جلسه اول چهار شنبه (30-1-1396)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ حسینیهٔ همدانیها/ دههٔ سوم رجب/ بهار 1396هـ.ش.
سخنرانی اوّل
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ابتدا ارزش فرمایشات انبیای خدا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) را در ضمن یک آیه عرض میکنم تا بعد از دانستن ارزش کلماتِ این منابع نور، چندروزی از این دهه را با توفیق خداوند، به فرمایشات وجود مبارک موسیبنجعفر و چندروزی هم به فرمایشات پیغمبر اسلام بپردازم.
قرآن مجید از یک شخصی به نام لقمان نام میبرد که یقیناً پیغمبر نبوده و به رسالت مبعوث نشده، اصالتاً اهل سودان و آفریقایی بوده و مثل بیشتر مردم آفریقا سیاهچهره بوده است. در ابتدای سورهٔ مبارکهای که به نام خودش است، پروردگار میفرماید: «و لقد آتینا لقمان الحکمه»، ما به لقمان حکمت عطا کردیم. حکمت یعنی چه؟ حکمت خیلی معنی جالبی دارد! به کتب لغت عرب که مراجعه میکنیم، استادان اصیل لغت عرب که خیلیهایشان هم عرب هستند و کتابهای مهمی هم در باب لغات نوشتهاند، مینویسند: ریشهٔ حکمت سه حرف است: «ح و کاف و میم» و معنیاش مهار است؛ عرب به مهاری که هر شتری و هر حیوانی را از دچارشدن به خطر حفظ میکند، حکمت میگوید.
اینکه پروردگار میفرماید: «وَ لَقَدْ آتَینٰا لُقْمٰانَ اَلْحِکمَةَ» ﴿لقمان، 12﴾، یعنی ما یک مسائلی را به لقمان عطا کردیم که این مسائل مِثل مهار میماند و انسان را از افتادن در خطر حفظ میکند؛ خطر اعتقادی، اخلاقی و عملی. این حکمت است! خب حالا این حکمتی که پروردگار میفرماید: «آتینا لقمان الحکمه»، در اواخر سورهٔ بقره میفرماید: «و من یعطی الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا»، به هرکسی که حکمت عطا شود، خیر فراوان بدون شمارش عطا میشود، «کثیرا»؛ حالا بعضیها هم که میگویند کلمهٔ «کثیرا» در بعضی از آیات قرآن بهمعنی کل است و نه بهمعنی بسیار، «و من یعطی الحکمه»، به هرکسی حکمت عطا شود، «فقد اوتی خیرا کثیرا»، همهٔ خیر را خدا به او داده است.
خب این حکمت چیست؟ خود پروردگار در سورهٔ لقمان، حکمت را در شش-هفتتا آیه معنا میکند و توضیح میدهد؛ حالا من فقط یک آیه را میخوانم و آیات دیگرش برای یک فرصت دیگر و با خواست خدا باشد. «و لقد آتینا لقمان الحکمه»، خب این حکمت چیست؟ این حکمت مجموعهای از مسائل ناب، خالص و 24 عیار پروردگار است که عمل به این رشته محال است که بگذارد انسان در دنیا و آخرت با خطرات شیطانی مواجه شود، با ضربههای شیطانی مواجه شود؛ البته باید پروندهٔ حوادث و بلاهایی که برای اهل ایمان در طول تاریخ پیش آمده، از این پرونده جدا کرد.
