لطفا منتظر باشید

روز ششم چهار شنبه ( 26-8-1395)

(تهران مسجد المجتبی (ع))
صفر1438 ه.ق - آبان1395 ه.ش
5.44 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم       

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کلمه علم در جملات عربی فقط به معنای دانایی و آگاهی نیست، گاهی به معنای یقین است، یعنی حالتی در قلب که برای آن حالت جای شک و تردید وجود ندارد. آیه بیستم سوره مبارکه حدید که وضع کل مردم دنیا را به دو بخش تقسیم کرده، با امر پروردگار شروع می‌شود (و اعلموا)، واعلموا در این جا خیلی ساده نیست که پروردگار عالم عادی فرموده باشند بدانید آگاه باشید، بلکه (واعلموا)، در این جا به معنای یقین کنید چون این مسئله که می‌خواهد بیان شود یک مسئله قطعی است، بی‌برو و برگرد است حتمی است چیه آن مسئله که شما بندگان مورد خطاب من باید به آن یقین کنید و هیچ شک و تردیدی نسبت به آن نداشته باشید، چون همه امت‌های گذشته که در دید من بودند و در معرض علم من بودند همین دو بخش بودند شما هم در این روزگاری که قرآن دارد بهتان نازل می‌شود مردم‌تان همین دو بخش هستند آیندگان هم همین دو بخش هستند.

اول آن بخشی را بیان می‌کند که در پایان آیه می‌گوید این ها در دام فریب خدعه افتادند، نه این که کسی فریبشان بدهد براثر نگاه غلطی که به زندگی دنیا کردند نه به دنیا به زندگی دنیا، حیات دنیا، این ها گول خوردند فریب خوردند، به دام افتادند تمام سرمایه‌های وجودی خودشان را هزینه اموری کردند که سودی برایشان نداشت بلکه این هزینه کردن تبدیل شد به عذاب سخت دنیا و آخرت برایشان.

کسی نمی‌تواند آدم را گول بزند آن عامل گول‌زنی خود انسان است، وقتی خود انسان درست نبیند درست فکر نکند خب اشیاء یا عناصر یا ادم‌ها مایه گول خوردن‌شان می‌شوند، ما گول می‌خوریم بر اثر اشتباه دیدن امور، و بر اثر پایبند شدن غلط. حالا خود پروردگار بیان می‌کند که این ها چطوری در گول خوردگی زندگی کردند، در آن فضای فریب‌ خوردن چه برخوردی با زندگی داشتند که این برخوردشان پایانش شد عذاب شدید، عذاب سخت، درباره نگاه این ها دارد ابتدا سخن می‌گوید(واعلموا)، شماها یقین کنید به اشتباه بودن زندگی این هایی که برایتان شرح می‌دهم (انما الحیاة الدنیا)، نه خود دنیا.

هیچ کس از خورشید گول نمی‌خورد، از ماه و ستاره گول نمی‌خورد، از اقیانوس‌ها صحراها کوه ها گول نمی‌خورد از خودش گول می‌خورد، از خودش فریب می‌خورد، خودش، خودش را به دام می‌اندازد، در سوره مدثر به این معنا اشاره داردپروردگار (کل نفس بما کسبت رهینه)، خود مردم با عملکردشان برای خودشان زندان می‌سازند(کل نفس بما کسبت رهینه).

