لطفا منتظر باشید

شب دوم پنج شنبه (6-7-1396)

(تهران مسجد امیر)
محرم1439 ه.ق - مهر1396 ه.ش
13.09 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

تهران/ مسجد امیر(ع)/ دههٔ اول محرّم/ پاییز1396هـ.ش./ سخنرانی دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

یکی از محورهای سخنرانی‌های وجود مبارک حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین از هنگامی که از مکه حرکت کردند تا روز عاشورا، دربارهٔ انتقال انسان به عالم بعد بود؛ عالمی که به اقتضای عدالت الهی برپا می‌شود، عالمی که وقوع آن را خداوند و انبیا و ائمهٔ طاهرین خبر داده‌اند و نزدیک 1500 آیه در قرآن، اوصاف و اوضاع عالم قیامت را برای هشدار به مردم شرح می‌دهند، برای اینکه مردم از انتقال به عالم بعد غفلت نکنند؛ چراکه غفلتِ از این انتقال، انسان را به هر نوع گناهی و فسادی دچار خواهد کرد، چنانکه تاریخ بشر نیز این معنا را نشان می‌دهد. جالب است که وقتی قرآن تاریخ‌ ملت‌های فاسد را بیان می‌کند، یک مطلبی که دربارهٔ آنها می‌فرماید، این است که به آخرت، به این انتقال و به عالم بعد توجه نداشته‌اند. من چهارتا آیه از آن 1500 آیه برای شما می‌خوانم که ببینید آثار توجه به آخرت در زندگی چقدر فوق‌العاده است. اگر به قول قرآن مجید، انسان به عالم بعد یقین داشته باشد: «و بالآخره هم یوقنون». به ترتیب سوره‌ها آیات را برایتان می‌خوانم:

 آیهٔ اول در سورهٔ مبارکه انبیاء است که یکی از آیات تکان‌دهندهٔ مربوط به عالم بعد است. با توجه به اینکه یک خبر عظیم قرآنی است، باید آن را راحت قبول کرد، راحت باور کرد؛ چراکه گویندهٔ این مسئله پروردگار عالم است که به بندگانش می‌گوید: «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اَللّٰهِ قِیلاً»﴿النساء، 122﴾، راستگوتر از خدا در این عالم کیست؟ اینکه خداوند متعال از عالم بعد خبر داده، یکی از واقعیت‌ترین اخبار عالم هستی است و با این خبر نمی‌خواسته سودی را متوجه خودش کند. وجود مقدس او بنا به تعریفی که امیرالمؤمنین دربارهٔ حضرت حق می‌کنند، می‌فرمایند: «لانه لا تنفعه طاعة من اطاعه»، تمام عالم هستی مطیع خدا به اطاعت تکوینی هستند و جن و اِنس و ملائکه مطیع حق به اطاعت تشریعی هستند. ملائکه معصیت‌کارِ از اطاعت خدا ندارند، اما جن و انس دارند؛ ولی امیرالمؤمنین می‌فرمایند: اطاعت کل موجودات و اطاعت مطیعانِ ذی‌حیات، مثل فرشتگان، جن، انسان‌ها، آنهایی که مطیع هستند و اطاعتشان به خدا سودی نمی‌رساند، خدا کمبودی ندارد که آن کمبود را اطاعت مطیعان جبران بکند. او کل‌الکمال است، کل‌الجمال است، وجود مقدس او جامعِ اسماء حُسنی و صفات عُلیاست و به قول آنهایی که «الله‌الصمد» را این‌گونه معنا کرده‌اند، توپُر است، بی‌نیاز است، غیرمحتاج است. آن‌وقتی که عالم را نیافریده بود، چه نیازی داشت؟ هیچ! در آفریدن عالم چه احتیاجی به آفریدن داشت؟ هیچ! اصلاً اگر بخواهیم برای پروردگار هدف‌گذاری بکنیم، او را محتاج معرفی کرده‌ایم؛ فلسفه‌گذاری بکنیم، او را محتاج معرفی کرده‌ایم. وجود مقدس او طبق سخن امیرالمؤمنین که در دعای کمیل دارند، «فانک فعال لما تشاء»، هرچه را بخواهی، آزادانه خلق می‌کنی، به او نیازی نداری و به مخلوق مقیّد نیستی. یک‌وقتی بوده که مخلوقات نبوده‌اند، تو همان بوده‌ای که بودی، الآن هم که میلیاردها آفریده هست، تو همانی هستی که باز بودی. او احتیاجی ندارد! «و لا تضره معصیة من عصاه»، گنهکاران -هر موجودی می‌خواهد باشد- گناهشان به خدا زیانی ندارد. چه زیانی دارد؟ خداوند متعال زمینه ندارد که از گناه بندگانش ضرر بکند. بله، طاعت منفعت دارد که برای طاعت‌کننده است و معصیت ضرر دارد که برای معصیت‌کار است؛ اصلاً طاعت مطیع به خدا برنمی‌گردد، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکمْ»﴿الإسراء، 7﴾، این یک قانون قرآنی است: اگر نیکی کنید، نیکی به خودتان برمی‌گردد، «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا»، گناه هم بکنید، ضرر گناه به خودتان برمی‌گردد. حالا کسی که مشروب می‌خورد، نوشته‌اند مشروب‌خور یک ضررهایی برای بدنش تولید می‌شود. کتاب‌های علمی نوشته‌اند، چون علمای اسلام در علم بدن‌شناسی که کاری نکرده‌اند و آنها در معارف کار کرده‌اند؛ یعنی من در کتاب‌های علمی دیده‌ام که ضرر مشروبات الکلی بیش از بیست ضرر است، ولی به خدا برنمی‌گردد؛ یعنی در ذات ضررها صعودِ به‌طرف پروردگار نیست و ضررها عرضی است؛ یعنی تولید ضرر برای خودِ انسان است و صعود نمی‌کند! طاعت هم همین‌طور است و برگشت منفعت طاعت به خود مطیع است. این خیلی آیهٔ جالبی است: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم».

