شب اول شنبه (29-7-1396)
(ایلام مسجد جامع)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- نقل روایتی از کتاب «رونق المجالس»
- شخصیت کمنظیر بوعلی سینا
- رقم پروردگار بر رشد تمام انسانها
- قانون طبیعی اضمحلال مادۀ ایستا
- علت طهارت انبیا و اهلبیت(علیهم السلام)
- رشد حرّ با توبۀ واقعی
- روایات دال بر منع توقف و ایستایی
- تفکر
- اراده و حرکت
- رشد روزافزون
- حرکت بر مبنای داشتهها
- اعتراف بوعلی سینا در باب دانش
- روایت کتاب «رونق المجالس»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
نقل روایتی از کتاب «رونق المجالس»
سالها پیش، در آستانۀ سفر چندروزه به طرف شهری، در شمال شرقی ایران قرار گرفتم. برای تهیۀ مقدمات سفر، کتابی حدود 500 صفحهای به نام «رونق المجالس» را در مغازهای دیدم که در قرن هفتم هجری نوشته شده است. اولین بار بود این کتاب را میدیدم. از محتویات آن خبر نداشتم. دانشمندان گذشته به کتابهای پرمایهای دسترسی داشتند که امروزه از آن کتابها خبری نیست. به همین دلیل، نوشتههایشان پرمایه بود. این کتاب را خریدم و همراه خود به شهرستان مورد نظر بردم. چون در آن شهر کاری نداشتم، برای دیدار اهل خدایی رفته بودم. حدود پنج روز ماندم و خداوند محبت کرد، توانستم تمام این کتاب را بخوانم و از آن یادداشتهایی بردارم که برایم جالب و تازه بودند.
انسان هر مقداری که در عمر جلو میرود و به مطالعات بیشتری برخورد میکند و کتابهای زیادتری میبیند، به جهل و نفهمی گستردۀ خودش بیشتر پی میبرد و به این نتیجه میرسد که سالها خواندن، مطالعه کردن و نوشتن، به انسان اندکی (علم) اضافه کرده است که قابل ذکر نیست و حتی قابل این نیست که بگوید من عالم و دانشمند هستم. چه خوب است انسان همیشه این حقیقت را باور داشته باشد که نمیداند، نمیفهمد و آنچه را که میداند، اندک است و این اندک را نیز از دیگران قرض گرفته و برای خودش نیست، بلکه چند استاد دیده، آنها هم یک سلسله مطالب را از روی کتاب یا غیرکتاب به او منتقل کردهاند و این حقیقت مورد توجه بسیاری از گذشتگان ما بوده است.
شخصیت کمنظیر بوعلی سینا
یکی از چهرههای بسیار مهم علمی ایران، شیخ الرئیس ابوعلی سینا(ره) است که هنوز هم در حوزههای علمیه، دانشگاهها، اروپا و آمریکا افکار و حرفهای زندهای دارد. نزدیک به سه قرن، کتاب بسیار مهم پزشکی او در دانشگاههای اروپا درس داده میشد. یقین بدانید مایههای علمی اروپا در رشتههای طبی، مدیون ابن سینا است. کتاب «قانون» او از کتابهای بسیار مهم طبی جهان است که هنوز کهنه نشده. انسان مبهوت میشود این بزرگوار که 57 سال بیشتر عمر نداشت، چگونه افکار عالمان کرۀ زمین را به خودش جلب کرده است؟! در قرآن، فلسفه، حکمت، عرفان، منطق، پزشکی و ریاضیات حرف اول را میزد. هنوز هم بعضی از حرفهایش حرف اول و از سخنان ریشهدار و قوی دنیا است. فکر میکنم اگر جوانهای این کشور مقداری وقت خود را صرف مطالعۀ زندگی اینگونه انسانها کنند، چنانچه خودشان هم شایق باشند و همت کنند، به یکی از آنها تبدیل شوند.
