لطفا منتظر باشید

ویژه برنامه روز شهادت امام محمد باقر(ع)

(قم بیت آیت الله وحید خراسانی)
ذی الحجه1438 ه.ق - شهریور1396 ه.ش
11.23 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

روز شهادت امام محمدباقر(علیه‌السلام)/ بیت آیت‌الله‌العظمی وحید خراسانی/ دههٔ اول ذی‌الحجه/ تابستان1396هـ.ش.

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

از کتاب‌های مهم شیعه که حاوی معارف بلند و ملکوتی ائمهٔ طاهرین و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است، کتاب شریف «مجموعهٔ ورّام» است. مؤلف بزرگوار و باارزش این کتاب، مطلب بسیار مهمی را از وجود مبارک امام صادق(علیه‌السلام) در رابطهٔ با پدر بزرگوارشان، حضرت باقرالعلوم(علیه‌السلام) نقل می‌کند. در این روایت به ارزش والای شیعه اشاره شده و اینکه اگر شیعه بخواهد شیعه‌بودن خودش، مؤمن‌بودن خودش و پابرجابودن خودش را تا هنگام مرگ حفظ بکند و به غارت نرود، دو خصلت را باید در وجود خودش در هر شرایطی حفظ بکند. این دو خصلت پَر پرواز شیعه است که اگر این دو پر پرواز قیچی شود و از دست برود، از دایرهٔ ولایت اهل‌بیت بیرون می‌ماند؛ و وقتی که بیرون ماند، از ضرر و خسارت و خطر و شرّ دشمنان امنیتش بسیار ضعیف می‌شود.

متن روایت به این مضمون است و وجود مبارک امام ششم می‌فرمایند: «کنت مع ابی»، من با پدرم حضرت باقر همراه بودم، معیّت داشتم، کنار پدر بودم و داشتیم حرکت می‌کردیم و «حتی انتهینا الی القبر و المنبر»، مقصدی که من و پدرم داشتیم، قبر رسول خدا و منبر پیغمبر بود. به این دو ناحیهٔ مقدس رسیدیم؛ قبر که نوری به تمام سماوات دارد و منبر که ده‌سال تمام پیغمبر بر روی این منبر آدم ساخت؛ چون یک مبلّغ منبرش باید آدم‌ساز باشد، باید مربی باشد، باید نفوس را از چَنبرهٔ فرهنگ شیاطین آزاد بکند و این حرف قرآن است: «و لو لا نفر من کل فرقة طائفه لیتفقهوا فی الدین و ینظروا قومهم اذا رجعوا الیهم»، برای چه؟ «لعلهم یحذرون»، بروند دین‌شناس بشوند و بین مردم برگردند؛ یعنی دین‌شناس، حقّ جداشدن از مردم را ندارد.