قدیم این جور آدم ها را تشبیه به کرم ابریشم می‌کردند، یکی از کارهای کرم ابریشم این است وقتی شروع می‌کند به پیله ساختن این پیله را دور خودش می‌سازد خودش بیرون نمی‌ایستد پیله را بیرون از خودش بسازد شروع می‌کند یا از سر خودش یا از آخر بدن خودش پیله تنیدن، پیله هم ضخیم است ابریشم است دقیق است این پیله را می‌تند می‌تند می‌تند شکلش هم همین است همه پیله‌ها به این شکل است به صورت یک قبر بیضی شکل درمی‌آید که خودش هیچ روزنه‌ای برای این پیله بافته شده قرار نمی‌دهد هیچ کرم ابریشمی توجهی به این معنا ندارد که پیله‌ای را که دارد می‌بافد یک سوراخی برایش بگذارد که هوای قابل تنفس رفت و آمد بکند فقط می‌بافد آن هم دور بدن خودش، وقتی پیله‌بافی تمام می‌شود دیگر در کارخانه بدنش آن لعاب نیست که تنیدن پیله را ادامه دهد دیگر می‌افتد در این قبر، کاری هم نمی‌تواند بکند. هوا هم دیگر نیست یک جایی است که خفقان کامل است از نفس می‌افتد در پیله می‌پوسد، خشک می‌شود، این جور مردم پیله به دور خودشان می‌تنند از نعمت‌های الهی که غلط برداشت می‌کنند، اشتباه برداشت می‌کنند، حالا شماها با قرآن با فرهنگ  اهل بیت، ازنوجوانی‌تان با منبرهای به درد خور در ارتباط بودید بلد هستید که نعمت را در مسیر پروردگار خرج بکنید، شما در حرکت ‌تان دارید می‌روید به طرف یک فضای آزاد و آزادتر و آزادتر بعد سر از بهشت درمی‌آورید، شما در زندگی نعمت‌ها را تبدیل به تنیدن دور خودتان نمی‌کنید، ولی این طایفه اول که در آیه مطرح هستند این ها می‌آیند نعمت‌ها را خودشان را، آلوده می‌کنند این آلودگی را دور خودشان می‌تنند یک زندان آخرش درست می‌شود که در دنیا در این زندان؛ یعنی زندان وجود خودشان آنی که خودشان ساختند پروردگار می‌فرماید خودتان را اذیت نکنید دلتان برای این ها نسوزد(صم بکم عمی فهم لا یرجعون)، اینها هم کر شدند چون در زندان هستند صدا نمی‌شنوند، کور شدند حقایق را نمی‌بینند، لال شدند اصلا نمی‌آیند از شما بپرسند وضع ما را چگونه می‌بینی، نه این که نمی پرسند اگر بهش بگویی کیفیت زندگیت را برای من بگو پروردگار می‌فرماید با کمال پررویی و جسارت وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً  ﴿الكهف‏، 104﴾، می‌گویند ما بهترین زندگی را داریم در حالی که بدترین زندگی را دارند ظلمت، کوری، لالی، کری بهترین زندگی نیست بدترین زندگی است.

بعد جالب است که پروردگار می‌فرماید راه بازگشت به من به انبیاء، به قرآن، به حقایق عالم را به روی خودشان بستند، (فهم لا یرجعون)، دیگر حرف های شما را نمی‌شنوند ولی خیلی برایش حرف های بی‌ربطی است (صم بکم عمی)، هیچ آینده‌ای را نمی‌تواند نگاه بکند در زندان است دیگر، در یک در ودیوار بسته‌ای است، بیرون را نمی‌بیند فکر هم می‌کند خیلی زندگی خوبی دارد. حالا به  ما دارد می‌گوید پروردگار :(و اعلموا)، یقین کنید(انما الحیاة الدنیا)، نه خود دنیا. باز می‌گویم که عنایت داشته باشید در قرآن مجید یک بار به دنیا حمله نشده در روایات هم به دنیا حمله نشده دنیا همین مجموعه‌ای است که یک مقدارش را ما با چشم‌مان داریم می‌بینیم آسمان است، خورشید است، زمین است، ستارگان است، جنگل‌هاست، صحراهاست، لذا نمی‌گوید دنیا می‌گوید حیات دنیا یعنی زندگی غلط مادی این ها که طرح این زندگی را هم خودشان دادند. نیامدند پیش معلمان الهی دلسوزان، حکیمان، اهل دل، معنی زندگی را بپرسند خودشان این زندگی را طرح دادند. طرحشان هم کلا شش مسئله است که هر شش تا را پروردگار بیان می‌کند دانه دانه را.

