شب پنجم*عید غدیر*جمعه(17-6-1396)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ مسجد امیرالمؤمنین(ع)/ ایام غدیر/ تابستان1396هـ.ش./ سخنرانی پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
شعر خیلی زیبای قابلتوجهی در ادبیات عرب هست که این شعر خیلی با وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تناسب دارد. شاعر فرموده است:
هیهات! ان یأتی الزمان بمِثله
ان الزمان لمِثله عقیم
در مصرع اول میگوید: بسیار بعید است و دور است و بهنظر نمیرسد که روزگار مانند تو را بهوجود بیاورد! راست هم گفته است؛ یعنی وجود مقدس او در عالم آفرینش تک است، واحد است، بینمونه است، هموزنی ندارد. در مصرع دوم هم میگوید: رَحِم روزگار از آوردن مانند تو عقیم است، نازاست و اگر عوامل دستبهدست هم بدهند، دیگر نمیتوانند مانندِ تو را در رَحِم روزگار قرار بدهند و مانند تو دوباره به دنیا بیاید.
در اشعار فارسی هم انصافاً شعرای حکیم ما، شعرای باسواد ما، شعرای دانشمند ما با زبان شعر، شخصیت وجود مبارک امیرالمؤمنین را ستودهاند و او را با کمکگرفتن از لطایف قرآن و روایات مدح کردهاند؛ البته همهشان میگویند که زبان ستایش ما لنگ است، آنچه را که دربارهٔ وجودمقدس او میگوییم، به زبان شعر یک دورنماست و حقیقت جامع او در اوزان و قالبهای شعری نمیگنجد. ازجمله سعدی که در ادبیات ایران یک آدم بسیار برجستهای است و شما میدانید که از قرن هفتم تا الآن کس دیگری نیامده که مانند او قصیده بگوید، غزل بگوید، شعر عربی بگوید، لطایف و حقایق را به زبان ادب بیان بکند. خودش هم یک عالم بوده، یک منبری بوده در شیراز که سیسال تمام تحصیل علم داشته است. کم نیست! آدم خیلی زرنگ باشد، ده-دوازده سال میتواند مجتهد بشود، ولی آدم سیسال بیاید و علوم اسلامی را از بزرگترین اساتید دریافت بکند و شهر به شهر برای دیدن استاد برود، معلوم است که چه ظرفیت بالایی از علم را پیدا میکند! ایشان در یکی از قصایدش میگوید:
کَس را چه زور(یعنی توان و قدرت) و زَهره که مدح علی کند؟
«چهکسی میتواند؟ زَهره یعنی چهکسی جگرش را دارد که بتواند وجود مقدس امیرالمؤمنین را ستایش کند؟!
کَس را چه زور و زَهره که وصف علی کند؟
ایزد در ثنای او گفته هل اتی
یعنی اگر بخواهید او را بشناسید، نمیتوانید با شعر من بشناسید، با اینکه من سعدی هستم! و باید به سراغ سورهٔ دهر بروید و در آیات آن سوره، آنگونه که پروردگار شخصیت او را ترسیم کرده، ببینید و بشناسید.
حقتعالی در وصف او «انما» فرموده است یا ایشان را میتوانیم مصداق این شعر بگیریم که در دیوان جلالالدین است. جلالالدین هم در علم و در فلسفه و در عرفان دست قَویّی داشته است. وی میگوید:
آب دریا را اگر نتوان کشید
«حالا که ما توان دستیافتن به شخصیت کامل امیرالمؤمنین و به همهٔ ارزشهای او را نداریم».
