لطفا منتظر باشید

شب چهارم سه شنبه (22-1-1396)

(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))
رجب1438 ه.ق - فروردین1396 ه.ش
3.93 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

قم/ حرم حضرت معصومه/ دههٔ دوم رجب/ بهار 1396هـ.ش.

 سخنرانی چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

یکی از تعبیرهایی که قرآن کریم دربارهٔ انسان دارد، مَثَل زدن انسان به درخت است. خدا به دو درخت هم انسان را مثل زده است: از یک درخت به شجرهٔ طیبه تعبیر کرده و از درخت دیگر به شجرهٔ خبیثه تعبیر فرموده است. درخت پاک و درخت ناپاک.

درخت پاک طبق فرمودهٔ خداوند، درخت بسیار پرمحصولی است و محصولش هم در گرو زمان نیست که سالی یک‌ماه، دوماه میوه بدهد؛ بلکه میوه‌اش دائمی است. درخت ناپاک، نه ریشهٔ قوی‌ای دارد که ماندگار باشد و نه میوهٔ به دردخوری دارد و میوهٔ درخت ناپاک کم است؛ ولی همان میوهٔ ناپاکش اندک است و قابل استفاده برای مردم نیست.

چه‌کار باید کرد که درخت وجود انسان که پاک به‌دنیا آمده، پاک کاشته‌شده، فطری است، این درخت جلوهٔ قدرت و علم و حکمت و رحمت و ارادهٔ پروردگار است، از ابتدا ناپاک نیست، خبیث نیست و پاک آفریده می‌شود؛ ولی به دست -به قول پیغمبر- پدر، یا مادر یا معلم یا جریانات اجتماعی ناپاک می‌شود. ناپاکی خلقتِ خدا نیست و آنچه از وجود مقدس او صادر می‌شود، نور و پاکی است، «بیده الخیر، وَ مٰا أَصٰابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک»، اگر ناپاکی سراغت بیاید، آلودگی سراغت بیاید، کار خودت است و کار پروردگار نیست.

«مٰا أَصٰابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ» ﴿النساء، 79﴾، خیر، پاکی و محصول‌دادن کار خداست؛ اما شرّ و بدی و میوهٔ تلخ کار خودت است. حالا چه باید کرد که شجرهٔ وجود در این دنیا محصول فراوان پیدا بکند؟ سه کار باید کرد: یکی قلب را باید مرکز ایمان به خدا، عشق به خدا، محبت به خدا و تعلق به خدا قرار داد و این هم با فهم قرآن و روایات و دعاها و مطالعهٔ کتاب‌هایی میسّر است که دربارهٔ مخلوقات نوشته شده و باید دل را به وجود مقدس او گره زد، دل را باید به صاحب دل داد، خانه را باید به صاحب‌خانه داد. یک کسی -این حدیث را من فکر کنم در 21-22 سال بود که از یک عالم بزرگ تهران شنیدم و یادداشت کردم و بعد دیدم در روایات هست- به امیرالمؤمنین گفت: «بماذا نلت بهذا»، چه شد که علی شدی؟ خب یک کاری کردی که علی شدی! این راه علی‌شدنت را به من بگو؛ این جاده‌ای که طی کردی و علی شدی، به من بگو؛ حتماً دلش می‌خواست از امیرالمؤمنین بشنود که امیرالمؤمنین چگونه علی شد تا برود و به‌اندازهٔ ظرفیت خودش، گنجایش خودش یک علی بشود. امیرالمؤمنین علی‌اکبر الهی است و این سؤال‌کننده دلش می‌خواست یک علی‌اصغر الهی هم‌وزن امیرالمؤمنین بشود که نمی‌توانست بشود و آن گنجایش و ظرفیت را نداشت؛ ولی سؤالش هم سؤال بی‌خودی نبود و راه می‌خواست.

