شب سوم دوشنبه (1-8-1396)
(ایلام مسجد جامع)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- قیامت آباد در گرو حرکت و عمل
- مراحل حرکت به سوی آخرت آباد
- خواستن
- معرفت
- همت
- عشق و علاقه
- حرکت هماهنگ با عالم هستی
- ارادۀ خدا بر حرکت انسان به سوی دنیا و آخرت آباد
- معرفت به خدا از زبان معرفتداران
- خیانت اهل سقیفه به جامعۀ علمی
- افول علمی مسلمانان و چپاولگری اروپا
- مشاغل مورد تأکید اسلام برای ساختن دنیا و آخرت
- دامداری
- کشاورزی
- صنعت و تجارت
- آفت تنبلی و مفتخوری برای دنیا و آخرت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
قیامت آباد در گرو حرکت و عمل
کلمۀ «عمل» که در قرآن کریم، روایات و دعاها زیاد به کار گرفته شده، به معنای حرکت است؛ خود را از ساکن بودن درآوردن و به سوی اهداف مثبت سیر کردن. در این زمینه چند آیۀ بسیار قابل توجه را قرائت میکنم. یکی، آخرین آیۀ سورۀ کهف است: (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ)[1] کسی که به قیامت آباد امید دارد. از دیدگاه اهلبیت(علیهم السلام) لقا به معنای تماشای با چشم نیست؛ زیرا ظرفیت چشم ما بسیار محدود است. آینۀ چشم نمیتواند هر حقیقتی را در خودش منعکس کند و خطای چشم کم نیست. فرض کنید پیاده یا سوارهای در بیابان گرمی حرکت میکنیم، اوج تابستان است، آب نداریم و تشنه هستیم. از دور میبینیم امواج فراوانی از آب روی هم در حرکت هستند، فکر میکنیم اگر دو کیلومتر دیگر برویم، به این امواج عظیم آب میرسیم؛ اما وقتی به آنجا میرسیم، میبینیم خاک و گرما و موج حرارت بوده و یک قطره آب هم وجود ندارد. پروردگار در قرآن اسم این پدیده را «سراب» گذاشته است؛ یعنی آب خیالی که اصلاً واقعیت ندارد: (كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً)[2] تشنه خیال میکند آب است؛ اما تنها یک خیال بیپشتوانه، باطل و بیهوده بوده، وقتی به آنجا میرسد، میبیند خیالش به او دروغ گفته و چشم در حقیقت، صحنۀ دروغی را دیده است.
نسبت به جهان بالا نیز خطای دید وجود دارد. اول طلوع، خورشید قابل دیدن است و چشم را اذیت نمیکند. اندازهای که از خورشید میبینیم، چه مقدار است؟ یک دایرۀ نورانی کوچک. در حالی که خورشید یک میلیون و دویست هزار برابر از کرۀ زمین بزرگتر است، ولی وقتی ما مشرق را نگاه میکنیم، آیا درست میبینیم؟ نه، خطا میبینیم. یا کرۀ ماه یکششم زمین حجم دارد، ولی ما آن را به اندازۀ یک مجمع مسی (سینی) میبینیم. این دیدن راست است؟ نه. ترجمۀ لقا در قرآن «دیدار» است؛ یعنی هر کسی امید دارد در قیامت خدا را ببیند. مگر حدّ چشم ما چه مقدار است؟ اگر در بیابان مسطح بایستیم، محدودۀ منظرۀ مربوط به چشم ما چقدر است؟ وجود مقدس پروردگار که بینهایت است. به قول امیرالمؤمنین(ع) چشم ما یک پیه زنده، به اندازۀ یک بند انگشت است. این پیه چقدر را میتواند در خود جا بدهد؟
بنابراین، در نگاه ائمه(علیهم السلام) که به تمام اعماق قرآن آگاهاند، لقا؛ یعنی قیامت. آیه میفرماید: (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) کسی که واقعاً امید دارد به قیامت آباد، بیدردسر، بیمشکل و بدون سختی برسد، باید حرکت کند. چه نوع حرکتی است که پروردگار آن را برای انسان واجب کرده؟ آیۀ شریفه کاری به کار کسی که امیدی ندارد، ندارد.
