شب اول سه شنبه (3-12-1395)
(تهران حسینیه سیدالشهداء)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدنماز 2/ تهران/ حسینیهٔ سیدالشهدا/ دههٔ سوم جمادیالاوّل/ زمستان 1395هـ.ش.
سخنرانی اول
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
سال گذشته به گوشه ای از حقیقت نماز و مفاهیم و معانی بلند «بسم الله» و «الحمدلله رب العالمین» اشاره شد. امروز فکر می کردم با توفیق و لطف خداوند، از کجای نماز شروع کنم که عرصه ٔ بسیار گسترده ای دارد. بهنظر رسید ابتدا با دو آیه و چند روایت، ارزش و قیمت دین و دینداری را بیان کنم و بعد به نماز بپردازم که جزئی از دین و یکی از احکام دین است. این دو آیه، یکی در سوره ٔ مبارکه ٔ آلعمران و یکی هم در سوره ٔ مبارکه ٔ رعد است. در هیچ تفسیری هم ندیدم که کسی در کنار این دو آیه، قیمت دین را مطرح کرده باشد؛ ولی من هر دو آیه را برایتان قرائت می کنم. دقت در هر دو آیه نشاندهنده ٔ ارزش بی نظیر و بی نمونه ٔ دین است.
اما آیه ٔ سوره ٔ مبارکه ٔ آلعمران:
چه آیه ٔ سنگینی است! «إِنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا» ﴿آلعمران، 91﴾، کسانی که بی دین بودند، خب این یک بخش است و خیلیها ممکن است بی دین بودند، اما وسط راه بیدار شدند و فهمیدند، مطالعه کردند و با یک صاحبنفس برخورد کردند و دیندار شدند؛ اما پروردگار می فرماید: «وَ مٰاتُوا وَ هُمْ كُفّٰارٌ» ﴿آلعمران، 91﴾، بی دین بودند، اما بی دینیشان ادامه پیدا کرد. تا کی؟ تا وقتی که مُردند، یعنی همواره یک بی دینی داشتند، یک بی دینی پیوسته داشتند. به قول قرآن مجید در سوره ٔ تبارک، نه عقل بهکار گرفتند و به قول قرآن مجید در سوره ٔ بقره، نه گوش بهکار گرفتند و نه با دانایان ارتباط برقرار کردند و هر سه را هم نخواستند؛ یعنی خودشان نخواستند که عقل را بهکار بگیرند و دین را بفهمند، گوش را بهکار بگیرند و دین را بفهمند و به تعبیر قرآن، با اهل ذکر -یعنی با دانایان- تماس بگیرند و دین را بفهمند. فراری بودند و اصلاً نیامدند تا بفهمند دین چیست که حالا بعد از اینکه فهمیدند، لازم است فرار کنند یا نه، عاقلانه است که کنار دین بمانند! این خیلی گناه سنگینی است که نیامدند دین را بفهمند که حالا به این نتیجه برسند که دین یک حقیقتی است که انسان باید از آن فرار کند یا در کنارش بماند؟! تا این حد هم قدم برنداشتند و فرارشان، فرار عالمانهای نبود، بلکه فرار جاهلانه بود. قرآن مجید از قول یکی از انبیا به ملتش می فرماید: «أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ» ﴿الأنعام، 111﴾، شما اصلاً در حال نفهمی دارید زندگی می کنید و نمی آیید بفهمید که بعد از فهمیدنتان، خب برایتان ثابت شود که باید از دین فرار بکنید یا در کنار دین بمانید؟! خودِ این نفهمماندن از گناهان سنگینی است که فوق بیشتر گناهان است، چنانکه از قرآن کریم و روایات استفاده می شود.
رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمودند: «لا فقر اشد من الجهل»، تهیدستی سنگینتر از نفهمی نیست. حالا گناه، آدم را تهیدست می کند؛ یعنی معاصی، آدم را از فیوضات ربانیه تهیدست می کند، از عنایات خدا تهیدست می کند، از رحمت پروردگار دور می کند؛ اما گناه جهل خیلی سنگینتر از این گناهان است. آدمی که جاهل بماند، قطعاً اهل دوزخ است؛ اما آدمی که اهل گناه است، قطعاً اهل دوزخ نیست و برای دوزخینشدن راهی دارد.
