لطفا منتظر باشید

جلسه ششم دوشنبه (4-2-1396)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رجب1438 ه.ق - فروردین1396 ه.ش
4.59 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

تهران/ حسینیهٔ همدانی‌ها/ دههٔ سوم رجب/ بهار1396هـ.ش.

 سخنرانی ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

دربارهٔ روایتی سخن بود که در جلد اوّل کتاب کم‌نظیر اصول کافی نوشته و مرد علم و عمل، کلینی نقل کرده است. این روایت از نخبه روایت‌های ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است. من دو قطعه‌اش را انتخاب کرده بودم که هر دو را برایتان عرض کنم، ولی هنوز توضیح جملهٔ اوّلِ قطعهٔ اوّل انتخاب‌شده تمام نشد؛ اگر این روایت به آموزش و پرورش راه پیدا می‌کرد، به آموزش و پرورش همهٔ کشورها راه پیدا می‌کرد، بهترین مربی برای تربیت نسل کشورها بود، اما خود کتاب و روایت در غربت به‌سر می‌برد. امام که همهٔ ما می‌دانیم و دانستنمان هم برای آثار به‌جاماندهٔ ائمهٔ طاهرین است، به دریای علم بی‌نهایت وصل است، اگر نه، امام نبود؛ اگر این اتصال را نداشت، مثل ما بود. خب این را می‌دانیم که قرآن مجید واقعاً یک علم بی‌نهایت است و این علم بی‌نهایت، خود قرآن مجید می‌گوید بر قلب پیغمبر نازل شد، «نزل الی قلبک روح الامین»، کل این علم به ائمهٔ طاهرین انتقال داده شده است.

بنابراین ما کسی را نمی‌توانیم امروز در کرهٔ زمین پیدا بکنیم که در هدایت مردم، در دلالت مردم، عالم‌تر از رسول خدا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) باشد. ما هیچ احتیاجی نداریم برای شناساندن امام معصوم، یک مطالبی را از بیرون قرض بکنیم، از عقلمان قرض بکنیم، از دانشمندان قرض بکنیم؛ ما به‌وسیلهٔ آثار خود ائمهٔ طاهرین می‌توانیم امام را بشناسیم. به گدایی نیاز نداریم که از حرف‌های دیگران یا یافته‌های عقل خودمان گدایی بکنیم و بگوییم موسی‌بن‌جعفر این است؛ اگر آدم باانصاف باشد، همین یک‌دانه روایت را -که حدود پنج شش صفحهٔ اصول کافی است- دقت بکند و بفهمد، مقام علمی امامت را فهمیده است. روایت نشان می‌دهد که این کار، کار یک آدم درس‌خوانده نیست، کار یک آدم عالم نیست؛ نشان می‌دهد این روایت، کار یک آدم متصل است. عالِم که در زمان موسی‌بن‌جعفر هم خیلی بوده؛ یهودی‌ها عالم داشتند، مسیحی‌ها عالم داشتند، یونانی‌ها در عصر موسی‌بن‌جعفر عالم داشتند، ایرانی‌ها عالم داشتند، هندی‌ها عالم داشتند، اسکندریه‌ها عالم داشتند، ایرانی‌ها دانشگاه جندی‌شاپور را داشتند؛ اما یک‌دانه از علمای این جغرافیای وسیع، حرف اینها را ندارد؛ قبل آن هم نداشتند، بعد آن هم نداشتند و الآن هم ندارند.

ولی یک دولتی مثل دولت ما باید بداند که روز قیامت در برابر این روایات و امامت ائمهٔ طاهرین و روش تربیتی‌شان مورد بازپرسی قرار خواهد گرفت. چرا باید این روایات غریب باشد؟ چرا باید به کتاب‌های آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها انتقال پیدا نکند؟ خب این قطعهٔ اوّلی که انتخاب شد، جملهٔ اوّلش این است: «تواضع للحق»، آدم فروتنی برای حق باش، اهل موضع‌گیری در برابر حق نباش، سینه سپر نکن، روی حق سایه نینداز؛ سایهٔ خودیت خودت، سایهٔ موجودیت خودت، سایهٔ شخصیت خودت را که با سایه‌انداختن، حق را از دید خودت و بصیرت خودت پنهان کنی و خودت به‌تنهایی میدان‌دار زندگی خودت و زنت و بچه‌ات و دیگران بشوی. وقتی آدم سایهٔ منیّت خودش را روی حق بیندازد، محور زندگی‌اش می‌شود: من خودم می‌دانم، نمی‌خواهد کسی من را راهنمایی کند، نمی‌خواهد کسی من را دلالت کند، نمی‌خواهد کسی برای من حرف بزند، من خودم صدتا پیراهن پاره کرده‌ام و پر از تجربه هستم.

