روز نهم 22-11-1395)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدنماز/ دههٔ اوّل جمادیالاوّل/ زمستان 1395هـ.ش./ تهران/ مسجد رسول اکرم
سخنرانی نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
قبل از اینکه به بقیهٔ مسائل آیهٔ هشتادودوم پرداخته شود که هشت مسئلهٔ مهم در آن مطرح است، دو سه نکته دربارهٔ نماز عرض میکنم که نشاندهندهٔ جایگاه خاص نماز در بین عبادات است. نمیدانم خبر دارید که اذان و اقامه در نماز مستحب است، ولی یک مستحب فوقالعادهای است! شکستن نماز حرام است و نمازگزار وقتی نماز را شروع میکند، واجب است تمام کند. حالا نماز را شروع کرد، این نمازی که شکستنش حرام است، قطعش حرام است و رکوع رفت، در رکوع یادش آمد که اذان و اقامه نگفته است، عیبی ندارد که نماز را بشکند، قطعش کند و اذان و اقامه را بگوید و دوباره نماز را شروع کند. یک جملهای در این اذان و اقامه هست که بهنظر میرسد اینکه میشود نماز را بهخاطر اینکه آدم یادش رفته اذان و اقامه را بگوید، بشکند و اذان و اقامه را بگوید و بهخاطر همین جمله است که انسان در نمازهای فرادا، در نماز جماعت که یک نفر مأمور به اذان و اقامه است یا اقامهٔ آن هم امام جماعت است و بقیه حق ندارند بگویند، آنها باید گوش بدهند، بهخاطر این یک جمله است که صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا خدا میخواهد به انسان تلقین کند چهکار داری میکنی و آن یک جمله هم، این است: «حی علی خیر العمل»، عجله کنید، بشتابید، بکوشید برای انجام بهترین عمل! ما خیلی عبادت داریم: عبادت مالی داریم، عبادت بدنی داریم، عبادت حقوقی داریم، اما اگر این عبادات را بخواهیم با همدیگر در ترازو بگذاریم و بسنجیم، هیچ عبادتی وزنش سنگینتر از نماز نیست. این یک جمله که یادتان میماند، پروردگار عالم در ضمن اذان و اقامه که جبرئیل هم اذان و اقامه را نازل کرده، میخواهد شبانهروز به مشاعر ما، به قلب ما، به فکر ما تلقین کند که بهترین عبادت نماز است و آدمی که نماز نمیخواند، از بهترین حقیقت خودش را محروم کرده است. ظاهر نماز باری ندارد، به قول امروزیها از نظر فیزیکی یک سلسله عمل است، یک مقدار ایستادن است، در آن ایستادن یک مقدار گفتن است، یک رکوع است، یک سجود است، یک تشهد است، یک سلام است؛ خیلی ساده است، ولی باطنی که خدا برای نماز قرار داده، برای هیچ عبادتی قرار نداده و وزن معنویی که برای نماز قرار داده، برای هیچ عبادتی قرار نداده است. این یک نکته!
پس شکستن نماز حرام است، اما هر جای نماز آدم یادش آمد اذان و اقامه نگفته، در نمازهای فرادا میتواند نماز را بشکند و سراغ آن فریاد الهی برود که به خودش تلقین کند «حی علی خیر العمل». البته من روایات خیلی مهمی را آماده کرده بودم که بهتدریج بخوانم، برایتان هنوز پیش نیامده و این بحث هم تمامشدنی با دو دهه و سه دهه و پنج دهه نیست. ما وقتی با دقت و با کمک آیات و روایات نگاه میکنیم، با یک دریایی روبرو میشویم که این دریا گوهرهای غیرقابل شمارش در آن پر است.
