دو روز به دعای عرفه مانده بود و من شب بدون اینکه در فکرم باشد، پدرم را خواب دیدم. دیدم با یک کت و شلوار نو و قیمتی روی یک پله نشسته است. جلو رفتم و سلام کردم، جواب داد. گفتم: بابا به دنیا برگشتهای؟ گفت: نه! گفتم: پس چطور من دارم میبینم؟ من که در دنیا هستم و شما خارج از دنیا هستید و ازدنیا رفتهاید! گفت: نه، من برنگشتهام. گفتم: پس چطور در دنیا دیده میشوید؟ فرمودند: اجازه گرفتم برای شرکت در دعای عرفه بیایم و بروم! این اشراف! چطور مُرده فهمیده که پسرش دو روز دیگر میخواهد عرفه بخواند! امام باقر میگویند: میفهمند و خبر دارند. امیرالمؤمنین هم در نهجالبلاغه دارد: «انما ینتظر باولکم آخرکم»، آنهایی که از خانوادهٔ شما مردهاند، در انتظار رفتن شما هستند؛ یعنی میدانند شما در دنیا هستید و یک روزی باید بمیرید. چشمشان به درِ برزخ است که دخترشان، پسرشان، نوهشان، دامادشان، عروسشان کِی میآید. این گفتار امیرالمؤمنین است که آگاه به اوضاع برزخ و قیامت است. «انما» یعنی قطعاً؛ یعنی بی برو و برگرد! «ینتظر اولکم بآخرکم»، در جا میفهمند شما هستید و روز مرگتان را میفهمند که شما ازدنیا رفتهاید.
مردم دنیا بیشترشان خیال میکنند آدمی که مُرد، مُرد و رابطه به کل قطع شد؛ ولی اینجور نیست. تمام جهان به هم پیوسته است. این را دیگر خود خارجیها هم میگویند که رابطه قابل قطعشدن نیست. خب حالا روایت رسول خدا را گوش بدهیم. این روایت را خیلیها از بزرگان دین ما نقل کردهاند. معلوم میشود روایت صحیح است؛ چون آنهایی هم که نقل کردند، آدمهای کمی نیستند و خیلی آدمهای قوی در علم، در تقوا و در عمل هستند؛ مثل مرحوم صدوق که به او رئیس محدثین میگویند. آدم خیلی عجیبی بوده است! ایشان در 1200 سال پیش در عین اینکه از قم به ری آمده، به بغداد رفته و دو بار از اینجا به بخارا رفته و برگشته است؛ یعنی در آن جادهها سهچهارهزار کیلومتر رفته و برگشته، برای اینکه از دهان عالمانی که علوم اهلبیت پیششان بوده، روایت بشنود و یادداشت کند. نتیجهٔ سفرهای قم به ری، ری به بغداد، بغداد به ری، ری به بخارا و برگشتن به ری؛ دوباره از ری به بخارا رفتن و دوباره برگشتن، سیصد جلد کتاب شده است. اگر کتابهایش را نگاه بکنید، تمام صفحاتش اینجوری شروع شده است: قال رسول الله، قال الباقر، قال علی ابن موسی الرضا. تمام صفحات این سیصد جلد از روایات ائمه است؛ جالب است که بعضی از این جلدهایش را شیعیانی چاپ کردهاند که در آمریکا زندگی میکنند و بعضیهایشان هم ایرانی نیستند. مثل اینکه در لندن در کمربند کفر یک عالمی زندگی میکند که شیعه است و در پانصد جلد راجع به ابیعبدالله کتاب نوشته است. 130 یا 140 تا چاپ شده و بقیهاش هم دارد برای چاپشدن تدوین میشود. شما نمیدانید برای حفظ این فرهنگ چه جانی دارند میکَنند و چه جانی کَندهاند! این را امثال او نقل میکنند.