خب خیلی از انبیا را خدا میگوید کشته شدهاند و این ضربه است دیگر، ولی این ضربه به بدن انبیا خورده و نه به عقلشان، نه به روحشان، نه به دینشان، نه به اخلاقشان، نه به اعتقادشان؛ اما منافقین، مشرکین، کافران، لائیکها، بیدینها، اینها به عقلشان ضربه خورده به قلبشان ضربه خورده، به ارزشهای وجودشان ضربه خورده است و اصلاً هیچچیز این دوتا پرونده با همدیگر یکی نیست. یک کسی ضربه میخورد، آدم مؤمنی است، آدم بزرگواری است، آدم باکرامتی است؛ حالا این ضربه یا به بدنش میخورد یا به مالش میخورد یا یک چیزهایی پیش میآید و غصهدارش میکند. این ضربههایی که میخورد یا چیزی که غصهدارش میکند، وقتی که مؤمن باشد، آیات و روایات میگویند که به پایش حساب میکنیم؛ مثلاً یک کسی بچهاش ازدنیا میرود، خب این ضربه است و دلش میسوزد، رنج میبرد، بار فراق را تحمل میکند، گریه میکند. این ضربه به دینش که نخورده، به قلبش که نخورده، به جانش که نخورده، به اخلاق و عملش که نخورده، بلکه ضربه به شکل زندگیاش خورده، به خوشیاش ضربه خورده است؛ ولی قرآن مجید و روایات میگویند: ما این ضربهای که به او خورده، جبران میکنیم و خوب هم جبران میکنیم. در یک روایت هم دارد که این بچهای که ازدنیا رفته، حالا تکلیف هم نشده و بیگناه است یا مکلف شده و مؤمن بوده، خب در روز قیامت، این بچهای که تکلیف ندارد، جایش بهشت است؛ این یقینی است و جهنم نمیبرند؛ یا بچهٔ مؤمنی که زمان حیات پدر و مادر ازدنیا رفته، این اهل بهشت است. جوان بوده، ولی عبد خدا بوده، بندهٔ خدا بوده، بندهٔ پروردگار بوده است. در قیامت به او میگویند: هم به آن که قبل از تکلیف مُرده و هم به آن که متدین بوده و بعد از تکلیف مُرده است، «ادخل الجنه»، برو بهشت! پروردگار هم که در آسانگیری عجیب است! برو بهشت؛ این بچه دم در بهشت میآید و مینشیند، خطاب میرسد: چرا نمیروی؟ میگوید: من بدون پدر و مادرم نمیروم! خطاب میرسد: پدر و مادرت هم الآن میفرستیم. این جبران داغ است، پس این ضرر نکرده و ضربهای نخورده است.
امیرالمؤمنین یک جملهای دارند که واقعاً آدم را نسبت به این مشکلاتی که هست، ضربههایی که هست، دلخوش میکند؛ حالا یا بدنی است و یا مالی است. حضرت میفرمایند: «والحریب من حرب دینه»، شکستخوردهٔ در این دنیا کسی است که دینش را غارت کردهاند. خب اگر دین غارت نشود، امیرالمؤمنین نمیگویند که تو ورشکستهٔ مالی هستی، اگرچه مالم از دستم رفته باشد؛ تو ورشکستهٔ بدنی هستی، اگرچه حالا زمین خوردهام و لگنم شکسته است؛ میگویند ضربه آن کسی خورده که دینش را بردهاند، ولی تو ضربه نخوردهای.
خب حکمت را اینجور که خود پروردگار معنی میکند، مجموعهای از دانستنیهای صحیح است که وقتی آدم براساس آن دانستنیهای صحیح عمل میکند، آن دانستنیها و این عمل، یک مهار معنوی است که آدم را در قیامت نگه میدارد تا با خطر دوزخ برخورد نکند؛ آدم را در دنیا نگه میدارد تا با خطر غارتشدن دین برنخورد، این معنی حکمت است!
خب خدا معنی حکمت را از اینجا شروع کرده است: «ان اشکر لله»، حالا معنی حکمت در آیات بعد، خیلی مسائل مهمی است! «و بالوالدین احسانا» حکمت است که به لقمان امر میکند؛ نماز حکمت است؛ با صدای آرام با مردم حرفزدن حکمت است؛ فروتنی حکمت است که در همین آیات مطرح است؛ مردم را با دلسوزی وادارکردن به خوبیها، به عبادت، به خدمت به خلقْ حکمت است؛ با دلسوزی جلوی مردم را گرفتن از افتادن در معاصی، منکرات و فحشا حکمت است؛ حالا خودتان هم اگر فرصت داشتید، بعد از منبرِ اینجا یا درِ مغازه یا شب در خانه، سورهٔ لقمان را بخوانید، این حکمت به این مسائل معنا شده است؛ حالا چقدر جایگاه شُکر مهم است که پروردگار عالم، مسئلهٔ شکر را بر رعایت حق پدر و مادر، بر رعایت حق زبان، بر امر به معروف، بر نهی از منکر، بر نماز مقدّم کرده است؛ یعنی وقتی خود پروردگار میخواهد شُکر را معنا بکند، اول شکر را مطرح کرده است. شکر یعنی چه؟ استادان علم لغت میگویند: اصل شکر بهمعنای چشمهٔ جوشان است؛ یک چشمهای که خشک نشده و سالهاست بهار که شروع میشود، ممکن است میلیونها سال باشد، اما این آبِ جوشان دارد؛ میگویند شکر به این معناست. بندهٔ شاکر کسی است که خوبیها از وجود او میجوشد. و بعد پروردگار در قرآن، خود شکر را که معنی میکند، اینجور معنی میکند: «اعملوا آل داود شکرا»، ای خاندان داود؛ سلیمان، برادرهایش، خواهرهایش، مادرش، همسر خودش، بچههایش، اینها آلداود هستند. خدا در آن زمان به اینها خطاب کرده که حالا خبر خطابش را در قرآن مجید آورده است: «اعملوا»، به خواستههای من عمل کنید، «شکرا»، این عملِ به خواستههای من، شکر من است. این شکر است!