بدون تردید این سایه‌انداختن، آدم را از تمام فیوضات الهیه محروم می‌کند. خب ما در حدی می‌دانیم در تمام موجودات خلقت، شخصیتی را باعظمت‌تر در همهٔ شئون از رسول خدا نداشته‌ایم؛ هم آیات قرآن، هم روایت دلیل بر این مطلب است و هم روایاتی که از خود حضرت به‌جا مانده است؛ ولی این انسان با این مقام، با آن عدل، با آن عظمت، با آن کرامت، با آن سرمایه‌های وجودی، در قدیمی‌ترین کتاب‌هایمان نقل شده که جبرئیل را که می‌دید -که یقیناً مقام پایین‌تر از خودش بود، مقام پایین‌تر از امیرالمؤمنین بود، مقام پایین‌تر از صدیقهٔ کبری بود. ما دلیلی نداریم که جبرئیل برتر از اینها بوده، ولی دلیل داریم که اینها برتر از جبرئیل بوده‌اند- وقتی جبرئیل را می‌دید، این واقعیت است و شوخی نبوده، تعارف نبوده، به جبرئیل می‌فرمودند: «عظنی»، من را موعظه کن، من را نصیحت کن! این معلوم می‌شود که وجودش یک‌ذره سایه هم روی حق نینداخته است؛ آخر سایه پنهان می‌کند. این ماه‌گرفتگی و خورشیدگرفتگی فقط کار سایه است و وقتی سایهٔ زمین روی خورشید می‌افتد، خورشیدگرفتگی پیش می‌آید یا ماه‌گرفتگی پیش می‌آید؛ یعنی خورشید را در تاریکی می‌برد، ماه را در تاریکی می‌برد و اگر خسوف کامل اتفاق بیفتد، اهل زمین، ماه را نمی‌بینند، خورشید را نمی‌بینند.

تمام گرفتاری‌های بشر از زمان قابیل که برادرش را کشت و اوّلین قتلی که در زمین اتفاق افتاد تا الآن، برای همین سایهٔ خودانداختن روی حق است؛ خود، منیّت!

 تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز!

 الآن هم وجود نود درصد مردم دنیا که وجود تاریکی است، روی حق سایه انداخته‌اند. ملاحظه می‌کنید تمام گناهان صغیره و کبیره در دنیا پخش است، مرتکب هم می‌شوند و دردشان هم نمی‌آید؛ البته یک‌روزی دردشان می‌آید که قرآن مجید می‌گوید دیگر به درد نمی‌خورد و قابل درمان نیست: «وَ لَیسَتِ اَلتَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ اَلسَّیئٰاتِ حَتّٰی إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ اَلْآنَ» ﴿النساء، 18﴾، می‌گوید: من در آن‌وقت توبه را دیگر قبول نمی‌کنم، ولی این بلا دچار تمام مردم زمین است، الّا اندکی. خود حضرت موسی‌بن‌جعفر دنبال این جملهٔ اول که می‌فرمایند: «تواضع للحق تکن اعقل الناس»، بلافاصله می‌فرمایند: «و ان الکیس لدی الحق یسیر». آدم‌های تیزهوش و خوش‌فهمی که به‌خاطر تیزهوشی و خوش‌فهمی‌شان واقعاً در برابر حق تواضع دارند، بسیار اندک هستند، «و ان الکیس لدی الحق یسیر».

و من هر روز برای این سخنرانی به ذهنم می‌آید که خدایا مباد اینکه ما جزء همین اندک‌ها نباشیم، اکثر را که تو در قرآن رد کرده‌ای؛ اصلاً خدا برای اکثریت مردم عالم هیچ ارزشی قائل نیست: «اکثرهم لا یفقهون»، «اکثرهم لا یشکرون»، «اکثرهم لا یعلمون»، «اکثرهم لا یعملون»، این اکثریت است؛ خدا نیاورد که ما جزء آن اکثریت باشیم، جزء همان تعداد اندک باشیم که در برابر حق -به قول امیرالمؤمنین- نایستیم. حضرت می‌فرمایند: «من ابداً صفحته للحق هلک»، هرکسی در مقابل حق بایستد و موضع‌گیری بکند، نابود می‌شود، هلاک می‌شود، جهنمی می‌شود، دوزخی می‌شود. این در نهج‌البلاغه است، «من ابداً صفحته للحق هلک»، و این نظر امیرالمؤمنین است.