امیرالمؤمنین می‌فرمایند: یک‌نفر را به او سود نداده‌ام و به یک‌نفر هم ضرر وارد نکرده‌ام؛ چون سود هر کار سودمندی به خودم برگشته است؛ من اگر به یک تشنه آب دادم، ثواب آن آب به خورنده برنگشته است؛ بلکه به من برگشته که آب داده‌ام؛ من اگر زخمی ظالمانه به کسی زده‌ام، به او ضرر نزده‌ام و به خودم ضرر زدم؛ یعنی بدنی را مورد هجوم قرار داده‌ام که خدا راضی نبوده و پای من گناه نوشته می‌شود. من نه سود به کسی رسانده‌ام و نه به کسی ضرر رسانده‌ام، خودم هم سود کرده‌ام و خودم هم ضرر کرده‌ام. خودم یعنی انسان، تو را می‌گویم! امیرالمؤمنین که در این 63 سال عمرشان ضرری نکرده‌اند، اما دریا‌ دریا منفعت ابدی به خودشان برگردانده‌اند. اینکه خدا در این آیهٔ سوره انبیا یک خبر سنگین به انسان می‌دهد، برای اینکه به انسان هشدار بدهد که بدان اوضاع، فرجامِ کار و نهایتِ کار این است و به خودت مربوط است. حالا آیه را عنایت کنید:

«وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِینَ اَلْقِسْطَ لِیوْمِ اَلْقِیٰامَةِ»﴿الأنبیاء، 47﴾.