حالا که توفیق پیدا کرد و رفت در حوزه‌های شیعی دین‌شناس شد، توقف ممنوع است و یک‌جا زندگی‌کردن و پوسیدن ممنوع است؛ باید حرکت کند و به بندگان من برگردد و بندگان من را به‌گونه‌ای از عاقبت، از نهایت کار، از مرگ، از برزخ و از قیامت هشدار بدهد که نتیجه‌ٔ این هشدار «یحذرون» با فعل مضارع بشود که دلالت بر دوام می‌کند و دائماً حالت هراس داشته باشد که نکند از گردانهٔ توحید، نبوت، ولایت، معاد، عمل صالح و اخلاق حَسنه خارج بشوند؛ یعنی منبر باید یک ترمز قوی در باطن مردم ایجاد بکند که مردم هنگام مواجهه با خطر و فساد و این ایسم‌های خطرناک زمان ترمز بزند و در چاله نیفتد، در چاه نیفتد. ده‌سال رسول خدا بر روی این منبر این برنامه را داشتند، یعنی اِنذار قوم تا حصول «لعلهم یحذرون»؛ اگر منبر این نباشد، تبلیغ این نباشد، قیامت است و دادگاه و جواب‌دادن به عمر مردم که پای منبر تلف شده و هیچ‌چیزی گیرشان نیامده است. این معجزهٔ رسول خدا بود که یکی دو ساعت به رحلتشان مانده، بر روی پلهٔ اول منبر با آن حالشان به مردم فرمودند: «انی تارک فیکم الثَقَلین -یا ثِقلین- کتاب الله و عترتی»، راهی را که من برایتان ترسیم کردم، این راه باید با قرآن و اهل‌بیت من طی بشود؛ یعنی می‌خواهید به مردم راه نشان بدهید، قرآن و اهل‌بیت من را در منبر به‌کار بگیرید تا مردم راه برایشان روشن بشود، معلوم بشود و به‌گونه‌ای هم قرآن و روایات را بیان بکنید که امام هشتم می‌فرمایند: «لو عرف الناس محاسن کلامنا لاتبعونا»، اگر مردم زیبایی‌های مطالب ما، سخنان ما، حقایقش، دقایقش، لطایفش و اشاراتش را بفهمند، حتماً از ما پیروی می‌کنند. «لاتبعونا»، حضرت مطلب را با لام آورده است، یعنی هر آینه، قطعاً و حتماً از ما پیروی خواهند کرد و درست هم هست و حقیقت هم همین است، تجربه هم این مسئله را ثابت کرده است.

من یک‌وقتی در شب چهاردهم ماه مبارک رمضان از منبر پایین آمدم و نشستم، جوانی در چهل‌سال قبل، یعنی زمان طاغوتیان، خیلی قیافهٔ ژیگول، پیراهن آستین‌کوتاه و مو و روی آن‌چنانی آمد و روبروی من نشست؛ مثل اینکه اولین بارش بود در جلسهٔ اهل‌بیت می‌آمد، از من پرسید: این حرف‌هایی که زدی، برای چه‌کسی بود؟ گفتم: برای دو نفر: پروردگار و اهل‌بیت. گفت: فقط برای این دوتا بود؟ گفتم: بله! گفت: من قبول کردم، اما حالا ببینم اگر توبه کنم، توبهٔ من قبول می‌شود؟ گفتم: حتماً قبول می‌شود و همین امشب هم قبول می‌شود، امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «التوبه ندم»، توبه یعنی پشیمانی واقعی از جادهٔ خلافی که داری می‌روی. گفت: باشد، من توبه می‌کنم. من فکر کردم حرفش تمام شد، چون سؤال هم نباید می‌کردم که گناهت چیست، اما خودش یک‌دفعه گفت: من در بدترین خیابان آن روز تهران که پر از سینما و کاباره بود، در لاله‌زار زنانه‌دوز هستم و زیباترین لباس‌های زنانه را می‌دوزم. خانم‌ها یکبار یا دوبار می‌آیند و خود من باید لباس را به بدنشان پرو بکنم، خب دستم به بدنشان می‌رسد و لمس می‌کنم. گفتم: آن هم بخشیده است، همین امشب هم بخشیده است. گفت: من هم همین امشب این کارم را به کل قطع می‌کنم.

این کلام پروردگار و کلام ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است؛ البته من ایشان را دیگر ندیدم، تا اینکه در سال 63 در خیابان ارم قم داشتم پیاده می‌رفتم که دیدم کسی از آن‌طرف خیابان، من را با اسم صدا کرد و من ایستادم، می‌خواستم به آن‌طرف خیابان بروم، اجازه نداد و گفت: من الآن می‌آیم. جلو آمد، یک چهرهٔ ملکوتی و آثار سجده به پیشانی، گفت: من را می‌شناسی؟ گفتم: نه! هیچ‌جا من را ندیده‌ای؟ نه! گفت: من همان زنانه‌دوزی هستم که در شب چهاردهم ماه رمضان از تو پرسیدم که حرف‌ها برای کیست؟ توبه کردم، آمدم درس خواندم و الآن هم درس خارج می‌خوانم، نمره‌هایم هم همه بالاست، پیش‌نماز یک مسجدی هستم که دویست‌تا جوان در آنجا هستند، چهل‌تایشان هم رفته‌اند و شهید شدند. این حرف حضرت رضا است: «لو عرف الناس -نه مؤمنین، بلکه ناس- محاسن کلامنا لاتبعونا»، این یقینی است. خب این مسئلهٔ بسیار مهمی که حضرت رضا فرمودند، به اضافهٔ آیهٔ نَفْر، ببینید با جان مردم چه می‌کند، اگر هر دو دقیقاً به‌کار گرفته شود.

