شب ششم سه شنبه (25-8-1395)
(تهران حسینیه حضرت قاسم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام در تفسیر زیارت بسیار پربار و پرمعنای وارث بود، که فکر میکنم تا امشب بیش از هشتاد جلسه درباره معانی و مفاهیم آسمانی این زیارت سخن گفته شده، به این جمله رسیدیم (السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله)، خود خلیل الله بنا به توضیحاتی که امام باقر و امام صادق دادند فکر میکنم یک بحث ده شب را بطلبد، فعلا آنچه که مورد بحث است این است که حضرت سید الشهدا چه ارثی از ابراهیم بردند که دو آیه مطرح کردند در این دو آیه پروردگار عالم هفت سرمایه عظیم معنوی برای ابراهیم در سوره نحل بیان کرده که حضرت سید الشهدا این هفت سرمایه را کامل و جامع از ابراهیم به ارث بردند، البته ابراهیم علیه السلام یکی از آن افرادی است که امام از او ارث بردند در زیارت وارث پنج پیغمبر اولوالعزم یک پیغمبر غیراولوالعزم و امیرالمومنین علیه السلام به عنوان کسانی هستند که حضرت ابی عبدالله از آن ها ارث جامع و کامل بردند یک نکتهای که حتما فراموش نکردید عرض کردم از زیارت وارث استفاده میشود این است که ابی عبدالله جنسا جزو فرشتگان نبوده جزء بنی آدم است یعنی یکی از فرزندان آدم و حواست و زیارت وارث نشاندهنده این است که کل فرزندان آدم و حوا این ظرفیت را، این لیاقت را این شایستگی را دارند که از سرمایهداران عظیم معنوی، ارث ببرند در حد گنجایش و ظرفیت خودشان. و توجه به این نکته مهم هم فرمودید که ابی عبدالله بین مکه و مدینه اعلام کردند من برای همه شما سرمشق هستم در ایمان، در اخلاق، در جهاد مخصوصادر این ارث بری، خب شما میبینید من از هفت انسان والای ملکوتی همه ارزشهایشان را به ارث بردم شما هم بیایید انسانهای ارث بری شوید نسبت به حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، پیغمبر امیرالمومنین بیتفاوت نباشید چون خدا بهتان ظرفیت داده گنجایش داده، استعداد داده، اخلاق روحی داده تک تک شما میتوانید خودتان را تبدیل به ارث بر کنید خب ببینید این بزرگواران در ایمانشان، در اخلاقشان، در عبادتشان در خدمتشان به مردم حتی به بدان چگونه بودند شما هم در حد خودتان همان کارها را انجام بدهید، همان فضائل را، همان حقایق را به خودتان انتقال دهید مثلا حالا ارزش های حضرت ابراهیم همین هفت حقیقت نیست که در سوره نحل است.
شما در سوره ابراهیم آیاتش را دقت بکنید یکی از خصوصیات ابراهیم این بود که اسیر من نبود، یعنی در هیچ کاری از زندگیش من نگفت، یعنی هیچی را ویژه خودش نمیدانست، اخلاق ابراهیم ما بود، یعنی همه، حالا بیان قرآن را ببینید ایشان یکی از خلقیاتش دعای بسیار پربار برای خودش و برای نسلش بود، همه نسلش را که ندید، ایشان از نسل خودش فقط دو تا پسر را دید اسحاق را و اسماعیل را، ظاهرا عمرش تمام شد و از این دو تا، نوه ندید فقط همین دو تا را دید دو تا پسر ولی در سوره ابراهیم است وقتی دعا کرد به کل نسلش تا روز قیامت دعا کرد، یعنی خدایا من رحمت تو را، لطف تو را، احسان تو را، کرامت تو را، نعمت تو را فقط برای خودم نمیخواهم یعنی اسیر من نبود برای من، برای خودم، به خاطر من به خاطر خودم، حالا یک متن دعایش این بود من ده پانزده تا دعا از ابراهیم در قرآن دیدم یکیش این بوده با توجه به این که پیغمبر ما میفرماید دعای پدر و مادر گرچه بیدین باشند و مشرک باشند در حق اولادشان دعای خوب مستجاب است، این اراده پروردگار است، لطف و رحمت حضرت حق است که بنا گذاشته دعای پدر و مادر را در حق فرزندشان یا فرزندانشان مستجاب کند فکر کنم بیشتر مردم ایران هم از این نکته بسیار باارزش غفلت دارند.