شما در آیات مربوط به سوره ٔ یونس ملاحظه می کنید که به قول یونس بنا شد عذاب نازل شود؛ یعنی لیاقت عذاب را پیدا کردند و شایسته ٔ عذاب شدند، ولی با راهنماییِ یک آدم دانا، یک آدم عالم توبه کردند و آن ابرهای صاعقه زن، بعد از توبه ٔ اینها تکهتکه شد و آفتاب شد و هوا روشن شد و ابرها هم پراکنده شدند؛ اگر زده بود که همه را نابود می کرد.
ولی آدمی که جاهل است و می خواهد جاهل بماند، این فرد همه ٔ جاده ها را به روی خودش بسته است. «انتم قوم تجهلون»، و ملت آن پیغمبر هم دچار عذاب سنگین دنیایی شدند که قرآن مجید می فرماید: هم زلزله ٔ شدیدی از پایین پایشان آمد که سقف خانه ها را به کف آورد و کف را به صورت سقف برگرداند. اینقدر شدید زلزله آمد و درحالیکه هنوز جان نداده بودند. از بالا هم سنگ های آسمانی، مثل باران به روی آنها بارید. خب این جمله ٔ اوّل آیه. «ان الذین کفروا»، «کفروا» فعل ماضی است. بی دین بودند، «و ماتوا و هم کفار»، و بی دین ماندند. تا کی؟ تا بی دین مُردند. خب دیگر بعد از مُردن هم که پرونده ٔ تکلیف بسته است.
رسول خدا دنیا و آخرت را اینگونه تعریف می کنند که این تعریف خیلی زیباست! «علی و انکم الیوم فی دار عمل»، امروز شما میدان انجام عمل دارید، «و لا حساب»، اما پروردگار عالم بنا ندارد که پرونده تان را در دنیا رسیدگی کند، «و انتم غداً»، ولی فردا، «فی دار حساب و لا عمل»، در رسیدگی پرونده هستید و درِ عمل هم دیگر بسته است.
این آیه را در قرآن دیدهاید و خواندهاید که بی نمازها را در روز قیامت، حالا یک نوع از گنهکاران و یک طایفه از اهل معصیت را که معصیت آنها ترک نماز بوده، «وَ يُدْعَوْنَ إِلَى اَلسُّجُودِ» ﴿القلم، 42﴾ دعوتشان می کنند تا یکدانه سجده انجام بدهند؛ نه یک نماز کامل، بلکه «و یدعون الی السجود»، یکدانه سجده انجام بدهند که «فَلاٰ يَسْتَطِيعُونَ» ﴿القلم، 42﴾، قدرت انجام آن سجده را ندارند. بدن دارند، قامت دارند، کمر و زانویی دارند که خم شود و به سجده بیفتند، اما روح سجدهکردن را ندارند و نمی توانند؛ چون یک عمری همه اش از نماز پس زدند و حالا در قیامت، برای یک سجده و برای آن پسزدن نمی توانند جلو بیایند، آن روحیه ٔ وادارکننده ٔ به سجده در وجودشان نیست؛ یعنی محرک ندارند تا متحرک شوند و آن قدرت عبودیت را ندارند که محرک برای سجده بود و در خودشان هم ایجاد نکردند.
