روز هشتم چهارشنبه (11-12-1395)
(تهران حسینیه صاحبالزمان(عج))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ هیئت صاحبالزمان/ دههٔ سوم جمادیالاوّل/ زمستان1395هـ.ش.
سخنرانی هشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
اوّلین کسی که انسان را موعظه کرد، نصیحت کرد و پند داد، طبق روایات اصول کافی که دنباله ٔ بعضی از آیات سوره ٔ مبارکه ٔ بقره است، پروردگار بود. نوبت نزول قرآن که رسید، وجود مقدس او برای قرآن سه هدف را بیان کرد: اوّلین هدف اینکه مجموع این قرآن پند و موعظه است. حتی تاریخِ اقوام گذشته را که بیان کرد که تاریخ گذشتگان، هم تاریخ امت های مجرم و هم تاریخ پاکان و نیکان، در قرآن کم نیست و همه را فرمود: اینها برای شما مستمعانِ قرآن پند است، موعظه است. داستان مجرمان را که بیان می کنم، می خواهم شما از سرگذشت آنها عبرت بگیرید و مِثل آنها نشوید، شما آلوده به کارهایی نشوید که آنها شدند؛ چراکه من امتیاز خاصی برای شما قائل نیستم و هر کیفری که آنها دیدند، اگر شما هم مرتکب آن گناهان شوید، همان کیفر برای شما هم هست. از سرنوشت خوبان عالم هم پند بگیرید و کارهای خوبشان را بهعنوان درس نگاه کنید. در داستان ملت ها، هم کلمه ٔ موعظه و هم لغت عبرت را بهکار گرفته است که از باب نمونه، در این آیه ببینید می فرماید: این داستانی که در این سوره بیان کردم، «لَقَدْ كٰانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» ﴿يوسف، 111﴾، این درحقیقت پند است و منظور من، قصه گویی و داستانسرایی و شاهنامهخوانی نیست، بلکه قصد من از بیان این سرگذشت ها، درسدادن به شماست، پنددادن به شماست. این یک هدف!
هدف دیگری که برای قرآن بیان می کند، این است که این کتابی که فرستادم، درمان است و لفظ عربیاش شفاست، درمان است، نسخه است؛ نسخه ٔ یک طبیب ،حکیم، علیم، بصیر، خبیر و طبیبی که عاشق مریضش است و می خواهد این بیمار درمان شود. دردهایی را که این کتاب درمان می کند، بدنی نیست. قرآن مجید نسخه ٔ سردرد و پادرد و کمردرد و دلدرد نیست، این بیماری ها بالاخره یا با دارو و پرهیز خوب می شود یا منتهی به مرگ آدم می شود. عاقبت این بیماری ها جهنم نیست، کیفر نیست. در نهجالبلاغه است که امیرالمؤمنین به دیدن یکی از دوستانشان آمدند که بیمار بود و فرمودند: این بیماری که مؤمن دچارش می شود، «فانه یحط السیئات کما تحط الریح ورق الشجر»، چطوری در پاییز برگ درختان میریزد، بیماری برای شما مؤمنین نیز برگ ریزان گناه است. گناهانتان را می ریزد و پایان این بیماری دوزخ نیست؛ یا معالجه می شوید و به آن زندگی پاک ایمانی تان برمی گردید یا نه، اگر از دنیا رفتید، بهخاطر مؤمنبودنتان اهل نجات هستید؛ اما این بیماری هایی که قرآن می گوید من درمان آنها هستم، همین سیئات اخلاقی است: حسد، حرس، کبر، غرور، تحقیرکردن مردم، خودبینی، بخل. اگر کسی واقعاً دل به قرآن بدهد و ببیند که قرآن مجید برای هرکدام از این بیماری ها چه عوارض خطرناکی را بیان می کند، خب آن بیماری را با هدایت قرآن، با دلالت قرآن، با کمک پروردگار مهربان عالم رها می کند.