خب ضدش میشود: اگر من بر خلاف خواستههای پروردگار کاری بکنم، من ناسپاس میشوم، من کفرانکننده میشوم. این شکر است! بعد یک جملهٔ بسیار مهمی در همین توضیح شکر پروردگار دارد: «فمن شکر»، اگر بندهای از بندگان من اهل شکر بشود، یعنی عمرش را جز در راه عمل به خواستههای من هزینه نکند، «فانما یشکر لنفسه»، کل عمرش به سود خودش شکر کرده است؛ «و من کفر» اما اگر کسی که دارد در دنیا زندگی میکند و اصلاً قدر نعمت من را نمیداند، نه نعمت بدن، نه چشم، نه اعضا و جوارح، نه نعمت پول، نه نعمت زن و بچه، نه نعمت دوست خوب، اینها را اصلاً قدردانی نمیکند، «فان الله غنی حمید»، همانا بداند من هیچ نیازی به شکر او ندارم. کل این کفرانکردن نعمتهای من ضرر است و مال خودش است؛ من از شکر بندگانم بینیاز هستم و تمام خصلتهایم ستوده و پاک است، «فان الله غنی حمید». این معنی حکمت است!
این معنا که روشن شد، حالا باید خدمتتان عرض بکنم که ما هرچه روایت از انبیا داریم، مثلاً آدم نشسته و فرزندانش را نصیحت کرده، از آدم فرمایشاتی داریم، از حضرت نوح داریم، از دیگر انبیا داریم، از ائمهٔ طاهرین داریم، هرچه که از آنها داریم، با توجه به آیات سورهٔ لقمان، حکمت است؛ اگر من بیایم و حکمتهای موسیبنجعفر را بپذیرم و عمل بکنم، معلوم میشود خدا به من خیر کثیر داده است، «وَ مَنْ یؤْتَ اَلْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثِیراً» ﴿البقرة، 269﴾. با توجه به این مقدمه، حالا یک متن خیلی پرقیمتی را برایتان از موسیبنجعفر، از جلد اوّل اصول کافی نقل بکنم.
امام صادق و حضرت موسیبنجعفر، دو نفریشان یک شاگردی به نام هشامبنحکم دارند. این هشام که خوشبختانه یکی از اساتید دانشگاه قبل از انقلاب، اساتید دانشگاه تهران، خیلی زحمت کشیده است؛ چون من خودم کتاب مینویسم، میفهمم او چقدر زحمت کشیده است! یک کتاب به نام هشامبنحکم نوشته که حدود سیصد صفحه و زندگی هشام است؛ درسهایی که به مردم داده و هدایتهایی که داشته است. این هشام روزی که در کلاس امام صادق برای تحصیل، اینجا باید حکمت بگویم و نه علم! علوم ائمه و انبیا همان حکمتی است که خدا در سورهٔ لقمان و در سورهٔ بقره میگوید و شما هم میدانید و با قرآن آشنا هستید؛ پروردگار کراراً خودش را حکیم معرفی کرده است: «ان الله عزیز حکیم».
وقتی میخواهد به قرآن قسم بخورد که حالا فکر میکنم در تمام سی جزء قرآن، خدا یکبار به قرآن قسم خورده، به خودش چندبار قسم خورده، به جان پیغمبر یکبار قسم خورده، به خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز و وجود انسان هم یکی یکبار قسم خورده است؛ قسم خورده به ما حالی کند که این موجوداتْ فوقالعاده باارزش هستند. اگر من میگویم «وَ اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا» ﴿الشمس، 1﴾، یعنی خورشید در زندگی شماها بالاترین نقش را دارد؛ اگر میگویم «وَ اَلْقَمَرِ إِذٰا تَلاٰهٰا» ﴿الشمس، 2﴾، ماه نقش مهمی در زندگیتان دارد. خیلی جاهای دنیا نزدیک دریا صدهزار، دویستهزار و در ایران شاید نزدیک به یکمیلیون نخل خرما کاشته شده و هیچوقت صاحبان این باغهای خرما بیل روی کولشان نیست که نصف شب بیایند و آب راه بیندازند؛ شبهایی که بهوسیلهٔ ماه مدّ صورت میگیرد، من چند شب در بوشهر نشستم و نگاه کردم، کرهٔ ماه آب دریاها را بهطرف خودش میکشد، آب را که بالا میکشد، این آب وقتی بالا میآید، تمام کانالهایی که مردم برای باغهای نخلشان درست کردهاند، لب آب است و این آب راحت در این کانالها میآید تا مدّ دیگر، کل درختهای خرما را آب میدهد و بعد، میوهاش خرما، چیزی است که چندبار خدا در قرآن از این اسم برده است.