رقم پروردگار بر رشد تمام انسانها
پروردگار عالم رقم نزده که در عالم فقط یک ابن سینا، یک حافظ، یک سعدی، یک زکریای رازی، یک اسحاق کندی، یک ابونصر فارابی، یک صدرالمتألهین شیرازی، یک ملااسماعیل نوری یا یک حاج ملاهادی سبزواری پیدا شود. خدا چنین رقمی را نزده است، بلکه پروردگار عالم به تمام انسانها استعداد «شدن» را داده است؛ اما هر کسی این را نمیداند. خداوند متعال مارک توقف و ایستایی به احدی نزده است. اگر به این چند میلیارد نفر چنین مارکی میزد، بعد از 80 سال عمر، تنها حرفی که میشد دربارۀ این چند میلیارد نفر زد، این بود که اینها نطفۀ بادکرده هستند؛ روزی در رحم مادر نطفۀ کموزنی بودند، مثلاً کمتر از یک گرم، آنجا از شیرۀ تغذیۀ مادر ارتزاق کرده، وزن گرفته و بعد متولد شدهاند، بعد با شیر مادر ده کیلو و با غذا خوردن بیست کیلو شده، در جریان زندگی، باز هم با خوردن 80-90 کیلو وزن گرفتهاند، ولی هیچگونه رشدی نکرده و کمال و ارزشی به دست نیاوردهاند. نهایت داوری که در حق او میشد کرد، این بود که این خانم یا آقا یک نطفۀ نجس 80 کیلویی است.
آنهایی که خودشان به دست خود ایستایی و توقف ایجاد کردهاند - که الآن هم در دنیا و حتی در کشور ما کم نیستند - زبدۀ تمام این ایستاها و متوقفین، ترامپ است. او یک نطفۀ 90 کیلویی ایستایی است که نه انسانیت را میفهمد، نه مهر و محبت، نه حقوق ملتها و نه حلال و حرام را. نه انسانشناس است، نه جهانشناس، نه معادشناس و نه خداشناس. چاقتر از این هم دیگر نمیشود. 70 سال به نجس بودن آن نطفه اضافه کرده است. قرآن مجید دربارۀ اینگونه افراد میگوید که خودشان به خویشتن توقف دادهاند.
قانون طبیعی اضمحلال مادۀ ایستا
آبی که در حوض است، راه دررو و ورود آب دیگری را ندارد. قدیم در حیاط خیلی از خانههای ایرانیان دیده بودم؛ در تهران، اصفهان و کل شهرها، حوضی در خانه میساختند، لولۀ گِلی میکشیدند، از یک طرف مثلاً از رشتههای زایندهرود آب در حوض میآمد، از طرف دیگر با لولۀ گِلی خارج میشد و دوباره به رودخانه میریخت. در این حوض ظرف و رخت میشستند، ولی اصلاً آلوده نمیشد. وقتی رخت میشستند، همان آب رونده، مایۀ مانده از رختشویی را میبرد و به زایندهرود وصل میکرد و بالکل از بین میرفت. وقتی این طرح معماری بهداشت عالی در کشور ایران تعطیل شد، خود حوض را خیلی قشنگ ساختند، غیر از حوضهای قدیم، با کاشی و سیمان آبی رنگ که جدیداً بهترین سرامیک را میزنند و در حوضها آب میاندازند؛ اما 20-30 روز بماند، رنگ و طعم آب عوض شده، پر از خاک و سبزه و لجن میشود. به آبی تبدیل میشود که دست نجس را در آن حوض نمیتوان شست؛ چون دیگر آن آب، آب نیست، بلکه ترکیبی از طعم و رنگ بد و لجن بدبو است. دیگر مطهر نیست؛ اما آبی که به رودخانه و دریا وصل باشد، همیشه زلال، پاککننده و مطهر است.