یک هدف دیگری را که برای قرآن بیان می کند، می گوید: این قرآن برای شما رحمت است. حالا معنی رحمتبودن قرآن، شاید این باشد که این قرآن کلید است که شما می توانید با این کلید، درهای بهشت را به روی خود باز کنید. البته منظور از در، این درهای اصطلاحی نیست! بهشت در دو جای قرآن، یکی در سوره ٔ آلعمران و یکی در سوره ٔ حدید بیان شده که پهنایش، پهنای کل آسمان ها و زمین است. خب اینجا «در» معنی ندارد. چه دری برای چنین جای گسترده ای است؟ اینکه در می گویند، نه بهمعنای این درهای چوبی و آهنی هستند، بلکه بهمعنای راه است و قرآن، کلید راه هشت بهشت است. ما در روایاتی که درباره ٔ قرآن داریم، بهشت در کنار قرآن خیلی زیاد مطرح شده است.؛ مثلاً یک روایت در کتاب شریف کافی، در جلد دوم، باب فضلالقرآن هست که یک منبر کامل از رسول خداست. پیغمبر در اواسط آن منبر میفرمایند: «اذا التبست علیکم الفتن فعلیکم بالقرآن»، اگر انحرافات به شما حمله کرد، زود در انحرافات نیفتید، انحرافات را قبول نکنید، باور نکنید و خود را در معرض خطر قرار ندهید و به قرآن مراجعه کنید تا شما را از این انحرافات و خطراتش نجات دهد. «فانه شافع مشفع»، شما اگر در دنیا در حد خودتان با قرآن مجید زندگی کنید، قرآن در قیامت و در پیشگاه خدا از شما شفاعت می کند. شفاعت شافع و مشفع در جا پذیرفته می شود و شما راحت به بهشت می روید؛ این معنی رحمتبودن قرآن است. متن آیه هم این است: «یا ایها الناس»، «یا ایها المؤمنون» ندارد، «یا ایها المسلمون» ندارد، خداوند متعال به همه ٔ انسان ها محبت دارد. خدا ابتدائاً دشمن هیچکس نیست و این انسان است که زمینه ٔ دشمنی و خشم خدا را برای خودش فراهم می کند؛ والّا بچه ای که الآن در کره ٔ زمین، در آسیا و آفریقا و اروپا و آمریکا و اقیانوسیه بهدنیا می آید، چه ملاکی دارد که خدا دشمن او باشد؟ کاری نکرده است. وقتی این بچه بزرگ می شود و به حق پشت می کند، به عقل پشت می کند، به فطرت پشت می کند و به تمام گناهان رو می آورد، خب باعث خشم پروردگار می شود. البته خداوند هم شتابانه خشم نمی کند و مهلت می دهد؛ اگر بنده اش، خودش را اصلاح نکرد، خب دچار خشم می شود و خشم هم در خدا، نه بهمعنی عصبانیت ماست، بلکه خشم یعنی کیفر. این نکته ای که برایتان می گویم، خیلی مهم است! خیلی مهم است! شاید بیشتر مردم هم این نکته را ندانند و حتی خوانندگانِ این دعا هم این نکته را ندانند. دعای جوشن کبیر در صد بند است و هر بندش هم ده حقیقت از پروردگار را بیان می کند. این اسمای الهی، صفات الهی هزارتا می شود. شما یک وقتی اگر حوصله کردید، با همین مفاتیح های ترجمهشده، این جوشن کبیر را یکبار با معنیاش -کلمه به کلمه- بخوانید، در این هزارتا کلاً از صفاتی که نشاندهنده ٔ کیفر پروردگار عالم است، دوتا دانه ممکن است ببینید و 998 صفت، صفت رحمانیت است، صفت رحیمیت است. به این زودی هم از کسی غضبناک نمی شود و مهلت می دهد؛ اگر بنده اش خودش را درمان کرد که دیگر به او خشم نمی کند، اما اگر نکرد، خودش مقصر است که خودش را دچار کیفر پروردگار عالم کرده است.