دکترهای امروز دنیا باید بیایند و در پیشگاه قرآن صورت بر روی خاک بگذارند! دکترها میگویند زن وقتی بچهاش بهدنیا میآید، بخش عمدهای از انرژیاش پایین میآید؛ اگر یادتان باشد مادرهای ما وقتی بچه بهدنیا میآوردند، کاچی به آنها میدادند؛ یعنی یک سوپ روان شیرین و بهترین شیرینی که ضعف زن را بعد از تولد بچه جبران میکند، خرماست؛ لذا در قرآن میخوانید که وقتی مسیح بهدنیا آمد، از مادر که جدا شد، مریم در بیابان و کنار یک نخل خرما بود، خطاب رسید: «وَ هُزِّی إِلَیک بِجِذْعِ اَلنَّخْلَةِ تُسٰاقِطْ عَلَیک رُطَباً جَنِیا»﴿مریم، 25﴾، الآن که اینقدر ضعف گرفتهای، دستت را بلند کن و یک شاخهٔ این نخل را پایین بکش تا برای تو خرمای تازه، رطب جنیا بدهد؛ خرمای تازه و نه خرمای سردخانهای! خیلی جالب است نمیگوید رطب، بلکه میگوید «رطبا جنیا»! یا مسئلهٔ ماهی را که خدا در قرآن مطرح میکند، مثل اینکه پروردگار با ماهی فریزری و با ماهی که یخ رویش انداختهاند، خیلی موافق نیست و میگوید: «لحما طریا»، همان وقتی که صید میکنند، بنشینید و بخورید.
قرآن را که میخواهد به آن قسم بخورد، میگوید: «و القرآن الحکیم»، خدا حکیم است، قرآن حکیم است و وقتی پیغمبر را در چهار آیه معرفی میکند که چهکاره است، کارهایش را که شرح میدهد، یک کارش این است: «و یعلمهم الکتاب و الحکمه»، حکمت همین مسائلی است که انبیا برای تربیت مردم بیان کردهاند، ائمه برای تربیت ما بیان کردهاند؛ حالا این قطعهٔ حکمت موسیبنجعفر(علیهالسلام) از جلد اوّل اصول کافی را برایتان بگویم که خطاب به هشام است.
هشام وقتی آمد پیش امام صادق شاگردی کند، یکدانه مو در صورتش درنیامده بود؛ یعنی سیزده-چهاردهسالش بود و خدا چه توفیقی به این جوان داد! هنوز مو در صورتش نزده بود و من نمیدانم این چه حافظهای داشت، چه روحیهای داشت، چه سلامت باطنی داشت! هنوز در شاگردی خدمت امام صادق مو به صورتش درنیامده بود، نوشتهاند که هر وقت از بیرون خدمت امام ششم یا برای شرکت در کلاس میآمد یا کاری با حضرت داشت، با بودن اصحاب حضرت که خیلیهایشان محاسن سفید بودند، وقتی هشام میآمد، امام صادق به او خیره میشدند که ببینند کجا میخواهد بنشیند! وقتی که میآمد بنشیند، امام صادق تمامقد برایش بلند میشدند. هنوز مو به صورتش درنیامده بود!
یعنی ائمهٔ ما عاشق آدمهای بامعرفت هستند، عاشق آدمهای فهیم هستند، عاشق آدمهایی هستند که به خواستههای پروردگار عمل میکنند که حاضرند آدم پیششان برود و تمامقد جلوی پای آدم بلند شوند. بعد از شهادت امام صادق هم محضر الهی حضرت موسیبنجعفر آمد. یکی از روایات موسیبنجعفر خطاب به همین هشام است؛ یعنی اگر شما اصول کافی را ببینید، در این روایت که پنج-شش صفحه است، یک روایتِ پنج-شش صفحه است که حضرت دهبار بیشتر به او فرمودهاند یا هشام! یا هشام!