من ترازوهایی را براساس عدالت -نه تفریط و نه افراط- در قیامت قرار می‌دهم؛ چون پروردگار عالم که کینه‌ای نیست، حالا بیاید یک گنهکار و مجرمی را بیاورد و بگوید یک ترازویی را برای سنجش اعمالش بگذارم که این ترازو جرم را سنگین‌تر از حدّ جرمش نشان بدهد، نه چنین ترازویی ندارد! یا اینکه جرم را کمتر از حدّ جرمش نشان بدهد. من نه اهل افراط و نه اهل تفریط هستم. شما از «ب» بسم‌الله در سورهٔ حمد تا آخرین آیهٔ قرآن، «من الجنة و الناس»، هر آیه‌ای را دقت بکنید، قول پروردگار براساس عدالت است و به بندگانش هم همین دستور را داده است: «اذا قلتم فاعدلوا»، اگر می‌خواهید با هرکسی حرف بزنید، با همسر، با بچه‌ها، با رفیق، با ملت می‌خواهید ‌حرف بزنید، با دشمن می‌خواهید حرف بزنید، در حرفتان از جنبهٔ افراط و تفریط بپرهیزید. دشمن را می‌خواهید به مردم معرفی کنید، به همان‌گونه معرفی کنید که هست؛ نه در حق او اضافه‌گویی کنید و نه در حقش کم‌گویی کنید. این یک دستور بسیار زیبای الهی است: «اذا قلتم فاعدلوا». یا اگر کاسب هستید، در هر شغلی که هستید، «وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ»﴿الشعراء، 182﴾، ترازویتان ترازوی معتدل باشد، نه کم بِکِشد که مشتری ضرر بکند و نه اضافه بِکِشد که از جیب تو برود. من نمی‌خواهم به تو بگویم یک‌کیلو جنس را یک‌کیلووصدگرم به مشتری بده و جنبهٔ افراط و تفریط را در کشیدنی‌ها وارد نکنید. ما یک بابی در روایاتمان داریم که خیلی باب فوق‌العاده‌ای است، نمی‌دانم عنوان این باب را شنیده‌اید؟ چقدر هم روایات زیبایی در این باب -باب الاقتصاد فی العباده- آمده است! آخر ما تا کلمهٔ اقتصاد را می‌گوییم، تندی به ذهن مردم پول و دلار می‌آید، جنس می‌آید، دانش اقتصاد می‌آید، دادوستد می‌آید. این لغت نه به‌معنی دلار است، نه به‌معنی ریال است، نه به‌معنی دادوستد است؛ «باب الاقتصاد فی العباده»، هم پروردگار، هم پیغمبر و هم ائمهٔ طاهرین دستور دارد که اعتدال را در عبادت رعایت کنید، نمی‌خواهم این‌قدر نماز و روزه داشته باشید که به بدن شما لطمه بخورد؛ نه عبادت را اضافه بگیرید که شما را خسته‌ و بی‌حال کند و بعد از مدتی هم از عبادت رنج ببرید و ناراحت بشوید و پس بزنید، و نه اینکه اصلاً عبادت را ترک بکنید! نه ترک عبادت بکنید و نه در عبادت افراط بکنید، بلکه معتدل باشید.