من آیات جهنم را که بررسی کردم، تقریباً از سوره ٔ بقره تا جزء آخر قرآن، خب همه را دیدم، کلش را دیدم، ما یک آیه در عذاب نداریم که روز قیامت، گرفتاران عذاب به پروردگار بگویند: تو ما را هُل دادی، جهنم افتادیم. فقط آیاتی که درباره ٔ اهل جهنم است، نشاندهنده ٔ ندامت و پشیمانی اهل جهنم است و التماسی که به پروردگار می کنند، «رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا» ﴿المؤمنون، 107﴾، خدایا ما را از جهنم دربیاور، بس است دیگر! هیچکدام نمی گویند جهنمآمدنِ ما کار خداست. کار خدا نیست و کار خودشان است. فکر می کنید خدا راضی به جهنمرفتن چند نفر است؟ هیچ نفر. در قرآن دارد: «فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَرْضىٰ لِعِبٰادِهِ اَلْكُفْرَ»﴿الزمر، 7﴾، من از اینکه یک نفر برود جهنم برود، خوشحال نیستم. خودشان انتخاب می کنند که به جهنم می روند! اینهمه کشتی نجات برای بندگانم قرار دادم؛ کم که نیست 124 هزار پیغمبر، دوازده امام، عقل، اینهمه عالم ربانی، اینهمه مسجد، اینهمه حسینیه، اینهمه منبر، خب اینها همه کشتی نجات است و می بینند، گوششان هم صدا را می شنود؛ اما پروردگار می فرماید: بهگونه ای هستند که انگار می کنی یارسولالله! من دارم صدایم را به گوش حیوانات بی شعورِ نفهم می رسانم و قبول نمی کنند. در یک آیه می فرماید: این حیوانات، معنی این صداها را می فهمند؛ یعنی شما در کنار یک حیوان می نشینی، در گوشش بخوانی «منّت خدای را عزّوجل که طاعتش موجب قربت است و برای نعمتش به شکر اندرش، در هر نعمتی شکری واجب؛ خب از دست و زبان که برآید؟ که از عهده ٔ شکرش به درآید. میفهمد! یعنی ما این متن را در گوش خر بخوانیم، قرآن می گوید معنیاش را می فهمد؛ در گوش گاو بخوانیم، معنیاش را می فهمد؛ اینها هم صدا به گوششان می رسد، اما نمی خواهند بفهمند و نمی خواهند قبول کنند و خودشان به جهنم می روند؛ اما اگر به قرآن رجوع کنند، قرآن کلید بازکردن درِ هشت بهشت است که بعضی ها این کلید را نمی خواهند و با آنها هم که حرف می زنی، می گویند نمی خواهیم! پیشنهاد می کنی، قبول نمی کنند.
من به یک ثروتمندی گفتم حالا بعد از مُردن تو که این ثروتت به سه چهارتا ثروتمند قوی تر از خودت می رسد، به پسرت و دخترت و دامادهایت می رسد؛ خب حداقل اینکه می خواهند آنها بخورند، بخورند؛ اما برای اینکه تو گیر نیفتی، تو که میگویی من مسلمانم و نماز می خوانم، خب خمس این مالت را بده! خمس برای قرآن است و برای روایت نیست، زکات برای قرآن است. خیلی هم با محبت باهاش صحبت کردم، قرآن است دیگر و قرآن کلامالله است، خواسته ٔ پروردگار است. خیلی خوب و نرم راجعبه خمس با او صحبت کردم، گفت: فلانی، -این عین گفته ٔ خودش است- این خمسی که خدا در قرآن می گوید، در کَت من نمی رود! خود پروردگار می گوید، اما گوش نمی دهند. چطور میلیاردها تومانی که خدا به تو داده، در کَتَت رفته است! مگر تو وقتی از مادر بهدنیا آمدی، چیزی داشتی؟ عریان و پابرهنه بودی و حالا زن داری، بچه داری، خانه داری، مغازه داری، تجارت داری، پروردگار هم به تو لطف کرده و برای اتمام حجت، میلیاردها تومان به تو داده، این در کَتَت رفته است؛ اما اینکه از صدهزار تومان، بیستهزار تومانش را به خودِ خدا برگردانی، این در کتت نمی رود؟ اینطور هستند بعضی از مردم!