یک روایتی را من دیدم خیلی روایت جالبی است که از خدا نقل شده بنده من اگر وضو نگیرد به من جفا کرده، بنده من اگر وضو بگیرد و نماز نخواند به من جفا کرده، بنده من اگر وضو بگیرد نماز بخواند سلام بدهد دعا نکند به من جفا کرده، تو آمدی ده دقیقه نماز خواندی با من ارتباط برقرار کردی خب بعد از سلام نمازت از من گدایی کن، از من بخواه، از من بطلب، پروردگار دعای بندهاش را دوست دارد گدایی کردن بندهاش را دوست دارد چون خزانه او که کم نمیآورد خب دوست دارد، به مردم زبان داده میگوید من در دلم دعا میکنم نه، خدا در قرآن فرموده با زبان دعا کن من هم صدایت را دوست دارم این را پروردگار میفرماید خب سلام نماز را داد دعا کرد اگر من خدا دعایش را مستجاب نکنم من به او جفا کردم ولی من خدای جفاکاری نیستم، بنا هم گذاشته که دعای پدر و مادر را مستجاب کند، شما در قنوت نمازتان بعد از سلام نمازتان غفلت از دعا در حق خودتان، همسرتان، بچههایتان نوههایتان، نسلتان، و مردم نداشته باشید، شما دعا را بفرست پیش پروردگار او هر جایی که باید مستجاب کند مستجاب میکند.
روایت دارد روز قیامت یک آدم مومنی که کم دارد یعنی وزن اعمالش به بهشت نمیرسد خیلی کم دارد فرشته الهی که محاسبهگر هم هستند بهش میگویند آقا جنابعالی نجات نداری باید بروی جهنم هیچ مقاومتی نمیکند در پیشگاه خدا ادب میکند سرش را میاندازد پایین میرود به طرف دوزخ، وقتی میخواهد برود میلیونها مرد و زن راهش را میبندند، میگویند ما نمیگذاریم برود جهنم، به شما چه؟ مالک یوم الدین یک کسی دیگر است ما نمیگذاریم برود جهنم یعنی چی؟ چه ربطی به شما دارد این جهنمی باید برود جهنم، اما میگویند ما نمیگذاریم چرا؟ میگویند خدایا این دعا عادتش بوده وقت خواب در بیداری، در راه رفتن، در مغازه عادتش بوده میگفته (اللهم اغفر للمومنین و المومنات)، از زبان دیگری هم دعا مستجاب است خدایا این آدم آمرزش تو را برای ما میلیونها مرد و زن خواسته حق به گردن ما دارد ما نمیگذاریم برود جهنم خطاب میرسد خب نگذارید با خودتان بردارید ببرید بهشت، دعاها گاهی کارسازیهای خیلی عجیبی دارد البته باید توجه هم داشت که خدا نفرموده تا دعا کنی من مستجاب میکنم، استجابت دعا باید ظرفش و زمانش برسد نباید آدم ناامید بشود از طول زمان.
من یک وقتی وارد یک دعایی شدم برای انجام یک مسئلهای، تنها هم وارد نشدم، یک دو سه تا از اولیاء خدا هم گفتم که میدانستم دعایشان مستجاب است آن ها هم وارد شدند به خاطر من، در احیاها دعا کردم، در مکه دعا کردم، در کمیلها دعا کردم، در دعای عرفه دعا کردم، لابلای این همه اشک مردم و حال مردم یک سال شد، مستجاب نشد، دو سال مستجاب نشد، به ماهم گفتند ناامید نباشید همین، به ما در قران گفتند وَ لاٰ تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ از رحمت خدا دلسرد و ناامید نشوید إِنَّهُ لاٰ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْكٰافِرُونَ ﴿يوسف، 87﴾، ناامید نمیشوند مگر آن هایی که کافرند، خب دیگر مکه بهترین جا برای دعاست آن هم در مسجد الحرام کنار کعبه و حرم حضرت رضا، آن وقت من کربلا نرفته بودم، در کمیل در احیا، در عرفه، بالاخره چهارده سال کشید مستجاب شد من نزدیک بود بد به دلم بگذرد نزدیک بود بد نگذشت، ولی بعد از چهارده سال آنی که از پروردگار خواسته بودم تحقق پیدا کرد و بعد نشستم ارزیابی کردم که اگر سر سیزده سال مستجاب شده بود حسابی من ضرر کرده بودم، اگر پانزده سال میگذشت و مستجاب میشد من خیلی ضرر میکردم اما کل منفعت این دعا ظرفش سر چهارده سال بود این اخلاق ابراهیم بود، دعا برای خودش برای زن و بچهاش برای نوه و نبیره و نتیجه، برای نسلش تا روز قیامت.
