روز پنجم سه شنبه (25-8-1395)
(تهران مسجد المجتبی (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قبل از ورود به سخن نکته مهمی را از یکی از آیات اوایل سوره بقره برایتان عرض کنم. در این آیه خداوند به بعضی از نعمتهای آفریده شده خودش اشاره میکند، اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اَلْأَرْضَ فِرٰاشاً، اگر دنبال خدا میگردید که خدا کیه(الذی)، همانی است که زمین را برای شما بستر زندگی قرار داده (فراش)، یعنی یک جایی اماده برای زندگی.
او که دارای علم و قدرت و لطف و احسان است بلد بوده که زمین را چگونه خلق بکند، کل سطح زمین سنگ نیست، اگر این پنج قاره کنار این دریاها فقط سنگ فرش بود دیگر شما را خلق نمیکرد یا شما خلق نمیشدید چون زمین برای شما جای زندگی نبود، اگر این زمین را مجهز به این کوه ها نمیکرد، همیشه دو تا بلا گریبان این کره را میگرفت، یکی زمین لرزههای دائمی، و یکی هم بادهای سخت همیشگی، کوه ها هم بادشکن هستند هم از زیر زمین به همدیگر وصل هستند و محکم زمین را در آغوش گرفتند نمیگذارند دائم دچار فرو ریختن و باز شدن گسل و لرزش بشود.
حالا منافع دیگری هم کوه ها دارند که در کتاب ها نوشتند یکیشان این است که انبار ذخیره مواد صنعتی هستند، هر چی مس از چند میلیون سال پیش تا حالا در زندگی بشر به کار رفته در کوه ها بوده چه کوه های زیر چه کوه های رو، آهن همین طور، ذخیرههای سنگین آب که به صورت چشمه و قنات ظهور میکند، پس یک عالمی بوده سازنده زمین، اگر عالم نبود یک چیز بینظم بیهوده بیخودو جاهلانه درست میکرد، یا کل، خاک رس بود یا کل، خاک نسوز بود، یا کل، سنگفرش بود، یا کل، موادی بود که روئیدنیها در آن تولید نمیشد. چون آن جایی که علم نیست یک کار یکنواخت صورت میگیرد یک کار میکند جاهل ولی آنی که عالم است کاری که میکند تمام مقتضیات آن کار را رعایت میکند.
اگر عالم زمین را به وجود نمیآورد معلوم نبود کروی بسازد غیرعالم صاف میساخت، غیر متحرک میساخت متکی به یک تکیهگاه میساخت، این ها را وقتی که دانشمندان دقت میکنند به خاطر دانش شان و فکرشان میگویند این کار کار عالم است، کار حسابگر است، کار ناظم است، کار بینایی است، کار دانش است.
آن منصفانشان که برخورد به قرآن مجید هم کردند میگویند مطالبی که در این کتاب است و برای هزار و پانصد سال قبل است این مطالب با علوم روز با کشفیات روز تطبیق میکند نمیشود در شهر مکه یک مشت جاهل، بیسواد، مشرک، غارتگر، ظالم، این قدر علم داشته باشند که این کتاب را ساخته باشند، این کتاب حتی ساخت پیغمبر هم نیست معلوم است که این کتاب کار یک کسی است که علمش به ظاهر و باطن جهان فراگیر است، نمیشود این کار غیرخدا باشد که هزار و پانصد سال پیش بیاید بگوید کل موجودات نه فقط انسانها، جفت هستند، این کار یک عرب نیست آن هم مکهای که خط بلد نبودند بنویسند خط هم بلد نبودند بخوانند.