یک وقتی من را خداوند هدایتم کرد، تصمیم گرفتم فقط تشهد نماز را در منبر بگویم، بیست جلسه گفتم و تمام نشد! حالا منتظرم که یک فرصتی پیش بیاید، دنبالهٔ آن بیست جلسه را بگویم. فیزیک نماز چیز معمولی است، ساده است، اما باطن نماز، این تشهدی که ما امروز خواندیم، پنج اصل الهی در این تشهد است:
یک، توحید «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له»، دوم، عبودیت و نه عبادت! عبادت که خود نماز است و عبودیت آن روح تسلیمبودن به پروردگار برای عبادت است. این دو عبد و رسالت و نبوت و رسوله در درود به آل پیغمبر ولایت مطرح است، در سهتا سلام امنیت مطرح است. سلام در نماز بهمعنی سلام لفظی نیست که رسم ماست به همدیگر که میرسیم بگوییم: «سلام علیکم». سلام اسم پروردگار است، چه مدرکی داریم که سلام اسم خداست؟ آخرین آیات سورهٔ حشر: «اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَیمِنُ اَلْعَزِیزُ اَلْجَبّٰارُ اَلْمُتَکبِّرُ»﴿الحشر، 23﴾، در روز قیامت وقتی فرشتگان یا خود خدا به شما مردم مؤمن میخواهند بگویند وارد بهشت شوید، در قرآن مجید اعلام ورود به بهشت این آیه است: «اُدْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِینَ» ﴿الحجر، 46﴾، معنیاش این نیست که وقتی پایتان را در بهشت گذاشتید، سلام کنید. «ادخلوها بسلام»، اسم این «ب» در ادبیات عرب، «ب» استعانت است؛ یعنی «ب» معیت است، همراه با امنیت یک سلام است و امن و امان آمنین وارد بهشت بشوید، آنجا هیچ ضرری، زیانی، خطری، مرضی، مشکلی، گرهی رو به شما نمیکند. «بسلام» یعنی با امنیت.
خب تشهد پنج اصل است: توحید، عبودیت، نبوت، ولایت و امنیت. این امنیت هم یک بارش که واجب است و دو بارش هم مستحب است؛ اگر کسی بخواهد در نماز یک سلام بگوید، خب واجب است و با این امنیت هم از نماز بیرون میآید، مثلاً «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، اما اینقدر این امنیت مهم است که سهبار در تشهد تکرار شده، توحید یکبار، عبودیت یکبار، نبوت یکبار، ولایت یکبار، امنیت سهبار. «السلام علیک ایها النبی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»، این دعاست، یعنی امنیت برای ما و بندگان شایستهٔ حق. «السلام علیکم» به کل میگوید «علیکم»، یعنی به همهٔ فرشتگان، به همهٔ مردم مؤمن، به همهٔ زنان اهل ایمان، به همهٔ اولیای خدا. این فقط پیکرهٔ تشهدش است، حالا «اللهاکبر» که اوّل نماز است، یک داستان عجیبی دارد! «الحمدلله رب العالمین تا ولاالضالین» هم که شگفتآور است. هفتتا آیه است دیگر، «بسم الله» آیهٔ اوّل است و «صراط الذین انعمت علیهم» تا «ولاالضالین» آیهٔ هفتم است.