مراحل حرکت به سوی آخرت آباد
خواستن
قرآن مجید میفرماید: (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ)[3] این قرآن برای جهانیان منبع معرفت، بینایی و توجه قلبی است؛ اما برای چه کسانی؟ (لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ)[4] برای کسانی که بخواهند ساختمان زندگی آنان مستقیم و بدون کجی بار بیاید و راه و روزنهای برای ورود دزدان انسانیت نداشته باشند. قرآن برای چنین افرادی، سود دنیا و آخرت را وعده داده است؛ اما آن کسی که نمیخواهد، من او را به زور وادار نمیکنم که ساختمان زندگی خود را مستقیم بار بیاورد؛ چون کار مثبت تحمیلی، زوری و اجباری هیچ ارزشی ندارد. به کسی بگویند: نماز بخوان! بگوید: دوست ندارم، خوشم نمیآید. میگویند: به خاطر خدا. میگوید: من خدا را هم نمیخواهم. اگر دو نفر را مأمور کنند که هرکدام هفت تیر دو طرف سرش بگذارند و بگویند: نماز صبح را بخوان، و الا ماشه را میچکانیم. او هم بخواند. ظهر و شب را بخوان! ده سال دو نفر با اسلحه تهدیدش کنند که اگر نخوانی، ماشه را میچکانیم. واقعاً دلش نمیخواهد بخواند و بالاجبار میخواند. این نماز هیچ ارزشی ندارد؛ چون (تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ)[5] نیست، لذا به فضای قبولی پروردگار عالم نیز نمیرسد.
معرفت
کاری که انسان خودش بخواهد بکند و مثبت است، باید سه چیز آن را بدرقه کند: معرفت، همت و عشق. من باید بفهمم که پروردگار با ساختن این جهان و در اختیار من قرار دادن یک قطعه از کرۀ زمین و تمام نعمتهایش، شایستۀ تشکر است. امام هشتم(ع) میفرمایند: نماز، تشکر از خداست. بعد از آنکه این مطلب را فهمیدم، حال نمازی که میخواهم بخوانم، باید همت بدرقۀ آن شود؛ یعنی نمازی با ارادۀ قوی، درست، باحال، باحوصله، باادب و باوقار بخوانم. اگر معرفت و همت نباشد، نماز برای مجهول ارزشی ندارد. به قول پیغمبر(ص)، مثل مرغی گرسنه است که به سرعت با نوک از زمین دانه جمع میکند. نمازی بخوانم که کل آن به همدیگر گره خورده، الله اکبر با حمد و حمد با سوره در هم شده، سوره تمام نشده، به رکوع میروم. رکوع تمام نشده، به سجده میروم. دو دقیقه بیشتر طول نکشید که من هشت رکعت نماز ظهر و عصر را خواندم. پیغمبر(ص) میفرمایند که این نماز فاقد ارزش است؛ یعنی برای تو کاری انجام نمیدهد. باطل هم هست و قیامت جزء گروه بینمازان محشور خواهی شد.
ابتدا عبادت باید با معرفت آمیخته باشد؛ بفهمم که وجود مقدس خالق من، به خاطر خالق، رزاق، رحیم، کریم، آقا و مهربان بودن، شایستۀ عبادت است. اینکه کلید دنیا و آخرت و تدبیر تمام امور من به دست اوست. وجود مقدسی که وقتی خیری را برایم بخواهد، اگر تمام عالم جمع شوند جلویش را بگیرند که به من نرسد، میفرماید به تو میرسانم: (وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ)[6] وقتی برای تو خیری بخواهم، اگر تمام جهان در مقابل من بایستند، ایستادن آنان پوچ و پوک است.