اینکه حالا من دلم می‌خواهد در شبانه‌روز صدرکعت نماز بخوانم، این را دین دلش نمی‌خواهد؛ اینکه من دلم می‌خواهد غیر از عید فطر و عید قربان، طول سال را روزه بگیرم، این را دین دلش نمی‌خواهد؛ اینکه من دلم می‌خواهد برای پرواز به پروردگار سبکبال بشوم، پس سالی یکبار حق غریزی و عاطفی همسرم را رعایت کنم، دین دلش نمی‌خواهد و خیلی هم با این مسئله مخالف است. زن و شوهر باید با هم باشند و حق غریزی همدیگر را هم رعایت بکنند. پیغمبر اکرم می‌فرمودند: من ازدواج دارم، خوراک دارم، لباس دارم، استراحت دارم. شما فکر می‌کنید رسول خدا وقتی از نماز مغرب و عشا برمی‌گشتند، تا اذان صبح مشغول عبادت بودند؟ خدا یک شب هم به او اجازهٔ شب‌بیداری کامل نداد: «یا أَیهَا اَلْمُزَّمِّلُ × قُمِ اَللَّیلَ إِلاّٰ قَلِیلاً»﴿المزمل، 1-2﴾، این «الا قلیلا» در ترجمه‌ها اشتباه آمده است. «الا قلیلا» به طبیعت شب برمی‌خورد و می‌گوید: شب را برای عبادت برخیز، ولی بدن تو در یک شب‌هایی اجازه نمی‌دهد که بلند شوی و برای نماز صبح بلند می‌شوی. از شدت خستگی برای نماز شب بیدار نمی‌شوی، «الا قلیلا» به طبیعت لیل می‌خورد؛ یعنی اگر در طول سال، یک‌ماه آن را به غیر ترتیب، بیست‌شب برای عبادت بیدار بودی و یک‌شب بیدار نبودی، پانزده‌شب بیدار بودی و یک‌شب بیدار نبودی، عیبی ندارد! به خودت رنج نده، غصه نخور! بعد از این آیه می‌فرماید: یا شبت را نصف کن یا از نصفْ کمتر کن. شب‌های عربستان دوازده‌ساعت در طول سال است، خدا می‌گوید: میل خودت است و من به تو آزادی می‌دهم، می‌خواهی شش‌ساعت بیدار باش، از شش بعدازظهر که آفتاب غروب می‌کند؛ یا نه این شش‌ساعت را نصف کن و سه‌ساعت شب را بیدار باش، در طول سال هم اگر سی‌شب یا چهل‌شب بیدار نشدی، عیبی ندارد! زندگی باید اعتدال داشته باشد، سخن باید اعتدال داشته باشد، خوردن باید اعتدال داشته باشد، خانه‌سازی باید اعتدال داشته باشد، خرج‌کردن باید اعتدال داشته باشد. امام جواد می‌فرمایند: یک کاری که همیشه شیعهٔ ما باید رعایت بکند، «تقدیر المعیشه» است، مخارجش را اندازه‌گیری کند و بی‌در و پیکر خرج نکند که بعد از چهارسال، پنج‌سال چشم باز بکند و ببیند دومیلیارد بدهکار شده، ده‌میلیارد بدهکار شده و ندارد بدهد؛ خورده و مال مردم را برده است. این را بدهکار به حق نمی‌گویند! این را نمی‌گویند بدهکاری که خدا در قیامت به طلبکارش می‌گوید از او گذشت کن تا من هم از تو گذشت بکنم. «تقدیر المعیشه» یعنی در زندگی اندازه‌گیری داشته باشید! الآن ببین با پولت می‌توانی چه خانه‌ای را بخری، همان را بخر و خودت را به بانک و به مردم بدهکار نکن. زندگی ما که زودگذر است، رفتنی است، از دست‌دادنی است! ما که در این دنیا مهمان هستیم، نباید بی‌در و پیکر خرج بکنیم. حالا می‌خواهی یک مغازه بخری، دوتا خیابان پایین‌تر بخر؛ لازم نیست پنج‌میلیارد سرقفلی بدهی؛ یک خانه می‌خواهی بخری، لازم نیست فرمانیه بخری؛ وسط تهران هم می‌توانی بخری، پایین‌تر هم می‌توانی بخری. «تقدیر المعیشه» و «الاقتصاد فی العباده».