می گویند یک تاجری متدین، نمازخوان، نماز جماعتخوان پیش مرحوم میرزا ابراهیم کلباسی آمد که در مرجعیت، یکی از بزرگترین مراجع شیعه و آدم خیلی فوقالعاده ای بود، گفت: آقا من مرید شما هستم و در نمازهای شما می آیم، وضعم هم خیلی خوب است، تاجرم؛ اما دستم برای خمسدادن جلو نمی رود و نمی توانم خمس بدهم! اجازه می دهید من شما را پنجشنبه ای، چهارشنبه ای با دو سه تا از روحانیون دیگری که همراه تان هستند، ناهار دعوت کنم(آنوقت ها بانک که نبود). یک صندوق آهنی دارم، هرچه پول گیر آوردهام که اضافه ٔ بر زندگیام است، در آن است. در اتاق مهمانخانه هم که آمدید، یک پرده ٔ خوبی یکجا آویزان است و این صندوق در پشت این پرده است. کلیدش هم همیشه روی قلبم است، داخل این جیب بغل است. شما ناهارتان را خوردید، دست و پای من را با طناب ببندید و کلید را دربیاورید، بروید پول ها را دربیاورید، بشمارید و خمسش را بردارید، ما قیامت به جهنم نرویم! خودم نمی توانم بدهم و به قول این رفیقمان، در کَتَم نمی رود. حالا میلیاردها تومانی که به تو داده می گویم در کَتَت خوب رفته، چطور یکپنجمش را می خواهی به خود پروردگار بدهی، در کَتَت نمی رود! چطوری است؟ فردا آمدند و ناهار را خوردند و خب این مرجع تقلید عظیمالقدر عظیمالشأن به این دو سه تا آخوند جوان گفت: این طناب هم که آورده، دست و پایش را ببندید! داد می کشید، گریه می کرد که ای از خدا بی خبرها، ظالم ها! مرحوم کلباسی فرمود: او را محکم ببندید! کلید را از داخل جیبش درآوردند. گفت: شما باعث سکتهکردن من میشوید و شما بچه های من را یتیم می کنید! آقا شیخ ها، شما نمک من را خوردید، بلند شوید و از داخل این خانه بروید. کلباسی فرمود: جلوی چشمش همه ٔ پول ها را بریزید و بشمارید و خمسش را بردارید، برویم. خمسش را برداشتند و این هم داد می کشید، فریاد می زد و بدوبیراه می گفت. بعد شب در نماز جماعت آمد و به کلباسی گفت: خدا پدر و مادرت را رحمت کند، ما را از آتش جهنم نجات دادی. حالا خوب است زوری زوری هم آدم جهنم نرود، می ارزد به اختیار جهنم نرود که خیلی خوب است.
آیه این است: ای همه ٔ مردم، یعنی پروردگار یک توجه رحیمیه ٔ عام به کل انسان ها دارد، «يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» ﴿يونس، 57﴾، ای همه ٔ مردم عالم از طرف پروردگارتان، مالکتان، مدبرتان، پند و موعظه آمده است. از «ب» در «بسم الله» سوره ٔ حمد تا «من الجنة و الناس» موعظه است و برای شماها آمده است، «وَ شِفٰاءٌ لِمٰا فِي اَلصُّدُورِ» ﴿يونس، 57﴾، این کتاب، این موعظه، درمانکننده ٔ بیماری های درون شماست و اگر به این کتاب دل بدهید، بخیل را به کریم تبدیل می کند، گناهکار را به عبد تبدیل می کند، حریص را به قانع تبدیل می کند، آلوده را به یک آدم پاک تبدیل می کند. کارِ این موعظه است، بعد از اینکه این پندها را گوش دادید و بعد از اینکه درمان شدید، حالا این کتاب کلید رحمت خدا برای شماست، «وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» ﴿يونس، 57﴾، این یک آیه!