(واعلموا انما الحیاة الدنیا لعب)، بخشی از زندگی این  ها بازیگری است یعنی کارهایی که هیچ سود آخرتی انسانی، اخلاقی، برایشان ندارد بازی است یعنی یک کارهای جدی کارهای عاقلانه، کارهای با بنیان، و کارهای درستی نیست، بازی است خیلی تعبیر جالبی است بچه‌های کوچک عادت دارند به بازی، ولی این بازی هیچ سودی برای بچه‌ها ندارد یک خرده می‌نشینند با ماشین پلاستیکی بازی می‌کنند دخترها می‌نشینند با عروسک بازی می‌کنند، یا خودشان از خودشان یک بازی اختراع می‌کنند، بعد هم رها می‌کنند چون چیزی هم گیر بچه‌ها در این بازیگری نمی‌آید، یک مرحله زندگی این ها حیات دنیا نه خود دنیا بازیگری است، یعنی عمر تلف کردن است، وقت نابود کردن است، یک مرحله زندگیشان که باز کنار همین بازیگری است و کلا این شش تا مسئله ساختمان زندگی این هاست لهوو سرگرمی است، دیگر می‌دانید این سرگرمی‌های غلط زمان ما که من گاهی به این بچه‌ها می‌گویم به نوجوان‌ها می‌گویم، می‌گویم این سرگرمی‌هایی که برای خودتان در این تلفن درست کردید این سرگرمی‌ها قاتل عمرتان است، قاتل فکرتان است، قاتل شخصیت‌تان است، قاتل دنیایتان است، قاتل آخرتتان است، و الان هم ثابت شده چون بسیار از جوان‌ها براثر کثرت این سرگرمی، یا ضربه روحی خوردند یا ضربه عصبی خوردند یا ضربه فکری خوردند، یا از آن وقار و ادب آمدند بیرون، هیجانی شدند، حتی نسبت به پدر و مادر پرخاشگر و بی‌ادب شدند.

این هم یک بخش از زندگیشان، خیلی این آیه  عجیب است هزار و پانصد سال قبل با کلمه لهو هر نوع سرگرمی قاتل عمر و سرمایه‌های الهی وجود را شامل می‌شود (انما الدنیا لعب و لهو و زینة)، بخشی از زندگیشان هم آرایش است و هی زیباسازی افراطی است، چطور من برایتان این زینت را در این آیه معنی بکنم جوان ها که نمی‌توانم بهشان بگویم به فلان سال ها برگردید اما به شماها که  مسن هستید و خودم می‌توانم بگویم به شصت سال پیش، هفتاد سال پیش، برگردید خانواده‌های ما دختر می‌خواستند شوهر بدهند دربه در باید می‌گشتند یک خیابانی را پیدا بکنند که غیر از جنس‌های دیگری که دارد یا یک دواخانه‌ای را پیدا بکنند که چهار تا سه تا ابزار زینت را داشته باشد، مثلا یک رنگی داشته باشد بیاورند به صورت عروس بزنند، یا یک خانمی را پیدا بکنند بفرستند دنبالش بیاید خانه، این عروس را آرایش بدهد بیشتر از این که نبود، الان کل این شهرهای بزرگ یک بخش عمده‌اش مغازه‌های عجیب و غریب لوازم آرایشی مردانه و زنانه است بخش عمده‌ای که در سال در خود کشور ما  این جور که خودشان در تلویزیون اعلام کردند خانم‌ها و آقایان بی‌عروسی، معمولی، بالای میلیاردها تومان خرج خرید لوازم آرایش خارجی می‌شود، میلیاردها تومان، یعنی این هفتاد میلیون مرد و زن آرایشی اگر بیایند پول هایشان را در یک صندوق بریزند طول سال در یک سال می‌شود چند هزار خانه برای بی‌خانه‌ها ساخت، می‌شود چند هزار دختر و پسر را خرجشان را داد عروسی بکنند، می شود سالی چهارصد پانصد هزار تا را از گوشه همین پول، کربلا فرستاد، می‌شود از گوشه همین پول یک پنج هزار تا دانشجوی تیزهوش خوش عقلی که پدرشان ندارد پول یک ترمشان را بدهد این ها را بفرستد آدم دانشگاه تبدیل به یک چهره‌های دانشمند بزرگی شوند این را خدا می‌گوید کلمه زینت مسئله کوچکی نیست در آیه نمی‌خواهد پروردگار بگوید یک بخشی از عمرشان جلوی آینه است که ابرویشان را صاف کنند یا کج کنند یا نازک کنند یا ضخیم کنند نه، بخشی از زندگیشان برپایه زینت طلبی است و چه پول هایی هم می‌دهند.

یک چیزی در مردم رسم است من هم لغتش را شنیدم بهش می‌گوید که داری می‌روی لوازم آرایش بخری حالا عروسی هم نیست همین طبیعی برند را بخر، یعنی این لوازم آرایش اگر مجموعه‌اش دویست هزار تومان است این را نخر برند را بخر که بتوانیم خودمان را بنمایانیم که ما این جعبه لوازم آرایش را خریدیم دوازده میلیون تومان، یک بخش از زندگی مردم هم به زینت دارد عبور می‌کند، زینتی که حالا کلی که خیلی به درد نمی‌خورد خصوصیش هم در بعضی‌ها مقدمه بدترین گناهان است معلوم شد کلمه زینت.