 قرآن برای قیامت هم عدالت و اقتصاد را ذکر می‌کند: «وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِینَ اَلْقِسْطَ لِیوْمِ اَلْقِیٰامَةِ»، قسط یعنی عدالت، یعنی اعتدال، ترازوهای من پروندهٔ شما را به اشتباه محاسبه نمی‌کند که کم کند یا اضافه‌تر محاسبه کند. حالا جمله بعدش، این جمله چقدر جالب است! ببینید خدای ما چه خدایی است! این جمله می‌خواهد بگوید خدا خدایی نیست که عصبانی بشود، خدایی نیست که از کوره در برود، خدایی نیست که خشمگین بشود. خیلی جالب است! می‌گوید: «فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً»﴿الأنبیاء، 47﴾، اولاً اسم این ترکیب، ترکیب نکرهٔ در سیاق نفی است. یکی از ادات نفی، نه نمی‌کنم، انجام نمی‌دهم، حرف «لا» است و این را نفی می‌گویند، یعنی رد کردن. نَفْس «الف» و «لام» ندارد و نکره است؛ یعنی این آیه بنا به گفتهٔ ادیبان عرب و اِعراب‌شناسانِ قرآن، نکرهٔ در سیاق نفی است و معنی‌اش این است: از آدم تا آخرین انسانی که خلق کرده‌ام و جن -که هر دو در قیامت محاکمه دارند- همه، کل انسان‌ها و کل جن، یک‌نفر آنها یک‌ذره از طرف منِ خدا در رسیدگی به پرونده به او ستم نمی‌شود. ممکن است ما فکر کنیم خدا فرعون را در قیامت روی یک چهارپایه بیاورد و وادارش کند و با عصبانیت به او حمله کند، فریاد بزند، داد بزند و بعد به ملائکه بگوید برای او عذاب مُطْلق قرار بدهید! نه، خیلی هم در قیامت آرام است و عذاب فرعون فقط به‌اندازهٔ جرم اوست. عذاب همهٔ گنهکاران معذّب به‌اندازهٔ جرم آنهاست؛ اما شما خوبان را که به قیامت می‌آورد، غیر از رسیدگی به خوبی‌هایتان، می‌گوید: تمام خوبی‌هایشان را پُر پاداش بدهید، یعنی به‌اندازهٔ خوبی‌شان، «وَ یزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»﴿النور، 38﴾، و چون از اینها خوشم می‌آید و راضی هستم، اضافه‌تر هم به آنها می‌دهم و جایزه می‌دهم. مگر ما را برای یک کاری دعوت می‌کنند که کرده‌ایم، حالا یک کتاب نوشته‌ایم و کتاب چاپ شده است، مردم هم دارند می‌خرند، می‌آیند و می‌گویند که می‌خواهند به‌خاطر این کتاب ده‌تا سکه به شما بدهند، مگر به‌عنوان اینکه نیازمند هستیم، ده‌تا سکه می‌دهند؟ جایزه است، تشویقی است، رضایت جایزه‌دهنده از کار است! اعمال تمام نیکان را پاداش کامل می‌دهم و اضافه‌تر هم می‌دهم. این احسانْ دیگر برای مجرمان حرفه‌ای جا ندارد، ولی برای شما مردم مؤمن جا دارد و این خارج از اعمال ماست، خارج از پرونده‌مان است، چون می‌گوید: «یزیدهم» اضافهٔ بر برنامه است و به احدی ظلم نمی‌کند.

آن مجرمانی که باید به طبقهٔ هفتم جهنم بروند، می‌روند؛ آنهایی که باید طبقهٔ اول باشند، طبقهٔ اول؛ آنهایی که باید طبقهٔ سوم باشند، طبقهٔ سوم؛ من به کسی ظلم نمی‌کنم. گفته‌های جهنمی‌ها را در قرآن در سوره‌های مختلف نقل کرده است، یک‌دانه جهنمی ندارد که به خدا بگوید عدالت را در عذاب من رعایت نکردی! چون حقایق در جهنم و در بهشت آشکار می‌شود و پرده‌ها کنار می‌رود، منِ بهشتی می‌بینم بهشت حق من است و اضافه نمی‌خواهم؛ منِ جهنمی می‌بینم این عذاب حق من است و اضافه‌تر هم من را عذاب نکرده‌اند. خب این هم یک بخش آیه بود، «فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً»﴿الأنبیاء، 47﴾.

حالا بیاییم دقت در پرونده: «وَ إِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ»، اگر سنگینی و وزن عمل شما -فرقی نمی‌کند عمل خوب شما یا عمل بد شما- در ترازوهای من به‌اندازهٔ ارزن باشد، «وَ إِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَینٰا بِهٰا»، من این عمل به‌اندازهٔ وزن ارزن را در قیامت می‌آورم، «وَ کفیٰ بِنٰا حٰاسِبِینَ» و پای شما هم حساب می‌کنم، ظلم هم نمی‌کنم. خیال نکنید خیلی اعمال کوچکِ خوب داشته‌اید که از دید من پنهان می‌ماند یا من به آن محل نمی‌گذارم، نه! تمام اعمال خوب‌ شما محاسبه می‌شود، تمام اعمال بد شما هم محاسبه می‌شود.