هم به قدر تشنگی باید چشید
دریا را که نمیتوانیم در خودمان قرار بدهیم، بهاندازهای که تشنهٔ عظمت او، شخصیت او و کرامت او هستیم، از یک آیه، از یک روایت، از یک حکمت، از یک حقیقت به عظمت او و به شخصیت او پی ببریم؛ البته من امشب یک روایتی را برایتان میخوانم که یقین دارم 99درصدتان این روایت را نشنیدهاید و در جلسهٔ فردای مسجد هم، اگر خدا عنایت کند، سه روایت میخوانم که آن روایات هم اعجابانگیز است. در هر صورت، یک کلمه میتوانم امشب بگویم که وجود مبارک امیرالمؤمنین که یک اندام معتدلی مثل همهٔ انسانها داشته و آدمی نبودند که سنگینوزن بدنی باشند. بسیار بدن معتدلی داشتند و آفرینش بشری او با آفرینش بشری دیگران فرقی نداشته است: «قل انما انا بشر مثلکم»، نه «انسان مثلکم». بشر جنبهٔ مادی انسان است که در قرآن مجید هم هر کجا پروردگار میخواهد خلقت جسمی را بیان بکند، لغت بشر را ذکر میکند و هر وقت میخواهد بالاخره در آیات به یک جهت معنوی اشاره کند، کلمهٔ انسان را میآورد: «خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا»، اگر نمیخواست این «جعلناه سمیعا بصیرا» را بگوید، کلمهٔ انسان را در اول آیه نمیآورد و «انا خلقنا الانسان» نمیگفت، بلکه میگفت: مثلاً «انا خلقنا بشرا من نطفه امشاج نبتلیه، ان الله قویّ عزیز»؛ اما چون میخواسته به دو جنبهٔ معنوی شنوایی دل و بصیرت اشاره بکند، کلمهٔ انسان را ذکر کرده است، وگرنه آنجاهایی که نمیخواهد جنبهٔ معنوی ذکر شود: «خلقنا بشرا من طین لازب من صلصال کالفخار»، دیگر نمیخواهد بُعد معنوی را بگوید.
وجود بشری امیرالمؤمنین برای کُرات بالا نیست. یک انسان بزرگوارِ باکرامتِ باادبِ بامتانتی و موحد، با یک خانم بزرگوارِ پاکِ همراه با ارزشهای باطنی ازدواج کردند. ابوطالب و فاطمه بنت اسد، این دوتا فقط وسیلهٔ ساختهشدن جنبهٔ بشری امیرالمؤمنین بودند و هر دو وسیله هم در دست خدا بود؛ البته همهٔ وسایل در دست خداست. ما امشب شام میخوریم، کانال این شام ما ابر است، باد است، باران است، برف است، نور است، اکسیژن است، اَزُت است، هیدروژن است، خاک است و خداوند از این مجراها ارادهاش را جریان میدهد تا شام ما درست بشود؛ لقمه غذایی را بیواسطه به ما نمیدهد. پروردگار عالم برای جریاندادن ارادهاش در همهٔ امور، وسائل و ابزار عالم در اختیار اوست. ابوطالب و فاطمه بنت اسد، دو مجرای پاک برای تَکَوّن بشریتِ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بودند. خب ایشان بهدنیا آمدند و مثل همه از نظر بدنی نوزاد بودند، کودک شدند، طفل شدند، نوجوان شدند، جوان شدند، چهلساله شدند، 63 ساله شدند؛ ولی پروردگار عالم در این بدن و در این قالب، تمام ارزشها، تمام کمالات، تمام لطایف، تمام دقایق و تمام حقایق را ریخت و وجود او را معجزهٔ خلقت خودش قرار داد.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
مکه که مکتبخانه نداشت، مکه تمام مردمش بیسواد بودند، خود امیرالمؤمنین میگویند: من دیده بودم چالههایی را که موقع باران آب پر میشد و در این چالهها انواع حشرات بود، قورباغه بود، نمیدانم حشرات دیگر بودند، حیوانات دیگر بودند، گِل آن که تهنشین میشد، مکهایها میرفتند و آبشان را از همان برمیداشتند و میخوردند. میفرمایند: در مکه -که امیرالمؤمنین تا حدود 21-22 سالگیشان در مکه بودند- یکنفر نبود که بلد باشد با قلم بنویسد. در مکه این آیه نازل شد و امیرالمؤمنین واقعاً معجزهٔ جهان است. مردم! در مکه این آیه نازل شد، سنّی نوشته، شیعه نوشته، مفسّر نوشته، عالم نوشته، مترجم نوشته و هرکسی را که بگویید، از هر ملت و مذهب و اسلامی نوشتهاند که این آیه در مکه نازل شده است. آن وقتی که آیه آمده، امیرالمؤمنین بیستساله نبوده، هجدهساله هم نبوده است و خداوند به پیغمبر در این آیه -که آخر سورهٔ رعد است- میگوید: تمام این مشرکین را بخواه و بگو شما که در پیغمبری من شک دارید، پیغمبری من را دوتا دلیل ثابت میکند که نمیتوانید این دوتا دلیل را رد بکنید: یکی خدا با قرآنش و یکی هم کسی که کل علم کتاب پیش اوست. «کفی بینی و بینکم شهیدا و من عنده علم الکتاب»، من دو نفر را دارم که شهادت میدهند من پیغمبر هستم: یکی خدا با نزول قرآن و یکی هم کسی که هنوز همهٔ قرآن هم نازل نشده، ولی کل علم پیش اوست. سنّی و شیعه، بالا و پایین، مفسّر و مترجم اغلب نوشتهاند که این «من عنده علم الکتاب» علیبنابیطالب است.
