شب چهارم پنجشنبه (16-6-1396)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ مسجد امیرالمؤمنین(ع)/ ایام غدیر/ تابستان1396هـ.ش./ سخنرانی چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
دعای سنگین و بسیار مفیدی زبان پاک و قلب مخلص امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برای مرد و زنی داشتند که اموری را در زندگیشان مراعات کنند. مسئلهٔ ثابتی است که دعای چنین انسان والایی مستجاب است، چراکه هم خودش واجد شرایط است و بین او و پروردگار عالم مانعی وجود ندارد. یکی از موانعی که در انسان است و سبب میشود تا دعایش مستجاب نشود -هرچه هم باحال باشد- چنانکه جلد دوم «اصول کافی» نقل کرده، اهلبیت میفرمایند: حرامخواری است، حبس حق مردم است، نپرداختن اجر و مزد کسی است که برای انسان کار کرده، زحمت کشیده است؛ نارضایتی به حق پدر و مادر است، نارضایتی به حق زن و فرزندان است؛ کبر است، کبر در برابر حق، تردید و شک در حقایق اصیل عالم مثل توحید، نبوت، وحی، و امامت است؛ اگر هرکدام از این بارهای منفی در وجود انسان باشد، دعا مستجاب نمیشود و نباید به پروردگار مهربان عالم ایراد گرفت که تو در قرآن به «ادعونی» امر کردی و بلافاصله هم با «استجب لکم» ضمانت کردی. معلوم است پروردگار عالم به دعا امر کرده، ولی دعاکننده باید با شرایط مثبتی همراه باشد که همهٔ شرایط در وجود مبارک حضرت مولیالموحدین جمع است.
خود دعا هم باید یک دعای واجد شرایطی باشد و درخواست انسان از پروردگار باید یک درخواست درستی باشد؛ اینکه من در این سن بگویم خدایا! من را به بیستسالگی برگردان، این دعای درستی نیست؛ خدایا! من را بیعمل، بیزحمت و بیکوشش اهل بهشت قرار بده، این دعای درستی نیست؛ خدایا! من را با کوهی از گناهان کیفر نکن، این دعای درستی نیست. من اگر بیایم تمام گناهانم را تدارک بکنم، یک گناهانی بین من و پروردگار است و تدارکش به این است که آن را قطع بکنم و دیگر ادامه ندهم، خب نصف زمینهٔ استجابت دعا فراهم میشود، نصف دیگرش چیست؟ اگر حقوق مالی مردم یا حقوق مالی پروردگار پیش من است، ببرم و بپردازم. کسی دهسال است از من صدمیلیون طلب دارد و من تکبر میکنم و نمیدهم، دعای من مستجاب نمیشود و معنی هم ندارد مستجاب شود. شرایط باید در دعاکننده و خود دعا جمع باشد. امیرالمؤمنین هم خودشان واجد همهٔ ارزشها هستند و هم دعاهایشان دعاهای اصولی، درست، استوار، متین، صحیح و کامل است.