حالا ممکن است شما یک کارهایی کرده باشید، این هم که می‌گویم، باز از آیات قرآن است و حرف خودم نیست؛ دلتان قرص باشد، آیات قرآن است. ممکن است شما یک کارهایی را انجام داده باشید که پیش من لیاقت پیدا کرده‌اید تا گناهانتان را ببخشم، من به‌خاطر لیاقت‌ شما می‌بخشم؛ این تفضُّل است، این احسان است، این شایستگی خودت است که مغفرت پروردگار عالم را جلب کرده و به‌سوی تو کشیده است. این هم در قیامت هست که مؤمنین وارد می‌شوند -امام صادق می‌فرمایند-، پروندهٔ خودشان را می‌توانند راحت ببینند و بخوانند: «اِقْرَأْ کتٰابَک»؛ مثلاً خدا دستور می‌دهد پرونده‌ات را بخوان! امام ششم در یک روایت مهمی می‌فرمایند: مؤمن پرونده‌اش را می‌خواند، بعد تعجب می‌کند و به پروردگار می‌گوید: این پرونده برای من است؟ برای کس دیگری نیست که پیش من آمده است؟ نه، در قیامت اشتباهی رخ نمی‌دهد و من پروندهٔ دیگری را به دست تو نداده‌ام، پرونده برای خودت است. می‌گوید: اگر پرونده برای من است، من که جزء انبیا و ائمه و معصومان عالم نبوده‌ام، من گناه هم در دنیا داشته‌ام، پس گناهان من کو؟ خطاب می‌رسد: این‌قدر آدم خوبی بودی و خوبی داشتی که لیاقت داشتی من گناهانت را از پرونده‌ات پاک کنم.

قیامت برای افراد یک‌جور نیست؛ یعنی آن آیاتی که راجع‌به کیفر یا پاداش است، به قول اداری‌ها تبصره هم دارد، تبصره هم دارد؛ حتی من یک روایتی دربارهٔ مؤمن دیدم، اوصاف مؤمن را در قرآن می‌گوید: نماز دارد، روزه دارد، زکات دارد، کار خیر دارد، مؤمن خب یک لغزش‌هایی هم داشته است. این وارد قیامت که می‌شود، در دنیا عادت داشته از خواب که بیدار می‌شده، «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گفته، از خانه که می‌خواسته بیرون برود، «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گفته، پشت فرمان می‌نشسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گفته و عادت داشته است. پرونده را نگاه می‌کند و می‌بیند که وقتی وارد محشر می‌شود، از قبر که خدا زنده‌اش می‌کند و پا را در محشر می‌گذارد، طبق عادت دورهٔ عمرش «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گوید، بعد پرونده را به او می‌دهند و نگاه می‌کند، خودش می‌پرسد و می‌گوید: گناهان من کو؟ خطاب می‌رسد: مگر الآن من را به رحمانیت و رحیمیت نخواندی؟ مگر همین الآن نگفتی «الرحمن الرحیم»؟ چرا گفتم! خطاب می‌رسد: همین رحمانیت و رحیمیتی که گفتی، در پرونده‌ات برق زد و گناهانت را شست و سوخت و پاک کرد. این تبصره‌ها را هم در قیامت دارد و این یکی از آیات مربوط به عالم بعد است، 1500تا آیه دراین‌زمینه -یعنی در زمینهٔ عالم بَعد- داریم. چرا این‌همه آیه داریم؟ برای اینکه مردم روزها حداقل ده‌تا آیه قرآن بخوانند و به این آیات برسند، اگر دچار غفلت هستند، غفلت آنها برطرف بشود و یادشان نرود که قیامت چنین زمانی است و رسیدگی به پرونده‌ها هم به این شکل است. وقتی آدم در مغازه، در اداره، در مجلس، در دولت، در زمین کشاورزی، در کارخانه، در حدّ سه-چهارتا آیه مثل این آیه‌ای که خواندید، یاد قیامت باشد، گناه نمی‌کند و حداقل این است که گناهان کبیره را مرتکب نمی‌شود؛ اگر هم دچار گناه صغیره‌ای بشود، زود و تا دیر نشده، تدارک می‌کند.

 

×××××××××××××××××××××××××××

امام از مکه تا کربلا یک محور بحثشان انتقال انسان به عالم بعد بود و عالم بعد این است که امشب در یک آیه‌اش شنیدید. شب جمعه است و شب هشتم محرم است، امروز که روز هفتم بود، خیلی برایم جالب بود، کتابی که شاید چند قرن قبل در شهر حلب سوریه نوشته شده، نزدیک ده-دوازده جلد است، برای یک از علمای بزرگ اهل‌تسنن هم هست. این روایت را دیشب من در این کتاب دیدم که اهل‌تسنن با سلسلهٔ سند خودشان نقل کرده‌اند. امروز که روز هفتم بوده، حالا دیگر داریم از هفتم بیرون می‌آییم و وارد هشتم می‌شویم، امروز یک نامه از ابن‌زیاد -متن روایت اهل‌سنت را می‌گویم- برای عمرسعد آمد که جلوی آب را از همه‌طرف ببند و از همه‌طرف اجازه نده که کسی بیاید و آب بردارد.