تبلیغ به «لعلهم یحذرون» منتهی بشود، بیان و زیبایی‌های کلام اهل‌بیت که کنار هم قرار می‌گیرد، چه سازندگی عجیبی برای جامعه و ملت و فاسدان و گنهکاران خواهد داشت! این منبر منبری بود که پیغمبر این‌گونه تبلیغ می‌کرد و این درس است، حدیث ثقلین درس است، آیهٔ نَفْر درس است. پروردگار برای ما طلبه‌ها هیچ‌چیزی در راهنمایی و برای کارمان کم نگذاشته است، ائمهٔ طاهرین هیچ‌چیزی از ما کم نگذاشته‌اند. راه باز و سلوک در این راه هم در قدرت ماست.

 گر گدا کاهل بُوَد

 تقصیر صاحب‌خانه چیست؟

مخصوصاً امروز، کاهلی در فهم دین و در تبلیغ دین، گرفتاریِ سنگینی در قیامت ایجاد خواهد کرد؛ یعنی ما باید هر روز قیامت خودمان را ببینیم، هر روز دادگاه‌های الهی را لمس بکنیم، هر روز صدای محاکمات و پرسش‌های پروردگار در گوشمان باشد و به‌گونه‌ای بشویم که بتوانیم جامعه را یا آن مقداری که کنار ما جمع می‌شوند، از ضلالت و گمراهی نجات بدهیم یا آن‌کسی که دارد گمراه می‌شود، دستش را بگیریم.

 من و پدرم به این ناحیه رسیدیم: «حتی انتهینا الی القبر و المنبر»، حالا در مسجد پیغمبر که آن زمان و زمان خود حضرت، من جغرافیای مسجد را دیدم، 1200متر بوده، ولی بعد از رحلت حضرت به مسجد اضافه کردند و مسجد بیش از دوهزار متر شد و بعد هم اضافه کردند. در مسجد جمعیت زیاد بود و گُله‌گُله می‌رفتند، می‌آمدند، نشسته بودند، زیارت می‌خواندند، قرآن می‌خواندند، ولی «فاذا اناس من اصحابه»، در آن‌همه جمعیت، ناگهان پدرم به چندتا شیعه برخورد که این چند تا شیعه نشسته بودند: «فوقف علیهم». پدرم حضرت باقر بالای سرشان ایستادند و «فسلم علیهم»، به همه‌شان سلام کردند. دیگر باید کار آدم به کجا برسد که امام زمانش به او سلام بکند، امام زمانش نیاید و رد بشود و بایستد؛ یعنی چه کششی باید در شیعه باشد که سلام امام را جذب بکند و ایستادن امام را در کنار خودش تحقق بدهد. خیلی آدم باید باارزش باشد، مقام داشته باشد، کرامت داشته باشد که یک امام معصوم که همهٔ عالم است.