خب بی دین بودند، بی دین ماندند تا مردند؛ حالا وضع اینها در قیامت چه خواهد بود؟ این قطعه ٔ بعدش را دقت بفرمایید و ببینید چقدر سنگین است! «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ اَلْأَرْضِ ذَهَباً» ﴿آلعمران، 91﴾، فرض کنید، چون قرآن بعدش هم «لو» دارد؛ فرض کنید اگر یک بی دین، کل کره ٔ زمین را «ملء الارض»، نه یک شهر، نه یک تهران، نه یک ایران، بلکه کل کره ٔ زمین -یعنی خشکی ها و دریاها- را «کل ملء الارض ذهبا»، پر از طلای ناب 24 عیار داشته باشد، پر یعنی چقدر ثروت است؟ طلا مثقالی است، کیلویی که نیست، تنی که نیست، مثقالی است؛ یعنی یکی از گرانترین فلزات است که خدا به آن مَثَل زده است؛ نه اینکه کل کره ٔ زمین پر از یونجه باشد، یا کاه باشد، یا گندم باشد، یا جو باشد، بلکه «ملء الارض ذهبا»، اگر کل کره ٔ زمین را پر از طلا داشته باشد، «لَوِ اِفْتَدىٰ بِهِ»﴿آلعمران، 91﴾، و به جای جهنمرفتن و برای نجات از عذاب بپردازد، «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ»﴿آلعمران، 91﴾، ما این سرمایه ٔ غیرقابل تصور را از یک نفر قبول نمی کنیم. حالا در قیامت که تکلیف غیر شما روشن است. باز ما در قیامت در یک پوششی از آبرو هستیم، زینالعابدین(علیهالسلام) که کلی قیامت را بیان می کنند، «ابکی لخروجی من قبری عریانا»، گریه می کنم برای وقتی که از لخت مادرزاد قبر بیرون می آیم؛ یعنی یکدانه نخ ندارم که مالک آن باشم، چه برسد به کل زمینِ پر از طلا! خب برای این بی دین ها چه می ماند؟ «أُولٰئِكَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ»﴿آلعمران، 91﴾، یک، آنچه برای اینها می ماند، عذاب دردناک است؛ دو، «وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِينَ» ﴿آلعمران، 91﴾، از زمان آدم تا آخرین نفر قیامت، حالا میلیاردها میلیارد انسان در قیامت است؛ انبیا، اولیا، عبادتکنندگان، زاهدان، دیگر مردم، قوموخویش هایش، بچه هایش، نوه هایش، اما یکنفر یار نخواهد داشت! این جمله ٔ آخر آیه، «و ما لهم من ناصرین»، به قول طلبه ها نکره ٔ در سیاق نفی است که افاقه ٔ عموم می کند؛ یعنی ترکیب این نوع جمله در عرب، افاقه ٔ عام می کند. «ما لهم من ناصرین»، یعنی یک نفر هم در آن میلیاردها جمعیت پیدا نمی شود که حالا دلش برای این بسوزد که دارند او را در چه عذابی می برند و مثلاً یک «یا ربی» برای او بگوید! اصلاً هیچکس برای او حرف نمی زند، احدی در مقام یاریدادن برنمی آید، تکوتنها عذاب است و تمام درهای رحمت هم به رویش بسته است، یاری هم ندارد و همه ٔ طرق چاره به رویش مسدود است.
از این آیه، ارزش دینداری فهمیده می شود که اگر کسی گوهر دین را در دنیا نداشته باشد، چنان وضعی در قیامت پیدا خواهد کرد. ارزش دین، این است که اگر آدم دیندار باشد، دیندار بماند تا بمیرد، روز قیامت چیزی نمی خواهد بدهد و هرچه هست، به او می دهند؛ هیچچیز از او نمی خواهند، چون دینداریاش را انجام داده، اعمالش را هم انجام داده، تکالیفش را هم انجام داده، کار خیرش را هم انجام داده، دادگاهی هم ندارد؛ اگر به قول امیرالمؤمنین، لغزش هایی هم شخص دیندار داشته باشد، خدا به قیامت منتقل نمی کند و همینجا تصفیه اش می کند. اینقدر خدا دیندار را دوست دارد.
در نهجالبلاغه است که یکی از دوستان امیرالمؤمنین مریض شده بودند، امام به عیادتشان آمدند. خب می دانید اخلاق انبیا و اولیای خدا فروتنی بوده است و یکی که مریض می شد، به دیدنش می آمدند و اگر یکی مشکلی داشت، برای حل مشکلش می رفتند. امیرالمؤمنین آمدند و بالای سرش نشستند، مریض ناله می کرد. حضرت به او بشارت دادند که این بیماری، برای تو گیری نیست، بلایی هم نیست، جریمه ای هم نیست، «فان المرض لا اجر فیه»، مریضیات بهشت ندارد، «و لکنه یحط سیئات کما تحط الشجر الورق»، از آن لحظه ای که سرما خوردی و سینه ات گرفت، ناراحتی و تب داری، درد داری، کمردرد داری، استخواندرد داری، تا زمانی که با دوا و دکتر سالم می شوی و بلند می شوی، گناهانت در تمام طول بیماریات، مانند برگی که از درخت می ریزد، از درخت وجودت می ریزد و پاک از بستر بلند می شوی. البته این برای مؤمن است و حضرت قید کرده که گناه مؤمن بهخاطر ایمانش قابل بخشش است و اگر کافری همان گناهان را انجام بدهد، قابل بخشش نیست. مؤمن عمل خیرش پاداش دارد؛ اما اگر کافر، همان عمل خیر را انجام بدهد، پاداش ندارد! این دین مهم است که آدمی دیندار باشد؛ یعنی خدا را باور کند یا باور کرده باشد، قیامت را باور کرده باشد، فرشتگان را باور کرده باشد، انبیا را باور کرده باشد، قرآن کریم را باور کرده باشد و براساس این باورهایش هم، تکالیفش را در حدّ خودش انجام داده باشد.