علت طهارت انبیا و اهلبیت(علیهم السلام)
اگر منِ انسان، همواره از وجود مقدس او بگیرم و بخل نکنم که نجس بشوم، بلکه هزینه کنم، از یک طرف دانایی بگیرم و از طرف دیگر داناییام را خرج هدایت و نجات مردم کنم، یا پول بگیرم و هزینۀ کار خیر کنم، نه بو میگیرم، نه لجنی میشوم و نه طعمم عوض میشود. همیشه با این گرفتن و دادنِ گرفتهها به بندگان خدا، مطهر و زلال میمانم. این حقیقت در انبیای خدا(علیهم السلام) وجود داشت.
چرا پروردگار در سورۀ احزاب، از آن روزگار تا قیامت، فقط دربارۀ اهلبیت(علیهم السلام) میفرماید: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)؟[1] برای اینکه اهلبیت(علیهم السلام) گیرنده و هزینهکنندۀ حقایق بودند؛ این رحمت الهیه به صورت علم، فکر، دانایی، عشق، عبادت، از یک طرف وارد وجودشان میشد و از طرف دیگر برای بندگان الهی هزینه میگشت. لذا آنها را با تعبیر «یُطَهِّرَکُم» خوانده است؛ یعنی این من هستم که طهارت همهجانبه را برای شما مقرر کردهام؛ طهارتی ویژه. گذشتگان نیز مثل انبیا(علیهم السلام) همین اتصال را داشتند. اگر انسان خودش باعث ایستایی و توقف خودش شود، چنانچه موجودات مادی ثابت کردهاند، گندیدن، لجن، بدبو، بیارزش و پوسیده شدن آنها حتمی و قطعی است.
رشد حرّ با توبۀ واقعی
صبح عاشورا یک مرد نظامی حدود 60 ساله باقدرت و شجاع، فرماندۀ هزار نفر که اگر به تناسب امروز بخواهیم حساب کنیم، فرماندۀ یک میلیون نفر بود؛ چون جمعیت آن زمان خیلی کم بود، ایشان نخست ایستایی و توقف داشت و بر اثر ایستایی و توقف 60 ساله، روز دوم محرم که ابیعبدالله(ع) با او حرف زد و پیشنهاد داد، در برابر امام سخت موضعگیری کرد. امام که کانون رحمت، محبت و لطف پروردگار است، چهرهاش را در هم کشید و به او فرمود: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ»[2] مادرت به عزایت گریه کند؛ یعنی اگر تو مرده بودی و مادرت بالای جنازهات گریه میکرد، خیلی بهتر از این بود که الآن در مقابل نماینده و خلیفۀ پروردگار که دارای خلافت کلیۀ الهیه است، موضعگیری کنی و بگویی: هرچه میگویی، قبول ندارم و آنچه من میگویم، باید قبول کنی. تو بیشتر از این لیاقت نداری که بمیری و مادرت برایت گریه کند؛ اما هشت روز بعد، ابتدای طلوع آفتاب، از ایستایی درآمد و فهمید. این نقطه مهم است که انسان خودش بفهمد در حرکت است یا در ایستایی؛ عقل، مغز، بدن، پول، مال و آبرویش در حرکت است یا ایستایی؟ این را بفهمد.
روایات دال بر منع توقف و ایستایی
تفکر
پیغمبر(ص) میفرمایند: همین نقطۀ فهم، از 70 سال عبادت بالاتر است. روایتش در «اصول کافی» آمده: «تَفکُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنةٍ»[3] یک لحظه فکر کردن و خودفهمیدن، از یکسال عبادت بهتر است. در روایت دیگری دارد که یک لحظه فکر کردن و خود را پیدا کردن و یافتن، از 70 سال عبادت بالاتر است.[4] واقعاً باید این روایت دوم را قبول کرد. حرّ فهمید ایستایی دارد و در این ایستایی لجن شده و کفر او را فراگرفته و بین او و فیوضات پروردگار حجاب ایجاد شده است، همین فهمیدن برای خیر دنیا و آخرت انسان بس است.