یک کتابی در ترکیه حدود دویستسال پیش نوشته شده، عالمی که این کتاب را نوشته، اهل بلخ افغانستان است. چه شده که از بلخ مهاجرت کرده و استانبول رفته، آن هم در آن جادههای قدیم، این چهار جلد کتاب را آنجا نوشته و مذهبش هم حنفی است. سنّیها چهار رشتهٔ دینی دارند: شافعی، مالکی، حنبلی، حنفی. ما با هر چهارتایشان هم حرف داریم، نه امروز، بلکه 1300سال است حرف داریم. یک کلمه از آن حرفهایمان این است که جناب شافعی، جناب مالکی، جناب ابوحنیفه، جناب احمدبنحنبل، شما چهارتا هیچکدامتان زمان پیغمبر نبودید! اوّلیتان که ابوحنیفه است، بالای صدسال بعد از درگذشت پیغمبر بهدنیا آمده، این چهارتا دینی که بعد از 150سال بعد از مرگ پیغمبر برای این ملت ساختید، اینها را به چه مجوزی ساختید و از کجا آوردید؟ حالا ما خیالمان نسبت به دین خودمان راحت است. آقای شیعه دینت را از چه کسی گرفتهای؟ علیبنابی طالب چه کسی بوده است؟ زمان پیغمبر چقدر با پیغمبر بوده است؟ از وقتی بهدنیا آمده تا وقتی پیغمبر از دنیا رفته است. عقلاً آن اطمینان را به خودمان داریم، خیالمان راحت است که ما دین را از سرچشمه گرفتهایم. شما دین را از چهارتا بیابان خشک بیآبوعلف گرفتهاید. آنها این چهارتا دین را از کجا آوردهاند؟ این فتواها را از کجا آوردهاند؟ خشکترین این چهارتا هم مذهب حنفیهاست. این آقا که از بلخ افغانستان به استانبول رفته یا استامبول حنفی مذهب بوده، ایشان این چهار جلد کتابش، یکی از قیمتیترین کتابهایی است که در این 1500سال نوشته شده و واقعاً قیمتی است. این چهار جلد دربارهٔ کیست؟ فقط اهلبیت! روایاتش را از کجا آورده است؟ همهاش را از کتابهای خودشان آورده است. در جلد اوّل از راوی خودشان ابنعباس نقل میکند؛ البته راویان دیگر هم دارد، یعنی روایتش سند دارد و آخرین نفر سند ابنعباس است. این روایت را یک سنّی حنفیمسلک دارد نقل میکند و خیلی مهم است. برای ما که خیلی ارزش دارد. میگوید: ابنعباس شاگرد تفسیر علیبنابیطالب بوده، ابنعباس نقل میکند که امیرالمؤمنین به من فرمودند: ابنعباس، اگر این هفت آیهٔ سورهٔ حمد را من با این علمی که دارم تفسیر کنم، از «بسم الله» تا «ولاالضالین» و شماها هم قلم دستتان باشد و مطالب من علیبنابیطالب را دربارهٔ این هفت آیه بنویسید، بعد من به شما بگویم بهاندازهٔ ظرفیت شما سورهٔ حمد را گفتم و دیگر نمیگویم؛ یعنی تمام نمیشود و بهاندازهٔ ظرفیت شماست و اگر بخواهند این نوشتهها را بار کنند و مطالب من دربارهٔ سورهٔ حمد را به جای دیگر ببرند، هفتاد شتر باید بیاورند و این کاغذها را بار کنند و ببرند. شتر از همهٔ حیوانها بارش را بیشتر میبرد و هیچ حیوانی بار به سنگینی شتر نمیبرد. پس شما امروز صبح که آمدید و در این خانهٔ خدا نماز خواندید، حمد را برایتان خواندند و شما هم خودتان حمد را نخواندید، ولی حمد به گوشتان خورد، یعنی وارد جانتان شد، میدانید با دو رکعت نماز چه بار عظیم معنوی را به پیشگاه خدا بردید که اگر آن حمد را در بیاورند و بهصورت نوشتهاش کنند که چه حقایقی در این هفت آیه است، هفتاد شتر باید بیاید تا بارش را بردارد و ببرد. خیلی خدا به ما احترام کرده و ما را در نماز راه داده، خیلی خیلی لطف کرده، محبت کرده و ما را در نماز راه داده است.
گو برو آستین به خون جگر شوی
هر که در این بارگاه راه ندارد
فکر میکنید خیلی راحت است که ما را از درون خداوند کمک کند. پنج صبح بلند شویم، وضو بگیریم، مسجد بیاییم، وارد چنین معرکهای شویم که معنای هفت آیهاش اگر نوشته شود، هفتاد شتر باید بیاورند و بار کنند و به جای دیگر انتقال بدهند. ما هر روز یک چنین حقایقی را با خودمان حمل میکنیم. از بس که مهم است!