خب اِعْلَمُوا أَنَّمَا اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ  ﴿الحديد، 20﴾، این سه بخش، بخش چهارم وَ تَفٰاخُرٌ بَيْنَكُمْ، یک بخش از عمرشان هم به نشستن و فخر کردن است بله ما این جور پول داریم، ما مغازه آن جا خریدیم، ما با فلان خانواده ازدواج کردیم، ما چی کار کردیم، همش به رخ همدیگر کشیدن، تفاخر در این آیه از باب تفاعل است، طرفینی است، یعنی یک بخش عمر را هزینه خودنمایی و فخرفروشی به همدیگر می‌کنند، یک آیه دیگر برایتان بخوانم إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتٰالٍ فَخُورٍ  ﴿لقمان‏، 18﴾، من اصلا مرد و زن فخرفروش را دوست ندارم، چی کاره هستید هی به همدیگر فخر می‌فروشید چی دارید به چی فخر می‌کنید؟ به چی؟ دوست ندارم فخرفروشان را(لا یحب کل مختال فخور).

اما اولیاء خدا به هیچ چیزشان مباهات نمی‌کنند، امیرالمومنین می‌فرماید نمی‌شود یک انسان اهل مباهات نباشد خب دوست دارد به خودش ببالد، دوست دارد خودش را بنمایاند حضرت می‌فرماید این ها در وجود خودشان به عبادت خدا مباهات می‌کنند، کاری به دیگران ندارند هیچ وقت نمی‌آیند عباداتشان را بنمایانند که بله ما این جور نماز شب می‌خوانیم و این جور کربلا می‌رویم و این جور کمک می‌کنیم و این جور چی کار می‌کنیم و مباهات دارند، مباهات خب یک خلق است، اما به چی مباهات می‌کنند؟ (بعبادة ربه) به این که توفیق پیدا کرده خدا به بندگی قبولش کرده و با مالش، با آبرویش، با وجودش، با زبانش، خدا را دارد عبادت می‌کند بی این که برای کارهایش فخرفروشی کند. اما این ها نه، یک میدان وسیعی برای خودشان ساختند اگر هم کسی نباشد فخرفروشی بکنند از آستین‌شان درمی‌آورندیکی را که فخرفروشی بکنند که هان منم طاووس علیین شدم، من یک وزنه‌ای هستم من یک شخصیتی هستم، من اگر نبودم این نمی‌شد آن نمی‌شد، دری وری‌هایی که در مردم پوک پوچ بی‌وقار فراوان است ما هم هر روز می‌بینیم در خانواده‌هایمان هم افرادی هستند خیلی آدم‌های فرعون‌مسلک و فخرفروش هستند. این چهار تا.

یک بخش دیگر زندگیشان که بخش پنجم  است که متاسفانه در روزگار ما خیلی ها گیر این بخش پنجم هستند ما هم هستیم نه این که ما نباشیم وَ تَكٰاثُرٌ فِي اَلْأَمْوٰالِ جان می‌کَند هی عدد ثروتش برود بالا، جان می کَند با پولش هیچ کاری نمی‌کند خوش است که عدد ثروت برود بالا، صد میلیارد بشود صد و پنجاه میلیارد بشود دویست میلیارد بشود هزارمیلیارد جان میکَند )تکاثر فی الاموال(.

خب من اگر درآمد زیادی داشته باشم نگه ندارم مثلا مسجد بسازم، فرش برای مسجد بدهم مستحق را بدهم برود عروسی کند خانه بسازم تکاثر دیگر در حق من معنی ندارد من پول اضافه نمی‌کنم من پول درمی‌آورم هزینه می‌کنم به من نمی‌گویند تکاثری، تکاثر یعنی هی پول روی همدیگر ریختن و هر برج یا از بانک یا از دفترش یا از حسابگرهایش بپرسد چقدر اضافه شده همین بیخودی، قدیم‌ها می‌گفتند الکی خوش است این تکاثرهای فی الاموال هم الکی خوش هستند.