پیغمبر از یک قبرستانی آمدند رد شوند. ننوشتهاند چه قبرستانی! به آن چند نفری که با ایشان بودند، فرمودند: عجله کنید و سریع رد شدند. دوسهروز بعد مسیرشان باز از کنار آن قبرستان بود، قدمهایشان راخیلی آهسته کردند و رد شدند. کسی به رسول خدا گفت: یارسولالله! سهچهار روز قبل اینجا رسیدیم، شما به قدمهایتان سرعت دادید و به ما هم گفتید دنبال من تند بیایید؛ اما امروز که برگشتیم، خودتان خیلی آهسته حرکت کردید و به ما هم گفتید آهسته بیایید! داستان از چه قرار است؟ فرمودند: بله! خب وقتی قرآن مجید میگوید که پیغمبر را معراج بردم و عجایب خلقتم را به او نشان دادم و وقتی خدا میگوید که پیغمبر فرشتگان را میدید؛ خب معلوم است چشمی که خدا به پیغمبر داده، پشت پردهٔ این دنیا را هم میدیده! برزخ را میدیده! فرمودند: سهروز قبل که آمدیم از اینجا رد شویم، روح یکی از مردههای این قبرستان را دیدم که در عذاب سختی است؛ من تحمل نیاوردم! مگر عذاب چقدر سخت است که پیغمبر با آن عظمت روحی تحمل نکرده است! خیلی سخت است، ولکن «ان عذاب الله شدید»، خیلی سخت است. سپس فرمودند: امروز که آمدیم برگردیم، باز روح یکی از همین مردههای قبرستان را دیدم؛ دیدم راحت است، آزاد است و عذاب ندارد! از جبرئیل پرسیدم: سهروز پیش روح این میّت در عذاب بود. فرمود: یارسولالله! در گرو کارهای بد بود. خود کارهای بد آتش است! خود کارهای بد! این را در دههٔ قبل همینجا توضیح مفصّلی دادم که چگونه خودِ عمل آتش است! خود عمل نعمت بهشت است! حسنه است! «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه».
امروز که برگشتیم، آزاد بود. چرا؟ عذاب برای چه بود؟ در گرو کارهای بد! و آزادی الان او برای چیست؟ گفت: یارسولالله! از این میّت یک بچه بهجا مانده که پنجششساله است. امروز به مکتب، مدرسه بردند. اوّلین چیزی که معلم یاد این بچه داد، معلوم میشود که این مُرده کافر نبوده و رابطهاش کاملاً با خدا قطع نبوده است. آن که رابطهاش با خدا به کل قطع است، دشمن است؛ منکر است؛ حقایق را قبول ندارد؛ فرمانها را قبول ندارد؛ قرآن را قبول ندارد؛ انبیا را قبول ندارد؛ خدا عذابش را خاموش نمیکند! ولی آن که رابطهاش قطع نشده، امکان خاموششدن عذابش هست؛ مثلاً اگر یک رباخور بمیرد، قرآن به رباخور وعدهٔ آتش قطعی داده و همان وقتی که میمیرد، روحش در عذاب قرار میگیرد؛ اما اگر بچههایش بیایند و دفترهایش را باز کنند و ببینند در این چهلسال چقدر از مردم پول ربا گرفته است، همه را بِبَرند و پس بدهند و آنهایی هم که مردهاند، به ورثههایشان بدهند؛ آنگاه عذاب از آن میّت برداشته میشود. در محل ما -من بچه بودم، هشتنهساله بودم- یک کسی بود که رباخور خیلی قوی بود. از بس قدرت رباخوریِ او بالا بود، مردم در محل ما او را به یک حیوان درنده تشبیه میکردند. حالا من اسم نبرم. حدود هشتاد سالش شد و مُرد. دوتا پسر از او ماند. بعد که من طلبه شدم و یواشیواش تابستانها از قم به تهران برای منبر میآمدم. حالا تعطیلات قم به ماه رمضان میخورد یا به محرم. این دو تا پسر پای منبر من میآمدند. اینها تمام دفترهای بابا را نشستند، ورق زدند و حساب کردند. پنجاهسال پدرشان ربا گرفته، آدرسها هم در دفتر بود؛ چون میرفت و رباها را خودش جمع میکرد. آنوقت که تلفن همراه و حساب بانکی و کارتی و اینها نبود، درِ خانهٔ بدهکارها میرفت و ربای پولش را میگرفت. تمام را نشستند حساب کردند! دوتایی داداشها یا درِ مغازهها یا درِ خانهها رفتند یا اگر کسی به شهرستان رفته بود؛ به شهرستان رفتند و کل اضافههایی که از مردم در پنجاهسال گرفته بود، پرداخت کردند و رضایت طلبیدند. پیغمبر میفرمایند: اولادها میتوانند پدر و مادرهایی را که معذباند، نجاتشان بدهند؛ یعنی این رحمت پروردگار است که راه را برای آزادی بندگانش باز گذاشته است؛ ولو بعد از مردن، ولی بچهٔ خوب میخواهد که این پدرِ دچار عذابشده را نجات بدهد. طبق روایاتمان بچه در وجود پدر و مادر اثرگذار است و حتی طبق قرآن در سورهٔ یس: «و نکتب ما قدموا و آثارهم»، هرچه را قبل از مُردنتان فرستادید و هر خوبی که بعد از مُردنتان یا بدی که بماند، پایتان حساب میشود. خیلی عجیب است! دستگاه پروردگار چقدر خوب است! اوضاع هستی و انسان را بدانید.