خدا هم که فرموده مستجاب میکنم ضمانت داده وقتش را تعیین نکرده، یک دعایش این بود این دعا خیلی مهم است، آن دعا که از دهان ابراهیم درآمده مستجاب شده تا همین الان یعنی جریان دارد استجابتش، یعنی اگر کل هفت میلیارد جمعیت کره زمین کافر بشوند هنوز ازا ولاد ابراهیم یک نفر هست که دعا در حقش مستجاب شده الان هست، وجود مبارک امام دوازدهم است، این دعای ابراهیم برای پنج هزار سال پیش است یا بیشتر ما تاریخ دقیقی نداریم ولی استجابتش جریان دارد چی بود آن دعا؟ چقدر دغدغه داشته نسبت به این مسئله، اضطراب داشته، که دعا کرده (رب اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی)، خدایا من و نسل من را تا قیامت اهل نماز قرار بده، که ما بینماز در ما نباشد خب خیلی درد است نسل آدم بینماز بشود بیحجاب شود عرق خور شود و آدم هم در حقشان کوتاهی کرده باشد آن وقت قیامت بار یک چند میلیون نفر هم باید بیفتد در گردن ما که تو در حجاب کوتاهی کردی در بچههایت، در تربیت کوتاهی کردی این ها بیتربیت شدند بعد نوههایت هم با این پدر و مادری که تودرست کردی بیتربیت شدند بعد هم تو مردی بعدیها دیگر خبر نداشتی آن ها هم بیدین شدند همه گردن تو، بدون این که از کیفر آن ها کم شود این آیه رادر سوره یس خواندید (و نکتب ما قدموا و آثارهم). این جور نیست که بعد از مردنتان پروندهتان را ببندم، اگر چیز خوبی یا بدی از شما بماند و جریان پیدا کند آن ها را هم در پرونده شما مینویسم.
دغدغه نماز داشت برای نسلش و حتی برای خودش، خودش که کل وجودش نماز بود اما باز هم نماز را برای خودش خواست، رَبِّ اِجْعَلْنِي مُقِيمَ اَلصَّلاٰةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي ﴿إبراهيم، 40﴾این دعا، چه دعای زیبایی است که خدایا نسل من را وصل به خودت قرار بده، خدایا نسل من را بنده خودت قرار بده، خدایانسل من را متکبر به احکامت قرار نده، نرم باشند عبادت تو را بپذیرند و عبادت تو را انجام بدهند سخت نباشند.
امام حسین دعا کردن را از ابراهیم به ارث برد، ولی غوغا کرد ابی عبدالله در ارثی که از دعای ابراهیم برد پرونده را به عرش رساند در دعا، این دعای عرفه یادگار حضرت سیدالشهداست. که من یک بار به دوستانم گفتم، گفتم انگار میکنی خدا تمام اولیائش را از زمان آدم تا قیامت یک جا جمع کرده به این ها پیشنهاد کرده بهترین دعا را در این عالم از خودتان انشا کنید و ابی عبدالله در انشا کردن دعای عرفه از کل، مسابقه را برده.