یک وقتی یک روایت جالبی را در تفسیر قرآن دیدم، ولی خیلی مفصّل بود. یک جمله اش، این است که یک مردی از سر کارش به خانه می آید و خیلی گرفته بود. خانمش به او گفت: خسته ای؟ مرد گفت: نه! زن گفت: جنس فروختهای و پولت را ندادهاند؟ مرد گفت: نه! زن گفت: پس چرا غصه داری و چهره ات گرفته است؟ مرد گفت: امروز در مغازه نشسته بودم، وقتی که مشتری نبود، به فکر خودم افتادم(این به فکر خود افتادن هم فرمان پروردگار است و در سوره ٔ حشر، فرمان واجب پروردگار است. فرمان هم این است: «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مٰا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»﴿الحشر، 18﴾، به خودت بپرداز که برای آخرتت چهکار کردهای و به خودت فکر کن). مرد گفت: من به فکر آخرتم افتادم و پیش خودم سؤال طرح کردم که تو اهل بهشتی یا اهل جهنمی؟ از خودم پرسیدم. این سؤال از خود هم خیلی سؤال خوبی است که چهکاره ام؟ تکلیفم را نسبت به خودم، به همسرم، به بچه هایم، به نعمت ها، به دین، به خدا ادا کردهام یا نکردهام؟ اولیای خدا اسم این را محاسبه و خود را به حسابکشیدن گذاشتهاند.
گفت: خانم نفهمیدم که من اهل بهشتم یا جهنمم و دلم گرفت. هنوز هم حالیام نیست که ما بالاخره در قیامت کدام طرفی هستیم! زن گفت: حالا من برایت چهکار می توانم بکنم؟ چه مرد با معرفتی! گفت: کل پرونده ٔ قیامت در وجود صدیقه ٔ کبری است. بلند شو و به درِ خانه ٔ حضرت زهرا برو و از ایشان بپرس که شوهر من در قیامت کدام طرفی است؟ او می داند. گفت: باشد، آمد در زد، صدیقه ٔ کبری خودشان آمدند و در را باز کردند. مسئلهٔ شوهرش را در میان گذاشت، حضرت فرمودند: به شوهرت بگو: خداوند کتابی به نام قرآن به پیغمبر نازل کرده، اگر کسبت، کارت، اخلاقت، روشت، اعمالت، زن و بچه داریات با قرآن هماهنگ است، یقیناً اهل بهشتی و اگر هماهنگ نیست، یقیناً گرفتاری. ملاک قرآن مجید است و این ملاک را باید همه داشته باشند. خیلی ها از این ملاک های الهی غفلت دارند؛ یعنی اگر ملاک در اختیار آدم باشد، خیلی خوب زندگی می کند.
ملاکِ نورانیت باطن، حلالخوردن، حسدنداشتن، غرورنداشتن، حرصنداشتن، بخلنداشتن و اینها ملاک نورانیت است؛ یعنی آدم این ملاک را بداند، می فهمد روشن است یا تاریک است. حداقل معرفت به ملاک، این است که آدم در مقام زدودن تاریکی بربیاید؛ چون تاریکی از شیطان است و نور از پروردگار است: «اَللّٰهُ وَلِيُّ اَلَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَى اَلنُّورِ وَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيٰاؤُهُمُ اَلطّٰاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ إِلَى اَلظُّلُمٰاتِ» ﴿البقرة، 257﴾ خب این آیه ٔ اوّل در سوره ٔ مبارکه ٔ آلعمران.