او یک بدن مثل بدنهای ما بود، ولی از بدن که بگذرید و به جنبههای معنویِ انسانی سفر کنید، وجود مقدس او را میبینید که در تمام عالم تک افتاده است. خدایا! چهچیزی به این بندگانت بگویم؟ این لقب را بر کل عالَم حرام کردهای. خدایا! این لقب را هرکسی غصب بکند، ملعون و به آتش دوزخ گرفتار است. آن لقب هم امیرالمؤمنین است. خدایا! تو و پیغمبرت در جایی گفتید که ایشان امیر مؤمنین ملت اسلام است، جایی نگفتید، نه در قرآنت گفتی که ایشان امیرالمؤمنینِ ملت بعد از بعثت پیغمبر است و نه پیغمبرت گفته است؛ امیرالمؤمنین یعنی هرچه مؤمن در عالم از آدم تا خاتم، کل انبیا و ائمهٔ طاهرین است، امیر همهٔ آنها علیبنابیطالب است. هیچچیز دیگری نمیشود گفت!
برادر بسیار عزیزم، حضرت آقای علوی که ارادت قلبی به ایشان از قبل از روحانیشدنشان تا حالا داشتهام که خدا پدر بزرگوارشان را امشب سر سفرهٔ امیرالمؤمنین قرار بدهد! هرسال در این پنج شبی که من را دعوت میکنند، من تنها در طول سال و در کل منبرهایم -چه ماه رمضانِ اینجا و چه محرّم و صفر اینجا و شهرستانها- در زبان برای حرفزدن به لطف خدا گیری ندارم؛ اما این پنج شب واقعاً دست و پایم در حناست و نمیدانم چه بگویم! من در این پنج شب با دعوت ایشان در مقابل یک دریا قرار میگیرم که ساحل ندارد و من نمیدانم از آب این دریا چقدرش را میتوانم بکِشم! هیچچیزی را نمیتوانم بکِشم. چقدر میتوانم از ایشان بگویم؟ هیچچیزی را نمیتوانم بگویم، فقط میتوانم بگویم وجود مقدس او معجزهٔ شخص پروردگار است، که خدا بالاتر از این معجزه، نه قبل آورد و نه بعد میآورد. حالا برای اینکه به این حرف من برسید، این روایت بسیار بسیار ناب را که اهلسنت نقل کردهاند و این هم معجزهٔ امیرالمؤمنین است که نودسال بنیامیهٔ سنیمذهب زدند که حتی «عین» و «لام» و «ی» به زبانها جاری نشود؛ یعنی دیگر این اسم در عالم برچیده شود! اسم برچیده شود! مردم که بچهدار میشدند، حتی شیعه در آن نودسال از ترس بنیامیه، اسم بچههایشان را علی نمیگذاشتند. خیلیها در عصر بنیامیه از شیعیان، اسم بچههایشان را ابوبکر و عمر و عثمان گذاشتند، تنها برای اینکه از کشتهشدن محفوظ بمانند. نودسالِ تمام نیرو و پول را خرج کردند که کلمهٔ علی از صفحهٔ روزگار جمع شود، ولی هیچکس در این دنیا الآن بهاندازه علی در آیه قرآن مصداق ندارد و هیچکس روایت ندارد.
من همین امروز در کتابخانهام یکدانه کتاب را نگاه میکردم که هشت جلد و هر جلدی حدود پانصد صفحه است، چهارهزار صفحه میشود، فقط و فقط روایات مربوط به امیرالمؤمنین، گاهی امام مجتبی و گاهی ابیعبدالله است. یک کتابی دارم که چاپ قدیمی است و حدود نهصد صفحه دربارهٔ فضائل امیرالمؤمنین است، دو بخش وسیع دارد که در ابتدای بخش آن «قطرة من فضائل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نوشته است، یعنی یک قطره از ارزشهای وجود علی. نودسال زدند که این اسم را جمع کنند، اما خدا میداند در کتب اهلسنت دربارهٔ فضائل امیرالمؤمنین چقدر روایت داریم و این یکیاش است.