ما که عرفهخوان نیستیم من یک رفیق داشتم عرفهخوان در ایران آن بود ما اصلا به عرفهخواندن و به کمیل خواندن آن ها پنجاه سال است نرسیدیم آن با من خیلی رفیق بود خیلی انسان بود، وقتی میخواست عرفه بخواند حتما باید میرفت بیابان مثل ابی عبدالله، حتما باید میرفت روی تپه دیگر خانوادهاش خبر داشتند سه چهار تا را دنبالش میفرستادند میگفت برای چی میآیید میگفتند آقا اجازه بده ما از دعا یک بهرهای ببریم اما برای این نبود، چون در اوج دعا بارها اتفاق افتاده بود که از آن حال طبیعی خارج شده بود به مدهوشی رسیده بود نه به بیهوشی، بیهوشی با مدهوشی فرق میکند آن ها مواظب بودند که در اوج مدهوشی، خودش را از بالای بلندی نیندازد پایین از دنیا برود. این ارث ابی عبدالله نه از یک نفر از پنج تا پیغمبر اولوالعزم حضرت آدم و امیرالمومنین ارث برده، بعد خودش امده گفته من برای کل شما سرمشق هستم این را همه نوشتند سنی و شیعه(لکم فی اسوة)، یعنی شما هم بیاییدمثل من ارث بر بشوید ارث ببرید انبیاء حرفشان راست بود، شما هم حرف راست را ارث ببرید، انبیا منبع مهربانی بودند شما هم بیایید مهربانی را از آن ها به ارث ببرید اصلا درباره ابراهیم در قرآن پروردگار عالم میفرماید در اوج مهربانی بود.
خب نشانه مهربانی چی بود؟ وقتی چشمش به فرشتگانی افتاد که آمدند خانهاش این در متن قران است، یعنی قصه نیست داستان بیرون از قرآن نیست، فرشتگانی که آمده بودند خانهاش برای این که به همسرش ساره بشارت بدهند که تو اولاددار میشوی، ساره هم خیلی تعجب کرد چون ساره سنش نزدیک نود سال بود ابراهیم نزدیک صد سال بود، فوق العاده شگفتزده شد گفت من بچهدار بشوم؟ من نود سالم است هشتاد سالم است گفتند خدا اراده فرموده در این سن بچهدار بشوی یک پسر بهت میدهد اسمش اسحاق است (و من وراء اسحاق یعقوب)، بعد از این پسرت هم یک نوه بهت میدهد اسمش یعقوب است که حالا ساره آن نوه را ندید. بعد فرشتگان به ابراهیم گفتند ما میخواهیم برویم گفت کجا میروید؟ گفتند ما از طرف پروردگار ماموریت داریم منطقه قوم لوط را به خاطر همجنسبازی کاری که الان در اروپا اول انگلیس الان در همه اروپا و امریکا قانونی کردند، ما ماموریت داریم شهر قوم لوط را زیر و رو کنیم، زیر شهر را بیاوریم بالا اینوری کنیم روی شهر را ببریم زیر و سنگهای بسیار سفت و قوی را مثل باران به مردم شهر ببارانیم، قران میگوید ابراهیم گفت نمیشود از این جریمه برای این قوم گذشت کنید، دلسوز به امید این که شاید توبه کنند گفتند ابراهیم بر اراده خدا گذشته امشب کل را نابود بکنیم و هیچ دیگر برو و برگرد ندارد یعنی از ابراهیم دلسوزی را حتی برای بدترین آدمها ارث ببرید چه برسد به خانمتان، بچهتان، نوهتان.
محبت هزینه کنید، محبت خیلی کار میکند، هزینه کردن محبت، این ائمه ما برای دشمنانشان عجیب محبت هزینه کردند خیلی از دشمنها هم برگشتند دوست شدند آدم حسابی شدند حالا بعضیهایشان بیماری تکبر باطنشان شدید بوده دوست نشدند، به حالت دشمنی باقی ماندند اما خیلیها هم بر اثر موج محبت ائمه طاهرین برگشتند از گناه کنارهگیری کردند، توبه کردند این روایت را من دیدم، دیدم دو سه تا فکل کراواتی در مقالهاش این روایت را رد کردند اما رد کردن روایت و قبول روایت تخصصش برای آن ها نیست آنی که قم بیست سال، بیست و پنج سال درایه خوانده که یک رشته مهمی است رجال خوانده او تخصص دارد بگوید این روایت درست است بگوید نادرست است، بگوید این روایت از ائمه صادر شده بگوید صادر نشده، خیلی زشت است در کار تخصصی غیرمتخصص دخالت بکند.