در یک آیه ٔ دیگر می خوانیم که پروردگار می فرماید: «إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَة»﴿سبإ، 46﴾، من یکدانه موعظه برای شما بندگانم دارم، یک دانه! «قل انما اعظکم بواحدة»، یک موعظه! آن موعظه ام چیست؟ «أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا» ﴿سبإ، 46﴾، دوتا دوتا یعنی زن و شوهر، دوتا دوتا یعنی دوتا برادر، دوتا دوتا یعنی دوتا خواهر، دوتا دوتا یعنی پدر و مادر، دوتا دوتا یعنی دو قوم، دو قوموخویش، دو قبیله، دوتا دوتا ،«و فُرادی»، «ان تقوموا لله مثنی و فرادی»، موعظه ٔ من به شما این است که دوتا دوتا و یکی یکی، کل حرکاتتان را برای خدا قرار دهید و با خدا معامله کنید، «ان تقوموا لله مثنی و فرادی». وقتی همه ٔ حرکاتتان را برای خدا جهت دادید، یک کار دیگری هم بکنید، «ثم»، ثم یعنی بعد از جهتدادن حرکاتتان بهسوی پروردگار، «تتفکروا»، فکر کنید! درباره ی چهچیزی؟ چطور می خواهد ما را به پیغمبر عظیمالشأن اسلام پیوند دهد؟! «ثم تتفکروا»، بعد از اینکه قصد کردید که همه ٔ حرکاتتان را خدایی کنید، حالا اندیشه، آیه چه می خواهد بگوید؟ «مٰا بِصٰاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ» ﴿سبإ، 46﴾، در وجود این پیغمبر من، یک ذره خلأ و اختلال وجود ندارد، این یک انسان کاملی است، یک انسان جامعی است و کارش هم این است: کارش «ما بصاحبکم من جنة»، یک اختلال و یک خلأ در وجود او نیست، «إِنْ هُوَ إِلاّٰ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذٰابٍ شَدِيدٍ» ﴿سبإ، 46﴾، این فقط آمده تا شما را از عذاب سختی که پیش رویتان است و دارید می بینید، این عذاب را در قیامت می بینید، این فقط آمده تا شما را از آن عذاب هشدار بدهد که خودتان را درگیر آن عذاب نکنید؛ یعنی این آدمی که یکذره خلأ ندارد، این آدمی که یکذره اختلال روانی ندارد، کامل است، خب واجب است شما برای تأمین سعادت دنیا و آخرتتان به او اقتدا کنید؛ اما به آدم های اختلال دار اقتدا نکنید، به آدم های کجفکر اقتدا نکنید، به آدم های ناقص اقتدا نکنید، به آدم های بی ربط اقتدا نکنید، به آدم های معصیتکار اقتدا نکنید، به آدم های هر جایی اقتدا نکنید! شما که می خواهید اقتدا کنید، بالاخره می خواهید یکی را برای خودتان سرمشق قرار بدهید، خب بیایید این انسان کامل، این انسان جامع و این انسان دلسوز را سرمشق قرار بدهید.
کسی از پشت سر به ایشان پشت پا زد و زمین خوردند، خیلی سخت هم زمین خوردند. دوتا زانویش را روی سینه ٔ پیغمبر گذاشت و گفت: می کشمت! فرمودند: حالا که قصد کشتن من را داری، مسلمان شو و من را بکش! حیف است که کافر بمانی، بگو: «اشهد ان لا اله الا الله محمد رسول الله»، گفت: نمی گویم! حالا که زیر دست و پای من هستی و خنجرم هم آماده است، سرت را هم جدا می کنم. چه کسی می تواند نجاتت دهد؟ فرمودند: من صاحب دارم، خدا! گفت: حالا خدا کو که تو را نجات دهد؟ گفت: نجاتم می دهد. پیغمبر اکرم یک حرکت بسیار سریعی کردند و یارو روی زمین افتاد و پیغمبر زانویشان را روی سینه اش گذاشتند و گفتند: ما را که خدا نجات داد، تو هم که حاضر نشدی با خدا آشتی کنی، حالا چه کسی تو را نجات می دهد؟ گفت: آقایی تو، کَرَم تو! پیغمبر بلند شدند و فرمودند: بلند شو و برو. گفت: نه، نمی روم! حالا من را مسلمان کن، حالا که من فهمیدم تو چه کسی هستی و چه هستی! قرآن می گوید، من که نمی گویم! در جا به این آدم اقتدا کنید، فکر کنید، اندیشه کنید. خب من یک موعظه به شما دارم و اینکه شما همه ٔ حرکاتتان را لله قرار دهید و بعد هم در حق پیغمبر من اندیشه کنید که یک اختلال و کمبود در وجود مقدس او وجود ندارد. کارش این است که شما را از عذاب سخت قیامت هشدار دهد که گرفتار آن عذاب نشوید و این کار پیغمبر است.