اگر من خدا را در حد خودم بفهمم، به این نتیجه میرسم که وجود مقدس او شایستۀ سپاس است، ولی چگونه از او سپاسگزاری کنم؟ فرستادگانش به من یاد دادهاند که یک راه سپاسگزاری، نماز است. این نمازِ بامعرفت شد.
همت
اما عبادت، غیر از معرفت، همت نیز میخواهد که من باحوصله، باحال، باوقار، باادب، با جداسازی اجزای نماز از هم، نماز بخوانم. وقتی الله اکبر میگویم، یک نفس بکشم، بعد بسم الله الرحمن الرحیم بگویم، دوباره یک نفس، الحمدلله رب العالمین و... تا «کفواً أَحَد» را که گفتم، یک نفس بکشم، بعد به رکوع بروم. «عظیم و بحمده» باید تمام شود، باز یک نفس صبر کنم، سپس از رکوع بلند شوم. اگر غیر از این باشد، حمّالی مفت، کار بیثمر و بیجانی کردهام؛ یعنی این نماز، انرژی ندارد تا خودش را به قبولی پروردگار عالم برساند.
عشق و علاقه
مرحلۀ بعد عبادت، عشق است؛ یعنی باید بارغبت، شوق و محبت نماز بخوانم و عبادت کنم. اگر عشقی در کار نباشد، بیمیلی است. نماز میخوانم، ولی دوست ندارم، بیمیل هستم. چون گفتهاند اگر نماز نخوانی، به جهنم میروی، پس نماز بخوانم. وقتی سلام نمازم را میدهم، در دل خودم میگویم: راحت شدم. مگر کوه دماوند را روی دوشم گذاشته بودند که راحت شدم؟
حرکت هماهنگ با عالم هستی
به بحث اصلی برگردیم. آنچه در پیشگاه پروردگار برای انسان بالاترین ارزش را دارد، حرکت مثبت است؛ چون این حرکت، هماهنگی با کل موجودات است. ما موجود ساکن نداریم. اگر من ساکن شوم، به تمام عالم هستی پشت کرده و بیگانه شدهام. وقتی بیگانه شوم، در قیامت هیچ کس مرا نمیشناسد. قرآن مجید میگوید: یار، شفیع و مددکاری ندارد؛ چون از کل هستی کاملاً بیگانه هستی، لذا تو را نمیشناسند. وقتی تو را میگیرند تا به جهنم ببرند، کسی تو را یاری نمیکند؛ چون آشنا نیستی و بیگانه و غریبه هستی.
باید این را دقت کرد که ما به جهان پشت نکنیم. جهان در حرکت است و حرکت اجزای جهان نیز مثبت. اگر از حرکت مثبت متوقف شوم، (با تمام هستی) بیگانه، غریبه و ناآشنا میشوم و در دنیا و آخرت اوضاع بدی خواهم داشت. وقتی در آخرت وارد میشوم، کسی به داد من نمیرسد و باید قبول کنم که این بلا را خودم بر سر خودم آوردهام. در دنیا هم، اگر چند نفر به من کمک کنند، از باب رحمت پروردگار است که معاش و زندگی من لنگ نشود.
ارادۀ خدا بر حرکت انسان به سوی دنیا و آخرت آباد
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: اگر به قیامت خراب بربخوریم که با کلنگ گناهان، بیاعتقادی، بداخلاقی و بیعملی خودمان خرابش کردهایم، رهایی از این خرابی غیرممکن است. کسی که در آخرت بیمار باشد، بیماری او دیگر درمان ندارد. کسی که دچار عذاب است، تمام درهای نجات به رویش بسته میشوند. زوری نیست. پروردگار پشت سر ما اجباری نگذاشته که باید آخرت آباد بخواهی، بلکه فقط راه آخرت آباد و دنیای سالم را به ما نشان داده است. پیغمبرش نیز 13 سال در مکه به مردم فرمود: (إِنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ)[7] من فقط برای آبادکردن دنیا و آخرت شما آمدهام. نگاه پیغمبر(ص) نسبت به دنیای آباد خیلی مثبت بود.