و اما آیه ٔ سوره ٔ بعد:
این هم آیه ٔ عجیبی است! خدا در این آیه یک توجهی در ابتدای آیه به مردم مؤمن کرده است: «لِلَّذِينَ اِسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمُ اَلْحُسْنىٰ» ﴿الرعد، 18﴾، برای تمام کسانی که دعوت خدا را به دینداری اجابت کردند، «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» ﴿النساء، 136﴾، این دعوت خدا به دینداری است. خدا آنها را به دینداری را دعوت کرده و اجابت کردهاند: «آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَيْهِ» ﴿البقرة، 285﴾، تا آنجایی که می گویند «ربنا اطعنا»، خدایا ما به حرفت گوش دادیم و پیروی کردیم. «إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِياً يُنٰادِي لِلْإِيمٰانِ» ﴿آلعمران، 193﴾، ما شنیدیم که ما را به ایمان دعوت می کنند، حالا یا از قرآن یا از انبیا شنیدیم، «سمعنا منادیا ینادی للایمان فامنا»، این ندا و این دعوت را جواب دادیم. برای کسانی که دعوت خدا را به دینداری اجابت کردند، چهچیزی در آخر کار می ماند؟ «الحسنی»، حسنی مؤنث است. مؤنث لغتی است. مؤنث مجازی است و مذکرش «احسن» است. «حسنی» در این آیه ٔ شریفه شامل این مسائل است. بهترین ها برایشان می ماند: بهشت، رحمتالله، رضوانالله، مغفرتالله، و همه ٔ اینها بهترین هایی است که برای پاسخ دهندگان به دعوت خدا به ایمان می ماند. «للذین استجاب لربهم الحسنی اما وَ اَلَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ» ﴿الرعد، 18﴾، کسانی که شانه بالا انداختند و سر برگرداندند و علناً گفتند دعوتت را اجابت نمی کنیم، دعوتت را قبول نداریم، با حرف های دیگری که شنیدهاید می زنند و می زدند؛ دین قدیمی شده و دین به درد دنیای امروز نمی خورد! مگر دنیای امروز چیست که دین به دردش نمی خورد؟ دنیای امروز را که دیگر همه می دانند یک ظرف پر از فساد و گناه و معصیت و ظلم و جنایت و زورگویی و استعمارگری است. دین به درد کجای این دنیا نمی خورد؟ دین که اتفاقاً بیشتر به درد دنیای امروز می خورد. دین که منادی عدالت است، منادی اخلاق است، منادی خدمت است، منادی مروت است، منادی جوانمردی است، منادی مهر است، منادی لطف است، منادی تعاون است، منادی آزادی است، منادی کمک به یکدیگر است، منادی ادب است، منادی تربیت است، چرا به درد دنیای امروز نمی خورد؟ که اینهمه بی تربیت را تربیت کند، اینهمه بی ادب را ادب دار کند، اینهمه ظالم را عاقل کند، جلوی غارتگری اینهمه غارتگر را بگیرد، اینهمه افرادی که می توانند همهجور خدمت کنند و بخل دارند و نمی کنند، راهشان بیندازد. می گویند برای پاسخندادن به پروردگار عالم! خدا دعوت به دینداری می کند و این مخلوق که همه چیزش را خدا داده و تا الآن هم لحظهبهلحظه بر سر سفره ٔ پروردگار است، می گوید: نه، نمی خواهم! وضع اینها در قیامت چیست؟ این آیه یکخرده روشن تر از آیه ٔ قبل، ارزش دینداری را می گوید: «لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِي اَلْأَرْضِ جَمِيعاً» ﴿الرعد، 18﴾، اگر اینها مالک کل سرمایه های زمین باشند، حالا چه کسی می تواند سرمایه های زمین را محاسبه کند؟ این معدن های مختلفِ آهن، طلا، روی، مس، منگنز، نفت، گاز و مواد دیگر در جنگل ها، دریاها، تمام سرمایه های آبی، سرمایه های خشکی، «لو ان لهم ما فی الارض جمیعا»، اگر در قیامت، تمام آنچه در زمین است، ملک اینها باشد، «و مثلهم معه»، یک برابر دیگر هم روی آن باشد؛ یعنی دو برابر آنچه سرمایه در زمین است، ملک اینها باشد، «لافتدوا»، حاضرند بپردازند که خدا آنها را به جهنم نکشد. ارزش دین را گرفتید؟ یعنی آدم دین را کنار بگذارد، کل آنچه در زمین است و عینش بشود دو برابر مالش باشد، نمی ارزد و باز هم ندار است، تهیدست است، بیچاره است، بدبخت است.