این را شیعه نقل نمیکند، این را عاشق علی نقل نمیکند، این را کسی نقل نمیکند که به علی اقتدا دارد، بلکه این را یک اهلسنت نقل میکند و سندش هم برای خودشان است، نه برای ما. یکنفر از راویان ما در سند این روایت که امروز بعدازظهر دقیق دیدم، وجود ندارد! «قال رسول الله»، پیغمبر اسلام به عبدالرحمانبنعوف فرمودند: «یا عبدالرحمان! انتم اصحابی»، تمام اینهایی که در مدینه هستند، عبدالرحمان و خود تو جزء همنشینان من هستید. خیلی عجیب است که نگفت شما مؤمن هستید! نگفت شما مقبول خدا هستید! صحابی یعنی همنشین، شما «انتم» یعنی تمام این مردم شهر همنشین من هستند، «و علی ابن ابیطالب منّی»، ولی علی من هستم، «و انا من علی»، و من علی هستم. علی همنشین من نیست، علی من است و من علی هستم. این را یک سنّی دارد تعریف میکند، میتوانند به این روایت ایراد بگیرند؟ این روایت که در کتابهای معتبر خودشان با راویان خودشان است، چه جای ایرادگرفتن است؟ ایراد هم نمیگیرند، حالا این جمله را ببینید! اصلاً من عصر به قول خودمان -تهرانیها- قلبم داشت از جا کَنده میشد. عظمت را ببینید! این جمله جملهٔ خاصی است، جملهٔ ویژهای است! صحبت این است که در قیامت چهکسی دچار آتش جهنم میشود؟ این را اهلسنت نقل میکنند! نمیگوید آن که شمشیر به روی علی بکشد، آن که هیزم به درِ خانهاش بیاورد، آن که همسرش را آزرده کند، آن که حقش را ببرد، آن که روز روشن حقوقش را غارت کند، اینها را نمیگوید! آنها که یک پروندهٔ دیگر دارد. این خیلی عجیب است! «عبدالرحمان! فمن قاسه بغیره فقد جفانی»، کسی که علی را هموزن غیر از من بداند و بگوید علی مساوی این است، علی هموزن این است، علم علی با علم این آقا یکی است، عبادت علی با عبادت این یکی است، «فمن قاسه بغیره»، او را با غیر من مقایسه بکند، «فقد جفانی» به من جفا کرده است، «و من جفانی آذانی»، دل من را آزرده، «و من آذانی»، و کسی که دل من را بسوزاند، «فعلیه لعنة ربی»، لعنت پروردگارم به کسی که علی را با غیر من مقایسه کند، این خیلی مسئله است! نمیگوید کسی که خلافتش را غارت کند، حقوقش را ببرد، زنش را کتک بزند، درِ خانهاش را آتش بزند، اینها را نمیگوید! میگوید: فقط علی را با غیر من مقایسه بکند، خدا لعنتش کند.
«یا عبدالرحمان! ان الله انزل علیّ کتابا بینا»، عبدالرحمان، خدا قرآنی روشنگر بر من نازل کرده، «و امرنی»، و بر من واجب کرده که چهکار بکنم؟ «ان ابین للناس»، که حبیب من! آیه به آیهٔ این قرآن را برای مردم توضیح بده؛ آیه به آیهٔ قرآن را شرح بده. امر کرده، واجب کرده است! «ما ینزل الیه ما خلی علی ابن ابیطالب»، اما خدا گفته نمیخواهد به علی قرآن یاد بدهی! خدا گفته نمیخواهد علی را صدا بزنی و آیه آیه را یادش بدهی! «فانه لم یحتج الی بیان»، من علی را جوری خلق کردهام که به این نیاز ندارد که کسی حقایق قرآن را یادش بدهد؛ چون کل حقایق قرآن را در دلش طلوع داده و او به معلم احتیاجی ندارد. این مسائل چیست؟ «ان الله تعالی جعل فصاحته کفصاحتی»، خدا درک علی را مثل درک من قرار داده است؛ پردهگشایی از حقایق را که برای من قرار داده، عین آن را برای علی قرار داده است؛ «و درایته کدرایتی»، هوش علی، عقل علی و فکر علی را هموزن درایت و عقل و فکر من قرار داده است.