پس از کجا میفهمیده که کل موجودات جهان جفت هستند، چه زمینی چه آسمانی، این کار جنس دوپا نیست، حتی آن دانشمندانی هم که اهل هیچ دینی نیستند آن ها هم وقتی قرآن مجید را مطالعه کردند آن ها هم نوشتند که این قران کار یک حکیم است کار یک عالم است، در مخلوقات هم وقتی کتاب مینویسند میگویند اولا این که، یکی بیاید بگوید زمین خود به خود به وجود آمد این یک حرف دروغی است این یک حرف باطلی است خودبخود یعنی چی؟ یعنی زمین بوده بعد خودش را به وجود آورده خب بوده که دیگر بوده به وجود آوردن نمیخواهد شی که موجود است این که دیگر آفریننده خودش نمیشود، خودش که هست دیگر چه نیازی دارد این حرف را بزنیم این حرف دروغ است خودبخود یا به قول بعضی از جوجه فکلیهای غربی و پیروان شرقیشان جهان تصادفا به وجود آمده، میگویند خب ما انسانها از زمانی که علم را نوشتیم در همه رشتهها، نمونهای به ما بدهید که تصادفا به وجود آمده باشد نمونه ندارید که، این حرفتان هم دروغ است تصادفا به وجود آمده باشد معنیش این است که ما دو ماه پیش از این خیابان رد شدیم این جا یک قطعه زمین بوده صاف، یک مرتبه صبح از خواب بیدار شدیم آمدیم دیدیم این جا شده یک ساختمان برقکشی، لولهکشی آب، لوله کشی گاز، فرش افتاده، نقاشی شده، چراغ ها روشن شده، دیدیم تصادفا این ساختمان به وجود آمد این که یک حرف دروغی است هیچ کس هم باور نمیکند بیدین هم باور نمیکند.
حرف راست چیه؟ حرف راست این است که بله این زمین خالی بود یک مهندس آمد نقشه کشید و داد به یک معمار و ملت هم پول دادند و چهار تا بنا و چهار تا کارگر محترم آمدند مطابق نقشه این جا را ساختند این حرف راست است، عالم خودبخود به وجود آمده دروغ است تصادفا به وجود آمده دروغ است حرف راست این است که نظام عالم، نظام خلقت نظام موجودات نشان میدهد سازندهشان حکیم است، عالم است، اراده دارد، قدرت دارد، رحمت دارد حالا آنی که خیلی بیدین است میگوید من اسمش را نمیدانم ولی شماها که از اول زندگی با حرف های قران و انبیا و ائمه سروکار داشتید و دارید خب اسمش را میدانید. که آن حکیم که آن بیدین غربی یا شرقی میگوید نمیدانم اسمش چیه اما کارش نشان میدهد حکیم است عالم است قوی است ولی نمیدانم کیه، ولی ما که سرو کاربا معارف الهیه داریم میدانیم الله است، کریم است، رحیم است، ودود است، غفور است، محسن است، ذوالفضل است این را ما میدانیم.
این جوری که حساب بکنید یک نفر بیایمان به خدا در این عالم وجود ندارد، ولی حقپوشی خیلی وجود دارد، خب آنی که اسم پروردگار را بلد نیست میگوید سازنده این فیل، این شتر، این آهو، این دریا، این صحرا، این معادن، این کوه ها هر کسی که هست ولی علم است، قدرت است، حکمت است، حالا اسمش همین است یا چیز دیگر است، ما میگوییم نه این ها صفاتش است اسمش الله است ما میشناسیم به اسم، آن ها نمیشناسند به اسم.
خب (الذی)، الذی یعنی شماهایی که دارید زمین را نگاه میکنید گردشش را، به دور خودش به دور خورشید (الذی)، و دنبالش میگردید که کی این کار را کرده خداست همان کسی که این زمین را به وجود آورده حکیمانه(فراشا)، آماده برای یک زندگی همه جانبه اگر حکیم نبود بر فرض یک جاهلی زمین را ساخته بود خب جاهل کار گوناگون ندارد، یک کاره است زمین را می ساخت سنگ خالی، نه دیگر مسئله شما در میان نبود چون اگر کل سطح زمین سنگ بود یکیتان نمیتوانستید زندگی کنید حالا بر فرض هم بیایید سنگ هم بتراشید یک اتاق درست کنید آب از کجا میآوردید، روییدنی از کجا میآوردید میوه از کجا میآوردید این معنی فراش است.
وَ اَلسَّمٰاءَ بِنٰاءً، و این سقف بالای سر شما را با میلیاردها ستاره محکم ساخته، قوی ساخته که هر آن فرو نمیریزد روی سرتان، باران ستاره نمیریزد روی کره زمین، آرام است، جهان آرام است. وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً، کسی است که از بالای سر شما آب میفرستد، خب اگر عالم نبود هیچ کارش نظم نداشت ممکن بود یک سال آب بفرستد د ه سال نفرستد باز هم خیمه زندگی به پا نمیشد فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ رِزْقاً لَكُمْ ﴿البقرة، 22﴾، به وسیله این آب انواع محصولات را برای روزی شما از خاک بیرون آورد. نکتهای که میخواهم بگویم این است فَلاٰ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ، شما حق را میدانید با این که حق را میدانید دری وری میگویید. باطلگویی میکنید، یاوه میگویید، یاوهکاری هم میکنید. شما حق را میدانید حق برای شما آشکار است با این که حق را میدانید آمدید در خانه من سیصد و شصت تا بت علم کردید میگویید این ها اثر در زندگی ما دارند و این ها شفیع ما پیش خدا هستند.