پس کل قرآن موعظه است، دیروز هم گفتم که امیرالمؤمنین می فرمایند: کل جریانات هستی، موعظه است؛ اما موعظهگیرنده خیلی کم است! «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار»، همهچیز موعظه است.
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
«آب دارد می رود و برنمی گردد، عمر دارد می رود و برنمی گردد!».
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
جوانی گفت با پیری دل آگاه
که خَم گشتی، چه می جویی در این راه
جوابش گفت پیر خوش تکلم
که ایام جوانی کرده ام گم
دارم دنبال جوانی می گردم، گم شده است، پیدا می شود؟ یعنی این حکما می گویند پیرمرد قد خمیده هم پند است، مردن افراد پند است، حرکت آب در جوی پند است، همه اش پند است، زمستان پند است، تابستان پند است، پاییز پند است، بهار الآن پند است و چه پند زیبایی! ده-بیستروز دیگر، این کره ٔ زمین مخمل سبز می پوشد و شکوفه های سفید و صورتی نشان می دهد، گل ها با انواع رنگ ها شکفته می شود.
اینهمه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هرکه فکرت نکند «که به خدا برسد»، نقش بود بر دیوار!
همه اش پند است، همه اش درس است.
خب دوتا بحث دیگر از این روایت پیغمبر مانده که به جبرئیل عرض کرد، فرمود: من را نصیحت کن! «عظنی»، یکی اش را گفتم که مقدماتش یک مقدار گسترده شد. اوّلین پندی که به پیغمبر داد، «عش ما شئت»، هر طوری دلت می خواهد، زندگی کن! هر طوری، بد، خوب، لات، مؤمن، باادب، خیّر، بخیل، بدکار، مجرم، محسن، هر طوری دلت می خواهد زندگی کن! اما «فانک میت»، آخرش در کام مرگ می افتی و وقتی تو را آن طرف ببرند، مو را از ماست می کشند؛ اما حالا خودت، میل خودت است. هر طوری می خواهی زندگی کن و از سفارش و موعظه ٔ دومش، حالا من معنی کنم تا به شرّش برسم. «و احبب من احببت»، عاشق هرچه می خواهی، بشو! «فانک مفارقه»، آخرش قیچی را می گذارند و پیوند عشق تو و معشوقت را جدا می کنند، برایت نمی ماند. «واعمل ما شئت»، و هر کاری دلت می خواهد، بکن! «فانک ملاقیه»، در قیامت عملت را جلوی چشمت می آورند. این سه تا نصیحت جبرئیل و دوتا هم به پیغمبر سفارش کرد و گفت: «شرف المرة صلاته باللیل»، رسول خدا، نماز شب، نماز نیمه ٔ شب، آن نماز شرف مؤمن است، «و عز المؤمن کفه عن اعراض الناس»، و عزت مؤمن به این است که از ضربهزدن به آبروی مردم و به ناموس مردم پرهیز داشته باشد. اینها هم هر کدام شرحی دارد. حالا پنج تا مسئله است که من توفیق پیدا کردم اولیاش را یک مقدار گسترده شرح بدهم.