 کیستی ای آن که همهٔ عالمی

 گر تو نبودی، همه عالم نبود

 امام کتاب مبین است، امام مبین است، لوح محفوظ در زمین است، انعکاس لوح محفوظ در ملکوت است، امام علم مطلق است، عقل مطلق است، روح مطلق است، نور مطلق است و تمام ملکوتیان مستخدم امام معصوم هستند، تمام زمینیان به «یمنه رزق الوری» هستند، استقرار آسمان‌ها و زمین به وجود امام است؛ اینها را می‌شود از آیات قرآن هم اثبات کرد و فکر نکنید این حرف‌ها حرف‌های خارج از حدود و قاعده است و یا غلو است، نه غلو چیز دیگری است و در این مقوله نیست.

این موجود باید من چگونه شده باشم که مستقیم بیاید و همه را رها کند و ارزشی برای همه قائل نشود، بالای سر من بیاید، بایستد و ننشیند و سلام بکند؛ بایستد، یعنی به احترام، به ادب، وگرنه حضرت باقر می‌توانستند بیایند، جا هم بود، قاتی این چند تا شیعه بنشینند. این روایات نکات خیلی فوق‌العاده‌ای دارد و در بیانش برای مردم باید نکات را فراموش نکرد. «فوقف علیهم»، بالای سرشان ایستاد، «فسلم علیهم»، به همه‌شان سلام کرد، یک سلام جمعی: «السلام علیکم»، حالا هنوز امام باقر ایستاده‌، ننشسته‌اند که بقیهٔ مسائل را ادامه بدهند، امام صادق می‌فرمایند: پدرم ایستاده بود و این مطالب را به آنها گفت: «والله!»، الله‌اکبر از این قسم جلاله! چه می‌خواهد بگوید که حرفش را به سوگند جلاله متکی کرده است. «والله! انی لاحبکم»، به والله قسم! شیعیان من عاشقتان هستم، دلدادهٔ به شما هستم، غرق محبت نسبت به شما هستم. «والله انی احبکم» یک، «و احب ریحکم». «والله انی احبکم»، شیعیانم عاشق شما هستم، «واحب ریحکم»، والله! بوی شما را دوست دارم، «و احب ارواحکم»، والله! روح شما را دوست دارم. خب «احبکم»، این روشن است، «احب ریحکم» شیعه مگر بو دارد؟ بله شیعه بو دارد! شیعه چه بویی می‌دهد؟ اویس قرنی چه بویی می‌داد که پیغمبر اسلام سه‌روز بعد از رفتن اویس وارد مدینه می‌شود، نزدیک خانه رو به یمن می‌کند، اهل‌تسنن هم این روایت را دارند و عطار هم در «تذکرة‌الاولیائش» از کتاب‌های آنها نقل کرده است: «انی لاشم رائحه الرحمان من طرف الیمن»، بوی خدا به مشامم می‌رسد، ولی از یمن.

چرا به همهٔ آنهایی که دور و برش بودند، نگفتند بوی خدا می‌دهید؟ آنها نود درصدشان، یا به قول حضرت رضا الّا دوازده‌نفرشان که حضرت رضا از آنها اسم می‌برد: سلمان است، مقداد است، عمار است، ابوالهیثم‌بن‌تیهان است، علی‌بن‌ابی‌رافع است و غیر از این دوازده‌تا تمام آنهایی که در مدینه بودند، بوی شیطان می‌دادند، بوی ابلیس می‌دادند و بعد از درگذشت پیغمبر ثابت کردند که ابلیسی هستند، توحیدی نیستند، شیطان‌پرست هستند، خداپرست نیستند، هواپرست هستند، الله‌پرست نیستند. چرا به آنها نگفت من بوی خدا را از شما استشمام می‌کنم؟ آنها بوی خدا نمی‌دادند، ولی یک مرد شترچرانی که حداقل هزار- هزاروپانصد کیلومتر از مدینه دور شده، بایستد و به‌سوی یمن برگردد و بگوید: «انی لاشم -یا لانشق- رائحة الرحمان من طرف الیمن»، شیعه بوی خدا را می‌دهد.