چه شد که علی شدی؟ حضرت یک کلمه جواب دادند، یک کلمه! و فرمودند: «بالقعود علی باب قلبی»، از همان اوّل زندگی، خودم دم در دلم نشستم و هیچ دزدی، بیگانه‌ای، غاصبی، سارقی و خسارت‌زننده‌ای را در دلم راه ندادم و علی شدم؛ اینکه درِ دلش به روی هر چهره‌ای باز است، حسد می‌تواند در این دلش بیاید و جاخوش بکند، بخل بیاید، حرص بیاید، کبر بیاید، دورویی بیاید، طمع بیاید، بدبینی بیاید؛ اینها می‌گذارد درخت وجودش میوه‌دار شود؟ ما نهالی که در بهار در باغچه‌مان کاشته‌ایم، اگر اسید پایش بریزیم، شکوفه می‌کند؟ برگ می‌کند؟ رشد می‌کند؟ یک زمینی خدا به نام دل به ما داده که اگر به این زمین، مایهٔ ایمان، مایهٔ توحید، مایهٔ محبت، مایهٔ عشق به خودش و به انبیا داده شود، خب آدم می‌شود و یک درخت پرمیوه همیشه هم در زمستان، تابستان، بهار و پاییز میوه دارد. مگر ائمهٔ طاهرین و انبیای خدا و اولیای الهی، محصول‌دهی‌شان به بشر یک‌ماه بود؟ دوماه بود و بعد تعطیل بود؟ همین الآن شما ببینید که امیرالمؤمنین از طریق نهج‌البلاغه و روایاتش چقدر دارد به جهان محصول می‌دهد؛ حالا یک عده‌ای احمق هستند و نمی‌آیند میوهٔ این درخت را بگیرند و استفاده بکنند؛ یک عده‌ای هم با شعورند، آدم‌های صافی هستند، آدم‌های عاقلی هستند، آدم‌های خردمندی هستند و می‌آیند زندگی خودشان را، زن و بچه‌شان را، کسبشان را، رفاقتشان را، کارشان را با فرهنگ امیرالمؤمنین هماهنگ می‌کنند این میوه‌دهی امیرالمؤمنین دائمی است و تعطیل نمی‌شود، امیرالمؤمنین در قیامت هم این میوه‌دهی را دارد.

شاید بیشتر شما این روایت را نشنیده باشید! یک بزرگواری به حضرت صادق گفت: یابن‌رسول‌الله! آن عمق «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه» را برای من بگو! این حسنهٔ در دنیا چیست؟ کلمهٔ «حسنه» هم تنوین ندارد و به قول ما طلبه‌ها نکره است و «الف» و «لام» ندارد. همین که خدا برای کلمهٔ حسنه «الف» و «لام» نگذاشته است، نشان می‌دهد که این حسنه، حسنهٔ عظیمی است، بزرگی است و ما نمی‌توانیم قیمتش را ارزیابی بکنیم. حسنهٔ در دنیا بی‌ «الف» و «لام» است و حسنهٔ در آخرت هم بی «الف» و «لام» است؛ معلوم می‌شود که حسنهٔ آخرت هم مثل حسنهٔ دنیا عظیم است!

«ربنا آتنا فی الدنیا حسنه»؛ امام صادق فرمودند: آن حسنهٔ واقعی خدا در دنیا که به بندگانش عطا کرده یا آنهایی که می‌گویند به ما عطا کن، این حسنهٔ دنیای خدا امیرالمؤمنین است و امیرالمؤمنین را عطا کرده است. برای چه؟ برای اینکه بندگانش مأموم امیرالمؤمنین از کار دربیایند. وقتی مردم، زنشان، مردشان، پیرشان، جوانشان، وزیرشان، وکیلشان و دولتشان پیرو امیرالمؤمنین باشند، رنگ علی را می‌گیرند، بوی علی را می‌گیرند، پاکی پیدا می‌کنند و این حسنهٔ دنیاست.

گفت: یابن‌رسول‌الله! حسنهٔ آخرت چیست؟ فرمودند: اینکه از قبر دربیایی و خدا دستت را در دست علی بگذارد و هر کجا علی می‌رود، تو را با خودش ببرد. این حسنهٔ آخرت است؛ یعنی امام صادق می‌خواهند بفرمایند که درخت وجود امیرالمؤمنین، کل میوه‌های عقلی و قلبی و معنوی و عرشی و ملکوتی و فرشی را دارد و پیرو امیرالمؤمنین به همهٔ این میوه‌ها در حد خودش می‌رسد. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: جان نکَنید که مثل من بشوید، یقه پاره نکنید که هم‌وزن من بشوید، «علی و انکم لا تقدرون علی ذلک»، شما در دنیا هم تا قیامت زنده بمانید، هم‌وزن من نمی‌شوید؛ چون من یک گنجایشی دارم و شما یک گنجایشی دارید؛ من یک ظرفیتی دارم و شما یک ظرفیتی دارید؛ اما یک کاری می‌توانید بکنید! می‌توانید تا آخر عمرتان در چهار برنامه یار من باشید، کمک‌کار من باشید، مددکار من باشید، همسفر من باشید، «ولکن اعینونی بورع»، شما می‌توانید پاک‌دامن باشید، سالم از شهوات حرام زندگی بکنید؛ وقتی که پاک‌دامن باشید، یار علی، همراه علی، همراز علی و همسفر علی می‌شوید، «و اجتهاد»، من را با زرنگی، با توانمندی، با قدرت، با کوچیدن، با زحمت مثبت‌کشیدن و خلاصه با دو چیز، عبادت خدا و خدمت به خلق خدا یاری کنید؛ این معنی اجتهاد است. عبادت خدا هم همین نماز جماعت امشب و روزهٔ یک‌ماه‌ونیم دیگر -ماه رمضان- نیست؛ بلکه خدا عبادت بدنی دارد، عبادت مالی دارد، عبادت اخلاقی دارد، عبادت حالی و قلبی دارد. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: اجتهاد داشته باشید، یعنی عبادت همه‌جانبه، کوشش مثبت و همه‌جانبه؛ این دو.