بت چه کاره است که شفیع شما پیش من باشد، بت که یا سنگ است یا چوب است یا خرمای فشرده است یا فلز است کجا شفیع شما پیش من است، این ها که نه چشم دارند ببینند نه گوش دارند بشنوند میفهمید حق را اما به خاطر کبرتان و پر کردن جیبتان میآیید حق را میپوشانید و جلوی مردم را از درک حق میگیرید با زبانتان با مقالهتان، با فیلمتان، با ماهوارهتان، حالا امروز این وسائل، حق را میپوشاند، قدیم با زبانشان حق را میپوشاندند این قدر مغز مردم را با یاوهگویی شستشو میدادند که به باور مردم میدادند که این هایی که پیغمبران میگویند دروغ است ولی میدانید که پیغمبر دروغ نمیگوید این را میدانید.
خب حق معلوم است برای ما که معلوم است ما آمدیم با اختیار خودمان، با فکر خودمان، با عقل خودمان، با انصاف خودمان، با وجدان خودمان، چی کار کردیم؟ تابع حق شدیم همین فرق بین ما و مشرکین وکفار در این است هر دوی ما حق را میدانیم ولی ما آدمهای روشنی هستیم تابع حق هستیم آن ها کوردل هستند نه کورچشم، تابع حق نیستند. وگرنه حق را میدانند، من یک ملاقاتی با بزرگان رده اول واتیکان داشتم در ایتالیا در خود واتیکان بیش از یک ساعتی ملاقات طول کشید حق را در همه جوانب از آن ها اقرار گرفتند میگفتند درست است، درست است، خب درست است پس چرا پیرو حق نمیشوید؟ شما اگر جای آن ها بودید پیرو حق میشدید؟ فکر نمیکنم.
من هم اگر جای آن ها بودم پیرو حق نمیشدم، الان پاپ دو میلیارد جمعیت کره زمین مریدش هستند، بانکی که در اختیار کلیساست بالاترین سرمایه مالی را دارد، موقوفات کلیسا ده برابر موقوفات دنیاست، کلاهی که در ایامهای خاص پاپ میگذارد روی سرش و میآید در آن ایوان واتیکان دست تکان میدهد پنج دقیقه هم حرف میزند کلاهش اگر این کلاه را در بازارها بفروشند در طول سه ماه چهارصد میلیون گرسنه را سیر میکند، تختش صندلیش، آن گرزی که دست میگیرد، لباس هایی که پوشیده، حکومتی که بر مسیحیان دارد حکومتی که بر دولتها دارد، حق هم برایش روشن است چون این ها خیلی باسوادند فیلسوف هستند دکتری دارند، فوق دکتری دارند مطالعات دینی دارند، فقط در کتابخانه واتیکان که من از بیرون دیدم سه هزار جلد علوم انسانی اسلامی در آن کتابخانه است، در یک رشته نه در همه رشتهها خب حق را میداند، چرا پیرو نمیشود چون اگر بخواهد پیرو حق شود دیگر ایتالیا نمیتواند بماند واتیکان نمیتواند بماند باید بیاید ایران بگوید من میخواهم شیعه شوم پول هم ندارم پول ها را نگذاشتند بردارم یا باید به کمیته امداد بگوییم ماهی چهارصد پانصد تومان به این بده زن هم ندارد بس است برایش، یا نه بهش بگوییم تو برو عبادتت را بکن ما از طریق مسجد هیئت، ماهی هشتصد نهصد تومان برایت میآوریم شما باشی، حاضر هستی؟ این کبر است این که ادم حق را بداند و تابع نباشد این کبر است این جیب پر کردن است، این میلیاردها ثروت را غارت کردن است، خیلی قدرت روحی میخواهد که آدم از این همه زیور و آلات و حکومت و قدرت بگذرد بیاید شیعه شود روزها بیاید روی فرش بنشیند منبر گوش بدهد برج به برج هم هفتصد هشتصد تومان بهش داده شود.