پیغمبر میفرمایند: نماز جماعت از ده نفر رد شود، نه بهخاطر ما، بهخاطر عظمت نماز است که اگر دهتا شانه به شانهٔ همدیگر و رو به قبله بایستند، یکی هم جلو بیاید و یازدهتا بشود، نماز صبح یازده نفر با جماعتخواندن، این را مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی یادم است در توضیحالمسائلش هم آورده است؛ یعنی آن مرجع کمنظیر این روایت را قبول داشت، یعنی برایش مسلّم بود که این روایت گفتهٔ پیغمبر است. اگر عدد از یازده رد شود، تمام دریاها مرکب شود و تمام درختان قلم شود و تمام جنّ و انس نویسنده شوند، ثواب این نمازی که با یازده نفر خواندهشده را نمیتوانند بنویسند! قلمها تمام میشود، مرکبها تمام میشود و پاداش این نماز تمام نمیشود. این نماز است! بههمینخاطر یعنی آدم تا این مقدمات را نفهمد، بعضی از آیات و روایات را نمیفهمد؛ چون من خودم، روایات برایم چیز سادهای نیست و وقتی میخواهم یک روایت را بفهمم، کاری به الفاظش ندارم. لفظ که چیزی نیست، میخواهم بفهمم پیغمبر برای چه این حرف را راجعبه نماز زده است؟ اوّل مینشینم فکر میکنم یا کتابها را ورق میزنم، یک سلسله مقدماتی را کنار هم میچینم تا روایت را بفهمم. این نماز است که پیغمبر میفرمایند: نماز در این دنیا شادی قلب من است، یعنی من با نماز دارم شاد زندگی میکنم، با نماز دارم دلخوش زندگی میکنم، دلم خوش است خدا من را خلق کرده که نماز میخوانم، دلم خوش است که خدا من را 63سال در دنیا آورده که دارم نماز میخوانم و دلم خوش است! «و قرة عین الصلاة»، این اصطلاح عربی است، نور چشم اینجا یعنی دلخوشی، شادی قلب و لذت باطن نماز است. حالا باز وقتی این نماز را در روایات میبینیم، این نکتهٔ سوم را خیلی دقت بفرمایید که خیلی مهم است. من خودم در دورهٔ عمرم، از زمانی که پای منبرها بودم، از هفت-هشتسالگیام تا وقتی خودم طلبه شدم، این نکته را نشنیدم. شاید هم گفته باشند و دیگر من خودم منبری شدم و پای منبرها نتوانستم بروم، اما دورهٔ عمر خودم این نکته را نشنیدم. نماز قدرت دارد تا تمام کمبودهای دینی و عبادتی ما را در قیامت جبران کند؛ ولی اگر نماز نداشته باشیم، هیچچیز از عقاید و عبادات، جبران نماز را نمیتواند بکند، چون زورش نمیرسد و این قدرت را فقط نماز دارد.
دوتا روایت دراینزمینه بخوانم که حظ کنید. روز جمعه و روز بیستودوم بهمن و روز ملی است، روز پیروزی است، شاد باشید. روایت در وسائلالشیعه است. کتاب وسائل این است، شما نجف که بروید، قم که بروید، مشهد که بروید، در این سهتا شهر هر مرجع تقلیدی، نه هر استاد کتابهای سطح، آن که دارد با دویستتا طلبه رساله میگوید، با سیصدتا طلبه مکاسب میگوید، با صدتا کفایه میگوید. این کتاب زیر بغل طلبه در درس نیست، این کتاب را فقط مراجع روی منبر میآورند تا برای طلبههایی که دارند درس میدهند، اگر طلبهای ذهنش به اشکالی در یک مسئلهٔ اجتهادی برخورد، مرجع تقلید بخواهد جوابش را بدهد و قانعش کند، کتاب را از بغل دستش برمیدارد و باز میکند، میگوید: حرفهایی که زدم، دلیلش این روایت کتاب وسائل است و آن طلبه هم ساکت میشود، قانع میشود. این کتاب که چهارصدسال پیش نوشته شده و بیست جلد است، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی سیسال زحمت کشید و این کتاب را کاملش کرده و چهل جلد شده است. آقای بروجردی برای این کتاب خیلی زحمت کشیده! در این کتاب وسائل از امامصادق نقل شده اگر کسی بعد از هفتاد-هشتادسال دو رکعت نماز قبولشده با خودش به قیامت ببرد، فقط دو رکعت! یک نماز صبح قبولشده، پروندهٔ نمازش را که باز کنند و ببینند دو رکعت نمازش قابلقبول است و بقیهٔ نمازهایش عیب دارد، شصتسال نماز مریض و عیبدار خوانده، یا حالا با کسالت خوانده یا خوابآلود بوده و خوانده یا آخر وقت خوانده یا آمده انگار پریز به برق زدی و چرخ گوشت دارد میچرخد! تندتند «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین»! هفتادسال نماز عیبدار و دو رکعت نماز قابلقبول دارد، خطاب میرسد: ملائکه به کل هفتادسال نمازش نگاه نکنید! بهخاطر این دو رکعت، آنها را هم قبول میکنم. این قدرت نماز است! بندهام را به این راحتی به جهنم نکشید. این در کل عمرش دو رکعت نماز قبولشده دارد. این قدرت نماز است! این یک روایت که نماز میتواند بقیهٔ نمازهایی که ناقص است، کم دارد، عیب دارد، باطل نیست و کم دارد! همانطوری که گفتم یا آخر وقت خوانده یا بیحال خوانده، نماز باطل نیست، نماز باطل که خب باطل است و باید قضایش را بهجا بیاورد؛ اما دو رکعت نماز اینقدر قدرت دارد که میتواند عیب و نقص و کمبود نمازهای هفتادساله را جبران کند. اینقدر بار معنویت نماز بالاست.
و اما روایت دیگر:
اینها همه نکته است. من آن روایات را که میخواهم بخوانم، اینها داخلش نیست و اینها نکات نماز است. «الصلاة عمود الدین یا عماد الدین»، هر دوی آن آمده است. عمود و عماد یعنی ستون، همین ستونی که طاق مسجد روی آن است. عمود بیشتر یعنی آن ستونی که خیمه رویش ایستاده و «الصلاة عمود الدین ان قبلت»، اگر نماز در قیامت قبول شود، «قبلت ماسواها»، تمام عبادات دیگر از برکت نماز قبول میشود، «و ان ردت»، اما اگر خدا به یک بندهای بگوید نمازت مردود است، هیچچیز دیگرش را قبول نمیکند. اگر بگوید من روزه هم دارم، حج هم دارم، کارهای دیگر هم دارم. خدا میگوید: نه، آنها همه بدون نماز موردقبول نیستند. «ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها»، این نماز است.
خب چه مسئلهای است این نماز! چه مسئلهای! شما تا حالا شنیدهاید میّت را بعد از اینکه غسل میدهند، کفن میکنند، مرجعی، روحانیّی، عالمی، استادی گفته باشد یکدانه روزه بدرقهاش بکنید؟ نه نشنیدهاید! یا یک عبادت دیگر را بدرقهٔ یک مُرده کنید! اما دین خدا واجب شرعی کرده که مُرده را تا در قبر نگذاشتهاید، نماز میّت بدرقهاش کنید و بگذارید این سفر را با نماز طی کند. به او نماز بدهید! خودش که الآن دیگر نمیتواند نماز بخواند، شما مردم مؤمن جلوی تابوتش، جلوی جنازهاش بایستید و همهتان نماز بخوانید و با نماز او را بفرستید تا پیش من بیاید. این نماز است و اما یک نکتهٔ بسیار مهم دیگر، این برای سجدهٔ نماز است و این را هم بگویم که به آیهٔ شریفه نمیرسم. تا فردا از برکت صدیقهٔ کبری که عاشق قرآن بود، این آیهٔ هشتادودوم را تمامش کنم که پروندهٔ نماز این دهروزهٔ اینجا کامل شود، بقیهاش که میماند.