خب تواضع در برابر حق چیست؟ اینکه چون عقل دارم، فطرت دارم، حالی‌ام می‌شود، حق را قبول بکنم و عملاً خودم را با حق هماهنگ کنم، این تواضع است. آن که حق را می‌بیند و قبول نمی‌کند و نهایتاً هماهنگ با حق هم نمی‌شود، این جزء باند ابلیس است، «ابی واستکبر»، ابلیس در مقابل حق، هم از قبول‌کردنش امتناع کرد و هم تکبر کرد؛ یعنی سایهٔ منیّتش را وسط آورد، «خلقتنی من نار و خلقته من طین»، شکست ایجاد کرد؛ یعنی از مقام فرشتگان جدا شد و دشمنی نسبت به آدم در او ظهور کرد، از پیروی فرمان خداوند و امر حق سرپیچی کرد و نتیجهٔ ایستادنش در مقابل حق هم این شد: «رجیم»، «ملعون»، «مضعون»، «مدحور»، «دوزخی»، همهٔ فیوضات را ازدست داد و با اینکه فهمید و یقین کرد که جهنمی است، حاضر نشد از منیّت و خودیت خودش دست بردارد. ممکن است آدم بفهمد و یقین کند جهنمی است، باز هم راه را ادامه بدهد تا جهنم برود، ممکن است؟ آدم یک‌خرده سخت باورش می‌شود، ولی باورکردنش سخت‌ نیست!

یک‌وقت یک جوانی پیش من آمد و گفت: من یک درخواستی از شما دارم. گفتم: چیست؟ گفت: ده‌دقیقه به خانهٔ پدرزن من بیایی! پدرزن من هیئتی است، مسجدی است، این را آماده بکنی که به دیدن مادرش برود؛ سه‌سال است مادرش را ندیده و مادرش هم در طبقهٔ دوم خانهٔ همین پسر می‌نشیند، فقط صبح‌ها که پسر می‌خواهد به بازار برود، مادر پشت پنجره می‌آید و بچه‌اش را نگاه می‌کند. یکبار بالا نمی‌آید و حاضر نیست مادرش را ببیند! گفتم: می‌آیم و رفتم.

آن نیم‌ساعت، سه‌ساعت شد. آیات قرآن راجع‌به پدر و مادر، روایات راجع‌به پدر و مادر، داستان‌ها راجع‌به پدر و مادر، همه را گوش داد و اصلاً صحبت من را قطع نکرد. من دیگر چیزی نداشتم که بگویم. گفت: آقا همه را گوش دادم، همه را فهمیدم. مادر من طبقهٔ بالاست(چه خطراتی آدم را تهدید می‌کند!)، شما طبقهٔ بالا برو و به مادر من بگو دوسال شیری که به من داده‌ای، پولش چقدر می‌شود تا من نقد به تو بدهم، ببری و به او بدهی! به او گفتم: شیر مادر را که دوساله، نمی‌شود روی آن قیمت گذاشت، ولی شما با این آیات قرآن و روایات چه‌کار می‌کنی؟ گفت: یعنی اینها را گوش ندهم، جهنم می‌روم؟ گفتم: طبق قرآن مجید، بله! عاق والدین از گناهان کبیره است و خدا صریحاً در قرآن به کسی که پدر و مادر خودش را عاق خودش کند، وعدهٔ عذاب داده و شناختن علامت گناهان کبیره همین است، همین یک‌دانه! شما از اوّل قرآن تا آخر قرآن، هر گناهی که خدا مطرح کرده و به آن وعده عذاب داده، دلیل بر این است که گناه کبیره است. آن‌هم حالا مُرده؛ هم مادر مرد و هم پسر مرد. گفت: من به جهنم می‌روم؟ گفتم: طبق این آیات و روایات به جهنم می‌روی. گفت: دلم می‌خواهد به جهنم بروم، به تو چه که سه‌ساعت ما را معطل کرده‌ای! جلسه تمام شد.

 بله، آدم گاهی حق را می‌داند؛ حلال و حرام را می‌داند؛ گناه را می‌داند؛ می‌داند این مالی که دارد می‌برد، مال مردم است و حق خودش نیست؛ می‌داند اگر چک‌های مردم را ندهد، ده‌تا پنج‌تا هشت‌تا خانواده به خاک سیاه می‌نشیند؛ می‌داند، ولی مرتکب می‌شود و انجام می‌دهد!