خب آب از امشب بسته شد. رفته‌ام تا در کتاب‌ها ببینم محرم قمری با ماه شمسی در چه ماه شمسی اتفاق افتاده است؟ محرّم سال 61 با ماه ایرانی، مطابق با اوایل مهرماه بود؛ یعنی تازه تابستان داشته تمام می‌شده است. عراق تا دوماه دیگر گرما بیداد است و مثل ایران نیست؛ آن‌هم بیابان، آن‌هم خاک، آن‌هم هوایی که گاهی غبار دارد، آب هم بسته شده و فردا هشتم است، روز اولی است که خیمه‌ها دارد کم‌آب می‌شود، روز نهم دیگر بی‌آب می‌شود و روز دهم تشنگی به اوج می‌رسد. تشنگی غیر از گرسنگی است! تشنگی خیلی آدم را اذیت می‌کند! تشنگی به اوج رسیده، علی‌اکبر رفته و یک‌ساعت در حمله بوده، به خودش حمله شده، به لشکر حمله کرده، اسلحه دست اوست، خود و زره پوشیده و با این فعالیت‌ها عرق از بدن رفته و تشنگی به اوج رسیده است. به اسبش نهیب زد: من را کنار خیمه‌ها ببر! هنوز زخم سنگینی برنداشته، برگشت و پیاده شد، بابا را بغل گرفت، گفت: «ابتاه»، خدا نکند بچه‌مان که خیلی باادب و باتربیت و باسواد است و خیلی عزیزمان است، بیاید از ما یک چیزی بخواهد و ما نتوانیم جوابش را بدهیم! اینکه دارم می‌گویم، همین را سنّی‌ها نوشته‌اند: علی‌اکبر چهار-پنج ساله بود، آن‌وقت‌ها که سردخانه نبوده، میوهٔ دائمی نبوده و میوه که در فصل میوه می‌آمد و تمام می‌شد، باید تا سال دیگر صبر می‌کردند. امام حسین در مسجد نشسته بودند، این بچهٔ پنج‌ساله –اکبر- در بغل پدرش آمد و گفت: بابا! انگور می‌خواهم. امام یک نگاه به قیافهٔ علی‌اکبر کردند، دستشان را به‌سمت ستون مسجد بردند، یک خوشهٔ انگور از ستون‌های پهن بیرون آوردند و به اکبر دادند. این را سنّی‌ها هم نوشته‌اند: خیلی بچه خوشحال شد، انگار بابا در دلش گفت: نیاید روزی که چیزی را از من بخواهی و قضای الهی رقم خورده باشد و من نتوانم جواب تو را بدهم! بابا را که بغل کرد، گفت: «ابتاه العطش قد قتلنی»، تشنگی من به حدّی رسیده که دارد من را از پا درمی‌آورد، «و ثقل الحدید اجهدنی»، بابا این لباس‌های جنگ خیلی به من فشار آورده است. بعضی از روایات نوشته‌اند: ابی‌عبدالله دهان مبارکشان را باز کردند و گفتند: علی‌جان! زبانت را در دهان من بگذار. می‌خواست به عزیزش بگوید من از تو تشنه‌تر هستم.

به او امر کرد، امر با محبت که برگرد، امیدوارم آفتاب غروب نکند و از دست جدّت سیراب بشوی. آن‌وقتی که داشت دست‌وپا می‌زد و بدنش را داشتند قطعه‌قطعه می‌کردند، صدا زد: بابا! دیگر غصهٔ تشنگی من را نخور، «هذا جدی رسول الله»، جدّم پیغمبر بالای سرم است، «قد سقانی بکاسه الاوفی»، بابا غصه نخور! اما دیگر اکبر زنده نبود که ببیند فریاد «العطش» ابی‌عبدالله در گودال بلند بود.

 

برچسب ها :