«و عفة»، زبانتان، چشمتان، گوشتان، شکمتان، شهوتتان، دستتان و پایتان را با کمربند نورانی عفت ببندید که اینها به‌طرف حوزهٔ شیطان فرار نکنند؛ چشمت هرز نشود و گوشَت کنار هر صدای نابابی، هر غیبتی، هر تهمتی، هر دری‌وری نرود و بنشیند؛ زبانت میدان‌دار باطل‌گویی نشود؛ دستت کارخانهٔ تولید شرّ برای مردم نشود؛ قدمت تو را به مراکز گناه نبرد؛ شکمت هم مال حرام قبول نکند؛ این عفت است! علمای بزرگ علم اخلاق می‌گویند: هر عضوی از هفت عضو وجود، عفت ویژهٔ خودش را دارد. «و السداد»، آدم پابرجایی باشید، آدم استواری باشید، حزب باد نباشید، پابرجای در حقایق و در دین و در توحید و در نبوت و در امامت باشید و از هر طرفی باد می‌وزد، مثل پشه در امواج باد نیفتید تا هر کجا دلش بخواهد، شما را باد ببرد.

عیبی ندارد در محضر حضرت معصومه، حرف امیرالمؤمنین را تعبیر بکنم که دارودسته‌ای و گروه‌گرا و حزبی نباشید و مستقیم با خدا کار بکنید. آنجایی که به نفع کشور است، قدم بردارید؛ اگر نیست، قدم برندارید! آنچه که خود و خدا به نفع خانواده‌تان است، انجام بدهید و حرفی را بزنید که سازندهٔ خیر دنیا و آخرتتان است. آدم‌هایی نباشید که با شتاب در همه‌چیز قضاوت بکنند. خب شما نمی‌توانید علی بشوید، چون ظرفیتش را ندارید؛ اما می‌توانید شیعهٔ علی بشوید! این را نمی‌توانید بگویید نمی‌توانیم و اگر کسی بگوید من نمی‌توانم شیعهٔ واقعی علی باشم، به پروردگار تهمت زده است. پروردگار برای چه امیرالمؤمنین را بعد از پیغمبر به‌عنوان امام واجب‌الاطاعه معرفی کرده است؟ برای اینکه ملت مأموم بشوند؛ امام برای صیرورت جامعه است، برای گشتن جامعه است که با وجود امام مردم از شیاطین برگردند و همه روی وجودشان را به امام قرار بدهند، این صیرورت است.