یک وقت من کسی را آوردند پیشم خیلی ادعا داشت خیلی، ادعای دینفهمی، قران فهمی، معارف فهمی، آسمانفهمی، زمین فهمی همه را هم من گوش دادم همه را بی خود میگفت بهش گفتم اجازه میدهید من یک جمله از یک آیه برایتان قرائت کنم شما با این فکر و عقل و علم برای من طلبه توضیح بدهید گفت بگو، گفتم همه آیه را لازم نیست بخوانم فقط یک کلمهاش را که به صورت جمله است آن را میخوانم پروردگار میگوید :(فسیکفیکهم الله)، این ف فسیکفی چیه؟ سین سر فعل مضارع یکفی چیه، کاف چسبیده به فسیکفیک چیه، این ضمیر هم فسیکفیکهم ضمیر فاعلی است مفعولی است این ها چیه، گفت من هیچی را بلد نیستم، گفتم برای چی دخالت در قرآن میکنی؟ برای چی دخالت در روایات میکنی، تو که ترکیب لفظی یک جمله را بلد نیستی چطوری به خودت اجازه میدهی برای مردم قرآن تفسیر کنی اینی که تو داری در تفسیر این آیه میگویی صددرصد یقین داری نظر خدا وقتی آیه را نازل کرد همینی بود که تو داری میگویی. واقعا یقین داری با خدا اصلا ارتباط مستقیم داریم یعنی میخوانی معنی خدا را در علم خدا که منظور خدا از این آیه این است؟ چرا دخالت میکنی؟
این روایت را بعضیهایشان رد کردند ولی این ها ائمه را نمیشناختند به نظرشان روایت یک چیز بی خودی میآید، فکر کردند این روایت را نشستند ساختند و به زور وارد کتاب ها کردند، اما عجب روایت باحالی است به درد شب احیا میخورد، وجود مبارک موسی ابن جعفر وارد یک کوچه شدند، میخواستند از آن کوچه عبور بکنند بروند جایی یکی از شیعهها لغزش پیدا کرده بود اشتباه کرده بود، خطا کرده بود حالا ائمه ما نفرمودند که شیعه یعنی آنی که تا آخر عمرش مرتکب هیچ گناهی نمیشود خب شیعه هم اشتباه میکند مثل بقیه ضعیف است دیگر، اگر شیعه شیعه قوی باشد اشتباه نمیکند ضعیف است یک شیعه یک ده دقیقه بود یک لیوان پر، شراب ناب خورده بود، تازه میخواست برود در مستی هنوز نرفته بود موسی ابن جعفر از سر کوچه وارد شد این عرق خور شیعه از ته کوچه، هنوز نرفته بود در مستی، چشمش که از ته کوچه به موسی ابن جعفر افتاد موقعیت نشد برگردد رویش را کرد به دیوار و صورتش را گذاشت روی دستش که حضرت بیاید رد شود، یعنی خجالت کشید موسی ابن جعفر آمدند آرام از بغلش رد شدند آرام بهش هم دعوا نکردند چرا خوردی خیلی کار زشتی کردی تو چه شیعهای هستی نه، آرام دست مبارکشان را روی شانهاش گذاشتند فرمودند اگر مرتکب گناهی شدی رویت را از ما برنگردان ما دوست نداریم کسی رو از ما برگرداند و رفتند نایستادند که حالا طرف از دیوار سرش را بلند کند حضرت را ببیند، با عجله رفت چون حضرت میدانستند که مومن نباید کسی را خجالت بدهد، این هم یک اخلاق انبیا بود یک اخلاق ائمه طاهرین بود. این ها خیلی خوب است به ارث برده شود این ها خیلی خوب است به کار گرفته شود مثلا یک اخلاق ائمه ما که به ما گفتند اگر اشتباهی را اتفاقا با چشمت از کسی دیدی در درون خودت هفتاد محمل صحت برای کار این مسلمان درست کن، هفتاد محمل صحت بگو این یک علتی دارد یک دلیلی دارد، یک راه خاصی بوده، هفتاد.
عیسی ابن مریم زن نداشت، سی و سه سالگی هم خدا برد او را، خیلی هم خوش قیافه و خوش هیکل بود این روایت را من خودم در یکی از بهترین کتاب ها که اسمش علم اخلاق یا حکمت عملی است دیدم نویسندهاش بسیار عالم بود البته کت شلواری بود ولی در خراسان هشتاد نود سال پیش تا حد اجتهاد درس خوانده بود بعد هم لباسهایش را گذاشته بود کنار آمده بود مامور خزانه بانک ملی شده بود آن زمان. در هشتاد سال پیش.