دیگر جا ندارد بگوییم دعایی که به مردان و زنان کرده، با یک سلسله شرایط مستجاب نمیشود. دعایشان چه بوده است؟ بالاترین دعا بوده است: درخواست رحمت! اینکه میگویم بالاترین دعا بوده، شما در بخش سوم «نهجالبلاغه»، باب حکمتها یک ملاحظهای بفرمایید که در حدی هم از فرهنگ امیرالمؤمنین مطلّع بشوید، معمولاً ما براساس تعلیمات قرآن و روایات، مُردههای خود را اینجوری دعا میکنیم: درخواست آمرزش برای مُردگانمان میکنیم. درخواست آمرزش معنیاش این است که خدایا! مُردهٔ ما اگرچه ما خبر نداریم، بالاخره یک گناهانی مرتکب شده و ما حالا متواضعانه، فروتنانه(پسرش هستیم، دخترش هستیم، همسرش هستیم، برادرش هستیم)، از تو درخواست میکنیم که گناهان او را مورد عفو و مغفرت قرار بده. ما در دعای ابوحمزه که از زینالعابدین است و به سحرهای ماه رمضان مربوط میشود، یک دعای عجیبی را در وسط دعای ابوحمزه میبینیم: «اللهم اغفر»، «و ارحم» نمیگوید؛ «و ارحم» دعای بالاتر است. «اللهم اغفر للمؤمنین»، یعنی زینالعابدین غیر از انبیا و ائمهٔ طاهرین، هرچه مؤمن در تاریخ بوده و هست و خواهد بود، اینها را دارای لغزش میداند و درست هم هست، میگوید: هرچه مرد مؤمن است، مورد آمرزش قرار بده! «و المؤمنات»، هرچه زن باایمان است، «و المسلمین و المسلمات»، هرچه مرد مسلمان است و هرچه زن مسلمان است، و بعد میگوید: «اللهم اغفر لحینا و میتنا و ذکرنا و اناثنا و صغیرنا و کبیرنا و حرّنا و مملوکنا»، چقدر این تعلیمات اهلبیت عجیب است که بابا فقط خودت نخور و برای دیگران هم آماده کن! فقط برای خودت نخواه و برای همه بخواه! ببینید میگوید: مُردهٔ ما را بیامرز، زندهٔ ما، زن ما، مرد ما، آزاد ما، بردهٔ ما، کوچک ما و بزرگ ما را بیامرز؛ یعنی زینالعابدین هیچکسی را استثنا نکرده و این روح عظیمی است که تحمل این را ندارد که عنایت خدا فقط به خودش برسد.
پیغمبر در مسجد بودند که یک آقایی ظاهراً در قنوت نمازش گفت: «اللهم اغفر لی و لرسول الله»، خدایا! من و پیغمبر را بیامرز. پیغمبر نشستند تا نمازش تمام شود، سپس صدایش کردند و فرمودند: بد دعا کردی! مگر دعا هم بد میشود؟ بله، این یکی از دعاهای بد است. بد دعا کردی، تو در خانهٔ کریم رفتی، آنهم در نماز مغفرت، حضرت کریم را فقط برای دو نفر خواستی؟ خودت و من! مگر وجود مقدس او بخیل است؟ برای چه برای همه مغفرت نخواستی؟ آبرو داری، برای همه بخواه! زبان داری، برای همه بخواه! صندلی داری، برای همه بخواه! پول داری، برای همه بخواه! علم داری، برای همه بخواه! چرا وقتی قرآن صفات مؤمنین واقعی را که بیان میکند، اول میگوید: «و مما رزقناهم ینفقون»؟ این «ما» در «مما» موصول است، جمع است؛ یعنی از هرچه به آنها روزی کردم، سخاوتمندانه انفاق میکنند و همه را برای خودشان نمیخواهند. این تعلیمات قرآن و اهلبیت است. حالا در «نهجالبلاغه» ببینید، ما معمولاً «اللهم اغفر» میگوییم، اما «اللهم ارحم» در دهان مردم نیست، چرا؟ برای اینکه در قرآن یا در روایات بیشتر «اللهم اغفر» دیدهاند که به زبان انبیا و اولیا جاری شده و این دیگر برای ما فرهنگ شده است. اما امیرالمؤمنین یک دوستی دارد که واقعاً دوستش بود؛ دوستش بود و تمام وجودش عشق به امیرالمؤمنین بود. پسر این آدم را به جرم ارتباط با امیرالمؤمنین سر بریدند، شکم عروسش را به جرم محبت علی پاره کردند و نوزاد شش-هفتماهه را بیرون کشیدند، پای نوزاد را گرفتند و چنان چرخاندند و به دیوار سنگی زدند که نوزاد متلاشی شد، ولی این آدم تکان نخورد! میگفت: علی حق است و حق با علی است، بقیه باطل هستند و هر بلایی در عالم سرم بیاید، از علی دست نمیکِشم؛ اینها مؤمن واقعی بودند! خیلی از مردم با طولکشیدن وضع بد اقتصادی، تحریم و ایستایی کسب از خدا و پیغمبر و ائمه بریدند و رفتند؛ از نماز بریدند و از خدا بریدند، از انبیا بریدند، از ابیعبدالله بریدند، تازه یکصدم بلاهایی که سر عاشقان اهلبیت در روزگار اهلبیت آمد، بر سر اینها نیامده است. سر چهچیزی با خدا و انبیا و مسجد و ابیعبدالله بریدند؟ پول، سرِ پول! نکند خدایی نکرده ما مصداق این مطلب بشویم که ابیعبدالله از مکه به کربلا در راه فرمودند: «ان الناس عبید الدنیا فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون»، مردم بردهٔ پول هستند و وقتی در کنار پول دچار مشکلات بشوند، دیندار خیلی کم میشود و ما را سر پول رها میکنند. خب رکود، رکود چه ارتباطی با ابیعبدالله دارد؟ چه ارتباطی با رسول خدا دارد؟ چه ارتباطی با امیرالمؤمنین دارد؟ چه ارتباطی با پروردگار دارد؟ حالا ما یا دچار تحریم هستیم یا مدیریت کشور ضعیف است و بلد نیستند حل بکنند، این اصلاً چه ارتباطی به پروردگار و انبیا و وحی و امیرالمؤمنین دارد؟
حالا این عاشق از دنیا رفته و خیلی عجیب است که امیرالمؤمنین نه به مردم و نه به خانوادهاش اجازه ندادند تا جنازه را در قبرستان کوفه، بغل شهر دفن کنند و فرمودند: جنازه را حرکت بدهید و آنجایی دفن کنید که من میگویم، خود امیرالمؤمنین هم با پای پیاده در هوای گرم پنجاهدرجهٔ کوفه بهدنبال جنازه است، یک نقطهای را نشان دادند و فرمودند: اینجا قبر بِکَنید و او را اینجا دفن کنید. چرا به اینجا آوردم؟ برای اینکه به شما بگویم از این به بعد هر مُردهای را کنار این قبر بیاورند و دفن کنند، از محبت خدا نصیب خواهد برد. اینقدر این آدم باارزش است! و بعد وقتی سنگ لحد را چیدند، با اشک چشم به پروردگار عالم توجه کردند و عرضه داشتند: «یرحم الله خباب ابن الأرت». خیلی برای من جالب است، من در ختمها شنیدهام که «رحم الله» میگویند، اما امیرالمؤمنین «رحم الله خباب ابن الأرت» نگفتند، بلکه فرمودند: «یرحم الله»، فعل مضارع بر استدامه دلالت دارد و معنی دعای امیرالمؤمنین این بود: خدایا! از حالا تا ابد رحمتت را نصیب خباب کن. خوب است آدم به یک چنین سرمایهای برسد، خیلی خوب است! خوب است آدم اینجور مورد دعای مولا قرار بگیرد، خیلی خوب است! دیگر بهتر از این نمیشود که امیرالمؤمنین رحمت خدا را بهصورت دوام و الیالأبد برای کسی بخواهد و دعایش هم مستجاب باشد.
حالا برای چه زن و مردی دعا کرد؟ با رحمت و نه با مغفرت، این نکته است! برای چنین مردان و زنانی، «رحم الله امرأ سمع حکما فوعا»، خدایا! رحمتت را نصیب مرد و زنی کن که گوششان را وقف شنیدن حکمت، یعنی دانش استوار، احکام متین، مسائل اخلاقی، مسائل خانوادگی و مسائل اجتماعی کردند که بشنوند، «فوعا»، در ذهنشان بایگانی بکنند و هر وقت که زمان عمل پیش آمد، از حافظهشان جلو بیاورند و حق خدا، حق زن و بچه، حق مردم، حق شریک، حق رفیق، حق چشم، حق دست و پا و حق شکم، حق جهان و حق نعمتها را رعایت بکنند. خدایا! چنین زن و مردی را مورد رحمت قرار بده.