پسر هجده سالهاش، علی را صدا کرد. جوان آراستۀ بزرگوار و باکرامتی بود. گفت: پسرم! واجب است ما رابطۀ خود را از حکومت، حقوق، جایزه و فرماندهی لشکر یزید ببرّیم و به قولی توبه کنیم. این توبه هم توبۀ ارزانی نبود. افرادی زنا میکنند، عرق یا مال حرام میخورند، بعد بیدار میشوند و به خدا میگویند: غلط کردیم، مال حرام را به صاحبانش پس میدهیم. این توبه یقیناً قبول است و گناهان آنان روز قیامت حساب نخواهد شد [و هزینۀ چندانی ندارد]، ولی گاهی کسی میخواهد توبه کند، توبهاش مساوی است با از دست دادن جان خود و زن و بچهاش و حقوق، خانه و فرماندهیاش. این توبه، بسیار گرانقیمت و باارزش است.
پسر گفت: پدر! از من میخواهی چه کار کنم؟ گفت: بیا دست مرا بگیر تا با هم به طرف خیمههای ابیعبدالله(ع) برویم. جوان بود، شاید هنوز به معارف خیلی آگاه نبود. گفت: پدر! حیا نمیکنی؟ هشت روز قبل حسین بن علی(علیهما السلام) و زن و بچهاش را به دست 30 هزار گرگ سپردی، آیا توبۀ تو قبول میشود؟
اراده و حرکت
توبۀ هر کسی که از ایستایی درآید، قبول میشود. چه کسی میگوید قبول نمیشود؟ بحثی که دربارۀ رحمت خدا و قبول توبه در شب نوزدهم ماه رمضان داشتم، بعضی از روحانیهای قم و تهران در گوشی همراه خود [در فضای مجازی] به آن شدیداً ایراد گرفتند. البته من بدون اینکه اسم آنان را ببرم؛ چون عالم هستند و به آنها احترام میگذارم، شب بیست و یکم با دلایل قرآنی و روایی جواب آنان را دادم و این نکته را متذکر شدم که متأسفانه با اینکه روحانی هستید؛ اما توحیدتان ضعیف است و پروردگار عالم را در قدرت بخشیدن محدود کردهاید. برداشت شما از روایاتی که من گفتم، این بوده که خدا نمیتواند چنین توبهای را بپذیرد. البته وقتی بحث شب بیست و یکم را شنیده بودند، از گوشی همراه خود اعتراضات را پاک و عذرخواهی کرده، نوشتند که حق با ایشان است.
همین که ایستا و متوقف شروع به حرکت کند، به رحمت الهی وصل میشود. گفت: پسرم! تو جوان هستی و از حقایق خبر نداری. فکر میکنی اگر ما دو نفر به طرف خیمههای حسین بن علی(علیهما السلام) برویم، ما را قبول نمیکند و دست رد به سینۀ ما میزند و به ما میگوید از جلوی چشمم کنار بروید؟! گفت: تو حضرت و یارانش را گیر 30 هزار گرگ (پدران همین داعش) بیرحم انداختی. کسانی که در کربلا، در لشکر یزید بودند، جد و آباد همین داعشیها بودند. کار داعشیها کار جدیدی نیست. کارهایی که اینها میکنند، همان کارهایی است که بعد از پیغمبر(ص) اصحاب سقیفه نیز کردند و بعد بنیامیه بدتر از آن را مرتکب شدند.
گفت: تو نمیدانی، فکر میکنی حسین بن علی(علیهما السلام) یک فرد معمولی است؟! حرّ میدانست که پذیرفته میشود. البته نمیدانم به این سبکی که من میگویم، در ذهنش بود که اگر کسی ایستایی و توقف را رها کرده، حرکت بکند، همان قدم اول، گناهان گذشتهاش بخشیده است، ولو امام حسین بن علی(علیهما السلام) را گیر 30 هزار گرگ داده باشد. این رحمت واسعۀ الهی و نیز ارزش حرکت و بیرون آمدن از ایستایی است.