و شماها هم خبر دارید گاهی این افراد که فقط دلشان خوش بود به اضافه کردن اضافه کردن، در یک جریانی یک مرتبه کل این اموال تکاثری از بین می‌رود به خاک سیاه می‌نشینند، درد از دست رفتن آن همه ثروت که معشوقشان بوده چنان به قلب و مغزشان فشار می‌آورد که یا سکته قلبی می‌کنند یا سکته مغزی اگر نمیرند نصفه کاره می‌شوند، خود این غصه اصلا عامل مرگ است، حالا من از اول عمرم میلیاردها میلیون‌ها تومان گیر آوردم خرج کردم خب چیزی نیست که از دستم برود بعد سکته کنم یا یک طرف بدنم لمس بشود که ندارم که هر چی داشتم قبل از خودم فرستادم آن طرف، اما آن هایی که تکاثری هستند گاهی به دردهای بدی دچار می‌شوند گاهی هم خدا نمی‌گذارد زود بمیرند، یک پانزده سالی ده سالی می‌اندازد در رختخواب ذلیلشان می‌کند، حالا من سراغ دارم این جور افراد را.

پریروز بود احوال یکی را پرسیدم رابطه‌ای هم با او نداشتم گفتند روزی پنج بار باید بیایند پمپرس کنند خب آن ثروت به چه درد می‌خورد، یکی دیگر یک جا بود با من رفیق بود پای منبرم می‌آمد یک سال کامل من دنبالش را گرفتم یک وصیت‌نامه بنویس برای این ثروت بسیار سنگین، یک ثلثی برای خودت قرار بده، این قدر قشنگ می‌گفت چشم چشم، شما چه رفیق خوبی هستی چه راهنمایی خوبی می‌کنی، دکتر هم گفته بود، من از طریق دکتری که فرستاده بودمش خبر داشتم از یک جای دیگر آوردمش این جا معرفی به یک تخصص بالا کردم آن به من گفت که چهل پنجاه روز بیشتر زنده نیست، چهل روز پنجاه روز، سر پنجاه روز پنجاه و دو روز از دنیا رفت نه وصیتی نه کاری، هیچی، حسرت این مسئله!! امیرالمومنین می‌فرماید بعد از مرگ خیلی سنگین‌تر است چون دیگر نیست، برنمی‌گردانند، ثروتش هم این زن و بچه‌های امروز ما لا اله الا الله یک کسی مرده بود یک سلام و علیکی با دوستان ما داشت ما رفتیم خانه‌اش فکر می‌کردیم این خانه الان عین روز عاشوراست دیدیم زن ها یک طرف نشستند دارند بگو بخند می‌کنند مردها هم ا ین طرف برای خودشان پچ پچ می‌کنند مرده هم گور پدر آن مرده که این جا مرد و رفت، باطنا هم خوشحال بودند چه خوب شدزودتر مرد یک هزار میلیاردی گیر ما آمد، ما چقدر ناراحت بودیم این بابای احمق ما هیچی به ما نمی‌داد خدارا شکر کلکش کنده شد، حسرت این خیلی سنگین است. این چندم؟ پنجم.

دوباره بخوانیم آیه را، و اِعْلَمُوا أَنَّمَا اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكٰاثُرٌ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ ﴿الحديد، 20﴾، میزند بچه‌دار شود بچه به دنیا می‌آید شش هفت سالگی برمی‌دارد می‌برد لندن، واشنگتن، کانادایی که بگذارد در یک پانسیونی بچه‌اش حتما فارسی را یادش برود کامل انگلیسی، زبانش بشود اولاد را برای این می‌خواهند (تکاثر فی الاموال و الاولاد).