اینجاست که امامصادق به محمدبنشباب فرمودند: خدا در قرآن چند نوع حساب مطرح کرده است، چند نوع حساب: «حساب یسیر»، پرونده را در قیامت خیلی زود می رسند و بنده را معطّل نمی کنند؛ «حساب عسیر»(با عین، و سین)، حساب بسیار سخت، یعنی معطلیاش زیاد است؛ «حساب»، حساب بسیار آسان؛ اما اینها یعنی اینهایی که پاسخ خدا را در دیندارشدن ندادند، «أُولٰئِكَ لَهُمْ سُوءُ اَلْحِسٰابِ» ﴿الرعد، 18﴾، امامصادق اینجور به محمدبنشباب فرمودند: کل دوره ٔ عمرشان را در حسابرسی، مو را از ماست می کشند؛ یعنی هیچچیزشان را از نظر نمی اندازند، پلکزدنشان و نفسکشیدنشان و تمام برنامه های وجودشان را به پایشان حساب می کنند. «وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ» ﴿الرعد، 18﴾، دوزخ جایگاه آنهاست.
پیغمبر اکرم بر روی منبر داشتند گوشه ای از دوزخ را می گفتند، سلمان کنار جمعیت نشسته بود، چنان ناله زد که همه ٔ اهل مسجد توجهشان به سلمان جلب شد. سلمان گفت و گریه کرد: ای کاش مادر، من را نزاییده بود و منبر امروز پیغمبر را نمی شنیدم. پیغمبر حالا یک گوشه از عذاب را فرمودند! من در یک روایتی یکبار دیدم و حالا نمی خواهم خیلی غصه دارتان کنم، ما را که آنطرف نمی برند. زینالعابدین عرض می کنند: چطوری من را می خواهی به جهنم ببری؟ باید دلم در جهنم آتش بگیرد. خب این دلم که محل محبت تو و ایمان به توست، قابل سوزاندن است؟ نه!
پیغمبر وقتی این آیه ٔ شریفه نازل شد، «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» ﴿الواقعة، 52﴾، یک درختی هست که از آن «زقوم» بیرون می آید و باید جهنمی ها بخورند، نمی توانند نخورند و زور است! یک عربی بلند شد و گفت: آقا، ما این لغت را تازه شنیدهایم و معنی زقوم را نمی فهمیم. زقوم یعنی چه؟ حالا پیغمبر نمی شد که آن حقیقت زقوم، خود زقوم و کیفیت زقوم را برای آن عرب بگویند و برای مردم هم نمی شد بگویند، پس یکی از آثار زقوم را بیان کردند و فرمودند: اگر یک قطره اش به کل دریاهای زمین بیفتد، تمام موجودات زنده ٔ دریا را نابود می کند، یک قطره اش! این دین است، ارزش دین است. آدم هیچچیز را که با دینداری از دست نمی دهد، بلکه همهچیز هم گیرش می آید؛ با بی دینی همهچیز را از دست می دهد و بعد هم عذاب به خورد آدم می دهند؛ یعنی این ارزش دینداری را ما و زن و بچه هایمان و دوستانمان در کنار این دو آیه ٔ شریفه باید درک کنیم و بفهمیم.
برادران و خواهران! خدا در دریای خلقتش، گوهری باارزش تر از دین ندارد. با این دوتا آیه هم شنیدید که سطح زمین پر از طلا باشد، جبران بی دینی را در قیامت نمی کند؛ کل سرمایه های زمین دو برابر و ملک آدم بشود که بخواهد بدهد، جبران بی دینیاش را نمی کند؛ پس ارزش دین را اصلاً نمی شود فهمید! هیچچیز را در دینداری از دست نمی دهد و همهچیز هم بهصورت ابدی گیر او می آید.