پیغمبر فرمودند: این بچهٔ ششهفتسالهاش را مدرسه بردند. اوّلین مطلبی که معلم به بچه یاد داد، این بود: «بسم الله الرحمن الرحیم»، تا بچه گفت «بسم الله الرحمن الرحیم»، خدا فرمود: این بچهای که من را به رحمانیت و رحیمیت میخواند، من حیا میکنم که پدرش را در عذاب نگه دارم؛ عذاب را بردارید. تا میتوانید برای پدر و مادرهای ازدنیارفته خوبی بفرستید؛ اگر هم زنده هستند که دست و پایشان را ببوسید و اگر هم دلشان را رنجاندهاید، حتماً عذرخواهی کنید.
خب به اصل مطلب برگردم! خدا در سه آیهٔ قرآن در سورهٔ نمل، هفت ارزش برای ابراهیم بیان میکند. ارزشهایی که بهدست آورده است؛ نه اینکه اجباری به او دادهاند، بلکه کار کرده و به مزد اینهایی که کار کرد و بهدست آورد، خدا میگوید: «اتیناه فی الدنیا حسنه»، من هم هرچه خوبی در دنیا بوده، به او دادم. یکیاش زن خوبی مثل ساره؛ اسحاقِ پیغمبر بچهٔ این زن؛ یعقوب پیغمبر نوهٔ این زن و پسر اسحاق؛ یوسف پیامبر نبیرهٔ این زن؛ بقیهٔ انبیا تا عیسی هم از اولاد یعقوب بهدنیا آمدهاند. چقدر از این بچهها و از این زن، گیر ابراهیم میآید؟ میتوانید حساب کنید! اگر یکدانه «بسم الله الرحمن الرحیم» عذاب یک مُرده را برداشت؛ پس یک خانمی که اقلاً دوسههزار پیغمبر از وجودش بهوجود آمده، یعنی میدانید فردای قیامت چندتا پیغمبر دور این مادر هستند؟ این یک حسنه.