خب یک راه پرمیوه‌شدن این درخت، ایمان است، باور است و این باور هم یا آدم باید سراغ یک استاد برود تا به او انتقال بدهد؛ با آیات قرآن، با روایات، با دعاها، با بیان مسائل آفرینش، با بیان مسائل وجود خودش، ایمان را انتقال بدهد. این حرف‌ها را بزند و بعد به او بگوید خدا این است که گفتم؛ خدا وجود مقدسی است که از دو گاز آتشین، دوتا اکسیژن و یک هیدروژن که اگر اینها -هیدروژن و اکسیژن- را جُدا جُدا در شیشه بکنند، یکی‌شان می‌سوزاند که آتش است و یکی‌شان هم می‌سوزد! کپسول‌های بزرگ را در انبارهای آهن‌فروش‌ها دیده‌اید؟ کپسول اکسیژن، سر شلنگ را می‌آید و آن پیچش را کم می‌کند که خروجی اکسیژن تنگ بشود، یک شعلهٔ آبی پرقدرتی از سر شلنگ بیرون می‌آید و آهن 24 را می‌بُرَد؛ این اکسیژن است و هیدروژن هم می‌سوزد. این دوتا را خدا با هم قاطی کرده و آب خنک شده است؛ اگر خدا این دوتا را قاطی نکرده، پس چه کسی قاطی کرده است؟ پیدا‌کردن خدا که کاری ندارد و خیلی ساده است! امیرالمؤمنین می‌فرمایند: خدا کسی است که با یک‌ذره گوشت و نه همه‌اش، با یک‌ذره گوشتِ نوک زبان، به شما صحبت‌کردن و سخن‌گفتن داده به هر زبانی که دلتان می‌خواهد؛ انگلیسی، فرانسه، عربی، مالیایی، آفریقایی، فارسی، با یک‌ذره گوشت نوک زبان! چه کسی این کار را کرده است؟ و با دو-سه‌تا استخوان که داخل گوش است، کاری کرده که شما هر جور صدایی رامی‌شنوید. با دو-سه‌تا تکه استخوان، استخوان‌های داخلی! چون گوش سه قسمت است: خارجی، میانی، داخلی که خارجی همین لالهٔ گوش است؛ اگر نداشتیم صداها به گوش ما تنظیم نمی‌شد و نوسان‌های عجیبی داشت و یک‌جوری هم ساخته که نه استخوان است و نه گوشت نرم است؛ بلکه غضروف است که اگر شب روی متکا، روی فرش، روی سنگ خوابیدی و ده دفعه کله‌ات غلتید، نشکند؛ اگر استخوان نازک بود که با یک غلت می‌شکست و دور می‌افتاد، اما شما صد دفعه تا صبح غلت بزن، گوش تو نمی‌افتد. کار کیست؟

آن که می‌گوید این عالَم خدا ندارد، بگو: باشد، خدا ندارد! تو آدرس آن که این گوش و نوک زبان را ساخته، به من بده که کیست! اصلاً جوابی ندارد که بدهد، جز اینکه بگوید یک عالِم، یک قادر، یک توانمند که خدا همان است. یا با مطالعه در قرآن یا فهم روایات توحیدیه، مثل روایات جلد اوّل اصول کافی یا دعاها، آدم خیلی راحتْ خدا را می‌فهمد و می‌یابد. حال خود آدم نتوانست، به یک معلم دلسوز می‌گوید: آقا، خدا را به من القا کن. این ایمان که بیاید، دوتا کار می‌کند؛ این ایمانی که قرآن می‌گوید: یک کار آن ایمان، مثل موتور یک کارخانه است که آدم را به عبادت و خدمت وادار می‌کند؛ یک کار این ایمان هم ترمز است که آدم تا با گناهان بدنی و مالی و اجتماعی و اخلاقی برخورد می‌کند، آن ایمان ترمز آدم را می‌کِشَد که آدم در دردسر عذاب قیامت نیفتد؛ هم موتور است و هم ترمز است.

حالا ایمان امیرالمؤمنین چه ایمانی بود؟ من یک گوشه‌اش را دیشب برایتان عرض کردم، واقعاً ایمان امیرالمؤمنین اعجاب‌انگیز بود! این یک مایهٔ پرثمرشدن درخت وجود است، مایهٔ دیگرش هجرت است، مایهٔ دیگرش هم جهاد است؛ ولی من می‌خواهم این ایمان را بیشتر توضیح بدهم، اگر خدا بخواهد! با یک نکتهٔ بسیار مهم دربارهٔ ایمان امیرالمؤمنین که فردا شب عرض می‌کنم.

 روز ولادت بود و دیگر جا ندارد من ذکر مصیبت بکنم؛ فردا شب که شب وفات قهرمان کربلا زینب کبری است، مفصّل برایتان ذکر مصیبت می‌کنم، با توفیق خدا و لطف پروردگار!

خدایا! از ایمان امیرالمؤمنین به همهٔ ما بچشان.

خدایا! از هجرت باطنی امیرالمؤمنین به ما بچشان.

 خدایا! از جهاد امیرالمؤمنین به ما بچشان.

 خدایا! ما و زن و بچه‌ها و نسل ما را تا قیامت از شرّ هر شیطان و گناهی حفظ فرما.

 دین ما، کشور ما، این ملت بزرگوار و با آبروی ما، مرجعیت ما، رهبری ما، محراب و منبر ما، محرّم و ماه رمضان ما را از حوادث حفظ فرما.

 به حقیقت حضرت معصومه، امام زمان را امشب در همین لحظه، دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

 شرّ کفر را از سر ملت اسلام ریشه‌کن کن.

 عاقبت همهٔ ما را عاقبت امیرالمؤمنین قرار بده.

 

 

برچسب ها :