وجود مبارک امامصادق، این روایت را من از کجا برایتان میگویم؟ این کتابی که میگویم، دو-سهروز پیش نصفش را ورق زدم، نصفش را نگاه کردم، صفحاتش و مطالبش را نگاه کردم، این روایت در آن کتاب است. این کتاب را کل علمای شیعه قبول دارند که بهنام رشادالعلوم دیلمی است. دیلم صاحب این کتاب برای همین گیلان بوده و از علمای بسیار بزرگ شیعه است. کتابش هم ابزار کار منبرهای خوب است، نه منبرهایی که داخل آن نه قرآن پیدا میشود و نه روایت بافتنی است، نه! این کتاب یکی از وسائل و ابزار عالی منبرهای خوب است که من بچه بودم، منبریهای آن زمان خیلی از این کتاب روایت نقل میکردند؛ حتی دیده بودم که در تهران، پیشنمازهایی را که این کتاب کنار جانمازشان بود و بین دو نماز بلند میشدند، روی خودشان را به مردم میکردند و از این کتاب، دوتا یا سهتا یا یکدانه روایت میخواندند. خیلی کتاب مهمی است! مرحوم دیلمی نقل میکند: امام ششم که از همهٔ ائمه سنّش بیشتر بود، 67سالش بود که شهید شد. امام ششم یکدانه نماز صبح، یک نماز ظهر، یک نماز عصر، یک نماز مغرب، یک نماز عشا بدون سجده بر تربت ابیعبدالله نخواند. سجده بر خاک ابیعبدالله همهٔ عیبهای معنوی نماز را میشورد و یک نماز شستهرُفته تحویل خدا میدهد. سجده بر تربت ابیعبدالله!
زینالعابدین اولین سفری که کربلا آمد، بعد از دفن ابیعبدالله، یک دستمال پر از خاک قبر با خودش برداشت و مدینه آورد، هر وقت تیمّم لازم داشت، روی این خاک تیمم میکرد و هر وقت نماز واجب میخواند، بر این خاک سجده میکرد. خاک ابیعبدالله! در شب تاریک است و ماه درست نمیدرخشد، زنان طایفهٔ بنیاسد به مردها فشار آوردند که این 72جنازه را بلند شوید و بروید دفن کنید؛ اگر نکنید، ما زنها خودمان میرویم دفن میکنیم! دیگر خجالت بکشید! مردان بنیاسد بیل و کلنگ برداشتند و آوردند، خانمها هم آمدند، اما مردها ماندند که خب این جنازهها کدام برای کیست؟ اینها که سر ندارند! بعضیهایش لباس ندارد! بعضیهایش بدنها سالم نیست! جای درستی ندارد! حیران شده بودند که دیدند یک شترسوار دارد میآید، ترسیدند که مأمور ابنزیاد باشد، آمدند فرار کنند که از بالای شتر فرمودند: فرار نکنید! من این جنازهها را میشناسم. من همه را میدانم که مال کیست. هفتاد نفر را در یک قسمت دفن کردند و دوتا بدن را کنار هم! بدن علیاکبر و ابیعبدالله. دوستان یکبار در حرم ابیعبدالله به من گفتند: یک روضه بخوان، آنجا نمیتوانستم بخوانم! اصلاً روی پا بند نبودم و گفتم: چه روضهای بخوانم؟ گفتند: علیاکبر! گفتم: پدرش را از حرم بیرون ببرید تا من بخوانم! اینجا نمیشود روضه خواند.
وقتی نوبت به بدن ابیعبدالله رسید، فرمودند: بنیاسد، در خیمههای ما حصیر هست؛ حالا نیمسوخته یا درست، یکدانه بیاورید! قدیمیها میگفتند که مگر به کربلا کفن به غیر مولیا نبود؟ اما شهید کفن ندارد، زینالعابدین برای چه حصیر خواستند؟ چون دیدند هیچجوری نمیتوانند این بدن را بلند کنند! اینقدر شمشیر زدهاند که دست به بدن بزنند، یک قطعهاش یکهو میافتد. حصیر خواستند و آرام زیر بدن کشیدند. علیجان! شما زهرا را دفن کردید، ظاهر بدن سالم بود و کفن کردید، اما عزیزت این بدن را با مولیا بلند کرد و سرازیر میان قبر کرد. حالا میخواهد صورت میّت را رو به قبله بگذارد، بدن سر ندارد! گلوی بریده را رو به قبله گذاشت، صورت روی گلوی بریده گذارد:
«ابتا ام الدنیا و بعدک مظلمه و ام الاخرة و بنور وجهک».