هر وقت به خانهٔ صدیقهٔ کبری می‌آمد، خم می‌شد و دست حضرت زهرا را می‌بوسید، او را در آغوش می‌کشید، بو می‌کرد، احترام می‌کرد، عایشه یکبار گفت: پدرها خیلی‌هایشان دختر دارند، اما برخوردی که تو با این دختر داری، برخورد خاصی است، مگر چه خبر است؟! فرمودند: عایشه، «انی لاشم رائحة الجنه من الزهرا»، من بوی بهشت الهی را از زهرا استشمام می‌کنم. چه داری می‌گویی؟ مگر شیعه بو دارد؟ بله که بو دارد! بنی‌اسد نصف شب در تاریکی به زین‌العابدین در شب سیزدهم محرم گفتند: یابن‌رسول‌الله! جنازه وقتی دو سه‌روز می‌ماند، زخمی بشود، بو می‌گیرد، بوی عفونت! ولی وقتی ما وارد این صحرا شدیم، تمام صحرا بوی عطر می‌دهد. فرمودند: دنبالم بیایید تا جایش را نشانتان بدهم، سر جنازهٔ غلام سیاه آوردند و فرمودند: بوی صحرا برای این است. مگر ابی‌عبدالله نفرمودند: «اللهم بیض وجهه»، خدایا آبروی این را کامل کن، «و طیب ریحه»، خدایا بوی خوش به او بده. بوی خوش این است، منبع این عطری که دارید در کربلا استشمام می‌کنید.

 یک تاجری در زمان متوکل تاریک که شد، وارد بیابان کربلا شد. بلندی‌های قبور را خراب کرده بودند، در تاریکی دید که یک شیعه سرگردان است، متحیر است، به او گفت: چه‌کسی هستی؟ ساربان هستی، رونده هستی، تاجر هستی، چه‌کاره هستی؟ گفت: به کارم به کار نداشته باش، به زیارت قبر ابی‌عبدالله آمده‌ام، اما پیدا نمی‌کنم و نمی‌خواهم هم کلی زیارت کنم، می‌خواهم بروم دستم را روی قبر بگذارم. گفت: با من بیا، من می‌دانم قبر را کجاست. گفت: از کجا می‌دانی؟ قبرها را که همه را صاف و خراب کرده‌اند! گفت: من می‌گویم دنبال من بیا.

 شنیدستم که مجنون دل‌افکار

 چو شد از مُردن لیلی خبردار

 گریبان چاک کرده تا به دامان

 به‌سوی تربت لیلی شتابان

 بدیدش کودکی آنجا ستاده

 به هر سو دیدهٔ حسرت گشاده

سراغ تربت لیلی از او جُست

 پس آن کودک بخندید و به او گفت

 که ای نابرده نامِ عشق مجنون

 که ای نشنیده نام و ذکر مجنون

 تو را مجنون اگرچه عشق بودی

 ز من کِی این تمنا می‌نمودی؟

 برو مجنون به مدفن‌گه رجوع کن

 ز هر خاکی کفی بردار و بو کن

 هر آن خاکی که بوی عشق برخاست

 یقین دان تربت لیلی همان‌جاست.

گفت: دنبال من بیا! دنبال این تاجر آمد، به یک نقطه رسید، یک کمی در آن نقطه خاک را برداشت و بو کرد، گفت: «هذا قبر الحسین»، بله شیعه بو دارد، شیعهٔ واقعی بوی خدا می‌دهد، بوی نبوت می‌دهد، بوی ولایت می‌دهد، بوی اخلاق حسنه می‌دهد، بوی عمل صالح می‌دهد، بوی بهشت می‌دهد. شیعه بالاترین انسان در بین تمام موجودات زنده است: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات»، اگر بتوانیم آیه را نشر بدهیم و از امیرالمؤمنین بگسترانیم، «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه»، امام صادق می‌فرمایند: هرجا در روایاتمان شیعه می‌گوییم، یعنی مؤمن و هرجا خدا در قرآن مؤمن می‌گوید، یعنی شیعه. این دوتا کلمه مترادف است و یک معنی دارد؛ شیعه یعنی مؤمن و مؤمن یعنی شیعه، علاوه‌براینکه لفظ شیعه در قرآن هم آمده و پروردگار ابراهیم را شیعه معرفی کرده است: «و ان من شیعته لابراهیم»، ابراهیم به‌طورکامل پیرو نوح بوده و چون شیعه بود، ابراهیم شد.