خب این معنی تواضع برای حق است؛ حق را قبول کن، چون عقل داری و بعد هم به حق عمل کن. این زیباترین نوع تواضع است. حالا حق چیست؟ چقدر این سؤال و جوابش با امشب -که شب بعثت رسول خداست- تناسب دارد! حق چیست؟ آیات در سورهٔ رعد است و من برای نورانی‌شدن جلسه، آن تعداد آیه‌ای را که آماده کرده‌ام بخوانم، آنها را می‌خوانم؛ حالا ممکن است به توضیح و به تفسیرش نرسیم، ولی چه آیاتی است! «افمن یعلم»، «یعلم» یعنی آنهایی که آگاهی دارند، معرفت دارند، اصلاً نشسته‌اند و زحمت کشیده‌اند، اهل آگاهی و معرفت شده‌اند. گتره خدا نمی‌گوید اینها اهل معرفت هستند، اینها زحمت کشیده‌اند، مطالعه کرده‌اند، درس خوانده‌اند، با زبان عالمان ربانی از طریق گوششان ارتباط داشته‌اند. «افمن یعلم انما انزل من ربک»، آیا کسی که معرفت دارد و می‌داند و یافته و لمس کرده «ما انزل الیک من ربک»، آنچه که از جانب رب تو، مالک تو، کارگردان تو، پروردگار تو بر تو نازل شده، حق است؛ این را فهمیده که تمام قرآن حق است، یعنی یک واقعیات ثابت است، یک واقعیاتی است که تا قیامت با زندگی مردم سروکار دارد و جای آن هم نمی‌شود چیزی دیگر آورد، بدل ندارد، عوض ندارد، به‌جا ندارد. آنچه که بر تو نازل شده، آیا آن که فهمیده، می‌داند، می‌فهمد که حق است، تمام قرآن حق است؛ «کمن هو اعمی» این آدم با کسی که کوردل است و روی قرآن سایه انداخته و قرآن را نمی‌بیند که بگوید این قرآن حق است! اگر بخواهد بفهمد حق است که می‌فهمد؛ نمی‌خواهد بفهمد، نمی‌خواهد دنبالش برود و اصلاً قرآن مجید را مزاحم خودش می‌داند؛ چون یک آزادی ابلیسی می‌خواهد که هر کاری دلش می‌خواهد، بکند و قرآن مجید هم می‌خواهد مردم را مقیّد بکند که دنیا و آخرتشان خراب نشود.

خب قرآن می‌خواهد مردم را در شهوات بدنی مقیّد کند که زنا پیش نیاید، گناهان دیگر پیش نیاید؛ در امر مال می‌خواهد مقیّد کند که مردم ربا نخورند، غاصب نشوند، دزد نشوند، رشوه نگیرند، اختلاس نکنند، پول بیت‌المال را در راه شخصیِ خودشان خرج نکنند، پولی که حق 75 میلیون نفر است، حق جاده‌هاست، حق مردم بی‌بضاعت است؛ نمی‌خواهند مقید شوند، نه اینکه حماقت دارند و نمی‌فهمند حق است! فقط پروردگار می‌فرماید: آن که فهمیده قرآن حق است، با کوردل که نمی‌خواهد حق‌بودن قرآن را در زندگی‌اش جریان بدهد، این دوتا یکی هستند؟

«انما یتذکر اولوا الالباب»، حق‌بودن قرآن مجید را فقط صاحبان عقلی که عقلشان قاتی ندارد، عقلشان را فسادها و فرهنگ‌های باطل دست نزده است و نسبت به حق شبهه نمی‌کنند؛ اینها حق بودن قرآن را درک می‌کنند، «أَ فَمَنْ یعْلَمُ أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک اَلْحَقُّ کمَنْ هُوَ أَعْمیٰ إِنَّمٰا یتَذَکرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ» ﴿الرعد، 19﴾.