ولی کتابش خیلی کتاب مفیدی است، ایشان نقل کرده عیسی با آن هیکل زیبایی اندام، قیافه، در شهر ناصریه از خانه یک زن بدکاره آمد بیرون خب آدم قضاوتش چیه قضاوتش این است که عیسی زن ندارد، خوش قیافه هم که هست، خوش هیکل هم که هست، غریزه جنسی بهش فشار آورده نمیتوانسته زن بگیرد رفته در خانه این زن بدکاره وگرنه چی کار داشته ولی ائمه ما میگویند هفتاد محمل صحت روی این کا ر بگذار، تا از در خانه این زن آمد بیرون یکی دید، نگذاشت برود، صدایش کرد، فرمود دیدی من کجا بودم گفت بله، بله که آن بله خیلی متعجبانه بود آخه پیغمبر اولوالعزم این جا، در این خانه، این که همه مردم ناصریه میدانند این زن خودفروش است، جوان های بیدین مردهای بیدین، لا ابالی این ها میآیند خانه این نگفت به عیسی و در تعجب بود که تو چرا.
چقدر زیبا عیسی بهش گفت به به چقدر زیبا، حالا خود من با این لباس نه بدون این لباس آمارش را ندارم چند تا خانم گرفتار گمراه شده منحرف به این کارها را نجات دادم دائم هم در وحشت بودم نکند کسی من را ببیند تعدادیشان هم در یکی ازمحضرهای تهران محضر آقای تقوایی که یک روحانی بسیار بزرگوار بود شوهر دادم جهازیه بهشان دادم رفتند زنان بسیارپاکی شدند بچهدار شدند بچههای خوبی پیدا کردند حالا اگر یکی من را میدید و میشناخت آن وقت الحمدلله واتساپ هم نبود همراه هم نبود وگرنه عکس ما را میگذاشت در همراه، زیرش هم مینوشت واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند، چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند، این هادین دارند مینوشتند، ما دنبال مسیح میرفتیم در آن جور خانهها و ملاقات با آن جور گنهکاران گول خورده، گول خورده.
گنهکارانی که علم به حلال و حرام نداشتند، عیسی گفت دیدی من از کجا درآمدم گفت دیدم، فرمود بیمار دو نوع است چقدر زیباست، یک بیمار بیماری است که با پای خودش میتواند برود دکتر، میرود به طبیب میگوید من این درد را دارم آن هم نسخه میدهد میگوید برو عمل کن خوب میشوی، اما یک بیمار کرخ شده، افتاده، هر چی هم بگویند بلند شو برو دکتر بیمار نمیتواند برود مطب، فرمود من رفتم معالجهاش کردم، توبه هم کرد، امتحانش هم مجانی است برو در بزن بگو من یک مشتری هستم اگرراه داد الان نروی به جان مردم بیفتی بگویی عیسی جزو زناکاران است ما دکتر هستیم رفتیم بیمار را معالجه کردیم، این هاست حقایقی که حضرت ابی عبدالله الحسین به ارث برده به به و بعد هم این ارثبر پنج پیغمبر اولوالعزم یک غیر اولوالعزم و ارثبر امیرالمومنین به ما میگوید من سرمشق شما هستم مگر نمیخواهید خدا ازتان راضی باشد مگر نمیخواهید بهشت بروید، مگر نمیخواهید یک زندگی پاک، یک زبان پاک، یک چشم پاک، یک شکم پاک، یک شهوت پاک، یک قدم پاک، یک حال پاک یک اخلاق پاک داشته باشید شما هم بیایید از من ارث ببرید که بهترین ارثبری است نیست؟ این بهترین ارثبری است.