خب حالا دورنمای این زندگی را قرآن نشان ما می‌دهد ظاهرش را، لعب، لهو، زینت، تفاخر، تکاثر فی الاموال و الاولاد، تشبیه خدا را ببینید چون ظاهر این زندگی خیلی در چشم برو است، به به عجب زندگی دارد چه خانه‌ای، چه پاساژی، چه پولی، چه یخچال‌هایی چه مبلمان‌هایی درست است این ظاهر درست است، قران می‌فرماید این ظاهر كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ اَلْكُفّٰارَ نَبٰاتُهُ الحديد، 20﴾،، مانند بارانی است که به یک زمین خوب باریده و چه گیاهان زیبای رنگارنگی از این زمین آمده بیرون که کشاورز را شگفت‌زده کرده (اعجب)، یعنی شگفت‌زدن شگفت زدگی(کفار) یعنی کشاورزان، چون دانه را در زمین فرو می‌کنند پنهان می‌کنند خدا کشاورز را می‌گوید کافر یعنی پنهان‌کننده دانه، کفر یعنی پوشاندن پنهان کردن(اعجب الکفار نباته)، خب این گل ها این درخت ها، این چمن‌ها، این زیبایی‌ها، این سروها، این خوشگلی‌ها، ماندنی است؟ قران می‌گوید بعد از این زیبایی‌ها ثُمَّ يَهِيجُ تمام این روئیدنی‌ها شروع می‌کند به خشک شدن، فَتَرٰاهُ مُصْفَرًّا.در جاده چالوس دیدید اول پاییز آن درخت های به آن زیبایی همه برگ ها زرد، فَتَرٰاهُ مُصْفَرًّا این زندگی زرد می‌شود ثُمَّ يَكُونُ حُطٰاماً گیاه خشک خشک می‌شود، وَ فِي اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ شَدِيدٌ. این زندگی در آخرت عذاب سخت پروردگار است. خب این یک دسته، دسته دوم، دیگر قیافه زندگیشان را در آیه بیان نمی‌کند چون می‌دانیم یعنی آن هایی که قرآن می‌خوانند شکل زندگی مردم مومن را می‌دانند یا خودشان مومن هستند، می‌گوید و فی الاخرة عذاب شدید برای آن ها، وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رِضْوٰانٌ این زندگی پنجاه ساله برای یک  عده‌ای هم آمرزش خدا و رضایت پروردگار است. بعد آخر آیه باز هشدار می‌دهدو وَ مَا اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ  ﴿الحديد، 20﴾. پول، زیبایی، تکاثر، این ها همه دام فریب است بندگان من گول نخورید. غلط به نعمت‌ها نگاه نکنید.

خب خدایا خانه توست شاید همه مردم وضو داشته باشند زیارت عاشورا خواندند گریه کردند، ایام اربعین است، ایام مهمی است، خدایا به حقیقت ابی عبدالله ما را از افتادن در زندگی که در این آیه فرمودی آخرش خشک می‌شود و می‌شود هیزم جهنم و نه تنها ما را، زن و بچه‌هایمان را نوه‌هایمان را نسلمان را حفظ بفرما.

برای کی امروز خوب است خیلی گریه کنیم؟ روز چهارشنبه است، اول باید این مصیبت‌هایی که ماها می‌خوانیم مقدماتش را تصور بکنید بیشتر دل می‌سوزد تصور بکنید یک پدری در کمال مهربانی و محبت یک بچه شش ماهه را بغل گرفته این را الان تصور کنید از کنار خیمه راه افتاده به امید این که چقدر آب، اندازه ته نعلبکی گلوی بچه شش ماهه که با لیوان و استکان  کاسه نمی‌تواند آب بخورد بچه شش ماهه را باید مادر یا پدر اندازه یک ته نعلبکی ذره ذره آب بریزند در دهانش صبر کنند بچه آب را فرو بدهد به امید سیراب کردن بچه‌ای که شیر مادر ندارد آمده در میدان، حالا نگاه کنید ابی عبدالله روی اسب، بچه در بغلش دارد با مردم حرف می‌زند، وسط حرف خب بچه را هدف قرار دادند چقدر دلسوزانه حرف زده، این ها ترجمه عربی حرف های اهل بیت است کوفیان این قصد جنگیدن نداشت، برای چی کشتید این که نیامده بود شما را بکشد، کوفیان این قصد جنگیدن نداشت، این گلوی تشنه ببریدن نداشت، لاله‌چینان دستتان ببریده باد، غنچه پژمرده‌ام چیدن نداشت، این که با من سوی میدان آمده، نیتی جز آب خوردن نداشت، با سه شعبه غرق خونش کرده‌اید گرچه حتی تاب بوسیدن نداشت، گریه‌ام دیدید و خندیدید وای، کشتن شش ماهه خندیدن نداشت. دست من بستید و دست افشان شدید، صید کوچک پای کوبیدن نداشت. از چه دادیدش نشان یکدگر، شیرخوار غرق خون دیدن نداشت، واقعا ابی عبدالله نمی‌خواست زنان حرم این بچه را به این حال ببینند آمد پشت خیمه‌ها یک قبر کوچکی را کند کربلا خیمه‌گاه رفتید به یاد این بچه گریه کنید قبرش همان ناحیه است قبر آماده شد ولی دید صدای رباب دارد می‌آید مچین خشت لحد تا من بیایم، تماشای رخ اصغر نمایم،

 

برچسب ها :