پاپ حق را میداند ولی حاضر است شیعه شود؟ نه، شما اگر جای او بودید حاضر بودید پیرو حق بشوید؟ نه، خب باید آدم راست بگوید حرف راست بزند. در سی هزار نفر یک نفر حر ابن یزید شد بقیه با کله رفتند جهنم، تمامشان هم حق را میدانستند، همشان.
در حرف هایی که زدند آدم میخواند میبیند حق کاملا برایشان آشکار بود، مردم کوفه حق را نمیدانستند؟ پس چرا پیرو حق نشدند؟ چرا وقتی اهل بیت را اسیر کردند انقلاب نکردند، دو هزار تا کشته میدادند استاندار کوفه را از تخت میکشیدند پایین کل کوفه را از حکومت یزید میگرفتند میرفتند بصره را هم میگرفتند موصل را هم میگرفتند میرفتند شام، شام را هم میگرفتند چرا نکردند این کار را؟ کبر، شکم، شهوت، این ها حرف هایی است که ابی عبدالله به دشمن زده.
یک سخنرانی عجیبی دارد میگوید شماها گرفتار پنج تا مسئله هستید که امامکش شدید یکیش زنبارگیتان است، شما میتوانید گذشت بکنید شما کوفه از بازار آزاد راحت استفاده میکنید چطور حالا بیایید ان زنان جوان زیبا را که پستایی گرفتید برای خودتان که برگردید سوغات هم برایشان ببرید از غارت مال من، گیر هستید شما، شما گیر وعدههای ابن زیاد هستید که گفته بروید کار را تمام کنید برگردید بهتان زمین میدهم خانه میدهم پول میدهم، خیلی جالب است که امام تک نفر با عمر سعد صحبت کرد عمرسعد گفت من یک خانه نو ساختم دارم سنگکاری میکنم ظاهرا رنگ سنگش راهم به ابی عبدالله گفت سنگهای مایل به سرخی، حتما سنگهای خیلی جالبی بوده آن زمان، حضرت فرمود بهتر از آن خانه را من پول می دهم مدینه بساز، گفت نه نمیشود فرمود خب به خاطر یک خانهای که پول بهت دادند ساختی، داری ما را میکشی؟ گفت من وابسته به آن خانه هستم مجبورم بکشمت که بروم خانه را تصرف بکنم، بعد به من گفتند استاندار ری میکنیم تو را، فرمود گندم ری را نخواهی خورد، بدبخت بیچاره گفت جو را هم بخوریم بس است برای ما، یعنی به امام حسین گفت با یک خر داری حرف میزنی، حق را میدانستند قبول نمیکردند.
خب این نکته را از این آیه گفتم برای این که بدانید کوردلان نه این که حق را نمیدانستند و کوردل زندگی کردند خدا در قرآن درباره کوردلان میفرماید این ها روی حق پرده کبر، پرده پول، پرده شهوت، و پرده صندلی و مقام کشیدند. به خاطر این ها تابع حق نشدند، چون اگر بخواهد تابع حق شود این پردهها باید در زندگیش نباشد. اگر بخواهد تابع حق بشود.
خب این هم عجیب است حق را میدانند ولی بر ضد حق زندگی میکنند، حالا برای این که براساس حق زندگی کنند این را دقت بفرمایید کمک برایشان فرستاده خدا، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، قران، دوازده امام، برای این که این ها با حق هماهنگ کنند خودشان را نکردند یعنی فرهنگ انبیا را هم از زندگی رد کردند، فرهنگ اهل بیت را رد کردند، فرهنگ قرآن را رد کردند، حق را میشناختند شما اگر به جای خدا بودید قیامت با این ها چی کار میکردید؟ این ها که ربا خوردند زنا کردند، اختلاس کردند، مال ملت را دزدیدند، ظلم کردند، آدم کشتند، زنانی را بیوه کردند، بچههایی را یتیم کردند حالا مثل فرعونیان نمرودیان، داعشیها، طالبانیها و حکومتهای زیادی در این کره زمین، حالا قیامت شده شما جای خدا در هشت بهشت را باز میکردید به این ها تعارف میکردید که فدایتان شوم خسته شدید این قدر زنا کردید، این قدر ربا خوردید، این قدر پول ملت را غارت کردید، این قدر خون مظلومان را ریختید، برای رفع خستگی تشریف بیاورید بهشت، اگر یک همچنین اتفاقی بیفتد -اگر که نمیافتد- فرض کنید آن وقت دیگر کجا باید بگردیم عدالت را پیدا کنیم؟ اگر یک همچنین اتفاقی بیفتد. که به قول قدیمیهای ما ایرانیها دوغ را با دوشاب یکی حساب کند آدم. عدل را با ظلم یکی حساب کند، حق را با باطل یکی حساب کند، ابراهیم و نمرود را یکی حساب کند، این جاست که قرآن مجید چقدر زیبامیگوید عدالت خدا.