خیلی من این ذکر مصیبت را دوست دارم دوست هم داشتم از شب اول مصائب کربلا را دانه دانه برایتان بگویم حالا تا ده مصیبت سنگین را نشد، امشب بگویم یکیش را، اهل بیت در کوفه زندانی شدند، زندان خیلی جای دلگیری است خیلی، آن هایی که رفتند میدانند ما زمان شاه که دو سه بار زندان بودیم غروب زندان آن هم در انفرادی خیلی دردآور بود هیچ کس را آدم نمیدید صدای کسی نمیآمد، صدای گریه شکنجه شدهها را فقط ادم تا اذان صبح میشنید اهل بیت را کوفه بردند زندان خیال میکنید در یک ویلای هزار متری بردند زندان؟ زندانهای کوفه را نمونهاش را در فیلم مختار دیدید آن ها بوده زندان کوفه، زندان فرعونها.
در این زندان همه دور زین العابدین بودند اما شب سیزدهم یک مرتبه دیدند حضرت ناپدید شد، اهل بیت ناراحت نبودند میدانستند امام حکیم است، امام راهش درست است، حالا حضرت غایب شد و ناپدید کجا رفت؟ رفت روی اخلاق امامت و نبوت و توحید کمک بدهد به یک مشت بیاباننشین که خانمهایشان بهشان گفتند یا برویم این بدنها را دفن کنید یا اگر نمیروید ما زن ها بیل و کلنگ برمیداریم میرویم دفن میکنیم حالا این بیاباننشینها به غیرتشان برخورد به تشویق زنها آمدند وسط میدان کربلا معطل ماندند، به همدیگر گفتند خب ما میخواهیم دفن کنیم نمیشناسیم این بدنها را این بدنها سر که ندارد، بالاخره بدن رابا سر میشناسند، خیلیهایشان هم که حتی پیراهنهایشان را غارت کردند بدن عریان است بعد هم بدنها جای درستی ندارد ما نمیدانیم اصلا چطوری قبرها را نظام بدهیم که در آن تاریکی شب سیزدهم که ماه نورش خیلی کمرنگ بود یک دفعه دیدند یک شترسوار دارد میآید آمدند فرار بکنند نکند مامور بنی امیه باشد از بالای شتر با گریه فرمود بیاباننشینان نروید من همه این بدن ها را میشناسم، پیاده شد، اول همه شهدا را دفن کرد شهدا قبرشان از بغل قبر علی اکبر به بعد است جدا نیستند آن ضریحی که گذاشتند بالایش اسم هفتاد و دو نفر است آن در حقیقت یک اثری است نه این که کامل آن ها آن جا دفن باشند همه را از کنار ابی عبدالله دفن کرد علی اکبر هم دفن کرد، عمویش هم دفن کرد، اهل بیت را دفن کرد اصحاب را دفن کرد، تنها یک بدن مانده، شهید نه غسل دارد نه کفن، این که میگویند مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود نه، اصلا بحث کفن نیست، پس چرا زین العابدین بدن را در حصیر پیچید، چرا؟ چون حضرت دید هر جای این بدن را میخواهد بلند کند یک جای دیگر بدن ممکن است قطع شود، به بیاباننشینها نگفت بروید از چادرهایتان حصیر بیاورید فرمود در خیمههای نیم سوخته خودمان باید مال صددرصد حلال و طیب باشد چه مالی حلالتر از مال خود حضرت سید الشهدا رفتند یک حصیر آوردند بنی اسد، بیاباننشینها دیدند امام آرام آرام دارد این حصیر را زیر بدن میکشد، تا بدن روی حصیر قرار گرفت رفت در قبر، خودش حصیر را بلند کرد در قبر گذاشت هنوز آن حصیر هست خب حالا میخواهد طبق حکم اسلام صورت میت را رو به قبله بگذارد، بابا که سر در بدن ندارد، گلوی بریده را رو به قبله گذاشت (ابتاه اما الدنیا فبعدک مظلمه و اما الاخره فبنور وجهک مشرقه) دیدند بیرون نمیآید آمدند زیر بغلش را گرفتند از قبر خارج کردند لحد چید خاک ریخت یک مقدار خاک روی قبر را نم دار کرد با کف دست صاف کرد بتواند بنویسد نوشت یا اهل العالم این جملهاش الان روی ضریح ابی عبدالله است، خوش به حال آن هایی که الان در حرمت هستند دارند گریه میکنند، دارند این نوشته را میخوانند (یا اهل العالم هذا قبر حسین ابن علی ابن ابیطالب)، اما کدام حسین (الذی قتلوه عطشانا).