روایتی در تفسیر سورۀ نور دیدم، در کتابی که بیش از 80 سال پیش در تهران نوشته شده بود. در جوانی نویسندهاش را آخرهای عمرش دیده بودم. حکیم، فیلسوف، فقیه، اصولی و دنیاشناس بود و از دانش روز نیز بهره داشت. چیزی که بر طلبههای امروز واجب است. این مرد در 80 سال پیش، هر روز منتظر این بود که مجلات و کتابهای علمی شرق و غرب برای هرجا که بود، برایش بیاورند تا از جریانات علمی جهان اطلاع پیدا کند؛ چون برای شناخت روایات، آیات و دعاها کمک خیلی مهمی است. قرآن مجید نمیگوید فقط سراغ من بیا. روایات میگویند خیلی چیزها برای شما مجهول است: (فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا)[8] از آگاهان مربوط به این دانش بپرس! خجالت هم نکش، بپرس تا معنا و مفهوم آیه برایت روشن شود.
معرفت به خدا از زبان معرفتداران
عربی به امام هشتم(ع) گفت: من قسمتی از آیۀ سورۀ لقمان را نمیفهمم. حضرت فرمودند: کدام آیه؟ عرض کرد: یابن رسول الله! این آیه: (إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ)[9] معنی «لطیف» چیست؟ این حرف برای قبل از پاستور، انیشتین و فلاسفۀ اروپا، برای 1500 سال پیش است. حضرت(ع) فرمودند: خدا خالق موجوداتی است که با چشم مطلقا دیده نمیشوند، ولی زنده هستند. آنها قدرت جاذبه و دافعه و نیز شعور دارند، ولی خیلی ریز هستند. این معنی لطیف بودن خداست؛ ریزساز و ریزنگر.
خدایی که ائمه(علیهم السلام) معرفی کردهاند و معرفینامۀ آنان در جلد اول «اصول کافی» آمده است، وقتی روایات توحید اهلبیت(علیهم السلام) را میخوانیم، مغز انسان داغ میشود. دو سال کامل طول کشید، بعد از نماز صبح و گاهی تا یک نصف شب کار کردم تا این دو جلد اصول کافی را از لحاظ علمی، ادبی، تحقیقی و عمقی ترجمه کردم و یکسال و نیم هم از نظر ویراستاری، لغت به لغت، با سه ویراستار پرقدرت کشور روی آن کار میکنم که این ترجمه در پنج جلد به صورت صحیحترین کار به دست مردم برسد. گاهی روایات جلد اول را که دربارۀ پروردگار ترجمه میکردم، جان میکَندم که عمق روایت را درآورم. از مغز ائمۀ طاهرین(علیهم السلام) بهتزده میشدم که اینها چه عقل کامل، مغز خالص و دانش گستردهای داشتند که پرندۀ عقل را تا اعماق غیب فرستادند و خدا را آنگونه که هست، این پرنده درک کرده، بعد به زبان جاری کردهاند که انسان مبهوت میشود.