أَ فَمَنْ كٰانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كٰانَ فٰاسِقاً آیا مردم با ایمان با بدکاران حرفهای یکی هستند؟ (افمن کان مومنا کمن)، مومن مثل فاسق است؟ خود پروردگار جواب میدهد لاٰ يَسْتَوُونَ ﴿السجده، 18﴾ نه، باید ابراهیم برود در بهترین درجات بهشت نمرود هم جلوی چشمش برود در بدترین درکات جهنم، باید فرعون برود در درکات دوزخ موسی برود در فردوس اعلی، باید امیرالمومنین برود در عالیترین درجات فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ ﴿القمر، 55﴾ معاویه و عمروعاص و ابن ملجم هم در درکات جهنم (لا یستوون).
کسی که حق را فهمیده تابع حق شده، این زندگیش مرگش، برزخش، قیامتش، با زندگی آنی که حق را فهمیده پیرو حق نشده و نمیشود، زندگیش مرگش، برزخش، قیامتش، مساوی نیست. هیچ چیزش هم مساوی نیست، یعنی یک ذره هم این دو تا در چیزی با همدیگر مساوی نیستند. در هیچ چیز.
خب حق شئون مختلفی دارد یک شأن حق که عجیب در سلامت زندگی در مرگ، در برزخ، در قیامت، به ما کمک میدهد اهل بیت است، آنی که حق را قبول دارد میخواهد پیروی بکند باید تمام مسائل حق را از اهل بیت بگیرد، میخواهد نماز بخواند باید از آن ها بپرسد چگونه نماز بخوانم، چگونه جهاد کنم، چگونه خمس بدهم، چگونه روزه بگیرم، جواب هایی که اهل بیت از زمان پیغمبر تا امام دوازدهم دادند با جواب هایی که غیر از اهل بیت به مردم دادند هیچ جا با هم مساوی نیست، هیچ جا. اینی که قرآن میگوید هیچ چیزشان یکی نیست واقعیت دارد ائمه به ما میگویند بسم الله جزء سوره است بخوانید چون یک آیه است نازل شده است، آنها میگویند بسم الله جزو سوره نیست یک میلیون که در مسجد النبی در مسجد الحرام بهتان اقتدا میکنند تکبیرة الاحرام را که گفتی بگو الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم، بسم الله نگو و الضالین هم که گفتی کل پشت سریهایت بگویند آمین یعنی یک کلمه بیگانه را اجازه داری وارد نماز بکنی، تشهد هم که میخوانند من رفتم جلو گوش دادم اول میگویند السلام علیکم و رحمت الله و برکاته این خروج از نماز است بعد تشهد را میخوانند. تشهدشان هم با ما یکی نیست غسلشان هم با ما یکی نیست وضویشان هم با ما یکی نیست حجشان هم با ما یکی نیست، روزهشان هم قبل از مغرب افطار میکنند دیدید در عمره، هنوز یک خرده زردی آفتاب هست میخورند هنوز هوا تاریک و تقریبا نزدیک میخواهد به روشنایی بشود سحر را میخورند، یعنی وارد صبح میشوند باز هم سحر میخورند، حق باید به وسیله اهل بیت شئونش شناخته شود، اگر پیروی از اهل بیت نباشد قیامت هیچی را قبول نمیکنند چون هر چی را نگاه میکنند میبینند یکی دیگر گفته آن هم باطلگویی کرده گفته بسم الله نگو، شما چی کاره هستی که آمدی آیه قران را در نماز واجب، حذف کردی، شما احمق بی شعور مگر در سوره حجر نمیخوانی حتی بعد از حمد آیات حجر را که میخوانی روبروی قبر پیغمبر روبروی بیت، مگر خدا نمیفرماید :(و لقد اتیناک سبعا من المثانی)، من اشاره کردم موبایل را خاموش کنند چون کلاس قرآن است نه کلاس موبایل، نه کلاس حرف زدن در کنار تفسیر قرآن، من عرض کردم اگر ناراحت هستید از من ناراحت شوید این جوان تقصیری نکرده که تند میشوید بهش.