خب این قطعهای که برای شما آماده کردهام: «یا هشام ان لقمان قال لابنه»، هشام، لقمان به فرزندش گفت؛ چهچیزی گفت؟ لقمان گفتارش چیست؟ خب، قرآن مجید میگوید حکمت است، «و لقد آتینا لقمان الحکمه». به پسرش چه گفت؟ «تواضع للحق، تکن اعقل الناس»، این حکمت است؛ پسرم در برابر حق فروتن باش! حالا هر حقی که برایت آمد، قرآن حق است، نبوت حق است، امامت حق است، توحید حق است، فقه حق است، حلال و حرام حق است، اینها همه حق است؛ در برابر حق نرم باش، فروتن باش، شانه بالا نینداز، تکبر نکن و نگو نمیخواهم، نگو نمیپسندم، نگو دوست ندارم. پسرم! حق یک واقعیتی است که آدم باید در مقابلش فروتن باشد، متواضع باشد و تو اگر در برابر حق تواضع کنی، مُهری که در دنیا و آخرت بر روی پروندهات میزنند، این است که این آدم عاقلترین مردم است.
خیلی جالب است که فروتنی علامت عقل است و بعد فروتنیِ در برابر حق، انسان را به مقام اعقلبودن میرساند. خب اینجور که معلوم است از این هفتمیلیارد جمعیت کرهٔ زمین، فقط یک مشت مؤمن در این عالم «اعقل» هستند، بقیه یا عاقلاند یا جاهلاند؛ یا دیوانه و بیارزش.
بعد فرمود: پسرم! «و ان الکیس لدی الحق یسیر»، آدم تیزهوش، آدم هوشمند، آدم فهمیده در کنار حق خیلی کم است! پسرم! بیشتر مردم دنیا نسبت به حق آدمهای نفهمی هستند، آدمهای جاهلی هستند، اندک هستند؛ آنهایی که کنار حق تیزهوش هستند و میبینند که این حق و عملِ به این حق، تضمینکنندهٔ خیر دنیا و آخرتشان است، این را میبینند!
البته این یک خط و این دو مطلب یک دنبالهٔ بسیار زیبای پرقیمتی دارد که موسیبنجعفر از قول لقمان برای پسرش نقل میکنند که خیلی عالی است! انشاءالله فردا.
زندان هم برای مؤمن و هم برای غیرمؤمن جای سختی است، محدود است، اذیت میکنند، زخم زبان میزنند، گاهی شکنجه میدهند، گاهی هم اصلاً اجازهٔ ملاقات به خانوادهٔ آدم نمیدهند و خیلی سخت است؛ حالا زندان موسیبنجعفر که سهسال هم طول کشیده، اینقدر سخت بوده که امامی که روحش دریای بیساحل است، اواخر زندان در سجده به پروردگار میگفتند: «یا مخلص الشجر من بین الماء و التین»، یک شب یک عرب قدبلندی در حرم موسیبنجعفر داشت برای رفیقهایش زیارت میخواند و اهل کاظمین بود؛ خواندن خیلی غوغایی داشت! آرام میخواند، ولی چه گریهای میکرد! من هم یک گوشهای با دوستان نشسته بودم و دنبال او داشتم زیارت میخواندم؛ بعد که زیارتش تمام شد، بلند شد که برود، من به فرزندم گفتم: بابا به او بگو میآید برای ما ایرانیها یک زیارت بخواند؟ رفت به او گفت، گفت: با کمال میل! آمد و نشست، خیلی زیارت باحالی خواند! آنوقت بعضی از جملات این زیارت را خود من طاقت نمیآوردم. در زیارت میخواند که سلام بر تو که حلقههای زنجیر، پوست پایت را کنده بود، گوشتت را کوبیده بود و این آهن به استخوان رسیده بود. زیارتش که تمام شد، بلند شد و رفت به ضریح چسبید. من به پسرم گفتم: برو یک پول خوبی به او بده، یک پول به دردخوری بده! پسرم رفت کنار ضریح ایستاد، گریهاش که تمام شد، یکدسته پول درآورد، گفت: پسرم! من در تمام این کاظمین، اوّلین تاجر این شهر هستم، من خیلی ثروت دارم. من این زیارتی که برای شما خواندم، بهعنوان نوکری موسیبنجعفر آمدم و خواندم.
اینقدر این زندان سخت بود که گفت: ای خدایی که درخت را از بین آب و گل نجات میدهی، ای خدایی که جنین را از رحم مادر نجات میدهی، خدایا! من را از این زندان نجات بده.