خیانت اهل سقیفه به جامعۀ علمی
وقتی در شهر کوفه، شهر جنگ، شهر درگیریها، شهر احزاب کفر و نفاق و شرک، شهر 1500 سال پیش، شهری که در آن مستمع منبر امیرالمؤمنین(ع) باید افلاطون، ارشمیدس، فیثاغورث، سقراط، ابو اسحاق کندی، ابونصر فارابی، صدرالمتألهین، حاج ملاهادی سبزواری و خواجه نصیرالدین طوسی(رحمهم الله) باشند، امام برای این مستمعین منبری رفته که من فکر نمیکنم آن روز یک کلمه از حرفهای حضرت را درک کرده باشند. همین امشب صفحۀ اول «نهج البلاغه» را باز کنید! خطبۀ اول دربارۀ آفرینش است. کتابهای اروپا، آمریکا و روسیه را دربارۀ خلقت مقابل خودتان باز کنید، ببینید با این دوربینهای عظیم نجومی، مؤسسات عریض و طویل علمی، در کلیات مطلب، یک واو اضافهتر از سخنان حضرت علی(ع) دارند؟ روی منبر کوفه غیر از این خطبه، خطبههای دیگری نیز به مردم فرموده است. ستارگانی که آن زمان هیئت بطلمیوس در دانشگاههای ایران، هند، یونان و اسکندریه درسش را میدادند که آسمان مانند طاق است و ستارگان میخهای نقرهای هستند که به این طاق کوبیدهاند، این نهایت دانش بشر در زمان امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ ستارگان بود؛ اما امام فرمود: «هذِهِ النُّجُومُ الَّتی فی السَّماءِ مَدائِنُ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتی فی الْارضِ»[10] هرکدام از این ستارگان، کرۀ زمینی آباد چون کرۀ زمین شما هستند. مدینه، یعنی مرکز آباد.
این حرفها برای کتابهای جدید نیست. من خودم از اواخر قرن سوم تاکنون، کتابهای نوشته شدۀ علمی را جمع کردهام. این حرفها در کتابهای 1200 سال پیش است که امیرالمؤمنین(ع) دست یکی از یارانش را گرفت، کنار شط کوفه آورد، آب موج میزد، به یارش فرمود: اگر بخواهم (اما زمینه نبوده؛ چون مردم، اهلش نبودند. در چهار سال و نُه ماه حکومت امیرالمؤمنین(ع)، حضرت را درگیر سه جنگ کردند، بعد هم ایشان را در محراب کشتند.) از این آب، برای مملکت روشنایی بگیرم، میگیرم. امام میدانستند که آب ترکیبی از اکسیژن و هیدروژن است و هر دو نور هستند. اگر اتم اکسیژن و هیدروژن را بشکنند، جرقه بیرون میزند. امام علی(ع) میدانست که اگر زیر این رودخانه، در جای عمیقی توربین کار بگذارد و این آب سنگین روی توربینها بریزد، کشور را روشنایی میدهد. بالاترین ظلمی که از زمان حضرت آدم(ع) تا قیامت به جامعۀ بشری، علم، کرامت و بزرگی شده، از طریق سقیفه شده است که بعد از پیغمبر(ص) جمع شدند و درِ خانۀ اهلبیت(علیهم السلام) را بستند، 25 سال حضرت علی(ع) را خانهنشین کردند، بعد هم ده سال امام مجتبی(ع) را در محاصره گذاشتند، سپس کشتند. سپس در کربلا ابیعبدالله(ع) و یارانش را قطعهقطعه کردند. اگر این منابع علوم مانع نداشتند، مرکب سرکش جهان امروز از نظر علمی، از عرش بالاتر میرفت و معلومات ما بیشتر میشد.
افول علمی مسلمانان و چپاولگری اروپا
این مقداری هم که علم برای ما مانده است، از صفویه در ایران و حکومت عثمانی در ترکیه مانده که بعد از این دو حکومت، مسلمانان مسحور حرکتهای علمی غرب شدند و آنها بر ممالک حاکم گردیدند. روزی که اروپا حرکت علمی را شروع کرد، در هر علمی را به روی ایران و روم شرقی بستند و مردم را بیسواد نگهداشتند. من در انگلستان، کتابخانه بریتیش را دیدهام که اگر قفسههایش را کنار هم بچینند، بالای هزار کیلومتر میشود. پر از کتاب است. 70 درصد کتابخانه، از قرن دهم یا یازدهم تاکنون، تقریباً برای ما مسلمانهاست، بعد از آن دیگر ما و ترکیۀ عثمانی حرکت علمی نداشتیم.