وَ لَقَدْ آتَيْنٰاكَ سَبْعاً مِنَ اَلْمَثٰانِي ﴿الحجر، 87﴾، به پیغمبر میگوید من سوره حمد را هفت آیه نازل کردم شما چرا یک آیه را میدزدید؟ کی گفته؟ پادشاهان سقیفه گفتند بهتان، آن ها چه کاره هستند که در دین خدا دخالت کردند، حق بیان احکام را خداوند به اهل بیت داده نه به شما بیسوادهای جاهل دزد که امام صادق میفرماید آیه قرآن را که هفت آیه است، سوره حمد، آمدند دزدیدند سرقت کردند آیه قران را، بعد هم حق معلوم، خدا حق است، پیغمبر حق است ائمه حق هستند قران حق است، اما من چگونه باید از این حق متابعت بکنم قرآن، روایات میگویند با راهنمایی اهل بیت از حق پیروی کنید این بصیرت است وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَعْمىٰ وَ اَلْبَصِيرُ ﴿فاطر، 19﴾ وَ لاَ اَلظُّلُمٰاتُ وَ لاَ اَلنُّورُ ﴿فاطر، 20﴾ وَ لاَ اَلظِّلُّ وَ لاَ اَلْحَرُورُ ﴿فاطر، 21﴾ وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَحْيٰاءُ وَ لاَ اَلْأَمْوٰاتُ ﴿فاطر، 22﴾، این بحث امروز تا دنبالهاش به خواست پروردگار فردا.
من یک آیه را بهتان وعده دادم درباره دو گروهی که در تاریخ بودند از سوره حدید بخوانم یادم نرفته میخوانم. آن روایتی هم که یکی دو کلمهاش را پریروز اشاره کردم رفتم دنبالش گشتم پیدا کردم آن را هم اگر خدا بخواهد که بسیار روایت نابی است درباره همین گروه روشنبین آن را پنجشنبه زنده بمانم برایتان میخوانم که عرض کردم علاقه داشتم این روایت را کل را تفسیر کنم که چهل جلسه اصفهان درباره این روایت داشتم که نشد به جایی نرسید یعنی چهل جلسه بخش اولش را پر نکرد، ولی چون خیلی پرقیمت است من متنش را برایتان میخوانم تفسیرش را که نباید توقع داشته باشید اما بسیار روایت نورانی است.
خب اسم کوفه را بردم، چه داستانی بود، یک حرف هایی امام هشتم درباره کربلا و اوضاعش دارند راستش در طاقت من نیست برایتان موشکافی کنم، نمیتوانم، زبانم بند میآید، این قدر بهتان بگویم در آن حرف هایش که میگوید چی شد چی شد حضرت رضا میفرماید پای چشم ما از گریه زخم شد، یعنی به ما مجوز دادند برای ابی عبدالله اگر این قدر گریه کنید که پای چشممان زخم شود، بشود عیبی ندارد وقتی امام هشتم میگوید کل ما اهل بیت پدرم، پدرش، پدرش، تا زین العابدین زنانمان دخترانمان، همه این قدر مینشینیم گریه میکنیم که پای چشممان زخم میشود، یک گوشه کوفه را برایتان بگویم، به نوک نیزه چون خورشید تابان، نمایان شد سر شاه شهیدان، یکی لبخنده بودی بر دهانش، هزاران سرّ پنهان در نهانش، همه هستی به راه دوست داده، رخش بر روی خاکستر نهاده، نگاهش گاهی در آسمان بود، گهی چشمش به سوی خواهران بود، ز ابرو بودش با زینب اشارت، همی میداد خواهر را بشارت، که من بر عهد خود بس استوارم، به پیمان تو هم امیدوارم، تو پیمان شکیبایی ببستی، چه شد پیشانی از محمل شکستی.