رشد روزافزون
اینکه بعضی از روایات میگویند: «مَن سَاوَی یَومَاهُ فَهُوَ مَغبُونٌ»[5] فریبخورده در این عالم، مرد و زن و جوانی است که دو روزش یکی و مساوی باشد؛ یعنی دو روز متوقف بماند، فریب خورده و کلاه بر سرش رفته است. باید ارزش انسان الهی امروز اضافهتر از دیروز باشد. در بعضی روایات نیز آمده است: «مَن استَوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ و مَن كانَ آخِرُ يَومَيهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ»[6] ملعون به معنی مطرود میباشد؛ یعنی کسی که دو روزش یکی باشد، از رحمت پروردگار مطرود و دور شده است.
نزدیک خیمه، چند قدمی ابیعبدالله(ع) ایستاده بود. پارسال در کتاب مهمی، روایتی دیدم که تا چشم حرّ به ابیعبدالله(ع) افتاد، با جلوی بدن روی خاک افتاد. تا خود را روی خاک انداخت، حضرت به او فرمود: «اِرفَع رَأسَکَ»[7] بلندشو و سرت را بالا بگیر! اینجا جای ذلیل، علیل، لنگ شدن و بیچارگی نیست. تو با این حرکت، از ما شدی. لذا اربعین به کربلا میروید، یادتان باشد (پروردگار عالم قبر حرّ را چند کیلومتر دور از حرم ابیعبدالله(ع) قرار داده، با صحن مستقل، گنبد، گلدسته و آینهکاری که این چند ساله چند میلیارد خرج بازسازی حرم ایشان شده است. این حرم به مردم دنیا میگوید: نتیجۀ بیرون آمدن از توقف و ثمرۀ توبۀ واقعی، این است. یادتان باشد)، وقتی به حرم حرّ میروید، فکر نکنید فقط شما به حرم رفتهاید. طبق روایات، هر شبجمعه امام زمان(ع) روبهروی این قبر میایستد و میفرماید: پدر و مادرم فدای شما.
حرکت بر مبنای داشتهها
پولدارها! در پول خود متوقف نباشید. طبق صریح آیات قرآن، از جمله در سورۀ آلعمران، آیۀ 180 و سورۀ توبه، این ایستایی قطعاً انسان را جهنمی میکند. هر کس میخواهد، باشد؛ شیعه، سنی یا ارمنی. پروردگار مطلق فرموده: کسی که به او ثروت دادهام، ولی ثروتش را زندان خودش کرده و هیچ حرکت مالی برای خدا، اسلام، دین، ایتام و خانوادههای مستحق انجام نمیدهد، بداند که من در روز قیامت کل ثروتش را به گردنبند فلزی آتشی تبدیل میکنم و بر گردنش میاندازم که تا ابد نمیتواند آن را درآورد: (سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ)[8] ثروت را طوق و گردنبند میکنم، میگویم: (هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ)[9] این ثروتی است که برای من هزینه نشد. دیگی که برای من نجوشد، [بگذار] برای گاو و شتر بجوشد.
برادرانی که علم دارید! در علم ایستایی نداشته باشید. برادرانی که زبان نرم دارید و میتوانید گمراه را هدایت کنید! ایستایی نداشته باشید. برادرانی که آبرو دارید! امام صادق(ع) میفرمایند: اگر مؤمنی به تو مراجعه کرد، توانستی مشکلش را حل کنی و نکردی، تو را روز قیامت با روی سیاه، چشم کبود و دست بر گردن بسته، وارد محشر میکنند. اگر خودت [کمک مالی یا بدنی] نمیتوانی بکنی، ولی آبروداری، به دیگری بگو تا مشکل این مؤمن را حل کند. اگر نکنی، روز قیامت فریاد میزنند: «هَذا خَائِنٌ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ»؛[10] این شخص نسبت به پروردگار و پیغمبرش خیانتکار میباشد. این ایستایی است.