ولی حسنهای که ما نمیتوانیم ارزیابی بکنیم و اصلاً نمیتوانیم شعاعش را ببینیم؛ چون خیلی گسترده است. حسنهٔ دیگر هاجر است، چه خانمی! شما میدانید سعی صفا و مروه در حج یادگار قدمهای هاجر است. میدانید خدا صفا و مروه را میگوید: «إِنَّ اَلصَّفا وَ اَلْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اَللّهِ» ﴿البقرة، 158﴾. میدانید بنیان این هفت طوق در صفا و مروه یادگار این زن است. چقدر بااخلاص برای خدا دنبال آب برای اسماعیل شیرخواره رفته و آمده و چقدر بااخلاص که خدا این رفتوآمد را تا قیامت جزء عبادات قرار داده است. آنوقت پسر این زن اسماعیل است که پیغمبر شده! از نسل اسماعیل چه بهوجود آمد؟ از نسل اسحاق که شنیدید چند صد پیغمبر بهدنیا آمد؛ اما از نسل هاجر چهاردهمعصوم بهدنیا آمدند که افضل بر تمام نسل ساره هستند. پیغمبر اسلام از نسل این هاجر است؛ امیرالمؤمنین و صدیقهٔ کبری از نسل هاجر است؛ یازده امام از نسل هاجر هستند؛ دوازدهمی هم که زنده است و میآید و عدالت را بر سراسر جهان حاکم میکند، ایشان هم از نسل هاجر است؛ شما فکر کنید خدا در پروندهٔ ابراهیم از پیغمبر و زهرا و علی و یازده امام چه منتقل میکند؟
من که نسبت به معنی «آتیناه فی الدنیا حسنه» بهتزده هستم. واقعاً بهتزده هستم! من دو تا دختر دارم. شما بعضیهایتان دختر دارید، این روایت را گوش بدهید. دختری در دامن پدری در حد خودش پاک، پاکدامن، نمازخوان، روزهگیر بهوجود میآید. پیغمبر میفرمایند: این پدر وقتی میمیرد، این دختر تا چندسال در دنیا زنده است؟ ممکن است بعد از پدرش شصتسال زنده باشد. مادر یکی از رفقای من که مادر شهید هم هست، الآن 93 سالش است و پدر این خانمِ 93 ساله کِی مرده است؟ هفتادسال پیش! پیغمبر میفرمایند: بعد از مرگ این پدر، این دختر تا زمانی که زنده است؛ صدسال، هشتادسال، شصتسال؛ پروردگار هر شبانهروزی که بر عمر این دختر میگذرد، ثواب یکسال عبادت را در نامهٔ عمل پدر ثبت میکند؛ اگرچه پدر مرده باشد. حالا ببینید ابراهیم از همسر اوّلش ساره و از همسر دومش هاجر چه گیرش میآید و هنوز هم جریان دارد؛ چون نسل ابراهیم هنوز در دنیا هستند و عظیمترینشان امام عصر است. هرچه مرجع و گوینده و نویسنده و مدرّس سید در این 1500 ساله بهدنیا آمده، همه از نسل اسماعیل هستند. ببینید چه گیر آن مادر و این پدر میآید!
یک حسنهٔ دیگر که به ابراهیم دادم و راهنماییاش کردم که کعبه را بسازد، مسجدالحرام را درست بکند. از زمان ابراهیم تا حالا هرکسی به حج رفته است، خدا ثواب آن را به ابراهیم هم میدهد و این مزد معنویت انسان است؛ این مزد بهدستآوردن ارزشهاست؛ این مزد عرقریختن برای خوبشدن است؛ این مزد برای کار خوبکردن است؛ حالا به ابراهیم بهاندازهٔ گنجایش ابراهیم مزد دادند و به من و شما هم بهاندازهٔ گنجایش خودمان مزد میدهند!
انشاءالله فردا شب همین سه آیه را دنبال میکنم و دانهدانه را توضیح کامل میدهم. یک چنین ارزشهایی را ابیعبدالله از ابراهیم به ارث برده است: «السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله». خانمی مثل املیلا، خانمی مثل حضرت رباب، اولادی مثل علیاکبر که مقام عصمت دارد، اولادی مثل علیاصغر که امسال 56 کشور را تکان داد، حادثهٔ کربلا، نُهتا امام از نسل ابیعبدالله هستند، ببینید خدا در پروندهٔ امام حسین چه مینویسد! این معنی ارثبردن از ابراهیم.
خانمها و دخترها و بچهها دیدند عمهٔ بزرگوارشان با قدمهای آهسته و با یک دنیا وقار دارد بهطرف یک نقطهای حرکت میکند. اینقدر با ادب هستند که نمیپرسند عمه کجا میروی؟ چکار داری؟ صبر کردند ببینند عمه کجا میرود! چه کار دارد! چرا قدمهای آهسته برمیدارد! چون خود زینب کبری از پیغمبر شنیده که هرکسی یک قدم بهطرف زیارت حسین من بردارد، برای آن یک قدم، ثواب نود حج و عمرهٔ قبولشده در نامهٔ عملش ثبت میشود.