«والله انی لاحبکم»، این «کم» جمع است و شامل همهٔ ما هم می‌شود؛ یعنی ما اگر شیعه درست و حسابی باشیم و امروز خدمت امام باقر برسیم و بگوییم: آقا آن حرفی که برای آن چندتا شیعه زدید، برای ما هم می‌زنید؟ «والله لاحبکم»، می‌فرمایند: چرا نزنم، شما «خلقوا من فاضل طینتنا و اجلوا بماء ولایتنا»، شماها را خدا از اضافهٔ گِل ما ساخته و با آب ولایت ما خمیر کرده است، چطور عاشق شما نباشیم؟ شیعیان واقعی پارهٔ تن ما هستند، از ما هستند، «احبکم و احب ریحکم و ارواحکم» هستند، روح شیعه بلندترین روح است. بعد امام باقر فرمودند: شیعیانم، شماها به من کمک کنید و من را یاری بدهید، چه کمکی بدهیم؟ «فاعینونی علی ذلک»، برای اینکه عشق من به خودتان، به بویتان و به ارواحتان بماند، «اعینونی علی ذلک بورع و اجتهاد»، یکی اینکه در تمام زندگی‌تان پاک‌دامن باشید و از گناهان بدنی، مالی و حقوقی اجتناب کنید و ورع داشته باشید، «و الاجتهاد»، آدم‌های تنبلی نباشید! می‌بینید که در این روزگار هزار نوع ماهواره، سایت، تبلیغات، ادیان باطله، فرهنگ باطل هستند که دارند شیعیان ما را غارت بکنند، شما زحمت بکشید و بکوشید و کار بکنید. اجتهاد یعنی کوشش و سعی. این آخر روایت تهدید است! با همهٔ آن عشق و محبت، آخر روایت تهدید است: «لانکم»، یعنی همهٔ شما، «لا تنالوا ولایتنا»، شما در سایه، سرپرستی ما، ولایت ما و توجه ما قرار نخواهید گرفت، «الا بالورع و الاجتهاد». شما باید این دوتا بال را داشته باشید که بتوانید خودتان را در خیمهٔ ولایت ما حفظ بکنید، یعنی همان ولایت خدا: «الله ولی الذین آمنوا» و آنجایی که می‌فرماید: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا»، آن که در سایهٔ ولایت است، «یخرجهم من الظلمات الی النور»، خود منِ خدا کمکش می‌کنم و او را از تاریکی‌ها به‌سوی نور که نور توحید و نبوت و ولایت و عمل صالح است، حرکت می‌دهم. این متن روایت بود.

خدایا! ماه ذی‌الحجه است، ایام عرفه است، ایام شهادت حضرت باقر است، ایام بی سرافتادن بدن مُسلم از بالای دارالاماره است، حسینیه است و بیت مرجعیت اعلای شیعه است؛ یعنی دعای ما با این‌همه شرایط و فضا مستجاب نمی‌شود؟ اینکه ناامیدی و کفر است که اگر بگوییم مستجاب نمی‌شود. ما گدا هستیم و دستمان هم به‌طرف تو دراز است. آنچه که خودت می‌خواهی ما بشویم، پیغمبر می‌خواهد ما بشویم، ائمه می‌خواهد ما بشویم، کمک تو را لازم دارد، یاری تو را لازم دارد که ما را به جایی برسانی که وجودمان، روحمان و بویمان، محبوب ائمهٔ طاهرین و انبیا و خودت بشود.

برچسب ها :