متأسفانه بحث ایستایی و توقف کمتر در جلسات مطرح شده و اینگونه مباحث به نظر من واجب است در دهۀ عاشورا که اکثر مردم به خاطر جاذبۀ ابیعبدالله(ع) شرکت میکنند، مطرح شود. سینه زدن بسیار عالی است، من خودم هم دهۀ عاشورا بین مردم سینه میزنم. زنجیر زدن و گریه کردن بر ابیعبدالله(ع) بسیار عالی است و با تحقیقاتی که من در روایات داشتهام، واجب است، نه مستحب، ولی باید تمام اینها را بعد از جلسات علم قرار بدهیم. اگرچه هزینهاش بالا باشد که عالم هنرمندی را دعوت کنیم تا مردم را از ایستایی و توقف درآورد. با مسخره نگوییم: فلان عالم را از قم دعوت کردیم، اینقدر به او پول دادیم، از ما خیلی زیاد گرفت. شما در برابر آن، هزینه و ارزش علم را ارزیابی کنید، ببینید در ازای یک ریالی که به این عالم دادید، او ساعات زیادی را خرج معارف الهیه کرده است. البته حذف سینهزنی، گریه و زنجیرزنی هم در این روزگار حرام است.
اعتراف بوعلی سینا در باب دانش
ابن سینا، این چهرۀ معروف الهی، علمی، فلسفی، عرفانی، ریاضی و فقهی که در هفت سالگی حافظ کل قرآن بود، در 57 سالگی در همدان مُرد، قبرش هم آنجاست، دربارۀ خودش میگوید:
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم که همی نادانم
خیلی عالم بود. اگر بخواهم از علم ابن سینا تعبیر بکنم، باید بگویم: دریایی از علم بود. دانش در وجود او موج میزد. او زنده است. از زمان ابن سینا تاکنون میلیاردها مرد و زن مُرده و خاک شدهاند و خاکشان نیز بر باد رفته است و اسمی از آنها نیست. متوقف، محکوم است و متحرک، حاکم. فهم و تواضع چقدر خوب است! میگفت: من بعد از 57 سال و ابن سینا شدن، یک رشتۀ علم را فهمیدم، آن هم این بود که فهمیدم نمیفهمم و نمیدانم. باید جلو رفت.
روایت کتاب «رونق المجالس»
در قدیم کتابهایی بوده که هیچ چیز از آنها نمانده است. این کتابی که من خریدم و با خودم به سفر بردم(رونق المجالس)، مدارک و منابعش کتابهایی است که الآن دیگر موجود نیستند. یکی از مطالبی که در این کتاب دیدم و همان روز نوشتم، شاید 25 سال پیش بود، آن نوشته یادم هست، یک روایت از وجود مبارک رسول خدا(ص) بود که متنش را میخوانم، توضیحش - اگر خداوند لطف کند و توفیق را رفیق راهمان سازد - برای جلسۀ بعد: «رَحِمَ اللّهُ امْرَءً قَدَّمَ خَیراً وَ انفَقَ قَصداً وَ قالَ صِدقاً وَ مَلَک دَواعِی شَهوَتِهِ وَ لَم تَملِکهُ وَ عَصی امْرَ نَفسِهِ فَلَم تَملِکهُ»[11] تمام این پنج مطلب حرکت، شکستن ایستایی و اتمام توقف است.
[1]. احزاب: 33.
[2]. فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 138-140؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، صص 232-233 (با مختصر تفاوت)؛ بحار الانوار، ج 44، صص 377-378 (با مقدارى تفاوت).
[3] . بحار الأنوار ج۶۸ ص۳۲۷.
[4]. «تفکّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبعِینَ سَنَة». بحارالأنوار، ج 66، ص 293.
[5]. شرح الكافی، ملا محمدصالح مازندرانی ج ۸، ص ۲۴۸؛ مخزن العرفان در تفسير قرآن، بانوى اصفهانى سيده نصرت امين، ج ۴، ص ۲۳۴.
[6]. بحارالأنوار، ج 78، ص 327 .
[7]. اللهوف، ص 102.
[8]. آلعمران: 180.
[9]. توبه: 35.
[10]. ر.ک: اصول کافی، ج 3، ص 278.
[11]. بحار الانوار، ج 77، ص 179.