خب من ظاهراً در جلسهٔ اول قول دادم که قطعههایی از حکمت را از قرآن کریم و اهلبیت برایتان بگویم. حکمت یعنی علمی که ساختمان زندگی را سالم بار میآورد و اگر آدم عمل بکند، درون را از تمام رذائل اخلاقی شستوشو میدهد، برون را به عمل صالح، به متانت، به تواضع، به فروتنی، به آقایی، به کرامت، به ازخودگذشتگی و به از خودندیدن زیبا میکند، آراسته میکند. حکمت، چنین علمی است.
خب امشب به سراغ آخرین آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ مزمل برویم که در اوایل بعثت پیغمبر نازل شده بو.د کلاً قرآن در آنوقت عبارت از دوتا سوره بود: سورهٔ علق و سورهٔ مدثر، یعنی از ششهزاروششصدوشصتوچند آیهٔ قرآن، همین سهتا سوره نازل شده بود؛ یعنی به پنجاهتا آیه نمیرسید، ولی پروردگار عالم اسم این پنجاهتا آیه را قرآن گذاشته بود؛ یعنی اسم کل را بر جزء اطلاق کرده بود؛ یعنی بندگان من حواستان جمع باشد که یکدانه آیهٔ من هم قرآن است و همان احترامی که کل قرآن دارد، همان مسئولیتی که شما در مقابل کل قرآن دارید، در کنار یک آیه هم دارید. یک آیه قرآن است و احترامش قرآن است، شما هم برای عملکردن به آیه مسئول هستید. خب حالا ببینیم سخنان حکیمانهٔ خدا را در پایان این آیهٔ سوره مزمل با توجه به اینکه «و القرآن الحکیم»، کل قرآن حکمت است. این حالا یک نمونهاش است! چهارتا دستور در این آیه است و چقدر هم زیباست! اگر خودتان لذت این چهارتا دستور را چشیدهاید که هیچ، اگر نچشیدهاید -که حتماً چشیدهاید-، بگردید و از آنهایی بپرسید که چشیدهاند.
دستور اول: «فأقرئوا ما تیسر منه»، تا جایی که برایتان میسّر است، هر 24ساعت یکبار قرآن را بخوانید. چندتا آیهاش را بخوانم؟ در روایات دارد که حداقل دهتا و حداکثر پنجاهتا و این دهتا و پنجاهتا از وجود مبارک امیرالمؤمنین نقل شده است که میفرمایند: ما در زمان پیغمبر، آیات که نازل میشد، دهتا دهتا را میخواندیم و میفهمیدیم و عمل میکردیم و به سراغ دهتای دیگر میرفتیم، بعد هم که همهٔ قرآن نازل شد، پنجاهتا پنجاهتا شد. یک نامه هم امیرالمؤمنین دارند که به حضرت مجتبی سفارش میکنند: حسنجان! روزی پنجاهتا آیه را ترک نکن.
قرآن نور است، آدم که میخواند، دلش صفا میگیرد و حال پیدا میکند. من رفیقی داشتم، اینها را با چشمم دیده بودم، حالا دوتایشان را الآن در ذهنم است. رفیقی داشتم که نجار بود، در هر چهار روز، پنج روز که یکبار ختم قرآن میکرد، ماه رمضان هم چهلبار ختم قرآن میکرد. به قول دلِ خودش که:
ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
یک روایتی جلد دوم «اصول کافی» دارد: «من اخلص لله اربعین صباحا جرت من قلبه علی لسانه ینابیع الحکمه»، عدد چهل یک عدد خاصی است و در قرآن هم آمده، آنمقداری که من در ذهنم است، دوبار در کتاب خدا آمده است: «و واعدنا موسی ثلاثین لیله واتممناها بعشر فتم موسی میقات ربه اربعین لیله»؛ یکبار هم در یکی از سورههای تقریباً بیستوپنجم به بعد، جزء بیستوپنجم به بعد آمده است: «وبلغ اربعین سنه». روی عدد چهل هم خیلی کار شده و کارهای زیبایی شده است. با عدد چهل در هر موردی میشود کارهای خیلی مهمی کرد. حالا دیده بودم که او در ماه رمضان چهل ختم قرآن میکرد؛ اما یک رفیق دیگرم که هفته نمیگذشت، مگر اینکه پیش او میرفتم و چشمم به او بیفتد تا چشمم خراب نشود و نور داشته باشد و اعتقاد هم داشتم؛ چون یکماه پیش هم در شیراز پیش مهمترین دکتر چشم رفتم و کامل معاینه کرد، گفتم: عینک میخواهم، عمل میخواهم، لنز میخواهم؟ گفت: شما چندساله هستید؟ گفتم: 73سال. گفت: هیچ عیبی ندارد! با چشمت کار نمیکنی؟ دکترِ آمریکا درسخوانده بود، گفتم: 130تا کتاب بر محور قرآن و اهلبیت نوشتهام. گفت: برو، سلامت چشمت برای قرآن و اهلبیت است و دوا هم نداری، هیچچیزی هم نیست. دیدن اولیای خدا هم خیلی در چشم اثر دارد و «ضیاء ابصار» است، نور اولیای الهی است.