در آرشیو وزارت خارجۀ انگلستان هست که وزیر امور خارجه به نایب السلطنۀ انگلیسی هند دستور داد، سالی یک لک روپیه به سفارت انگلیس در ایران بفرست؛ زیرا ما به سفیر دستور دادهایم این پول کلان را فقط خرج بیسواد نگهداشتن ملت ایران کند. ما گرفتار این دولتهای کثیف، خائن، ظالم و ستمکار بوده و هستیم.
اگر شخص بیداری در جامعۀ ایران یا روم شرقی مثل قائم مقام فراهانی، میرزا عیسی وزیر، سید جمال الدین اسدآبادی، امیرکبیر و شیخ فضل الله نوری پیدا میشد، در حمام رگش را میزدند و میکشتند یا در باغ نگارستان لالهزار، دستمال به گردنش میبستند، میکشیدند و او را خفه میکردند یا مثل سید جمال، آمپول مسموم به لثهاش میزدند و از بین میبردند. این سند در آرشیو وزارت خارجۀ انگلیس موجود است که نمیدانم چه زمانی نوشته شده و چگونه ارزیابی کردهاند. من سندش را دیدهام. نوشتهاند که اگر ما در اوایل حکومت ناصرشاه قاجار، امیرکبیر را نمیکشتیم (با کمک فرانسه و با یک لیوان مشروب که در شب عیش و نوش به خورد ناصرالدین شاه دادیم، مست کرد و امضای قتل امیرکبیر را گرفتیم. این در سند وزارت خارجه انگلیس است. نزدیک 200 سال پیش که امیرکبیر شهید شد. اگر او را نمیکشتیم) ایران آن روز، 100 سال از ژاپن الآن جلوتر بود. شما نمیدانید این دولتهای خائن، چه بلاهایی بر سر مملکتها آوردهاند. نمیدانید پولپرستی، صندلیپرستی، اختلاف احزاب و به هم پریدنها، چه ظلمی به این ملت در این دویست سال اخیر کرده است.
مشاغل مورد تأکید اسلام برای ساختن دنیا و آخرت
دامداری
به اول حرفم برگردم. پروردگار عالم از ما بندگانش میخواهد که اگر به آخرت آباد امید دارید... آخرت آباد نیز طبق روایات، بدون دنیای آباد پیدا نمیشود. در کتابی که آن حکیم الهی نوشت، این روایت را دیدم. پیغمبر(ص) میفرمایند اگر بنا باشد کسبی را انتخاب کنم و وارد امور مادی بشوم، اولین شغلی را که دنبال میکنم، دامداری است. پروردگار چه بیابانها، چه کوهستانها، چه درهها، چه چشمههایی را رایگان در اختیارم قرار داده و چه علفهایی را که خودش در زمین تخمریزی میکند و میرویاند. اگر بنا باشد شغلی را انتخاب کنم، اول دامداری؛ گاو، شتر، گوسفند و بزچرانی. امروزه بپرسید دامداری مادر چند صد شغل در این عالم است؟ برای پوست دام چه کارخانههای چرمسازی را میشود راه انداخت! برای شیر دام که میتواند به پنیر، کره، روغن، خامه، کشک و سرشیر تبدیل شود، چه کارخانههایی را میشود راه انداخت! با گوشتش چه درآمدی که از صادرات اضافی نمیشود به دست آورد! زمین را خودش شخم میزند؛ چون خدا پای دامها را به گونهای قرار داده که در بیابانها کار تراکتور را میکند؛ یعنی زمین را برای تخمریزی و بیرون آمدن علف در بهار آماده میسازد. پیغمبر(ص) میفرمایند هر کس جلوی دامداری باقاعده را بگیرد و نگذارد مردم دام به صحرا ببرند، در قیامت در حبس و لعنت الهی قرار میگیرد. این رزق، مال و حق مردم و تمام انسانهاست.