آن‌وقت «اولوا الالباب» را خود پروردگار معرفی می‌کند که «اولوا الالباب» چه کسانی هستند: «اَلَّذِینَ یوفُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ» ﴿الرعد، 20﴾، «اولوا الالباب» کسانی هستند که به عهد خدا دائم وفادار هستند؛ نه یک‌هفته، یک‌ماه، یک‌روز، در اوج اقتصاد، در اوج رکود، همه‌جا وفادار به حق هستند و به عهد خدا وفادارند. عهد خدا چیست؟ صریحاً قرآن بیان می‌کند که نبوت عهد خداست، امامت عهد خداست، قرآن عهد خداست، توحید عهد خداست و به این عهدهای الهی دائم وفادار هستند،  «وَ لاٰ ینْقُضُونَ اَلْمِیثٰاقَ»، و تحت هیچ شرایطی این عهدهای محکم را نمی‌شکنند و وفادار هستند. «وَ اَلَّذِینَ یصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ» ﴿الرعد، 21﴾، «اولوا الالباب» آنهایی هستند که خداوند اتصال به هر چیزی را که امر کرده، اینها متصل می‌شوند؛ صلهٔ رحم است، صلهٔ با اهل‌بیت است، صلهٔ با اقوام است، «وَ اَلَّذِینَ یصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ»، باطنشان از عظمت پروردگار پر از واهمه است؛ یعنی عظمت را درک کرده‌اند و خودشان را در مقابل این عظمت بی‌نهایت، یک نقطهٔ کوچک هم نمی‌دانند و واهمه برشان داشته است، «وَ یخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ»، و پیوسته از حسابی می‌ترسند که مو را از ماست می‌کشند، «وَ اَلَّذِینَ صَبَرُوا اِبْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ»﴿الرعد، 22﴾، «اولوا الالباب» آنهایی هستند که در مقابل همهٔ پیشامدهای دین‌سوز ایستادگی می‌کنند که دینشان نسوزد و ایستادگی‌شان هم «ابتغاء وجه ربهم»، به طمع بهشت نیست و برای خود خداست؛ می‌گویند فدایت هم می‌شویم، می‌ایستیم و در نمی‌رویم، مشکلات هم نمی‌تواند ما را از تو جدا بکند.

«وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ سِرًّا وَ عَلاٰنِیةً»، «اولوا الالباب» آنهایی هستند که پولشان را در پنهان و آشکار با خدا معامله می‌کنند، «أُولٰئِک لَهُمْ عُقْبَی اَلدّٰارِ» و عاقبت خوش برای اینهاست. عاقبت خوش چیست؟ باز خود پروردگار معنی می‌کند: «جنات یدخلونها»، بهشت‌هایی است، نه یک‌دانه بهشت، بلکه بهشت‌هایی است که اینها وارد آن بهشت‌ها می‌شوند، «و من صلح من آبائهم»، پدران شایسته‌شان هم با اینها وارد بهشت‌ها می‌شوند، همسرانشان هم وارد می‌شوند، «و ذریاتهم»، نسلشان هم با هم وارد این بهشت‌ها می‌شوند، «وَ اَلْمَلاٰئِکةُ یدْخُلُونَ عَلَیهِمْ مِنْ کلِّ بٰابٍ» ﴿الرعد، 23﴾، فرشتگان من از روبرویشان، پشت سرشان، دست راستشان، دست چپشان، بالای سرشان و پیش پایشان به استقبال اینها می‌آیند در وقتی که از قبر درمی‌آیند و به آنها می‌گویند: «سَلاٰمٌ عَلَیکمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ»، به‌خاطر آن پایداری‌هایی که کردید تا از دایرهٔ دین خارج نشوید، امنیت بر شما، سلامت بر شما! «فَنِعْمَ عُقْبَی اَلدّٰارِ» ﴿الرعد، 24﴾، و چه بهشتی گیرتان آمد! اینها کسانی هستند که فهمیده‌اند قرآن مجید حق است و مسائل قرآن را که در این آیات بیان شد، اینها را هم به اجرا می‌گذارند و عمل می‌کنند.

 خب امشب شب بسیار بزرگی است، خدایا! به حقیقت پیغمبر، اتصال ما و زن و بچه‌ها و نسل ما را به حق غیرقابل بریده‌شدن قرار بده.

 خدایا! شیرینی و مزهٔ حق را در هر شرایطی به ما بچشان.

 خدایا! به حقیقتت قسم، دنیا و آخرت ما را با حق قرار بده؛ یعنی با قرآن، یعنی با توحید، یعنی با اهل‌بیت.

 خدایا! این ملت بزرگوار و این کشور را از آسیب‌ها حفظ فرما و شربت اخلاص را به کام همه بچشان.

 خدایا! شب عید است، این عیدی را به این ملت عنایت کن؛ مریض‌هایشان را شفا بده، قرضشان را ادا کن، مشکلاتشان را حل کن. دین ما، کشور ما، رهبری ما، مرجعیت ما، محراب و منبر ما، ماه رمضان و محرّم و صفر ما را از حوادث حفظ فرما. خدایا! در این لحظهٔ پرقیمت، امام زمان را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

برچسب ها :