حالا این هم نتیجهٔ چهار شب بحث گذشتهام که امیرالمؤمنین میفرمایند: خدا رحمت کند کسی که حکمت را بشنود و حفظ کند و عمل کند. «عبدالرحمان! و لو کانت الحکمة رجلا»، اگر حکمت که به تمام انبیا داده شده، به من داده شده و به ائمهٔ بعد داده میشود، اگر خدا بیاید و حکمت را بهصورت یک مرد دربیاورد که نشانش بدهد و بگوید: جامعهٔ بشری، این حکمت است، «لو کانت الحکمة رجلا لکان علی»، آن کل حکمت، علی است! این حرف یعنی چه؟ یعنی علوم اولین و آخرین علومِ استوار، همه پیش علی است. بهبه! این دیگر بالاترین شادی برای ماست که خدا به ما لطف کرده تا نوکر علی باشیم، غلام حلقه به گوشش باشیم و درحدی یک اقتدایی به او بکنیم. «و لو کان العقل رجلا»، عبدالرحمان، اگر خدا عقل کل انسانها(چون عقل در اینجا مفرد است و بر نوع دلالت میکند)، اگر عقلِ کل ملائکه و مردم و جن را تا قیامت بهصورت مردی درآورد، «و لو کان العقل رجلا لکان الحسن»، آن حسن من و بچهٔ علی است. «و لو کان السخی»، اگر جود، سخاوت و پرداخت را بهصورت یک آدم درآورد، «و لو کان سخاء رجلا لکان الحسین»، سخاوت در این عالم، حسین من است. آدم این را باید در دههٔ عاشورا توضیح بدهد که امام حسین سخاوت داشت، چه سخاوتی داشت؟ چهچیزی داشت که در راه خدا نداد؟ چهچیزی داشت که نداد؟ شما بگو آنچه که پیش او ماند و نپرداخت، چه بود؟ سخی اگر بهصورت آدم درآید، حسین من است؛ یعنی در قیامت میایستد تا ما را به جهنم بکشند و خودش را به بهشت ببرند؟ این آدم سخی میتواند طاقت بیاورد؟ نه! شخصیتش را هزینه میکند و میگوید: خدایا! بهخاطر من اینها را ببخش. «و لو کان الحسن شخصاً»، عبدالرحمان، اگر نیکی، اگر احسان، اگر نیکوکاری را خدا بهصورت یک شخص درآورد، چه کسی میشود؟ «لکان فاطمه»، فاطمه میشود، «بل هی اعظم»، عبدالرحمان، فاطمه از نیکی بزرگتر است و نیکی و نیکوکاری مادون شخصیت زهراست. «ان فاطمه ابنتی»، فاطمه دخترم است، «خیر اهل الارض»، در تمام کرهٔ زمین در زنان این عالم، بهتر از زهرا یافت نمیشود؛ «عنصراً، شرفاً و کَرَماً»، نه بهتر از او در مایهٔ خلقت وجود دارد، نه در مایهٔ شرف و نه در مایهٔ بزرگواری.
خدایا! جدی شب بهترین عید اهلبیت است که بالاتر از شب تولد پیغمبر و امیرالمؤمنین و ائمه است، امشب به بندگانت عیدی میدهی؟ تو که حسینت اینقدر سخی است، خودت چه هستی؟
خدایا! به حقیقت امیرالمؤمنین و زهرا، ما و زن و بچههای ما را از علی و اولادش در دنیا و آخرت دور نکن؛ نصیب ما را از امیرالمؤمنین و صدیقهٔ کبری و ائمهٔ طاهرین در دنیا و آخرت و زن و بچه و نسلمان را کامل قرار بده؛ گذشتگان ما را به علی ببخش.
خدایا! ما را در دنیا و آخرت، همراه، همراز، هماخلاق و همرفتار امیرالمؤمنین قرار بده.
خدایا! دیگر دارد جان همه در این دنیا به گلو میرسد، فرزند باکرامت علی، امام عصر را برای حل مشکلات دنیا از پردهٔ غیبت آشکار کن.