مراتع را بخش بخش کردهاند که اینجا ممنوع است، آنجا ممنوع است، اینجا شکارگاه است. پیغمبر(ص) میفرمایند این کار را نکنید! مگر میلیونها سال خدا از همین زمین روزی دامها را نداده است؟ الآن دستش علیل شده که روزی آنها را میگیرید؟ میلیاردها سال توانسته دامها را سیر کند، حالا دیگر نمیتواند؟ جلوی روزی دام را نگیرید تا در فصول مختلف باران و برف ببارد و زمین علف در بیاورد. وقتی جلوی دام را میگیرند، برای چه خدا باران بدهد و زمینها را آباد کند و علف دربیاورد؟ وقتی رزقخورهایش سر این سفره نیستند، همه نابود شوند.
کشاورزی
پیغمبر(ص) میفرمایند: دومین شغلی که بنا باشد انتخاب کنم، کشاورزی است. آنقدر برای کشاورزی ارزش قائل شده که میفرماید: اگر کشاورز چالهای بکند، سطل آبی کنارش بگذارد تا نهالی بکارد، همه چیز آماده است، هنوز نهال را نکاشته، کسی میگوید: نیم ساعت دیگر قیامت برپا میشود و راست هم بگوید، واقعاً نیم ساعت دیگر نظام جهان به هم میریزد، پیغمبر(ص) میفرماید: ابتدا نهال را بکار، خاک بریز، آب بده، حتی قیامت رسید، در این حال بمیر! اما اگر نکاری، در قیامت دادگاه داری که به اندازۀ نیم ساعت به سرسبزی زمین لطمه زدهای.
صنعت و تجارت
پیغمبر(ص) میفرمایند: سومین شغل، صنعت است؛ یعنی معدنیابی، استخراج و سازندگی و شغل چهارم، تجارت و داد و ستد است.
خدا میخواهد بندگانش دنیا و آخرت خود را آباد کنند و این مسئله حرکت و کوشیدن لازم دارد. آیۀ آخرت آباد را میگوید. در آیات دیگر آبادی زمین را نیز میفرماید: (وَ هُوَ اَلَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اَلْأَرْضِ)[11] من این زمین را به دست شما دادهام، برای آباد کردن. کسی که به آخرت آباد امید دارد: (فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا)[12] دائم باید در حرکت باشد، آن هم حرکت مثبت؛ «صالحاً» چه در عبادت، چه خدمت به مردم و معاش. دائم باید در حال حرکت باشد.
آفت تنبلی و مفتخوری برای دنیا و آخرت
آنقدر ائمه(علیهم السلام) و پیغمبر(ص) از تنبلها بدشان میآید که پیغمبر(ص) مفتخوری را حرام کرده است. حضرت(ص) نشسته بود، کسی آمد و گفت: به من کمک کنید! حضرت به یاران خود در مسجد فرمودند: به او کمک ندهید؛ بدن سالمی دارد. باید به از کار افتاده، مسکین، فقیر و ورشکسته کمک کرد. من کمک نمیکنم، اینها نیز کمک نمیکنند. روز دوم آمد، پیغمبر(ص) همان حرف را زد. روز سوم آمد، همان حرف را زد. بالاخره رفت، بیل و کلنگ، طناب و سبدی گیر آورد. روزها به بیابانهای مدینه میرفت و هیزمهای خشک درختهای خشکیده و بوته جمع میکرد، جلوی مسجد میآورد و میفروخت تا وضعش خوب شد. پیغمبر(ص) فرمود: الآن در چه وضعیتی هستی؟ مفتخوری در دین من حرام است.
[1]. کهف: 110.
[2]. نور: 39.
[3]. تکویر: 27.
[4]. همان: 28.
[5]. عنکبوت: 45.
[6]. یونس: 107.
[7]. بحار الانوار: 192/18.
[8]. فرقان: 59.
[9]. لقمان: 16.
[10]. سفينة البحار، ج 3، ص 574.
[11]. انعام: 165.
[12]. کهف: 110.