این بزرگوار هر سه شبانهروز یکبار کل قرآن را تا آخر عمرش ختم میکرد؛ حالا من حدود شانزده-هفدهسالش را یادم است و قبلش با او آشنا نبودم و از او هم نپرسیدم؛ ولی قرآنش الآن در خانوادهاش مانده است. از صفحهٔ اول قرآن، سورهٔ حمد تا «من الجنة و الناس»، از بس بر روی این صفحات گریه کرده و اشک ریخته، رنگ قرآن به کل عوض شده است. خیلی قرآن حال میدهد! خیلی قرآن صفا میدهد! خیلی قرآن دل را شستوشو میدهد.
کار دو: «و اقیموا الصلاة»، رابطهتان با نماز نبرّد! این هم یک کار حکیمانه است. «عبادت الله» حکیمانه است.
کار سوم: «و اتوا الزکاة»، بخیل نباشید و اگر پول اضافهای دارید، در کار خیر بریزید، خیلی مهم است! نمیدانید شادکردن دل مردم چقدر مهم است! نمیدانید چقدر مهم است!
خب چهارم: «و اقرض الله قرضاً حسناً»، دستِ مستمندِ مورد اعتماد دست من است، قرض بدهید! الآن شرایطی در بعضی از بانکها هست که پول آدم از بین نرود. بانکها را میگویم! آدم برود و یک پولی در یک بانک مطمئنی بگذارد و بگوید: آقا من نامه برایتان میدهم، با شرایطی که دارید، قرض بدهید تا پول من هم از بین نرود.
بعد آیه میگوید: این چهارتا کار را که انجام بدهی، «و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله»، همهٔ این چهارتا کارت را در قیامت پیش من خواهی یافت، «هو خیرا»، که این برایت بهترینهاست، «و اعظم اجرا»، و بالاترین اجر را داری، «و استغفرالله»، در کنار این چهارتا کار، از من هم طلب مغفرت کن، «ان الله غفور»، حتماً تو را میآمرزم و آخر آیه هم میگوید: «رحیم»، رحمتم هم برای تو! این یک بخش از حکمت است؛ «رحم الله امرأ سمع حکما فوعا».
حالا به سراغ خود امیرالمؤمنین برویم. شب جمعه است، البته دعای امیرالمؤمنین در شبهای جمعه از نیمهشب شرعی شروع میشده، حالا ما زودتر چند فراز آن را برای اینکه تصفیهای در جانمان بشود، میخوانیم. امام در نیمهشب شرعی صورتشان را روی خاک میگذاشتند و تا دعا تمام نمیشد، صورت برنمیداشتند؛ این روایت کمیل است، میگوید: اولینباری که دیدم، از «بسم الله» تا آخر دعا صورتش روی خاک بود، دیگر زیر صورتش هرچه خاک بود، از اشکش گِل میشد و بعد سرش را بلند میکرد. چه حالی داشت!